شکستن کشتی نجات
حدود سالهای ١٩٠٠ م مجلهای به نام «مجلة السفور» منتشر گردید و به سمت بیحجابی فرا میخواند و مدعی بود که زن و مرد، در همۀ امور شریکند و این شراکت را به مساوی بودن در بی-حجابی میان زن و مرد و اختلاط زن و مرد در اماکن عمومی تفسیر میکرد.
روز به روز این حوادث و اتفاقات که با آبرو و هویت زن مسلمان تناقض داشت، به نام آزادی زن گسترش پیدا میکرد، بازیگران و ترانه خوانان را تعریف میکردند، پوشیدن صورت سخت گیری محسوب میشد، با وجود این که در تاریخ طویل هزار ساله اسلام در مصر، این امر، که زنان بدون حجاب ظاهر شوند، پدیدهای ناشناخته بود.
صدای سارا با خواندن این مطالب میلرزید، و با سختی جلوی اشکهایش را میگرفت و در ذهنش این امر تداعی میکرد که نوادگان صحابه کرامشبدون حجاب و پرده شدهاند و گروهی از آنان به کلیساها روی میآورند. سارا لحظهای سکوت کرد و جملۀ «لاحول ولا قوة» را بر زبان آورد.
أریج گفت: بسیار خوب، در این زمان، علما و مصلحان جامعه کجا بودند؟ چرا حرکت نکردند؟ داعیان و واعظان چه خدمتی انجام دادند؟ چرا کشتی را از غرق شدن نجات ندادند؟
سارا ادامه داد: کشف و ظاهر کردن چهره روز به روز افزایش پیدا میکرد و مفسدان از هر طریقی با حجاب مبارزه میکردند.