مبحث دوم: بهرهبرداری منفی از تقدیر
گروهی در مورد تقدیر اشتباه کرده و میگویند: اگر خداوند از کردار ما باخبر است و از سرنوشت ما به سوی جهنم یا بهشت خبر دارد و آفرینندهی همهی کردار ماست، پس چرا عمل کنیم و رنج و سختی تحمل نماییم؟ چرا تقدیر را به حال خودش رها نکنیم تا هر آنچه که دوست داریم یا برایمان ناخوشایند است به وقوع بپیوندد؟
برخی از عابدان، زاهدان و صوفیان به اوج گمراهی رسیده، هرچند هیچ گروهی از اهل کلام چنین دیدگاهی نداشتند بلکه پیوسته توسط بسیاری از مسلمانان نادان، گمراهان، ملحدان و بیدینان شیوع پیدا کرده است. [٩۲]این گروه به تقدیر ایمان دارند، و خداوند را دانا به هر چیزی میدانند، و آفرینش همهی مخلوقات را به او نسبت میدهند، و این که او ارادهی آفرینش جهان را نموده است، اما گمان میکنند که خداوند هرچه را اراده کرده بدان راضی و خشنود است، و هیچ نیازی به تلاش و استفاده از اسباب از سوی بندگان نیست، هرچه برایشان مقدر شده به آنها میرسد، و انسان هیچ اختیاری در انجام امور ندارد، بلکه نسبت او با تقدیر مانند کاهی است که در مسیر وزش باد قرار میگیرد، یا همچو چیزی است که از قله ی کوه بلندی به سوی درهی عمیقی انداخته میشود، البته چنین چیزهایی نقش آفرینی نمیکنند و اصلاً هیچ اختیاری ندارند.
این گروه با استدلال به تقدیر، عمل کردن را رها نمودهاند، و هر عمل ناشایستی که انجام میدهند و مخالف با شریعت الهی هستند را توجیه میکنند، در نهایت کارشان به جایی رسید که میان کفر و ایمان، مسلمان و کافر، هدایت یافته و گمراه تفاوتی قایل نیستند؛ چون همه مخلوق خداوند هستند، از این رو چرا تفاوت وجود داشته باشد؟
این عقیدهی گمراه، افراد بیشماری را از راه راست الهی منحرف کرده، و موازین عدالت و حقیقت نزد آنها دچار اضطراب شده و تواناییهای فراوان و بالقوهی امت اسلامی را باطل و بیهوده قرار داده است، و مردم را از انجام عمل منصرف کردهاند حتی گاهی اوقات عملکرد آنها به سود دشمنان و زیان مؤمنان است.
یکی از نتایج خطرناک این عقیدهی منحرف این است که گمان میکنند خداوند کفر، شرک، کشتار، زنا، دزدی، پایمال نمودن حقوق والدین و دیگر گناهان را دوست دارد خداوند هرچه اراده کند و بیافریند بدان رضایت دارد.
یکی دیگر از آثار شوم این دیدگاه رهاکردن هر عمل صالحی میباشد که اانسان را به بهشت میرساند و از دوزخ نجات میدهد و در اثر این توجیه و تفسیر ناروا مرتکب گناهان و جنایتهای زیادی میشدند و معتقد بودند که هر آنچه در تقدیر هست صورت میگیرد و عمل ما تأثیری ندارد پس تلاش و زحمت بیهوده است.
این گروه اسباب را رها نمودهاند، نماز نمیخوانند و زکات نمیدهند، همچنین دعا و نیایش و درخواست کمک و توکل بر خدا را رها کردهاند؛ چون آنها را بیفایده میپندارند و میگویند: خداوند هرچه را اراده کند رخ میدهد، بنابر این دعا، نیاش و توکل هیچ سودی ندارد.
بسیاری از اینها به ظلم و ستم ستمگران و جنایتکاران خشنود بودند چون معتقد بودند هر عملی را که انجام میدهند با اراده و تقدیر خداوند میباشد.
همچنین امر به معروف و نهی از منکر را ترک نمودند، و اجرای حدود قصاص، را کنار گذاشتند چون معتقدند که انجام جرایم و مفاسد در تقدیر نوشته شده و باید رخ دهند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه/در بسیاری از کتابهایش دیدگاه آنها را چنین بیان میکند: کسانی که قضا و قدر را قبول دارند و آن را موافق با دستور و نهی الهی میدانند، در نهایت منجر به تعطیل کردن شرایع الهی میشود، هرچند خداوند را به عنوان آفریدگار مخلوقات میپذیرند، و همهی جنبندگان را مطیع و مسخر خداوند میدانند، و این پندار وسیلهی آزمایش بسیاری از اهل تصوف و فقرا شده است، به گونهای که مباح را حرام دانسته و واجبات را انجام نمیدهند و عقوبات را باطل و عاطل میسازند. [٩۳]
همچنین در ادامه میگوید: آنها گمان میکنند که خداوند آفرینندهی همهی مخلوقات و کردار بندگان است، و همهی جهان بر اساس ارادهی خداوند به وجود آمده ولی بعد از آن میان کفر و ایمان، اعتراف و انکار، حق و باطل، هدایت یافته و گمراه، راه یافته و سرگردان، پیامبران و دروغ گویان، دوست و دشمن خدا، افراد مورد رضایت الهی و نفرین شدهها، عدالت و ظلم، خوبی و بدی، کردار بهشتیان و دوزخیان و بزهکاران و نیکوکاران تفاوتی نمیبینند و همه را با یک میزان میسنجند و با این توضیح که قضا و قدر، علم گذشته، ارادهی نافذ و قدرت گسترده و فراگیر خداوند و آفرینش همهی مخلوقات را توسط آفریدگار میپذیرند، و همۀ مخلوقات را مشترک میدانند تفاوتی میان نیکان و بدان قایل نیستند. [٩۴]
برخی از پیروان این دیدگاه افراط میکنند، به گونهای که همهی موجودات را ذات خداوند میدانند و قایل به وحدت وجود هستند، و برای کارهای منکر خود به موافقت ارادهی قدریهی خداوند تمسک میجویند. مثلاً حریری که یکی از شاعران نامدار این فرقه است میگوید: من به خدایی که از او نافرمانی میشود کفر میورزم، یا سخن ابن اسرائیل که میگوید:
أصبحت منفعلاً لما یختاره
منی ففعلی کله طاعات
من در حالی بیدار میشوم که از چیزهایی متأثر هستم که برایم برگزیده شده است، همهی کردار و رفتار من فرمانبرداری از خداوند است.
آنها این نوع گمراهی را بنا به حقیقت ربوبیت خداوند (آفرینش و اراده کردن اشیاء) حقیقت میپندارند. [٩۵]
امام ابنقیم جوزی در کتاب ارزشمندش «شفاء العلیل» دیدگاه و گمراهیهای آنها را چنین بیان میکند: سپس گروه دیگری ظهور کرده و گمان بردند که افعال اختیاری انسان مانند حرکت درختان هنگام وزش باد و جزر و مد دریاها اجباری هستند، یعنی انسان مجبور شده که فرمانبرداری کند و برای آنچه که آفریده شده آماده نگشته است.
سپس بعد از اینها گروه دیگری به روش و منهجشان ادامه دادند، و بدان اقرار نمودند و خود را به آن نسبت میدادند، و بر اثبات آن تلاش و کوشش نمودند، و به گمراهی شان افزودند و معتقد بودند که تکالیف الهی از توان انسان خارج است و در حقیقت آن را مانند انسان فلجی میپنداشتند که در آسمان پرواز کند از این رو ایمان آوردن فرد و انجام دادن دستورات اسلام را خارج از قدرت و توانایی انسان میدانستند، چون معتقد بودند که چنین تکالیفی مخصوص آفریدگاری است که همهی موجودات را به وجود آورده، و بر هر چیزی چیره و تواناست، بندگانش را به انجام دادن اموری وا میدارد که در توان آنها نیست، سپس آنها را کیفر میدهد، در حالی که آنان چنین کاری انجام ندادهاند.
آنگاه در ادامه، دیدگاه برخی از پژوهشگران این مسلک را بیان مینماید که میگویند: در جهان نافرمانی خداوند وجود ندارد؛ چون کسی که کاری را انجام میدهد پیرو ارادهای است که موافق با اراده کننده (خداوند) باشد. به گفته شاعرشان:
اصبحت منفعلاً لما یختاره
منی ففعلی کله طاعات
من در حالی بیدار میشوم که متأثر از چیزهایی هستم که برایم اختیار شدهاند، همهی کردار و رفتار من فرمانبرداری از خداوند است.
برخی از آنها شاعر را سرزنش نمودند، او در جواب گفت: اگر با دستور خداوند مخالفت کردهام، از ارادهاش اطاعت نمودهام، کسی که پیرو اراده باشد نباید ملامت شود. مخالفان علم کلام این گروه اقرار کردهاند که اراده و محبت خداوند یکی است و با هم تفاوتی ندارد، محبت همان مشیت است و هر آنچه در جهان یافت میشود نتیجه ی ارادهی خداوند است، و همان چیز را دوست دارد که اراده کرده است.
امام میگوید: این گروه در مورد خداوند بدترین گمان را دارند، و شنیعترین نوع ظلم و ستم را به پروردگار عادل نسبت میدهند، میگویند: دستورات و نواهی الهی به مثابه پرواز کردن در آسمان است یا مانند این که فردی که مرده است را مجبور کنند مردگان را زنده کند، و خداوند بندگان را در قبال کاری که قادر به انجامش نیستند و امور نهی شده ای که توانایی ترکش را ندارند به شدت عذاب میدهد، حتی در مقابل چیزهایی که برای ایشان مقدر شده و کیفر داده میشوند، در حالی که برای آن آماده نگشتهاند، بلکه باید آن را انجام دهند. یکی از عارفان آنان با زبان شعر از خداوند شکایت و گله دارد و مظلومیت خود را به رخ پروردگار میکشد و میگوید:
>
القاه في الیم مکتوفاً وقال له
ایاك ایاك ان تبتل بالماء
[٩۶] او را کتف بسته به دریا میاندازند، و خطاب به او میگویند: مواظب باش خیس نشوی.
ابن قیم میگوید: این گروه میخواهند جرم و گناه و عواقب وخیم آن را ناشی از تقدیر بدانند و خود را از گناهان تبرئه نمایند، میگویند: در حقیقت این گناهان را آفریدگار دانا انجام داده است. [٩٧]
در مقدمهی کتاب «الشفاء» آمده که ارائه این دلایل دیدگاه غالب هر دورانی برای جبریه بوده است، میگوید: عقیدهی جبریه مسؤلیت را از دوش انسان بر میدارد و همهی جرم و گناهانی را که مرتکب شده توجیه میکند و آثار و پیامدهای آنها را به گردن قدرتی میاندازد که ارادهی انسان را به حرکت در آورده است و انگیزه و هدف تصرفات انسانی را رها میکند، از این رو انسانهای بیشماری به آیین جبریه میگرایند، مثلا بت پرستان و مشرکان کردار خود را به معبودی نسبت میدهند که او را عبادت میکنند، و مسؤلیتش را بر دوش جهان میاندازند.
اعتقاد دارند کسی که به خدا ایمان داشته باشد، تقدیر او را به هر طرفی که بخواهد میبرد و ارادهی او سلب شده و بدون اختیار است، این دیدگاه غلط در دوران جدید هم نمایان شده است، یکی از جبریان معاصر میگوید: ارادهی انسان وابسته به غریزه، وراثت و جامعه است، انسان در آفریدن حوادث هیچ نقشی ندارد، بنابر این در ارتکاب جرم و گناه مسؤل نیست؛ چون بدون اختیار و اراده عمل انجام میدهد، و اراده در ایجاد انگیزههای درونی هیچ تأثیری ندارد بلکه خود نتیجهی آنها میباشد و در نهایت تسلیم و مطیع آنهاست و یا چاره و راه فراری ندارد.
با انتشار یافتن عقیدهی جبریه از سوی گروههای منحرف و اهل تصوف زیانهای جبران ناپذیری برای امت اسلامی به بار آمد، که اوج آن در ترک اسباب بود. و برخی از آنها میگفتند:
جری قلم القضاء بما یـکون
فسیان التحرك والســــــکون
جنون منك أن تسعی لرزق
یرزق في غیابته الجنیـــــــــن
[٩۸] قلم تقدیر بر همهی رخدادها جاری شد، پس تلاشکردن و نکردن یکسان است اگر دنبال روزی بروید دیوانه هستید، چون جنین درتاریکی شکم مادر روزی میگیرد.
نتیجهی سخنان این گروه کفر به خدا و تکذیب ادیان و پیامبران است.
امام ابن تیمیه/میفرماید:
کسی که تقدیر را بپذیرد از آن بر اوامر و نواهی خداوند استناد کند، به مراتب بدتر از کسی است که دستور و نواهی خدا را میپذیرد ولی تقدیر را انکار میکند. امت اسلامی بر این اتفاق نظر دارند؛ چون کسی که ربوبیت خداوند را بپذیرد و معتقد به تقدیر باشد، ولی کافر و مسلمان، و فرمانبردار و نافرمان را یکسان بداند به هیچ پیامبری ایمان نیاورده است و هیچ کتاب آسمانی را قبول نکرده و از نظر او حضرت آدم با ابلیس نفرینشده یا نوح با قوم بت پرستش، موسی با فرعون، و اولین سبقت گیرندگان از مهاجرین و انصار با کفار یکسان میباشند. [٩٩]
ابن تیمیه/در ادامه میگوید: کسی که به علم گذشتهی خداوند اقرار نماید، و گمان کند که از امر و نهی و انجام دادن عمل بینیاز است و کسی که اهل سعادت است بدون عمل وارد بهشت میشود و گمراهان با آن همه جرم و جنایت نیز به بهشت میروند، به مراتب از منکران تقدیر کافرتر و گمراهتر است، نتیجهی سخن آنها تعطیل کردن اوامر و نواهی، حلال و حرام و مژده و وعید الهی است، و آنها از یهود و نصارا کافرتر هستند. [۱۰۰]
در جای دیگری میگوید: اگر آنها بر این اعتقاد پافشاری کنند از یهود و نصاری در کفر ورزیدن بدتراند، چون یهود و نصاری به امر و نهی، مژده و وعید الهی و پاداش و کیفر ایمان دارند، تنها دستورات خداوند را تحریف و تبدیل نمودهاند و به برخی ایمان آورده و برخی دیگر را نمیپذیرند. [۱۰۱]
[٩۲] مجموع فتاوی (۸/۵٩. ٩٩. ۲۵۶) [٩۳] مجموع فتاوی ابن تیمیه (۸/۲۵۶) [٩۴] مجموع فتاوی ابن تیمیه(۸/۶۰) [٩۵] مجموعه فتاوی (۸/ ۲۵٧) [٩۶] شفاء العلیل ابن قیم ص (۱۵-۱۶) [٩٧] شفاء العلیل صفحه (۱۶) [٩۸] شفاء العلیل (۵) [٩٩] مجموع فتاوی ابن تیمیه (۸/۱۰۰) [۱۰۰] مجموع فتاوی (۸/۲۰۸) [۱۰۱] مجموع فتاوی (۸/۲۶۲)