چهل حدیث درباره جمعه

فهرست کتاب

حدیث سی وهفتم: سکوت در موقع خطبۀ جمعه

حدیث سی وهفتم: سکوت در موقع خطبۀ جمعه

ابوهریرهسروایت کرده است: «كَانَ النَّبِیُّ جیقول: إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ أَنْصِتْ وَالْإِمَامُ یَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ.» [۸۰]«اگر روز جمعه هنگامیکه امام خطبه می‌خواند، به دوستت بگویی (ساکت باش!) کار بیهوده‌ای کرده‌ای. (وثوابی نبرده-ای!)»

با وجود اختلاف فقها در "حکم تکلیفی سکوت" در موقع نماز جمعه آنچه به نظر می‌رسد سخن گفتن هنگام جمعه اگرچه مذموم واقع شده ولی حرام نبوده بلکه سکوت کردن مستحب می‌باشد؛ چرا که حدیث انس بن مالکسگواه این مطلب می‌باشد. أنس بن مالکسروایت می‌کند: «أَصَابَتْ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ جفَبَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ جیَخْطُبُ عَلَى الْمِنْبَرِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ قَامَ أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِیَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا أَنْ یَسْقِیَنَا قَالَ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ جیَدَیْهِ.» [۸۱]«در زمان رسول الله جمردم دچار قحطسالی شدند. در یکی از روزهای جمعه که رسول الله جبر منبر مشغول ایراد خطبه بود، یکی از اعراب بادیه نشین برخاست و گفت: یا رسول خدا! دام‌ها هلاک شدند و اهل و عیال گرسنه‌اند. برای ما از خدا طلب باران کن. آنحضرت جدست‌هایش را بلند کرد.»

نمی‌توان گفت که این سخن گفتن در موقع نماز جمعه ضرورت بوده است؛ چرا که هیچ ضرورتی در صحبت کردن این شخص نبوده و می‌توانست تا اتمام خطبۀ پیامبر جصبر نماید امّا این کار را ننمود و پیامبر جهم وی را تقریر و تأیید نمودند باوجود اینکه توصیه به سکوت را هم داشته‌اند. و حتّی زمانیکه خطبه را نمی‌شنویم، نباید صحبت کنیم و (بنا بر قول راجح و دلایل مربوطه) سکوت کردن در این حال نیز مستحب می‌باشد؛ چرا که اوّلاً: ما نهی شده‌ایم که هنگام خطبه صحبت نکنیم و شنیدن را برای ما شرط نکرده‌اند لذا اصل بر همان عموم خود باقی می‌ماند و ثانیاً: اگر کسی که خطبه را نمی‌شنود صحبت کند همین امر موجب می‌گردد که تشویش کم کم بین نمازگزاران بوجود آید و آن‌ها هم به صحبت کردن بیفتند.

همچنین در زمینۀ "حکم جوابِ سلام دادن و تشمیتِ عطسه‌کننده" با وجود اختلاف فقها در این زمینه نیز باید باید اشاره کرد که سلام گفتن به نمازگزاران و "الحمدلله" گفتنِ عطسه‌کننده در موقع ادای خطبه مستحب نیست؛ زیرا آنچه مطلوب شریعت می‌باشد سکوت کردن و سخن نگفتن می‌باشد، حال با وجود این اگر کسی سلام گوید و عطسه‌کننده‌ای "الحمدلله" گوید به نظر می‌رسد که جایز نیست تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام داده شوند؛ چرا که اصل بر سکوت در هنگام خطبه می‌باشد و هیچ دلیل صریحی مبنی بر تخصیص آن وجود ندارد؛ اگرچه شریعت فراخوانِ تشمیتِ عاطس و جواب سلام می‌باشد ولی در موقع خطبه دلیلی بر آن مشاهده نمی‌شود و از طرفی دیگر حتّی ذکر و دعا کردن هم هنگام خطبه مستحب نمی‌باشد؛ چرا که عبدالله بن عمروبروایت کرده است: «عَنْ النَّبِیِّ جقَالَ یَحْضُرُ الْجُمُعَةَ ثَلَاثَةٌ فَرَجُلٌ حَضَرَهَا یَلْغُو فَذَاكَ حَظُّهُ مِنْهَا وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِدُعَاءٍ فَهُوَ رَجُلٌ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنْ شَاءَ أَعْطَاهُ وَإِنْ شَاءَ مَنَعَهُ وَرَجُلٌ حَضَرَهَا بِإِنْصَاتٍ وَسُكُوتٍ وَلَمْ یَتَخَطَّ رَقَبَةَ مُسْلِمٍ وَلَمْ یُؤْذِ أَحَدًا فَهِیَ كَفَّارَةٌ إِلَى الْجُمُعَةِ الَّتِی تَلِیهَا وَزِیَادَةُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ:﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ[الأنعام: ۱۶۰] [۸۲]. «سه دسته به نماز جمعه می‌روند: اوّل: مردیکه هنگام خطبه لغو می‌گوید واین بهرۀ وی از نماز جمعه است. و دوّم: مردیکه هنگام خطبه دعا می‌خواند و خداوند اگر بخواهد وی را مستجاب می‌کند و اگر بخواهد مستجاب نمی‌کند. و سوّم: مردیکه هنگام حضور در جمعه و خطبه ساکت بوده و از بالای گردن مؤمنی عبور نکرده و به کسی آزار نرسناده باشد لذا این جمعه کفارۀ گناهان ده روز وی می‌گردد و خداوندأفرموده است: «هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست‌کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر دارد».

و از ظاهر این روایت مشخص می‌گردد حتّی دعا کردن هم مستحب نیست پس تشمیتِ عاطس و جوابِ سلام نیز مستحب نمی‌باشد بلکه استحباب بر عدم پاسخگویی بدان‌ها می-باشد.

و در زمینۀ "حکم صلوات فرستادن بر پیغمبر جبعد از بیان نام مبارک پیامبر جتوسط خطیب" در این موضوع نیز با وجود اختلاف فقها عدم استحباب صلوات فرستادن بر نبیّ بزرگوار جهنگام خطبه راجح به نظر می‌رسد؛ چرا که از صحبت کردن در هنگام خطبه نهی شده‌ایم و برای تخصیص آن دلیلی می-خواهد که موجود نیست. و از طرفی با وجود روایت فوق الذکر از عبدالله بن عمروبحتّی ذکر و دعا کردن هم هنگام خطبه مستحب نمی‌باشد؛ پس صلوات فرستادن نیز مستحب نمی‌باشد.

همچنین در زمینۀ "حکم آمین گفتن بعد از دعا و جهری کردن آن در حین خطبه" با وجود اختلاف فقها به نظر می‌رسد که آمین گفتن هنگام خطبه باید سرّی باشد؛ چرا که همانطور که اشاره شد هنگام خطبۀ‌ جمعه نباید حتّی ذکر یا دعا خواند و آمین گفتن هم نوعی دعا کردن است.

با همۀ اختلاف‌نظرها در حکم سخن گفتن در حین خطبه چه برای امام و چه برای حاضرینِ در مسجد همۀ فقها اتفاق‌نظر دارند با وجود ضرورت و نیاز همچون ضرر رسیدن به شخصی، آتش گرفتن جایی، افتادن شخصی و ... سخن گفتن جایز است؛ چرا که "الضرورات تبیح الحظورات" [۸۳]«ضرورت‌ها حرام‌ها را مباح می‌کنند.» از طرف دیگر از آنجائیکه سخن گفتن در نماز با وجود ضرورت اگرچه نماز را باطل می‌کند ولی جایز می‌باشد پس در خطبه به طور أولی جایز می‌باشد. [۸۴](و اللهُ العلیمُ أعلمُ بالصّواب)

[۸۰] (صحیح): بخاری (ش۹۳۴) / مسلم (ش۲۰۰۲-۲۰۰۵) / ابوداود (ش۱۱۱۴) / نسایی (ش۱۴۰۲و۱۵۷۷) / ابن ماجه (ش۱۱۱۰) از طریق (عبد الله بن إبراهیم بن قارظ و سعید بن المسیب وعبدالرحمن بن اعرج) روایت کرده‌اند: «أن أبا هریرة أخبره أن رسول الله جقال: ... .» [۸۱] (صحیح): بخاری (ش۷۱۵۳و۶۱۶۷) / مسلم (ش۶۸۷۸-۶۸۸۳) / ترمذی (ش۲۳۸۵) از طریق (سالم بن أبی الجعد وقتاده بن دعامة وابن شهاب الزهری واسحاق بن عبدالله وحمید الطویل) روایت کرده‌اند: «عن أنس أن رجلا من أهل البادیة ... .» [۸۲] (صحیح): احمد، المسند (ش۷۰۰۲) / ابوداود (ش۱۱۱۵) / بیهقی، السنن الکبری (ش۶۰۴۲) وشعب الایمان (ش۳۰۰۲) / ابن عبدالبر، التمهید (ج۱۹ص۳۶) / ابن ابی حاتم، التفسیر (ج۵ص۴۶۰) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۴۶ص۷۷) / ابن خزیمه (ش۱۷۱۳) از طریق (احمد بن عبیدالله ومسدد بن سرهد و ابوکامل الجحدری وعفان بن مسلم وعبیدالله بن عمر ومحمّد بن عبدالله بن بزیع) روایت کرده‌اند: «حدثنا یزید (بن زریع) عن حبیب المعلم عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن عبد الله بن عمرو عن النبى جقال: یحضر الجمعة ثلاثة نفر؛ رجل حضرها یلغو وهو حظه منها، ورجل حضرها یدعو فهو رجل دعا الله عز وجل إن شاء أعطاه وإن شاء منعه، ورجل حضرها بإنصات وسكوت ولم یتخط رقبة مسلم ولم یؤذ أحدا فهى كفارة إلى الجمعة التى تلیها وزیادة ثلاثة أیام؛ وذلك بأن الله عزوجل یقول:﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ﴾. ویزید بن زریع هم متابعه شده واحمد، المسند (ش۶۷۰۱) / ابن عدی، الکامل (ج۴ص۲۵۳) از طریق (یوسف بن ماهک وایوب بن تمیمه) روایت کرده‌اند: «عن عمرو بن شعیب ... .» و رجال احمد، المسند (ش۷۰۰۲) «ثقة» ومترجم در تهذیب هستند؛ فقط چنان‌که گفتیم: بعضی از علما در سماع (شعیب) از (جدش) اختلاف دارند لذا این اسناد را در درجه «حسن» قرار می‌دهند وامام حاکم نیشابوری گفته است: «لا أعلم خلافاً فی عدالة عمرو بن شعیب؛ إنما اختلفوا فی سماع أبیه من جده»و امام ترمذی هم گفته است: «من تكلم فی حدیث عمرو بن شعیب إنما ضعفه لأنه یحدث عن صحیفة جده كأنهم رأوا أنه لم یسمع هذه الأحادیث من جده»لکن امامان ابن حجر وابن الملقن در تهذیب التهذیب و البدر المینر روایاتی را دال بر صحّت سماع پدرش از جدش می‌آورند که با اثباتش این اسناد «صحیح» می‌گردد؛ وامامان بخاری وعلی بن مدینی واحمد بن حنبل واسحاق بن راهویه ودارقطنی وابن حجر وبیهقی وابوعبید السلام ویعقوب بن شیبه وحاکم نیشابوری وابوبکر نیشابوری ومحیی الدین نووی هم «سماعش» را تأیید نموده‌اند. وامام اسحاق بن راهویه گفته است: «(عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده) إذا كان الراوی عن عمرو بن شعیب ثقةً فهو (كأیوب عن نافع عن ابن عمر)».و امام یعقوب بن شیبه هم گفته است: «ما رأیت أحدا من أصحابنا ممن ینظر فی الحدیث وینتقی الرجال یقول فی عمرو بن شعیب شیئاً، وحدیثه صحیحٌ وهو ثقةٌ ثبتٌ والأحادیث التی أنكروا من حدیثه إنما هی لقوم ضعفاء رووها عنه وما روى عنه الثقات فصحیحٌ»و امام بخاری هم گفته است: «رأیت أحمد بن حنبل وعلی بن المدینی وإسحاق بن راهویه یحتجون بحدیث عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده. قال البخاری: من الناس بعدهم؟» وامام یحیی بن معین سماعش را قبول ندارد ومی گوید که از روی کتاب و صحیفه‌ی جدش بوده است لیکن می‌گوید: «احادیثُه صحاحٌ» ودر واقع امام یحیی بن معین آن را به صورت وجاده‌ی صحیح می‌پذیرد که یکی از طرق تحمل حدیث می‌باشد پس در هر صورت نزد امام یحیی بن معین روایاتش صحیح ومقبول است [رک: ترمذی (ش۳۲۲) / بخاری، التاریخ الکبیر (ج۴ص۲۱۸) / ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۸ص۴۸) / تقریب التهذیب (ش۲۸۰۶) / بیهقی، السنن الکبر (ج۵ص۱۶۷ش۱۰۰۶۵) / مستدرک (ش۲۲۹۸و۲۳۷۵) / ابن الملقن، البدر المنیر (ج۲ص۱۵۴) / نووی، تهذیب الأسماء واللغات (ص۳۴۶و۵۳۴)] لذا اسناد روایاتش «صحیح» است. و امامان نووی وابن الملقن هم گفته‌اند: «اسناده صحیحٌ» [ابن الملقن، البدرالمنیر (ج۴ص۶۸۳) / نووی، خلاصة الاحکام (ش۲۸۳۶)] [۸۳] ابن نجیم، الأشباه والنظائر ص ( ۸۵) ، سیوطی، الأشباه والنظائر ص ( ۸۴ ) . [۸۴] نک: المجموع ۴ / ۵۲۳ ، نووی، روضة الطالبین، ۲ / ۲۸ ، شربینی، مغنی المحتاج، ۱ / ۲۸۷ ، ابن قدامه، المغنی، ۳ / ۱۹۸ ، مرداوی، الإنصاف، ۲ / ۴۱۸ ، ابن مفلح، المبدع فی شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، کشاف القناع، ۲ / ۴۷ ؛ المغنی ۳ / ۱۹۸ ؛ ابن مفلح، المبدع فی شرح المقنع،۲ / ۱۷۶ ، کشاف القناع، ۲ / ۴۷ .