پارگی به حدی رسید که از وصله زدن هم گذشت
سارا اندکی مکث کرد و نگاهی به ساعتش انداخت و دوباره چشمانش را به کتاب دوخت و گفت: در ص ٥٦ عبارت زیبا و مختصری، در رابطه با روشهای شهوترانان برای فاسد کردن سرزمینهای اسلامی و بهرهبرداری از زن میبینیم... نظر شما چیست که سرسری آن را بخوانیم.
أریج: چون تا حالا طول کشیده است، شام به حساب شما، حاضریم بمانیم. شما در جریان هستید که اینجا سالن غذا خوری است و شما بسیار آدم بخشنده و میهمان نوازی هستی، چه کسی بهتر از ما که مورد پذیرایی قرار گیرد!
سارا با لبخندی سخنان آنان را پاسخ داد و گفت: چی؟ صرف شام؟ مثل اینکه پدرم نزدیک است، بیایید.
مها گفت: أریج از زمانی که ما اینجا نشستهایم، فک جنابعالی در حال حرکت و خوردن است، آدامس، بسکویت، نوشیدنی البته من هم از تو کم نیاوردم، اما بیچاره سارا، ما میخوریم و او فقط می-خواند؟ سارا گفت: نوش جان، خداوند سلامتی بیاورد، مهم این است که راه و روش این افراد مفید را بدانیم؛ زیـرا ما به دنبـال روشهایشان هستیم، ولی از آنها اطلاعی نداریم و آن گاه به خواندن کتاب ادامه داد.