حدیث سی و نهم: قضاوت و اقامه حدود و انجام برخی امور دنیوی در مسجد
کعب بن مالک سروایت کرده است: «أَنَّهُ تَقَاضَى ابْنَ أَبِي حَدْرَدٍ دَيْنًا كَانَ لَهُ عَلَيْهِ فِي الْمَسْجِدِ، فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا حَتَّى سَمِعَهَا رَسُولُ اللَّهِ جوَهُوَ فِي بَيْتِهِ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا حَتَّى كَشَفَ سِجْفَ حُجْرَتِهِ، فَنَادَى يَا كَعْبُ، قَالَ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ج، قَالَ: ضَعْ مِنْ دَيْنِكَ هَذَا وَأَوْمَأَ إِلَيْهِ أَيِ الشَّطْرَ، قَالَ: لَقَدْ فَعَلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ ج، قَالَ: قُمْ فَاقْضِهِ» [۹۳]. «طلب خود را از ابوحدرد در مسجد مطالبه کردم. سر و صدای ما بلند شد. رسول الله جکه داخل حجره بود سر و صدای ما را شنید. پرده حجره را کنار زد و با صدای بلند ندا کرد: ای کعب! گفتم: گوش به فرمانم ای رسول خدا! آنحضرت جفرمود: نصف قرض خود را معاف کن. گفتم: معاف کردم، ای رسول خدا. آنگاه، رسول الله جبه ابوحدرد گفت: بلند شو و نصف دیگر آنرا بپرداز».
این روایت بیانگر این مسئله میباشد که دادگاهی کردن و رفع خصومتها در مسجد جایز بوده و مردم میتوانند برای حل مشاکل و حتّی همفکری و خدمترسانی بر مبنای یاری و پشتیبانی یکدیگر در راه نیکی و پرهیزگاری نه راه تجاوز و ستمکاری در مسجد جمع شوند.
جمهور فقها با این رأی همنظر میباشند، ابن حجر/جدای از تأیید این مطلب اشاره میکند که: در صورتی که طرفین دعوا صدایشان را بلند کنند جایز است به شرطی که به فحاشی و هتک حرمت یکدیگر منجر نشود؛ چراکه پیغمبرجبا شنیدن صوت بلند آنها ممانعت نکردند و ایشان جبر حرام سکوت نمیکنند.
همچنین این روایت بر این امر هم دلالت داشته که اشاره مفهمه میتواند به عنوان وسیلهای برای رساندن اراده صدق کند [۹۴].
با همه این اوصاف شریعت خواهان حفظ نظم و سکوت مسجد میباشد و یکی از مواردی که برای حفظ نظم و آرامش ظاهری و معنوی مسجد توصیه کرده ممنوعیّت اجرای حدود و قصاص در مسجد میباشد. چرا که اجرای حدود گاهی مستلزم نجس شدن محل وهمچنین اهانت کردن ونافرمانی میباشد. وعبدالله بن عباس سروایت کرده است: «عَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: لَا تُقَامُ الْحُدُودُ فِي الْمَسَاجِدِ، وَلَا يُقْتَلُ الْوَالِدُ بِالْوَلَدِ» [۹۵]. «پیامبر جفرمود: حدود در مساجد برپا نمیشود، و پدر بخاطر کشتن فرزند قصاص نمیگردد».
جدای از جواز امور دنیوی پیامبر برخی از امور دنیوی را نیز در مسجد جایز شمردهاند و بر آن قلمه صحّه گذاشتهاند، از جمله این امور:
- تقسیم اموال دنیا در مسجد: انس بن مالک سروایت کرده است: «أُتِيَ النَّبِيُّ جبِمَالٍ مِنَ البَحْرَيْنِ، فَقَالَ: انْثُرُوهُ فِي المَسْجِدِ وَكَانَ أَكْثَرَ مَالٍ أُتِيَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ جإِلَى الصَّلاَةِ وَلَمْ يَلْتَفِتْ إِلَيْهِ، فَلَمَّا قَضَى الصَّلاَةَ جَاءَ فَجَلَسَ إِلَيْهِ، فَمَا كَانَ يَرَى أَحَدًا إِلَّا أَعْطَاهُ، إِذْ جَاءَهُ العَبَّاسُ، فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ: أَعْطِنِي، فَإِنِّي فَادَيْتُ نَفْسِي وَفَادَيْتُ عَقِيلًا، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: خُذْ فَحَثَا فِي ثَوْبِهِ، ثُمَّ ذَهَبَ يُقِلُّهُ فَلَمْ يَسْتَطِعْ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ج، اؤْمُرْ بَعْضَهُمْ يَرْفَعْهُ إِلَيَّ، قَالَ: لاَ قَالَ: فَارْفَعْهُ أَنْتَ عَلَيَّ، قَالَ: لاَ فَنَثَرَ مِنْهُ، ثُمَّ ذَهَبَ يُقِلُّهُ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ج، اؤْمُرْ بَعْضَهُمْ يَرْفَعْهُ عَلَيَّ، قَالَ: لاَ قَالَ: فَارْفَعْهُ أَنْتَ عَلَيَّ، قَالَ: لاَ فَنَثَرَ مِنْهُ، ثُمَّ احْتَمَلَهُ، فَأَلْقَاهُ عَلَى كَاهِلِهِ، ثُمَّ انْطَلَقَ، فَمَا زَالَ رَسُولُ اللَّهِ جيُتْبِعُهُ بَصَرَهُ حَتَّى خَفِيَ عَلَيْنَا - عَجَبًا مِنْ حِرْصِهِ - فَمَا قَامَ رَسُولُ اللَّهِ جوَثَمَّ مِنْهَا دِرْهَمٌ» [۹۶]. «مقداری مال از بحرین برای رسول الله جآوردند».آنحضرت جفرمود: «آنها را داخل مسجد بریزید. راوی میگوید: این محموله، بزرگترین مالی بود که خدمت رسول خدا جآورده شده بود. رسول اکرم جبرای اقامه نماز به مسجد رفت و به آنها توجه ننمود. پس از اتمام نماز، آمد و در کنار آن اموال، نشست. هر که را میدید، مقداری به او میداد تا اینکه عباس سآمد و عرض کرد: ای پیامبر گرامی! به من نیز عنایت فرما. زیرا من برای خودم و عقیل (در اسارت بدر) فدیه داده ام. رسول الله جفرمود: شما نیز بردار. عباس سبا هر دو دست، شروع به پر کردن چادر خود کرد. و هنگامی که خواست آنها را حمل کند، نتوانست. عرض کرد: ای پیامبر گرامی! یکی را بگویید تا اینها را بر پر پشت من بگذارد. رسول الله جفرمود: خیر. عباس گفت: پس خود شما آن را بر دوش من بگذارید. رسول الله جفرمود: خیر. آنگاه، عباس مقداری از آنها را کم کرد و بقیه را بر دوش خود نهاد و براه افتاد. رسول الله جاز حرص عباس ستعجب کرد و همچنان به طرف او نگاه میکرد تا از نظر ما ناپدید گردید. و تا یک درهم از آن مال، باقی بود، رسول الله جآن جا را ترک نکرد».
-مراقبت و نگهداری از مریض در مسجد و جاری شدن خون در مسجد: عائشه سروایت کرده است: «أُصِيبَ سَعْدٌسيَوْمَ الخَنْدَقِ فِي الأَكْحَلِ، فَضَرَبَ النَّبِيُّ جخَيْمَةً فِي المَسْجِدِ، لِيَعُودَهُ مِنْ قَرِيبٍ فَلَمْ يَرُعْهُمْ. وَفِي المَسْجِدِ خَيْمَةٌ مِنْ بَنِي غِفَارٍ، إِلَّا الدَّمُ يَسِيلُ إِلَيْهِمْ، فَقَالُوا: يَا أَهْلَ الخَيْمَةِ، مَا هَذَا الَّذِي يَأْتِينَا مِنْ قِبَلِكُمْ؟ فَإِذَا سَعْدٌ يَغْذُو جُرْحُهُ دَمًا، فَمَاتَ فِيهَا» [۹۷]. «در جنگ خندق، شاهرگ دست سعد بن معاذ سقطع شد. آنحضرت جخیمه ای در مسجد برپا کرد تا از نزدیک مراقب حال او باشد. در کنار این چادر، چادری دیگر از قبیله بنی غفار نیز در مسجد نصب شده بود. آنچه باعث وحشت آنها گردید، خونی بود که از خیمه سعد بهسوی خیمه آنها جاری بود. آنها پرسیدند: ای اهل خیمه! این خون از کجا میآید؟ ناگهان متوجه شدند که سعد سدچار خونریزی شده است و (متاسفانه) در اثر همان خون ریزی بود که درگذشت».
با این وصف درمییابیم که انجام برخی از امورات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ..... که فقط و فقط در چهارچوب شریعت و مطابق با قوانین دین به گونهای که هیچ خللی در مقاصد اصلی بنای مسجد یعنی؛ عبادت خداوند سبحان ننماید جایز میباشد و ایرادی ندارد.
[۹۳] (صحیح): بخاری (ش۴۵۷و۴۷۱و۲۴۱۸)/ مسلم (ج۳ص۱۱۹۲و۱۱۹۳)/ ابوداود (ش۳۵۹۵)/ نسایی (ش۵۱۱۴و۵۴۰۸)/ ابن ماجه (ش۲۴۲۹) از طریق (ابن شهاب الزهری وعبدالرحمن بن هرمز) روایت کردهاند: «عن عبدالله بن كعب بن مالك عن كعب أنه تقاضى ابن أبي حدرد دينا ...». [۹۴] ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، شماره ۷۶۹. [۹۵] (صحیح): دارمی، السنن (ش۲۳۵۷)/ ابن ماجه (ش۲۶۶۱)/ ترمذی (ش۱۴۰۱)/ دارقطنی، السنن (ج۳ص۱۴۲و۱۴۱)/ جرجانی، تاریخ جرجان (ص۴۲۹)/ ابن حزم، المحلی بالآثار (ج۱۱ص۱۲۳)/ بیهقی، السنن الکبری (ش۱۶۳۸۴و۱۶۳۸۶)/ ابن عبدالبر، التمهید (ج۲۳ص۴۴۲)/ ابن عدی، الکامل فی الضعفاء (ج۱ص۲۸۳)/ طبرانی، المعجم الکبیر (ج۱۱ص۵)/ ابونعیم، حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء (ج۴ص۱۷)/ بزار (ش۴۸۳۵)/ ذهبی، معجم الشیوخ الکبیر (ج۲ص۳۵۳) از طریق (جعفر بن عون و عبدالوهاب بن خفاف العطاء وقیس بن الربیع وعمرو بن شقیق وابن ابی عدی وابوحفص الابار وعلی بن مسهر) روایت کردهاند: «عن إسماعيل بن مسلم عن عمرو بن دينار عن طاوس عن ابن عباس: عن النبي جقال: لاتقام الحدود في المساجد ولا يقتل الوالد بالولد». و اساعیل بن مسلم هم متابعه شده وحاکم، المستدرک (ش۸۱۰۴) روایت کرده است: «أخبرنا أبو بكر احمد بن إسحاق الصبغی أنبأ عبيد بن عبدالواحد بن شريك حدثنا أبو الجماهر محمد بن عثمان التنوخی ثنا سعيد بن بشير ثنا عمرو بن دينار عن طاوس عن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: ...». و دارقطنی، السنن (ج۴ص۱۷۰) بیهقی، السنن الکبری (ش۱۶۳۸۷) از طریق (عبد الباقی بن قانع وإبراهیم بن إسحاق الصیرفى) روایت کردهاند: «حدثنا الحسن بن على بن شبيب المعمرى حدثنا عقبة بن مكرم حدثنا أبو حفص التمار حدثنا عبيد الله بن الحسن العنبرى عن عمرو بن دينار عن طاوس عن ابن عباس قال قال رسول الله ج: ...». و هر چند اسماعیل بن مسلم المکی [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۱ص۳۳۱) و تقریب التهذیب (ش۴۸۴)]. و سعید بن بشیر الازدی [ابن حجر، تهذیب التهذیب (ج۴ص۸) و تقریب التهذیب (ش۲۲۷۶)/ ابن عدی، الکامل (ج۳ص۳۶۹)/ حاکم، المستدرک (ش۹۹۵)]. و ابوحفص تمار عمر بن عامر أبو حفص السعدی [ابن حجر، لسان المیزان (ج۴ص۳۱۴)/ ذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال (ج۳ص۲۰۹)]. مورد ضعف واقع شدهاند، اما هر سه (اسماعیل بن مسلم وسعید بن بشیر و عبیدالله بن الحسن) با هم موجب تقویت یکدیگر شده خصوصاً اینکه ضعفهای آنان شدید نمیباشد؛ وسایر رجال دارمی هم «رجال صحیحین» است. و امام ابن السکن هم اسنادش را «صحیح» دانسته است. و امام ذهبی هم گفته است: «هذا حديثٌ صالحُ الإسناد غريب». و امام ابن حجر هم در مورد اسناد دیگری از حکیم بن حزام گفته است: «لا بأس بإسناده»[ذهبی، (ج۱ص۴۰۵)/ ابن حجر، تلخیص الحبیر (ج۴ص۲۱۲)/ ابن الملقن، البدر المنیر (ج۸ص۷۲۲)]. باید اشاره کنیم که به اسناد دیگری هم از سعید بن بشیر ومخالف روایت حاکم، المستدرک (ش۸۱۰۴) روایت گردیده است وبزار (ش۴۸۳۴)/ دارقطنی، السنن (ج۴ص۱۷۰)/ ابن خزیمه، فوائد الفوائد (ش۷)/ ذهبی، معجم الشیوخ الکبیر (ج۱ص۴۰۵)/ ابن حزم، المحلی (ج۱۱ص۱۲۳) از طریق (محمد بن هارون البغدادی أبو نشیط) روایت کردهاند: «نا أبو المغيرة عبد القدوس بن الحجاج نا سعيد بن بشير عن قتادة بن دعامة عن عمرو بن دينار عن طاوس عن ابن عباس ...». که این اسناد خطا میباشد چرا که محمد بن هارون البغدادی أبو نشیط توثیق صریح نگردیده ولی رجال حاکم نیشابوری همگی ثقة ومشهور هستند؛ لذا اسناد روایت حاکم محفوظ بوده وروایت اصحّ از سعید بن بشیر، (سعید بن بشیر عن عمرو بن دینار عن طاوس عن ابن عباس ... ) میباشد. [۹۶] (صحیح): بخاری تعلیقاً (ش۴۲۱و۳۱۶۵)/ ابن حجر، تغلیق التعلیق (ج۲ص۲۲۷) از طریق (ابراهیم بن طهمان) روایت کردهاند: «عن عبد العزيز بن صهيب عن أنس بن مالك سقال: أتي النبي جبمال من البحرين ...». [۹۷] (صحیح): بخاری (ش۴۶۳و۴۱۲۲)/ مسلم (ج۳ص۱۳۸۹)/ ابوداود (ش۳۱۱۰۱)/ نسایی (ش۷۱۰) از طریق (زکریاء بن یحیى وعثمان بن أبی شیبة وعبدالله بن سعید) روایت کردهاند: «حدثنا عبدالله بن نمير قال حدثنا هشام عن أبيه عن عائشة قالت: أصيب سعد يوم الخندق ...».