قتل عام در فرما و بزاعه و نقض عهد امپراطور روم
در این سالها حکمران بیتالمقدس بودوین با تمام نیروهای صلیبی به عزم تسخیر مصر روانه گشت و در شهر فرما که اوائل خاک مصر بود مسلمین را مانند گوسفند سر برید و شهر را آتش زد.
و در سال ۵۳۲ امپراتور روم شهر زیبای بزاغه را که در شش فرسنگی حلب است محاصره کرد، اما چون مدتی گذشت و کمکی برای اهالی نرسید عاقبت اهالی آنجا از امپراتور روم امان طلبیدند و امپراتور عهد کرد در صورت تسلیم شهر جان و مال اهالی از تعرض مصون بماند، ولیکن به محض تسلیم شهر عهد خود را شکسته اموال را ضبط و مردم را به اسارت درآورد و از مردم بزاغه پنج هزار و هشتصد نفر را که مقاومت ورزیدند کشت. رفتار امپراتور در بزاغه به قدری وحشیانه بود که مورخان منصف اروپا از آن با نفرت یاد میکنند. از جمله امپراطور شنید که جمعی از زنان و اطفال از بیم لشکر روم در غاری پنهان شدهاند، امپراطور خونخوار فرمان داد در دهانۀ غار آتش افروختند تا مخفیشدگان از دود و گرما و تشنگی جان سپردند.
البته باید توجه داشت که صلیبیون غالبا با مردمان بیسلاح چنین رفتار میکردند، اما در مقابل مردان جنگجوی مسلمان ولو اینکه نصف یا ثلث ایشان باشند، شکست خورده و میگریختند. در تواریخ جنگهای صلیبی این مطلب مسلم و مکرر شده است چنانکه در زمان عمادالدین و فرندش نورالدین اتابک زنگی و صلاحالدین ایوبی از سال ۵۰۰ به بعد صلیبیون شکستهای پی در پی خوردند و تا چند قرن از کشورگشایی ناامید شدند.
و در سال ۵۶۳ حکمران صلیبی بیتالمقدس مصر را مورد تاخت و تاز قرار داد در حالی که چند سالی بود وزیر خلیفۀ مصر موسوم به شاوور به حکمران صلیبی رشوههای بسیار میپرداخت، ولی طمع حاکم بیتالمقدس بیش از اینها بود. خلاصه آنکه طمع تسخیر مصر بر او غالب شد و چند تن از اشراف مصر که مخالف شاوور بودند، خیانت ورزیده و به صلیبیون پیوستند. فرماندۀ صلیبی به شهر بلبیس رسید و به حاکم آنجا پیغام داد ما را در کجا منزل میدهید، حاکم غیرتمند پاسخ داد جای شما در نوک نیزههای ما است، آیا تصور کردهاید که شهر بلبیس یک لقمه پنیر است، شاه صلیبی پاسخ داد آری بلبیس لقمه پنیر است وقاهره کره! و فرمان حمله داد. نیروهای مدافع بلبیس با عدد اندک و برج و باروی بسیار ضعیف سه شبانه روز مقاومت نمودند، ولی عاقبت فراوانی دشمن بر شجاعت دلاوران فائق آمد و شهر به تصرف صلیبیون درآمد و فرمان قتل عام صادر شد حتی زنان و کودکان را کشتند و خانهها را خراب کردند و عدهای را اسیر کردند که سالیان دراز در اسارت بود تا آنکه سلطان صلاحالدین ایوبی آنها را خریداری کرد و یا اسباب آزادی آنان را فراهم ساخت.
لازم به ذکر است که سلاطین مغول هم با دربار پاپ سر و سری داشتند. از جمله سلاطین مغول آباقاجان پسر هلاکوخان است که با دول اروپا روابط سیاسی داشت و از آن جمله ارغون خان فرزند آباقاجان است که عموی خود تکودار را که اسلام آورده و خود را احمد مینامید کشت. زیرا اسلام او برخلاف رأی مجلس بزرگان مغول بود. تکودار که به سلطنت رسید چون مسلمان شده بود و با دربار مصر رابطه داشت، مقتول شد و سعدالدوله وزیر ارغون خان با مسلمین بنای بدرفتاری گذاشت و جمع کثیری را به کشتن داد و اموال ایشان را به نفع دولت ضبط نمود.
برای، ماجراهایی که ذکرشد، نمونههایی از رفتار و کردار فرنگیان با مسلمانان بود و إلا جنایات آنان بیش از اینهاست که در یک یا دو کتاب بگنجد. اینک از گذشته چشم میپوشیم و به عصر خودمان میپردازیم و چند کلمهای هم دراین باره مینگاریم. از جمله تحریکات و فتنهگریهای اروپائیان ماجرای کلاه نصرانیت یعنی شاپو و قصۀ پر غصۀ بیحجابی است که این دو ماجرا منجر به قتل عام عدهای در خراسان شد. یعنی علاوه بر اینکه به نام اتحاد شکل کلاه نصرانیت یعنی شاپو را تحمیل کردند، در سال ۱۳۴۷ هجری هزاران نفر را در حرم و صحن امام رضا÷به قتل رسانیدند و هرکه زنده مانده بود زنده به گور کردند و در تمام مملکت ایران علماء و روحانیون مورد اهانت و آزار قرار گرفته و در تمام شهرها و قصبات سرکوچه و بازار پاسبانها گماشته بودند تا هر شخص معمم عبور کند او را به ادارۀ شهربانی جلب کنند که چرا لباس متحدالشکل به تن ندارند و چه قدر عمامهها را پاره کردند. راستی که مغولان هم چنین نکردند زیرا مغول برای فتح مملکت مردم را میکشتند ولی اینان برای کلاه مردم را کشتند و به زور کلاه نصرانیت را بر سر مردم گذاشتند!