چهل حدیث درباره جمعه

فهرست کتاب

حدیث بیست وچهارم: تاریخچۀ نماز جمعه

حدیث بیست وچهارم: تاریخچۀ نماز جمعه

عبدالرحمن بن کعب بن مالکسروایت کرده است: «أَنَّهُ (کعب بن مالک) كَانَ إِذَا سَمِعَ النِّدَاءَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ تَرَحَّمَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ فَقُلْتُ لَهُ إِذَا سَمِعْتَ النِّدَاءَ تَرَحَّمْتَ لأَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ لأَنَّهُ اوّل مَنْ جَمَّعَ بِنَا فِى هَزْمِ النَّبِیتِ مِنْ حَرَّةِ بَنِى بَیَاضَةَ فِى نَقِیعٍ یُقَالُ لَهُ نَقِیعُ الْخَضِمَاتِ. قُلْتُ كَمْ أَنْتُمْ یَوْمَئِذٍ قَالَ أَرْبَعُونَ.» [۵۳]«عبدالرحمن بن کعب گفته که هرگاه پدرم صدای أذان جمعه را می‌شنید برای سعد بن زراره رحمت می‌فرستاد. به وی گفتم چرا همیشه اینکار را می‌کنی و به وی درود می‌فرستی؟ جواب داد: زیرا وی اوّل کسی بود که ما را در هزم النبیت مکانی واقع در حَرَّۀ بَنِى بَیاضَةَ، برای نماز جمعه گردآورد. عبدالرحمن گفت: چند نفر بودید؟ گفت: چهل نفر.»

اولین جمعه‌ای که پیامبر جبا اصحابش برای ادای نماز جمعه گردهم آمدند در قبیلۀ بنی سالم بن عوف در داخل درّه‌ای بود که آن‌ها در آنجا مسجدی ساخته بودند و این در حالی بود که پیامبر جبعد از هجرت به مدینه پا به آنجا گذاشتند. [۵۴]البته باید اشاره شود که بنا بر روایت مذکور اوّلین کسی که نماز جمعه را در اسلام برگزار کرد أَسْعَد بْن زُرَارَه بود که در مدینه مردم را به دستور پیامبر ج(هنوز ایشان هجرت نکرده بودند) جمع کرد و نماز جمعه را برپاداشت.

[۵۳] (صحیح): ابوداود (ش۱۰۷۱) / بیهقی، السنن الکبری (ش۵۸۱۴) / ابن الجارود، المنتقی (ش۲۹۱) از طریق (قتیبة بن سعید والحسن بن الربیع) روایت کرده‌اند: «حدثنا عبدالله بن إدریس عن محمّد بن إسحاق عن محمّد بن اسحاق عن محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبیه عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك - وكان قائد أبیه بعد ما ذهب بصره- عن أبیه كعب بن مالك أنه كان إذا سمع النداء یوم الجمعة ترحم لأسعد بن زرارة ... .» وعبدالله بن ادریس هم متابعه شده وابن ماجه (ش۱۰۸۲) / بیهقی، السنن لکبری (ش۵۸۱۳) ودلائل النبوة (ج۲ص۴۴۱) / حاکم، المستدرک (ش۴۸۵۸) / طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱ص۳۰۵ج۱۹ص۹۱) / ابن خزیمه (ش۱۷۲۴) / ابن حبان (ش۷۰۱۳) / ابن ابی شیبه، المصنف (ج۷ص۲۴۸) / فاکهی، اخبار مکة (ش۲۴۶۹) / ابن منذر، الاوسط (ش۱۷۰۴) / مروزی، الجمعة وفضله (ش۱) / ابواحمد الحاکم، الاسماء والکنی (ج۲ص۱) / دارقطنی، السنن (ج۲ص۳۰۹) / ابن عساکر، تاریخ دمشق (ج۵۰ص۱۸۶) / ابونعیم، معرفة الصحابة (ش۹۲۹) / مزی، تهذیب الکمال (ج۲۴ص۵۰۲) از طریق (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی وعبدالاعلی بن عبدالاعلی واسماعیل بن علیة وجریر بن عبدالحمید) روایت کرده‌اند: «عن محمّد بن إسحاق حدثنی محمّد بن ابی امامه ... .» در روایت ابن ابی شیبه اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن رجل عن عبدالرحمن کعب بن مالک ... .» و در سایر طرق اینگونه آمده که: «محمّد بن اسحاق عن محمّد بن ابی امامه عن ابیه عن عبدالرحمن بن کعب ... .» که نشان می‌دهد مقصود از (رجل) در روایت ابن ابی شیبه (محمّد بن أبى أمامة بن سهل عن أبیه) بوده است. ورجال ابوداود «رجال صحیح» می‌باشد به جز محمّد بن أبى أمامة بن سهل که «ثقة» و مترجم در تهذیب می‌باشد. باید اشاره کنیم که محمّد بن اسحاق بن یسار به دلیل روایت از فاطمه بنت قیس توسط امام مالک و هشام بن عروه و یحیی بن سعید قطان تضعیف شده است؛ چرا که شوهر فاطمه هشام بن عروه می‌گوید: ابن اسحاق از زنم روایت کرده در حالیکه هیچگاه وی را ندیده است؟! که امامان عجلی و علی بن مدینی و احمد بن حنبل و ذهبی آن را رد کرده و از وی دفاع می‌کنند؛ و می‌گویند مگر صحابه‌ای که از عائشهلروایت نموده‌اند ایشان را دیده‌اند؟ از طرفی شاید احادیثی که محمّد بن اسحاق از فاطمه روایت کرده در زمان قبل از بلوغش بوده باشد! اما امام ذهبی بازهم به خاطر اینکه امام مالک وی را تضعیف نموده می‌گوید: تضعیف مالک در وی اثر دارد؛ و من تعجب می‌کنم چگونه تضعیفش را رد کرده اما بازهم می‌گوید جرح مالک بر وی تأثیر دارد؟ همچنین از امام یحیی بن معین به خاطر قدری بودن تضعیف گردیده اما امام یحیی بن معین می‌گوید «ولی در روایت حدیث ثقة و ثبت است» اما از نظر حفظ آنقدر قوی بوده که امام شعبة بن الحجاج که خودش امیرالمومنینِ فی الحدیث می‌باشد در مورد محمّد بن اسحاق بن یسار گفته است: «محمّد بن إسحاق أمیر المؤمنین لحفظه» و امام علی بن مدینی هم که عالمِ علل حدیث می‌باشد در موردش گفته است: «نظرت فی کتب محمّد بن إسحاق فما وجدت علیه الا فی حدیثین ویمکن أن یکونا صحیحین» و در جایی دیگر هم گفته است: «حدیثُه صحیحٌ» [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۹ص۴۲) / ذهبی، سیر اعلام النبلاء (ج۷ص۳۴)]. و مدلس هم بوده است اما در روایت (یونس بن بکیر وسلمة بن فضل وزیاد بن عبدالله ویحیی بن سعید اموی) تصریح به سماع کرده است. وامام بیهقی گفته است: «حدیثٌ حسن الإسناد صحیحٌ؛ رواته كلهم ثقاتٌ» وامام حاکم نیشابوری گفته است: «هذا حدیثٌ صحیح على شرط مسلم» وامامان ابن السکن وابن حبان هم گفته‌اند: «صحیحٌ» وامام ابن حجر هم گفته است: «حدیثٌ حسنٌ» [ابن الملقن، البدر المنیر (ج۴ص۶۰۰) وتحفة المحتاج إلى أدلة المنهاج (ج۱ص۴۹۴) / ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۲ص۱۳۹)] [۵۴] قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۱۸/۹۸.