قضیۀ چهار مسئلۀ مشروط شدن سلطنت و کارهای پنهانی نصاری در این مورد
چنانکه میدانیم، اقدامات آیت الله مجاهد میرزای شیرازی - طاب ثراه- موجب شد که مسلمین و سایر سکنۀ ایران متوجه مظالم استعمارچیان نصاری گردیده و بیدار شوند و عاملین و خادمین آنان را در ایران بشناسند و درصدد مقابله با آنها برآیند.
البته عدهای از ایرانیان متوجه بودند ولی در اثر تظاهرات دروغین ناصرالدین شاه قاجار به اسلام، مردم کوچه و بازار و مقدسین به اشتباه افتاده بودند، ولی مخالفت ناصرالدین شاه با نظر مجتهد بزرگوار و عادلی همچون میرزای شیرازی آنها را نیز کاملا بیدار کرد و همۀ طبقات ایران برای محدود کردن اختیارات بیحد و بیحصر شاه هماهنگ شد و کار را به آنجا رسانیدند که قانون اساسی صریحا اعلام کرد سلطنت ایران مشروطه است یعنی مطلقه و خودسرانه نیست و بدینگونه بود که در سال ۱۳۲۴ هجری قمری سلطنت و حکمفرمائی مطلقه مبدل به سلطنت مشروطه شد.
غرض از ذکر مطالب بالا این بود که در این ماجرا نیز چون دول اروپایی دیدند که نمیتوانند به طور کلی جلو اقدام مردم را بگیرند، با این نظریه اظهار موافقت نموده و برای تخریب آن از داخل، شروع به دسیسهچینی کردند. مثلا یکی از دول نصرانی یکی از معاریف را که با آنان مربوط بود وادار کرد که مردم را به تحصن در سفارتخانۀ آن دولت تشویق و تحریک نماید و همین کار هم شد و موجب گردید که عدهای از علمای بزرگ نسبت به مشروطیت بدبین شوند و معلوم است که خود شاه نیز در مشوب کردن اذهان مردم دست داشت. همچنین عدهای از مردم سودطلب و بیبندوبار که تظاهر به مشروطهخواهی مینمودند، با کارهای خودسرانۀ خویش باعث موهون شدن اصل قضیۀ مشروطه شدند. این است که علمای خیرخواه و فداکاری مانند حاجی شیخ فضل الله نوری که در ابتدا با مشروطیت موافق بودند شروع به مخالفت نمودند. نصاری که میل نداشتند نظم و قانون صحیحی در ایران مستقر شود به انواع و اقسام تخریبات دست زدند و حتی خود دولت انگلیس که به طرفداری از مشروطهخواهان تظاهر میکرد با دولت نصرانی روسیۀ تزاری که علنا مخالف مشروطه شدن ایران بود که گاه هم کاری میکرد و این مطلب را میتوان در کتابهایی که تلگراف رسمی دولتین در آن نقل شده است به خوبی مشاهده کرد! شکی نیست که اگر مردم بینظر و شجاعی مانند ستارخان و شیخ محمد خیابانی و امثال آنان نبودند عاملی و خدام نصاری نمیگذارند که مشروطیت مستقر گردد. ولی متأسفانه دشمنان نصرانی ما از راه دیگر وارد شدند و با دخالت در انتخابات و تدوین قوانین غیر اسلامی و دخالت در امور کشور باعث شدند که مشروطه مسخ شود و مقصد اصلی مردم از دست برود.
اگر بخواهیم جنایات و رذائل نصاری را شماره کنیم، از حوصلۀ حساب بیرون است. یکی از جنایات نصاری بردهگیری ملتها و استعمارگری و خونخواری ایشان است. افراد ظاهربین الغاء قانون بردگی فردی را قدمی به سوی تمدن و نشانۀ آزادی بشر میشمارند و آن را دلیل بارزی بر نفوذ روح عدالت در جوامع کنونی میدانند. اما از مطالعات تاریخی عکس این مطلب نمایان است. زیرا اگر بردگی فردی بنا به عللی الغاء شده، استعمار و بردگی ملتها به صورتی موحشتر و خطرناکتر جای آن را گرفته. توضیح آنکه توسعۀ صنایع در قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی نحوۀ زندگی بشر را تغییر داد وکارها از صورت فردی به صورت اجتماعی درآمد و بارها به دوش کارگاههای صنعتی افتاد و استعمار کشورها نیز به مرحلۀ کمال رسیده بود و با وجود این همه مستعمره چندان نیازی به وجود بردههای خصوصی نبود. مثلا انگلستان پنجههای خونین استعمار خود را در سرزمین زرخیز هندوستان و بخشهایی از افریقا و آسیا فرو برده بود و همچنین سایر دول نصاری در جاهای دیگر جهان. مثلا به جای آنکه سیاهان افریقا را به عنوان برده به اروپا ببرند، در همان افریقا به کاروا داشته و حاصل دسترنج آنها را با وسائل سریع السیر به اروپا میبردند. بنابراین، اسم بردگی تغییر یافت، اما به صورت وسیعتر و مشکلتری درآمد (استعمار یعنی تصرف عدوانی ممالک ضعیف توسط دول نیرومند وغصب اموال و پایمال کردن حقوق و فعال مایشاء بودن کشور استعمارگر). نصاری با مستعمرات خود در نهایت وحشیگری رفتار میکردند. نمونۀ مختصری از طرز عمل آنها را از زبان خود غربیان بشنوید:
دکتر گوستاولوبون مینویسد: راست است که لندن آباد و پر ثروت شده، ولی افرادی که این ثروت از آنها به دست آمده نهایت درجه دچار فقر و فاقه شدهاند. در حدود ۷۰ سال قبل طبق آمار رسمی در ایالت مدرس هند شانزده میلیون گدا وجود داشت، در حالی که اهالی بیچاره باید از عهدۀ پرداخت هزینۀ جنگی برآیند که بالغ بر ۴۰۰ میلیون لیره است. همچنین پنجاه میلیون دیگر برای هزینۀ سایر ادارات دولتی باید بپردازند. تازه بعد از همۀ این مخارج باید مبلغ ۵۰۰ میلیون لیرۀ خالص هم سالیانه به خزانۀ انگلستان ارسال دارند. در حالی که بدون اغراق تلفات مردم از گرسنگی در زمان حکومت انگلستان بر هند بیش از تلفات یک جنگ خونین بوده است.
گراندیدیه میگوید: کشاورزان هند یک ششم محصولات زمین را به عنوان مالیات به سلاطین بومی خود میدادند ولی در دورۀ انگلستان نصف آن را میبایست بپردازند و چنانچه کسی خودداری میکرد املاک او ضبط میشد.
میندمان که خود انگلیسی است میگوید: انگلیسیها از یک طرف اهالی را تحت فشار مالیاتهای سنگینی قرار دادهاند که از گرسنگی تلف میشوند و از طرف دیگر برای زیاد شدن واردات خود کارخانههای آنها را ورشکست کردهاند که تمام آنها تعطیل شده است.