التزام مقلِّد به مذهب [۲۹۷] معین و مدوّن
همانگونه که در بخش تاریخچۀ تقلید بیان شد، بعد از پایان دوران شکوفایی و پیدایش مسائل جدید و اقوال و دیدگاههای مختلف و نیز پیدایش مذاهب مدوّن؛ یعنی از اواسط قرن چهارم هجری مردم عوام و علمایی که اهلیت اجتهاد را نداشتند، به تقلید پرداختند. البته همان عواملی که در پیدایش و گسترش تقلید بیان شده در پیدایش و گسترش مذاهب مدوّن تأثیر شگرفی داشتند. در واقع التزام به مذهب معین، پس از رواج تقلید و رکود اجتهاد و به عنوان یکی از پیآمدهای این مسئله، در قرن چهارم هجری، روی داده است. [۲۹۸]
مذاهب اسلامی در واقع مدارس فقهیای هستند که به نام مجتهدان بزرگی که سرآمد علم اجتهاد، صلاح و تقوا میباشند، تأسیس شدهاند که بعضی از آن مذاهب، مندرس و یا منقرض شدهاند و با مرگ اصحاب آن، جز آراء و اقوالی که در صفحات کتابهای گذشتگان مشاهده میشود، چیزی از آنان باقی نمانده است. و از جمله آن مذاهب مندرس مذهب اوزاعی و سفیان ثوری را میتوان نام برد. حال از آن مذاهبی که تاکنون باقی مانده و دارای پیروان و منابعی میباشند و فقها اقوال آنان را بازگو و تبیین نمودهاند؛ [۲۹۹] و با توجه به دیدگاه جمهور مبنی بر اینکه عامی ملزم به تقلید است در اینجا این مسئله مطرح میشود که آیا بر مقلّد واجب است که در همۀ مواقع التزام به مذهب معین داشته باشد؟ این سؤالی است که علما بیان نمودهاند، ولی در جواب آن اختلاف کردهاند. با توجه به اقوال مختلف، سه دیدگاه مشهور وجود دارد که عبارتند از:
[۲۹۷]مذهب، مصدر میمی است و ذهبِ مذهبِ فلانٍ یعنی بر راه و طریق او رفت. و در اصطلاح مذهب، احکام عملی مخصوص به امامی از ائمه اسلام است، که پیروانش از آن تقلید میکنند. نک: فیومی، المصباح المنیر، ص ۱۱۱؛ گلمحمّدی، پایاننامه کارشناسی ارشد " التزام به مذهب فقهی معین"، ص ۶ به نقل از (ابوامامه، الاساس، ص ۸۵.) [۲۹۸]از جمله عواملی که سبب گسترش و ماندگاری مذاهب اربعه گردیده میتوان به موارد زیر اشاره کرد: ۱- برخورداری از شاگردان مخلص و توانمند. ۲- ضبط وثبت آثار و اقوال امامان و تدوین کتب فقهی و شرحهای مستدل و مبسوط. ۳- پذیرش مذاهب از طرف خلفا و حکمرانان مسلمانان از جمله عباسیان و بهرهگیری سیستم حکومتداری و قضاوت از آرای آنها. ۴- جامعیت و مستدل و مستند بودن آرای این مذاهب. ۵- پیدایش تعصب در پیروان آنها. ۶- ضعف و عدم شمولیت مذاهب مخالف در تمامی ابواب فقهی. ۷- پیدایش افرادی که اهلیّت اجتهاد نداشتند و ... . [۲۹۹] عبدالکریم زیدان، الوجیز فی أصول الفقه، ص ۴۱۲ و ۴۱۱.