چهل حدیث درباره جمعه

فهرست کتاب

حدیث چهاردهم: نماز جمعه وسیلۀ بخشیده شدن گناهان

حدیث چهاردهم: نماز جمعه وسیلۀ بخشیده شدن گناهان

عبدالله بن عمروبروایت کرده است: «عَنْ النَّبِیِّ جقَالَ یَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا یَلْغُو فَذَاكَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ یَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ یُؤْذِ أَحَدًا فَهِیَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِی تَلِیهَا وَزِیَادَةُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ:﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ [۳۵]«سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید و این بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأفرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد.»

در این حدیث پیامبر جاشاره به این می‌نمایند که جدای از هفت روز در حدیث قبل، گناه ده روز وی بخشیده می‌شود به شرط سکوت نمازگزار و عدم آزار دیگران در هنگام برپایی نماز جمعه.

[۳۵] (صحیح): احمد، المسند (ش۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۰۴۲) وشعب الایمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابی حاتم، التفسیر (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزیمه (ش۱۷۱۳) از طریق (احمد بن عبیدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدری وعفان بن مسلم وعبیدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزیع) روایت کرده‌اند: «حدثنا یزید (بن زریع) عن حبیب المعلم عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن عبد الله بن عمرو عن النبى جقال: یحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها یلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها یدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم یتخط رقبة مسلم ولم یؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تلیها وزیادة ثلاثة أیام؛ وذلك بأن الله عزوجل یقول:﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ﴾. ویزید بن زریع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۶۷۰۱) / ابن عدی، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طریق (یوسف بن ماهک وایوب بن تمیمه) روایت کرده‌اند: «عن عمرو بن شعیب ... .» ورجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند؛ فقط چنان‌که گفتیم: بعضی از علما در سماع (شعیب) از (جدش) اختلاف دارند لذا این اسناد را در درجه «حسن» قرار می‌دهند وامام حاکم نیشابوری گفته است: «لا أعلم خلافاً فی عدالة عمرو بن شعیب؛ إنما اختلفوا فی سماع أبیه من جده»وامام ترمذی هم گفته است: «من تكلم فی حدیث عمرو بن شعیب إنما ضعفه لأنه یحدث عن صحیفة جده كأنهم رأوا أنه لم یسمع هذه الأحادیث من جده» لکن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذیب التهذیب و البدر المینر روایاتی را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش می‌آورند که با اثباتش این اسناد «صحیح» می‌گردد؛ وامامان بخاری وعلی بن مدینی واحمد بن حنبل واسحاق بن راهویه ودارقطنی وابن حجر وبیهقی وابوعبید السلام ویعقوب بن شیبه وحاکم نیشابوری وابوبکر نیشابوری ومحیی الدین نووی هم «سماعش» را تأیید نموده‌اند. وامام اسحاق بن راهویه گفته است: «(عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده) إذا كان الراوی عن عمرو بن شعیب ثقةً فهو (كأیوب عن نافع عن ابن عمر)».و امام یعقوب بن شیبه هم گفته است: «ما رأیت أحدا من أصحابنا ممن ینظر فی الحدیث وینتقی الرجال یقول فی عمرو بن شعیب شیئاً، وحدیثه صحیحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحادیث التی أنكروا من حدیثه إنما هی لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحیحٌ»و امام بخاری هم گفته است: «رأیت أحمد بن حنبل وعلی بن المدینی وإسحاق بن راهویه یحتجون بحدیث عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده. قال البخاری: من الناس بعدهم؟»وامام یحیی بن معین سماعش را قبول ندارد ومی گوید که از روی کتاب و صحیفه‌ی جدش بوده است لیکن می‌گوید: «احادیثُه صحاحٌ» ودر واقع امام یحیی بن معین آن را به صورت وجاده‌ی صحیح می‌پذیرد که یکی از طرق تحمل حدیث می‌باشد پس در هر صورت نزد امام یحیی بن معین روایاتش صحیح ومقبول است [رک: ترمذی (ش۳۲۲) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۸ص۴۸) / تقریب التهذیب (ش۲۸۰۶) / بیهقی، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۲ص۱۵۴) / نووی، تهذیب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد روایاتش «صحیح» است. وامامان نووی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۶)]