سقوط انطاکیه به سبب خیانت یک مسیحی
در اثنای محاصرۀ انطاکیه یکی از افراد مورد اعتماد باغیسیان، حاکم شهر، که فیروز نام داشت و از مدتها قبل لاأقل ظاهراً اسلام آورده بود و باغیسیان به شجاعت و اخلاص وی اعتماد کرده و پیوسته با او در کارها مشورت میکرد و سه برج مهم از شهر را در فرمان وی گذاشته بود، درصدد خیانت برآمد و چون وضع سلجوقیان را رو به انحطاط دید شبانه با بوهیموند ملاقات کرد و با آنکه دست پرورده و مدیون شاهزاده بود و در ردیف امرای او قرار گرفته بود به وی خیانت کرد و با بوهیموند برای تسلیم شهر توافق نمود. بوهیموند روز بعد سرداران خود را گرد آورد و راز را با آنها در میان نهاد، بعضی از سردارن قبول نکرده و اعتراض نمودند ولی در این اثنا خبر رسید که کتب بوغا حاکم موصل که از سرداران معروف سلجوقی بود، با سپاه بزرگی به کمک مسلمین میآید. این خبر صلیبیها ر به هراس افکنده گفتند بهتر است هر طور شده شهر را تسخیر نموده تا میان چهار دیوار آن بهتر بتوانیم از خود مدافعه کنیم و رأیها در قبول پیشنهاد فیروز و اعطای مال و منصب و حکومت خواستۀ او متفق شد. آنگاه طبق قرار قبلی یک روز معین اردوی صلیبی طبل مراجعت کوفته و از اطراف انطاکیه به راه افتادند و تظاهر کردند که از ادامۀ محاصرۀ انطاکیه منصرف شده و قصد حمله به بیت المقدس دارند. اما شبانه گروه بسیاری از زبدهسواران به جانب انطاکیه برگشتند و چون مقابل برجهائی رسیدند که در اختیار فیروز ارمنی بود بنا به قرار قبلی سوت زدند. در این هنگام یکی از برادران فیروز که از خیانت برادر مطلع نبود بیدار شده نزدیکی دشمن را احساس کرده فریاد کشید تا نگهبان خفته را بیدار کند اما فیروز آن مرد پاکدل را مهلت نداده و با خنجر شکم او را شکافت و با شتاب نردبانی را که از پوست گاو ساخته شده بود فرو افکنده تا سربازان صلیبی بالا بیایند. دومین کسی که بالا آمد بوهیموند بود، فیروز برای اثبات اخلاص خویش جنازۀ برادر بیگناه خود را به وی نشان داد و تأکیدکرد که سرپرست برج دوم برادر دیگر من است، اول او را بکشید که میدانم به آسانی تسلیم نخواهد شد. بدینگونه برجها را تسخیر کردند و نگهبانان خفته را از دم تیغ گذرانیده دروازهها را گشوده و شهر را غافلگیر کردند و با راهنمائی عیسویان تمام مسلمین را از کوچک و بزرگ قتل عام کرده و اموال آنان را غارت کردند. و اما سپاهیان اسلام، قسمتی خود را به قهندز (کهن دژ) که قلعۀ ارکاست رسانیدند و قسمتی که قصد فرار داشتند به دست صلیبیها کشته شدند.
و اما شهزاده باغیسیان حاکم جوان شهر آن شب تا نزدیک سحر در برج و باره میگشت و سحرگاهان چون از بازگشت دشمن مطمئن شد از رفتن به قهندز چشم پوشیده در عمارتی که در شهر داشت استراحت کرد ولی ناگهان به صدایی شیپور خطر از خواب پرید و خبر خیانت فیروز را شنید ناخودآگاه از دروازۀ دیگر با گروهی از سواران فرار کرد و چون نزدیک چهار فرسنگ دور شد و حالت خواب آلودگی از سرش برفت متوجه عمل خود شد و فریاد کشید وای بر من که ناموس مسلمین را در چنگال دشمن رها کرده و جان خود را به در میبرم. این بگفت و مدهوش از زین به زمین افتاد. همراهانش او را به جا گذاشته و فرار کردند و ساعتی بعد یکی از روستائیان ارمنی رسید و او را در حال نزع یافت و سرش را بریده برای صلیبیها به ارمغان برد.
محاصرۀ انطاکیه نه ماه طول کشید. اروپائیان بعد از تسخیر شهر وقتل عام در صدد برآمدند قهندز را که مرکز استحکامات بود و سپاه اسلام از آن دفاع میکردند به دست آورند ولی موفق نشدند و بنا به روایت ابن اثیر بعد از دوازده روز از فتح انطاکیه جشن گرفتند و تمام روز و شب مشغول عیش و طرب بودند و بعدها این جشن را تکرار میکردند.