گفتمان حجاب

فهرست کتاب

پردۀ آخر

پردۀ آخر

سارا در رابطه با این مسأله، خبره بود و معلومات و اندوخته‌های فراوانی داشت، اما نمی‌دانست به زودی در مناظره‌ای قرار می‌گیرد که بحث آن فقط پیرامون حجاب خواهد بود.

لذا به آنان این گونه پاسخ داد: من همۀ دلایل را خوانده‌ام، اما دیروز در نمایشگاه کتاب که در دانشگاه برگزار شده است، کتابی دیدم که در رابطه با حجاب و تاریخ پیدایش آن و دلایل و جواب آن و جریان کشف حجاب نگاشته شده بود. ان شاء الله بعد از ظهر می‌روم و آن کتاب را خریداری می‌کنم. أریج نسبت به نمایشگاه کتاب اشتیاق پیدا کرد و رو به مها کرد و گفت:

مها! نظرت چیه که همگی بریم و از آن دیدن کنیم تا از آن بهره‌ای ببریم؟

مها رابطه‌ای با کتاب و کتاب خوانی نداشت، اما سرش را به نشانۀ رضایت حرکت داد تا فردا باز هم میان آن‌ها و سارا دیدار و نشستی صورت گیرد.

دختران جوان با یکدیگر خداحافظی کردند و قرار گذاشتند فردا عصر، ساعت سه در نمایشگاه کتاب دیدار کنند.

مها و أریج در مسیر راه که سوار ماشین بودند، در رابطه با مسائلی که پیرامون آن با سارا گفتگو کرده بودند، سخن می‌گفتند.

مها گفت: من در سایت‌های اینترنیت بسیاری از مقالات و مطالبی را پیرامون اجحاف در حق زن و مظلوم بودن وی در جامعه و... می‌خوانم!!!

کتاب‌های زیادی در این رابطه نگاشته شده است، ولی أریج، باور می‌کنی که من معتقد بوده‌ام که هر آنچه نوشته‌اند و من می‌خوانم مزخرف و بیهوده هستند. اگر من آرایش و زیبایی خودم را به نمایش بگذارم، اولین کسی که از آن بهره برداری می‌کند، مرد است؛ اما نه هر مردی؛ زیرا مردان صالح و عفیف که به فکر دین و جامعه‌ای سالم هستند، چشم شان را پایین نگه می‌دارند.

اما مردهای فاسد و هرزه ما را به وسوسه انداخته و إغوا می‌کنند تا با برهنگی، از ما بهره ببرند، پناه بر خدا...

أریج از حرف‌های مها به شگفت آمد؛ زیرا به مدت طولانی بحث روی این بود که مها را نصیحت کند تا او را به حجاب وادار داشته و او را از گشت و گذار با این عباهای نامناسب باز دارد و با آرایش‌های زننده‌اش در بیرون ظاهر نشود.

أریج از نظر سن و سال از مها بزرگتر بود و بالطبع و از او فهمیده‌تر بود و در مسأۀ حجاب همانند دختران پرخاش گر و شرور نبود که در رابطه با امور دین سهل‌انگاری می‌کنند و هر لباسی که شریعت آن را حرام نموده، نمی‌پوشید.

و در عین حال او دختری نمازگزار و روزه دار بود؛ اما از گروه جوانان روشنفکری و اهل کتاب و کتاب خوانی بود. در بعضی از کتاب‌ها چنین خوانده بود که ظاهر کردن صورت جایز است تا زمانی که برای تظاهر و جلوه‌نمایی نباشد. در طی این مقلات چنین خوانده بود که ظاهر کردن چهره قول جمهور علما می‌باشد و این فقط علمای سعودی هستند که ظاهرکردن چهره را حرام قرار داده‌اند و علمای مصر، ترکیه، یمن، سوریه و سایر سرزمین‌های اسلامی آن را جایز قرار داده‌اند و نیز خوانده بود که پوشانیدن صورت از اموری نیست که به آن دینداری اطلاق می‌شود؛ بلکه از اموری است که به تقلید عادت‌های رایج مردم وابسته است و نیازی به تقلید کردن به آن نیست.

سخن سارا با تمام سادگی و صراحتی که داشت سبب شد تا أریج به فکر فرو برود و به تصدیق و حقیقت آنچه که در مقالات و اینترنیت و انواع و اقسام مجلات خوانده بود پی ببرد.

وی دریافت که هر حرفی را بدون اینکه به گوینده‌اش توجه کند و بداند که تا چه حد موثق بوده و از نظر تقوا و پرهیزگاری تا چه حدی می‌باشد باور کرده است؟!

وقت موعد فرا رسید و سارا برای ملاقات دو دختر جوان به طرف روانه نمایشگاه شد.

أریج و مها نیز به دانشگاه رفتند. نمایشگاه برپا بود. این نمایشگاه هر سال برگزار می‌شد و فرصت بازدید عموم مردم را به نمایشگاه فراهم می‌کرد. بازدیدکنندگان از اقشار گوناگون بودند، از میان دانش آموزان دبیرستانی، مربیان، زنان خانه دار، حتی افرادی که برای خرید کتاب نیامده بودند؛ بلکه برای وقت گذرانی و هوا خوری به اینجا آمده بودند.

سارا زودتر از دوستانش رسید و کتاب مورد نظر را خریداری کرد. صفحات کتاب را ورق می‌زد تا أریج و مها برسند. دو دختر جوان رسیدند و سارا به استقبال آنان برخاست و در حالی که کتاب را در دست داشت و می‌دانست بحث طولانی و داغ خواهد شد، پس آن دو را به سالن غذا خوری دانشگاه راهنمایی کرد.