مواد مخدر در فقه اسلام

فهرست کتاب

داستان چهارم:

داستان چهارم:

شخصی با سن چهل و پنج سالگی با مادر و یک همسر و پنج فرزند زندگی می‌کرد ولی در اثر مواد مخدر با همسایگان مشکلات زیادی داشت. شبی زن و فرزندانش نزد خویشاوندان مادری خود رفته بودند، او تنها با مادرش در خانه مانده بود؛ او در اثر نشئه و استعمال مواد مخدر زیر سلطۀ شیطان قرار گرفته کارد را برمی‌دارد و به سراغ مادر [که بالای بام منزل خوابیده بود] می‌رود، مادر با شنیدن سر و صدا بیدار می‌شود می‌بیند که پسرش با کارد دارد از راه پله بالا می‌آید، از ترس فوراً به طرف دیگر راه پله پایین می‌آید و پسر به دنبالش می‌افتد تا این که مادر موفق می‌شود دوباره بالای بام برود، در آنجا با صدای بلند جیغ می‌کشد و همسایه‌ها را صدا می‌کند؛ همسایگان که می‌آیند می‌بینند که این پسر نافرمان از داخل منزل را قفل زده است، لذا آنان مجبور می‌شوند از بالایی دیوار حیاط وارد منزل بشوند و با سلاح او را تهدید نمایند و با وجود این به آن‌ها دست نمی‌دهد و سرانجام با حیله و تدبیر بوسیله طنابی او را به زمین می‌اندازند و دستگیرش می‌کنند، مادر مسکین داد می‌کشد که او را بکشید چنین پسری نمی‌خواهم، زیرا من و فرزندانش همه از دست این در امان نخواهیم ماند...