فریب جدید در ائتلاف تثلیث و توحید

فهرست کتاب

نخستین سپاه صلیبی و غارتگری و برادرکشی آن‌ها

نخستین سپاه صلیبی و غارتگری و برادرکشی آن‌ها

اهالی فرنگستان از ممالک مختلف گروه گروه با زن و فرزند خانمان را ترک می‌گفتند و به عزم تسخیر مشرق به راه می‌افتادند، سال ۱۰۹۶ م اردوی اول روانه شدند. این افراد غالبا پیاده و فاقد سلاح با زن و بچه حرکت می‌کردند زیرا اعیان و سرکردگان و اشراف تصمیم گرفتند جداگانه سفر کنند و فقط در قسطنطنیه با دسته‌های داوطلبان ملاقات و اردوها را منظم سازند. اما پطرس راهب با مردم خویش همراه گشت و پس از چند منزل چون دید جمعیت روز افزون بسیار می‌شود و پیدا کردن آذوقه دشوار است داوطلبان را به دو دسته تقسیم کرد. دسته‌ای را تحت ریاست خود و دستۀدیگر را به دست یکی از افسران فرانسوی سپرد که نام او ولتر بود اردوی ولتر وارد بلغارستان شد و چون همواره محتاج به آذوقه بودند، لذا همه جا به زور و جبر از مردم آذوقه و خواربار می‌گرفتند و کسی در برابر آن‌ها جرأت مقاومت نداشت، در بلغارستان آقایان مجاهد خداپرست به صورت جدی و عمومی دست به غارت و یغمای عیسویان همدین خود بردند و در بین راه خویش آبادیها و شهرها را غارت کردند!

چون وارد صربستان شده و خواستند نسبت به اهالی شهر بلگراد پایتخت یوگسلاوی کنونی نیز همان رویه را به عمل آورند، مردم شهر تحمل آن همه ستم و تعدی نیاورده و درهای شهر را به روی صلیبی‌ها بستند و جماعتی از دلاوران و شجاعان از شهر خارج و با شمشیرهای تیزخویش مجاهدین خداطلب را از دم تیغ گذراندند و جمعیت عظیمی از آنان را کشته مابقی را متفرق و آواره کردند و سردار ایشان یعنی ولتر آوارگانی را که از تیغ تیز جان به در برده بودند در مرزهای آن کشور گرد آورده رو به شهر قسطنطنیه روانه گشت و پس از تحمل و رنج بسیار و زد و خوردهای غارتیان با جمعیتی که بیش از یک پنجم اردوی اول او نبود به پایتخت روم رسید و امپراتور روم آنان را امر به توقف و آسایش نمود تا دسته‌های دیگر برسند و تکلیف ایشان معلوم شود.

دستۀ دوم که تحت امر پطرس راهب بودند هنگامی که به مرزهای مجارستان رسیدند و از سرگذشت گروه اول آگاه شدند، پطرس خشمناک گردیده درصدد برآمد که از اهالی آن کشور انتقام بگیرد و چون به شهر ساملین رسیدند فرمان هجوم و قتل و غارت داد، در آنجا مجاهدین صلیبی به جان ملل مسیحی و همدین خود افتادند و گروهی بزرگ حدود چهار هزار نفر از مردم عیسوی آن شهر را به قتل رسانیدند!!

حقیقتا از عجیب‌ترین وقایع تاریخ است که به بهانۀ خدمت به مسیحیت سپاهی راه دور و دراز برود و به اسم مسیح مردم را جمع کند آنگاه هزاران مسیحی را از دم تیغ تیز بگذراند و حال آنکه فرماندۀ آن سپاه کشیشی باشد که خود را جانشین مسیح می‌داند!

امثال این وقایع در تاریخ جنگهای صلیبی بسیار است و نمونه‌ای از اخلاقیات اروپائیان را نشان می‌دهد که فاقد تربیت معنوی می‌باشند. بنا به مثل مشهور کسی که با مادرش ... کند با دیگران چه‌ها کند؟!

چون خبر آن قتل و غارت ظالمانه به اهالی مجارستان رسید تمامی مردم خشمگینانه قیام کردند و به فرمان پادشاه خود لولرمان برای تلافی بر سر راه پطرس آمدند. همینکه اردوی صلیبی رسید پطرس به خیال خود چلیپا را برافراشته جلوتر آمد تا با نطق و بیان از حس انتقام آن‌ها بکاهد اما مجارها به سخنان وی گوش نداده دست به شمشیر بردند و در اندک زمانی صلیبی‌ها را تار و مار کردند و بسیاری را کشتند و پطرس ناچار به باقی‌ماندگان فرار را برقرار ترجیح داد و خود را با زحمت به سرزمین بلغارستان رسانید، بلغاریان نیز بنا بر تجارب تلخی که از رفتار صلیبی‌ها داشتند در نزدیکی شهر نیچا به مقابلۀ پطرس شتافتند و بار دیگر صلیبی‌ها را تار و مار ساختند و بقایای فراریان هر طور بود با پطرس از خاک بلغار گذشته خود را به قسطنطنیه به دستۀ اول رسانیدند.

گروه سوم صلیبی از اتریش برخاسته و تخت امر کشیشی به نام گوشالک راهی شدند. این گروه نیز مانند اردوهای اول و دوم از غارت و آزار اهالی دهات و شهرهای عرض راه کوتاهی نکردند. بدین علت مردم عیسوی از سرکوبی و تنبیه مجاهدین مزبور کوتاهی ننمودند و چندین نقطه بر ایشان هجوم بردند وبلیاتی را که به سابقین رسیده بود به آن‌ها چشانیدند تا عاقبت بقایای این گروه درهم شکسته در قسطنطنیه به دو گروه اول ملحق شدند.

گروه چهارم تحت امر کنت مرکب از اهالی سویس و فرانسه و آلمان راهی شدند. این گروه که به عنوان جهاد مقدس برخاستند وتمامی کلامشان این بود که برای خدمت به انسانیت و تمدن قیام نموده‌اند و می‌خواهند قبر پسر خدا یعنی مسیح را از چنگ مسلمانان وحشی و ستمکار نجات بخشند، هنوز از خاک خود قدیم جلوتر نیامده بودند که چشم طمع به اموال یهود دوختند و عجالتا به عنوان جهاد نخستین و جنگ بدون رنج به هموطنان خود هجوم برده و آنان را به صورت فجیع و وحشتناکی قتل عام کردند و برای غارت اموال مردم به کسانی که فریاد می‌کردند ما مسیحی شده‌ایم امان نمی‌دادند! رفتاری که این خواهان تمدن در اینجا و همچنین در انگلستان کردند در تاریخ کم نظیر است.

خلاصه آنکه گروه چهارم پس از قتل عام و غارت اموال هموطنان خود عازم مشرق شدند. اما همینکه به خاک مجارستان و بالکان رسیدند بار دیگر اهالی آن نقاط از ترس غارت و خرابی پیش‌دستی کرده صلیبی‌ها را مکرر مورد هجوم قرار دادند وبسیاری از گروه چهارم را کشتند تا عاقبت بقیه با رنج بسیار خود را به قسطنطنیه رسانیده به دیگران ملحق شدند. پس از آن أمراء و سرداران اروپایی چنانکه گذشت جداگانه با کشتی عازم قسطنطنیه شدند و پس از ورود و رسیدگی به احوال سپاهیان و اطلاع از اوضاع فلاکت‌بار آنان، چنان مصلحت دیدند که چندی آنان در اطراف استراحت کنند تا بهبودی در اوضاع آنان حاصل شود و در ضمن با امپراطور روم ژوکسیوس ملاقات کرده و تقاضا نمودند وسائل عبور سپاهیان از تنگۀ بسفر را آماده سازد.

بقایای چهار گروه غیر از آنان و فرزندان تقریبا یکصد هزار مرد جنگی بودند. امپراتور با سرداران صلیبی قرار و مداری نهاد و شرائطی به میان آورد از جمله آنکه هر شهری را فتح کنند می‌بایست به تصرف عمال روم بدهند ولیکن اموال و اسرای شهرها به مجاهدین تعلق داشته باشد. خلاصه پس از چند هفته استراحت اردوی صلیبی توسط کشتی‌های امپراتوری از بسفر گذشت و برای نخستین بار به اراضی اسلام رسید و این واقعه در سال ۴۹۵ هجری قمری بود. این اردو پس از گذشتن از بسفر با تماشای آبادیها و روستاهای ثروتمند پرنعمت دچاراختلاف شدند. زیرا هر یک از سرداران برای خود دیگی از حرص و طمع بر اجاق شهوت نهاد. و این مطامع باعث نفاق شد به حدی که پطرس راهب از کردار و رفتار آنان مأیوس شد و اردوها را رها کرده به شهر قسطنطنیه بازگشت. ولی اردوی جنگجویان صلیبی به درون خاک اسلام یپشرفت نمود. در آن هنگام سلطان اسلامی روم قلیچ ارسلان سلجوقی بود که پایتختش قونیه بود. قلیچ ارسلان مجاهدین اسلامی را با عجله گرد آورد و هنگامی که صلیبی‌ها به قونیه نزدیک شدند با آنان مقابله کرد. مجاهدین اسلام در ضمن چند حمله صفوف صلیبی را درهم شکستند و همینکه اروپائیان رو به فرار نهادند آن‌ها را تعقیب کرده و از دم تیغ گذراندند و از آن صد هزار مرد شمشیر زن غیر از چند تن انگشت‌شمار کسی جان به در نبرد و سردار فرانسوی ولتر پس از آنکه هفت زخم برداشت در میدان جنگ جان سپرد و تمامی زنان و کودکان اردوی صلیبیان اسیر مسلمین شدند.

مورخین در ینجا گفته‌اند: چنین است پایان طمع که انسان را از خانمان دور و در کام اژدهای مرگ هلاک می‌کند.

اما پطرس بعد از رفتن به شهر قسطنطنیه سرداران اردو را به نام دزد بی‌شرف نامید ولی سوگند خورد که از پا نخواهد نشست مگر آنکه اردوی مهمتری برای جهاد مقدس از اروپا بسیج کند.