دارالکفر:
سرزمینی است که تحت أمر و سلطه و حکم کفار باشد.
اقوال علماء در مورد حکم دادن به دارالکفر یا دارالإسلام بودن یک سرزمین به دو أمر وابسته است:
۱- در آن (سرزمین) قوه و غلبه (حکومت) به دست چه کسی است؟ مسلمان یا کافر.
۲- نوع احکام اجرا شونده در آن سرزمین چگونه است.
پس اگر سرزمینی که در آن حاکم و صاحب قدرت و سلطه مسلمان باشد و احکام اسلام در آن جاری باشد، این سرزمین دارالإسلام است، در غیر این صورت دارالکفر محسوب میشود، و حکمِدار هیچگونه ربطی به اینکه اکثریت اهل آن سرزمین مسلمان باشند یاخیر، یا اینکه، شعائر اسلامی در آنجا ظاهر بوده و اجرا شوند، ندارد، بلکه به آن دو مورد که ذکر شد بستگی دارد [۳۴].
با تعریفی که از دارالکفر و دارالإسلام شدهاست پی میبریم که تقریباً در حال حاضر دارالإسلامی برروی زمین موجود نیست، و تماماً دارالکفراست، یعنی کلاً حُکامی طواغیت و کافر یا مرتد بر سرزمینها حکم میکنند و احکامی غیراحکام شریعت اسلام حاکم است.
اما مسأله اصلی و آنچه که ما در آن هستیم، مسأله دارالکفراست. در سرزمینی که دارالکفراست افراد این جامعه به طور کلی به سه دسته تقسیم میشوند:
۱- کسی که ظاهرش کفر است أعم از کافر اصلی یا مرتد.
۲- کسی که ظاهرش اسلام است، چنین کسی حکمش اسلام است و چنین کسی را «مسلمان مستورالحال» مینامند، پس مسلمان مستورالحال کسی است که علامتی از علامات اسلام ـ مانند نماز، وضو، نطق به شهادتین، قرائت قرآن و...ـ از او ظاهر شده و هیچ ناقضی از نواقض اسلام از او مشاهده نگشته باشد و به این دلیل به او مسلمان گفته میشود که علامات اسلام اسباب ظاهریی هستند که شارع ﻷ برای صاحب آن، حکم اسلام را در دنیا قائل شده است ـ هر چند که شاید در باطن و حقیقت مسلمان نباشد مانند منافقین ـ مگر اینکه ظاهری قویتر از این ظاهر با آن معارضه کند. مانند ارتکاب ناقضی از نواقض اسلام که در این حالت حکم این ناقض بر او ارجح میگردد ـ و دیگر مسلمان محسوب نمیگردد ـ پس مادام که از او ناقضی از نواقض اسلام دیده نشود، حکم اسلام برای او ثابت است و در تمامی احکام همانند حکم یک مسلمان واقعی ـ در این دنیا ـ با او برخورد میشود. باید بدانیم که تحقیق در مورد تبیین حال مسلم مستورالحال ـ یعنی پی بردن به این که آیا او در باطن و نهان، ایمانش صحیح است یا خیرـ یک امر بدعی (بدعت) است.
۳- کسی که چیزی از او ظاهر نشده که دلالت بر اسلام یا کفر او کند، چنین شخصی «مجهول الحال» نامیده میشود، یعنی مشخص نیست که مسلمان است یا خیر و درست نیست که در مورد این قِسم گفته شود «مسلم مجهول الحال»، زیرا اولاً از او چیزی سراغ نداریم که بر اسلامش دلالت نماید و ثانیاً وقتی که درباره چنین شخصی لفظ مسلم را به کار بردیم در واقع حکم به اسلام او دادهایم و دیگر حال او مجهول باقی نمانده است و معلوم گشته است.
[۳۴] الجامع فی طلب العلم الشریف ج ۲ ص ۵۹۹.