سالن غذا خوری
سالن خیلی بزرگ بود و میز گردهای زیادی داشت که دور و بر هر یک از آنها چهار نفر از دانشجویان میتوانستند بنشینند؛ اما جمعیت زیادی در آنجا گرد آمده بودند، علاوه بر این بسیاری از کودکان نیز به همراه مادرانشان به آنجا آمده بودند.
آن سه نفر به دنبال جای میگشتند که در خور آنها و به دور از شلوغی و ازدحام باشد.
مها میزی پیدا کرد که سمت چپ سالن و دور از ازدحام بود. هر سه به آن جا رفته و استقرار یافتند.
سارا کتاب را در آورده و به آنان تقدیم کرد.
أریج اظهار داشت: نظرت چیست که فهرست کتاب را برایمان بخوانی و ما از میان آنها مهمترین مطلب را انتخاب کنیم؟
سارا از فهرست کتاب شروع کرد: ص ٣ مقدمه، ص ٦ اهمیت حجاب، ص ١١ چرا حجاب واجب است، ص ١٥ دلایلی وجوب پوشیدن صورت در قرآن و سنت، ص ٤٣ واقعۀ کشف حجاب، ص ٤٦ سه دلیل بر جواز کشف چهره و دلایلی که در آنها میباشد.
ابتدا سارا فهرست را برایشان قرائت میکرد و أریج با اشتیاق فراوان فریاد زد: عالیه. کتاب بسیار خوبیه؛ اما این را بگو که چقدر وقت داریم و نمایشگاه چه وقت بسته میشود؟
مها جواب داد: زیاد وقت داریم، ٣ ساعت.
سارا: من نمیتوانم تا بسته شدن نمایشگاه این جا بمانم؛ چون پدرم پس از غروب آفتاب به دنبالم میآید. اما فرصت داریم. حالا کدام مطلب را انتخاب کنیم؟ برای خواندن از مقدمه شروع میکنم؟ مها گفت: نه من از مقدمه خوشم نمیآید، خسته کننده و ملال آور است.
أریج: از کلام خدا و رسولش چیزی را مقدم نمیدانم، پس از دلایل قرآن و سنت آغاز میکنیم. سارا ص ١٥ را باز کرد و شروع به خواندن نمود.