نکاح
س: [معنا و مفهوم] «نکاح» در شریعت مقدس اسلام چیست؟
ج: «نکاح» یا «ازدواج»: عقد و پیمانی است که از روی قصد بر «مِلک مُتعه» [تمتّع، لذّت بردن، بهرهمندی، کامروایی و انتفاع) وارد میگردد. و «مِلک متعه»، عبارت از آن است که: مرد حق استفاده از زن را با جماع (آمیزش جنسی)، لمس کردن و بوسیدن دارا میباشد.
[به هر حال؛ نکاح یا ازدواج: عقد و پیمانی است که براساس آن، زندگی مشترک و روابط زناشویی میان مرد و زن مباح میگردد. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ وَإِمَآئِكُمۡ...﴾[النور: ۳۲].
«مردان و زنانِ مجرّد خود را و غلامان و کنیزان شایستهی ازدواج خویش را با تهیهی نفقه و پرداخت مهریه، به ازدواج یکدیگر درآورید».
و نیز میفرماید:
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ...﴾[الروم: ۲۱].
«و یکی از نشانههای دالّ بر قدرت و عظمت خدا، این است که از جنس خودتان، همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آنان، در پرتو جاذبه و کشش قلبی بیارامید و در میان شما و ایشان مهر و محبّت انداخت».
ازدواج و تشکیل خانواده، برای کسانی که توانایی تأمین مخارج آن را دارند و نگران مبتلا شدن به گناه میباشند، واجب است؛ و بر کسانی که امکانات لازم را برای ازدواج دارند؛ اما نگرانی گرفتار شدن به گناه را ندارند مستحب میباشد. و ازدواج یکی از مؤکّدترین سنّتهای پیامبران است. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّيَّةٗۚ ﴾[الرعد: ۳۸].
«و ما پیش از تو پیامبرانی را فرستادهایم و زنان و فرزندانی بدیشان دادهایم».
و ترک ازدواج بدون عذر مکروه است؛ به دلیل حدیث انس بن مالک سکه گوید:
«سه نفر به خانهی یکی از همسران پیامبر جآمدند تا از عبادت او سؤال کنند. وقتی که از عبادتش آگاه شدند، انگار آن را کم دانستند و گفتند: ما کجا و پیامبرج کجا؟ خداوند گناهان گذشته و آیندهی او را بخشیده است؛ پس یکی از آنها گفت: من تمام شب را نماز میخوانم. دیگری گفت: من هم تمام سال را روزه میگیرم و افطار نمیکنم. سوّمی گفت: من هم از زنان کنارهگیری کرده و تا ابد ازدواج نمیکنم.
پیامبر جآمد و فرمود: شما بودید که چنین و چنان گفتید؟ قسم به خدا من از همهی شما بیشتر از خدا میترسم و از همهی شما باتقواترم؛ ولی با وجود این روزه میگیرم و افطار میکنم؛ نماز میخوانم و میخوابم و با زنان ازدواج میکنم؛ پس کسی که از سنت من روی گرداند از من نیست»(بخاری).
کسی که توانایی ازدواج دارد و با ترک آن از ارتکاب گناه میترسد، بر او واجب است ازدواج کند؛ چون زنا و هر آن چه به آن منجر شود و مقدمهی آن باشد، حرام است؛ پس اگر کسی ترس ارتکاب این کار حرام را داشته باشد، بر او واجب است که آن را از خود دور کند؛ اگر این حالت جز با ازدواج برطرف نشود، ازدواج بر او واجب میشود.
و کسی که به ازدواج رغبت و تمایل دارد لیکن توانایی آن را ندارد، باید روزه بگیرد؛ به دلیل حدیث ابن مسعود سکه گفت: پیامبر جفرمودند:
«ای جماعت جوانان! هر کس از شما توانایی ازدواج را دارد ازدواج کند؛ زیرا ازدواج بهتر چشم را از حرام میپوشاند و بهتر شرمگاه را از حرام محافظت میکند؛ و کسی که نتوانست ازدواج کند، باید روزه بگیرد؛ زیرا روزه، شهوت جنسی او را کم میکند». بخاری و مسلم.
و کسی که میخواهد ازدواج کند، باید تلاش نماید زنی را انتخاب کند که دارای صفات زیر باشد:
۱. دیندار باشد: به دلیل حدیث ابوهریره ساز پیامبر جکه فرمود: «زن به خاطر چهار چیز برای ازدواج انتخاب میشود: مال و دارایی، اصل و نسب، زیبایی و دیانت؛ پس زن دیندار را انتخاب کن، دستهایت خاکآلود شود». بخاری و مسلم.
۲. دوشیزه و باکره باشد، مگر آن که برایش در انتخاب بیوه، مصلحتی وجود داشته باشد. جابر بن عبدالله سگوید:
در زمان پیامبر جبا زنی ازدواج کردم؛ پس از آن با پیامبر جملاقات کردم؛ فرمود ای جابر! آیا ازدواج کردهای؟ گفتم: بله. فرمود: دوشیزه یا بیوه؟ گفتم: بیوه. فرمود: چرا با دختری ازدواج نکردی تا با او بازی کنی؟ گفتم: ای رسول خدا ج! من چند خواهر دارم و بیم داشتم که اگر دوشیزه باشد با سنّ کم خویش، بین من و آنان جدایی بیاندازد. پیامبر جفرمود: «پس این طور! زن به خاطر دین، مال و زیباییاش برای ازدواج انتخاب میشود؛ پس دیندار را انتخاب کن؛ دستهایت خاکآلود شود». بخاری و مسلم.
۳. زیاد بچهزا باشد: انس بن مالک سگوید: پیامبر جفرمودند: «با زنان محبّتگر و بچهزا ازدواج کنید؛ چون من در میان امتها به کثرت شما افتخار میکنم». ابوداود و نسایی.
و همان طور که مرد، حق دارد زنی را انتخاب کند که دارای صفات مذکور باشد، بر ولیّ زن نیز واجب است که مردی صالح برای ازدواج او انتخاب نماید.
ابوحاتم مزنی سگوید: پیامبر جفرمودند: «هر گاه کسی برای خواستگاری نزد شما آمد که از دین و اخلاقش راضی بودید، دخترتان را به ازدواج او درآورید؛ چون اگر این کار را نکنید، در زمین فتنه و فساد بزرگی روی خواهد داد.» ترمذی.
و اشکالی ندارد که کسی ازدواج با دختر یا خواهرش را به اهل خیر و انسانهای شایسته و صالح پیشنهاد کند. عبدالله بن عمر سگوید:
«وقتی که خنیس بن حذافهی سهمی س، همسر حفصه دختر عمر لدر مدینه وفات کرد و حفصه لبیوه ماند؛ عمر بن خطاب سگفت: نزد عثمان بن عفان سرفتم و پیشنهاد ازدواج حفصه لرا به او دادم. عثمان سگفت: دربارهی آن فکر میکنم. چند شب منتظر ماندم؛ سپس مرا دید و گفت: به این نتیجه رسیدهام که فعلاً ازدواج نکنم. عمر سگوید: ابوبکر صدیق سرا دیدم و بدو گفتم: اگر بخواهی حفصه دختر عمر سرا به ازدواج تو درمیآورم. ابوبکر سساکت شد و هیچ جوابی به من نداد. از ابوبکر سبیشتر ناراحت و عصبانی شدم تا از عثمان س. چند شبی منتظر ماندم تا این که پیامبر جاز او خواستگاری کرد. پس حفصه لرا به ازدواج پیامبر جدرآوردم. بعد از آن ابوبکر سمرا دید و گفت: شاید به خاطر رد پیشنهاد ازدواج با حفصه لاز من عصبانی شدهای؟ عمر سگفت: بله. ابوبکر سخطاب بدو گفت: به این دلیل پیشنهاد شما را رد کردم چون میدانستم پیامبر جدربارهی حفصه لسخن گفته است و من نخواستم راز پیامبر جرا فاش کنم؛ و اگر پیامبر جاز او صرفنظر میکرد، من آن را قبول میکردم». بخاری و نسایی.
و برخی از حکمتهای ازدواج عبارتند از:
۱. زمینهسازی برای بقاء و ادامهی نسل انسان.
۲. نیاز و احتیاج فطری و طبیعی زن و مرد برای تأمین غرائز یکدیگر.
۳. همکاری و ادای مسئولیّت زن و مرد برای نگهداری و تربیت فرزندان.
۴. تنظیم روابط میان مرد و زن، براساس مراعات حقوق و ادای مسئولیّت در چهارچوب سه اصلِ «آرامش، دوستی و دلسوزی». یا به تعبیر قرآن «سکونت، مودّت و رحمت». و].
س: به چه علّت نکاح و ازدواج را به جملهی «از روی قصد» مقیّد کردید؟
ج: [ما از آن جهت نکاح را به جملهی «از روی قصد» مقیّد ساختیم؛] زیرا که گاهی اوقات اتفاق میافتد که «مِلک متعه» (دارا بودن حق استفاده از زن)، در ضمن «مِلک رقبه» (مالک شدن کنیز) تحقّق پیدا میکند. مانند این که فردی، کنیزی را خریداری نماید؛ یا کنیزی را به ارث ببرد.
س: ازدواج، چگونه منعقد میگردد؟
ج: ازدواج با «ایجاب» و «قبول» منعقد میشود. این طور که هم «ایجاب» و هم «قبول» به زمان ماضی (گذشته) باشد؛ همانند این که ولیّ و سرپرست زن بگوید: «این زن را به عقد ازدواج تو درآوردم» و جانب مقابل بگوید: «قبول کردم». و یا یکی از «ایجاب» و «قبول» به «زمان ماضی» (گذشته)، و دیگری به زمان «مستقبل» (آینده) تعبیر گردد؛ همانند این که مرد به ولیّ و سرپرست زن بگوید: «فلان زن را به عقد ازدواجم درآور»؛ و ولیّ و سرپرست زن بدو بگوید: «آن زن را به ازدواج تو درآوردم». در این مثال، جملهی «فلان زن را به عقد ازدواجم درآور»، صیغهی امر است، که بیانگر و روشنگر زمان آینده میباشد.
س: به بیان الفاظ و عباراتی بپردازید که با آنها، نکاح منعقد میگردد؟
ج: نکاح یا ازدواج، با این الفاظ و عبارات منعقد میگردد:
۱. با الفاظ «نکاح و تزوّج» از جانب هر دو طرفِ عقد کنندهی نکاح.
۲. با الفاظی مانند: «اِنکاح» (به نکاح درآوردن)، «تزویج» (به ازدواج درآوردن)، «تملیک»، «هبه» و «صدقه» از جانب ولیّ و سرپرست زن؛ البته مشروط بر آن که پس از این الفاظ، «قبولی» از جانب مقابل، وجود داشته باشد.
س: اگر چنانچه ولیّ و سرپرست زن به فردی چنین بگوید: «فلان زن را برای تو اجاره دادم»؛ یا «فلان زن را برای تو به عاریه دادم»؛ یا «فلان زن را برای تو روا دانستم»؛ در این صورت حکم آن چیست؟
ج: با به کار بردن این الفاظ (اجاره، عاریه و رواساختن)، نکاح منعقد نمیگردد.
س: آیا برای منعقد شدن نکاح، علاوه از «ایجاب» و «قبول» شرطی دیگر هم در نکاح وجود دارد؟
ج: آری؛ برای منعقد شدن نکاح، حضور دو نفر مرد شاهدِ آزاد، بالغ، عاقل و مسلمان، یا یک مرد و دو زن شاهدِ آزاد، بالغ، عاقل و مسلمان [در مراسم عقد و پیمان زناشویی]، ضروری میباشد.
و لازم است که شاهدان، «ایجاب» و «قبول» را بشنوند؛ از این رو عقد زناشویی با حضور دو شاهدِ کَر، یا دو شاهدِ خوابیده، منعقد نمیگردد. و عقد نکاح با حضور دو شاهد نابینا ولی شنوا منعقد میگردد. [به هرحال، برای صحت نکاح، وجود شرایط زیر ضروری میباشد:
الف) ولیّ و سرپرست:
ولیّ زن، پدر او یا وصیّ و یا نزدیکترین خویشاوندان پدری او و یا قاضی میباشد؛ زیرا رسول خدا جمیفرماید: «بدون ولیّ، نکاح منعقد نمیگردد». ترمذی و ابوداود
همچنین عمر بن خطاب سمیفرماید: «هیچ زنی بدون اجازهی ولیّ او، یا صاحب رأی و جا افتادهای از خانوادهی او، و یا قاضی و حاکم، نکاح نمیشود». مالک در موطأ.
و در مورد ولیّ شرایطی وجود دارد که بایستی مراعات بشود؛ و این شرایط عبارتند از:
۱. اهلیّتِ ولایت را دارا باشد؛ بدین معنی که مردی عاقل و بالغ و رشید و آزاد باشد.
۲. پدر، برای شوهر دادن دخترش، از او اجازه بگیرد؛ و چنانچه بیوه باشد، از او میخواهد که اراده و تصمیم خود را اعلان کند و خود تصمیم بگیرد.
۳. با وجود ولیِّ نزدیکتر، ولیِ نزدیک صحیح نیست، برای مثال: ولایت برادر پدری زن، وقتی که برادر پدر و مادری داشته باشد، صحیح نیست.
۴. هر گاه زن به دو نفر از خویشاوندانِ نزدیک خود اجازه داد او را شوهر بدهند، و اگر هر یک از آنها جداگانه و بدون اطلاع از یکدیگر او را شوهر دادند، در آن صورت نکاح آن یکی که از نظر زمانی زودتر بوده، صحیح و دوّمی باطل است، و چنانچه همزمان بوده باشند، هر دو باطل هستند.
ب) دو نفر شاهد:
در مراسم عقد، حضور دو نفر مرد شاهدِ عادل و مسلمان ضروری است؛ زیرا خداوند میفرماید:
﴿وَأَشۡهِدُواْ ذَوَيۡ عَدۡلٖ مِّنكُمۡ﴾[الطلاق: ۲]. «و دو مرد عادل از میان خودتان را گواه کنید». و این آیه هر چند در ارتباط با طلاق و رجعت است، امّا نکاح هم بر آن دو قیاس میگردد.
و همچنین پیامبر بزرگوار اسلام میفرماید: «بدون حضور ولیّ و دو نفر شاهد، نکاح منعقد نمیشود». بیهقی و دارقطنی.
و احکام و شرایط دو نفر شاهد عبارتند از:
۱. حداقل دو نفر یا بیشتر باشند.
۲. عادل و پرهیزگار باشند؛ و زمانی عدالت کسی ثابت میشود که از گناهان کبیره دوری کند و بیشتر گناهان صغیره را ترک نماید؛ بدین معنی که شهادت آدمهای زناکار، شرابخوار و رباخوار جایز نیست .
۳. به خاطر کم بودن تعداد انسانهای عادل و پرهیزکار، بهتر آن است که تعداد شهود، حتیالامکان بیشتر باشد.
ج) صیغهی عقد:
شرط سوم از شرائط ازدواج، صیغهی عقد است. صیغهی عقد به معنی آن است که پس از خواستگاری زن توسط مرد یا وکیلش و موافقت زن و یا ولیّ او، ولیّ میگوید: دخترم را به نکاح تو درآوردم یا او را همسر تو قرار دادم. و مرد یا وکیل او هم بگوید: نکاح و ازدواج با او را قبول میکنم.
د) مَهریّه:
یکی دیگر از شرائط نکاح «مهریّه» است. «مهریّه» یا «صداق»: مقدار مالی است که واجب است، شوهر در ارتباط با روابط همسری تقبّل نماید؛ زیرا خداوند متعال میفرماید: ﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗۚ﴾[النساء: ۴].«با رضایت کامل، مهریّهی زنان را بدانان بدهید»؛
و مستحب است که مقدار مهریّه کم باشد؛ زیرا رسول خدا جفرموده است: «با برکتترین زنان، زنانی هستند که مهریّهی آنان سبک باشد». مشکاۀ المصابیح].
س: اگر چنانچه «ایجاب» (و «قبول») در حضور شاهدانِ غیرعادل صورت گرفت، آیا در آن صورت نکاح منعقد میگردد؟
ج: آری؛ نکاح در حضور شاهدانِ غیرعادل، منعقد میگردد؛ زیرا که در منعقد شدن ازدواج، عادل بودن شاهدان شرط نمیباشد.
س: اگر چنانچه «ایجاب» و «قبول» در حضور دو مرد شاهدی صورت گرفت که (قبلاً) بر هر دو «حدّ قذف» (حدّ تهمت و افترا بستن بر مردان و زنانِ عفیف و پاکدامن) جاری شده بود، آیا در آن صورت نکاح یا عقدزناشویی منعقد میگردد؟
ج: آری؛ نکاح در حضور شاهدانی که بر آنها حدّ قذف و تهمت جاری شده، منعقد میگردد.
س: اگر چنانچه مردی مسلمان با زنی ذمّی [۱]، در حضور دو شاهدِ ذمّی ازدواج کرد؛ آیا در آن صورت نکاح منعقد میگردد؟
ج: از دیدگاه امام ابوحنیفه /و امام ابویوسف /، چنین نکاحی منعقد میگردد؛ ولی امام محمد /بر این باور است که نکاح مرد مسلمان با زن ذمّی، آن هم در حضور دو شاهدِ ذمّی منعقد نمیشود؛ و در این صورت - از دیدگاه امام محمد /- لازم است که هر دو شاهد، مسلمان باشند.
س: آیا برای مرد و زنی که در حال اِحرام حجّ هستند، درست است که با همدیگر عقد زناشویی ببندند؟
ج: برای مرد و زن درست است که در حال اِحرام حجّ، با همدیگر ازدواج نمایند؛ ولی باید بدانند که در حال احرام، جماع و آمیزش جنسی و انگیزهها و مقدّمات آن درست نمیباشد.
س: آیا در شریعت مقدّس اسلام، دربارهی تعداد زنانی که یک مرد میتواند با آنها ازدواج کند، حدّ و مرزی وجود دارد؟
ج: آری؛ دربارهی تعداد زنانی که یک مرد میتواند با آنها ازدواج کند، حدّ و مرزی وجود دارد؛ و مرد آزاد میتواند با چهار زنِ آزاد یا کنیز ازدواج نماید؛ و نمیتواند در یک وقت با بیش از چهار زن ازدواج نماید.
و هر گاه یکی از آن چهار زن را طلاق داد و عدّهاش به پایان رسید، یا یکی از آن چهار زن وفات نمود، در آن صورت میتواند با زنی دیگر ازدواج کند.
و برده نمیتواند در یک وقت با بیش از دو زن ازدواج کند؛ و زن نیز نمیتواند به جز از شوهری که وی در عقد ازدواجش میباشد، با مردی دیگر ازدواج نماید، مگر آن که شوهرش او را طلاق دهد یا شوهرش وفات کند و عدّهی زن نیز سپری گردد؛ زیرا برای زن حرام است که در یک وقت، بیش از یک شوهر داشته باشد.
[به هر حال، برای مرد آزاد، ازدواج با بیش از چهار زن حلال نیست، به دلیل فرمودهی خداوند متعال:
﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ﴾[النساء: ۳].
«پس با زنان دیگری که برای شما حلالند و دوست دارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید».
و پیامبر اکرم جبه غیلان بن سلمۀ که زمان اسلام آوردنش ده زن داشت، فرمود: «چهار زن را برای خود نگه دار و بقیه را رها کن». ترمذی و ابن ماجه.
و از قیس بن حارث سروایت است: «وقتی که اسلام آوردم، هشت زن داشتم. نزد پیامبر جرفتم و جریان را برایش تعریف کردم. فرمود: چهار زن را از بین آنها برای خود اختیار کن». ترمذی و ابوداود].
س: اگر فردی در یک عقد، با دو زن ازدواج نمود؛ و این در حالی بود که یکی از آن دو زن برایش حلال نمیباشد؛ در این صورت حکم این ازدواج چیست؟
ج: در این صورت ازدواج وی با زنی که برایش حلال بوده، درست میباشد، ولی ازدواج با دیگری (که برایش حلال نبوده) جایز نمیباشد؛ و تمامی مهریه نیز به همان زنی تعلّق میگیرد که نکاح مرد با وی حلال بوده است [۲].
س: اگر فردی خواهر یا دختر خویش را به ازدواج کسی دیگر درآورد به شرط آن که او نیز خواهر یا دختر خود را به ازدواج او درآورد؛ و هر یک از این دو ازدواج را عوض دیگری قرار دادند (نکاح شغار)، در آن صورت حکم این ازدواج چیست؟
ج: در این صورت هر دو ازدواج درست میباشد، و به هر یک از آن دو زن، «مهر مثل» تعلّق میگیرد. (مهر مثل: عبارت از مهریهای است که از روی مهریهی امثال دختر از قبیل: خواهر یا دختر عموی او مشخّص گردد؛ یعنی مهریهای که به زن از روی مهریهی زنی هم شأن او از اقوام و خویشاوندان پدریاش از قبیل: خواهر، دختر عمو و... به زن داده شود).
س: اگر فردی، مرد یا زنی را بدون اجازه خواستن از او دربارهی ازدواج، او را به ازدواج داد، در آن صورت حکم این ازدواج چیست؟
ج: چنین ازدواجی، موقوف بر اجازه (ی زن یا مرد) است؛ از این رو هر گاه بدین ازدواج تن دادند و آن را قبول کردند، جایز است؛ و چنانچه آن را رد نمودند، ازدواج نیز باطل میگردد. و در اصطلاح علماء و صاحبنظران فقهی، بدین گونه ازدواج، «نکاح فضولی» گفته میشود.
س: «نکاح مؤقّت» [۳]و «نکاح متعه» [۴]چه حکمی دارند؟
ج: هر دو نکاح باطل میباشند. [ازدواج در اسلام، عقدی است محکم و پیمانی است ناگسستنی که بر پایهی نیّت زندگی مشترکِ دایم، استوار است. طرفین باید با نیّت تشکیل خانواده و همکاری پیوسته، این پیمان را منعقد نمایند، تا نتایج روحی که قرآن برای نکاح در نظر گرفته است، تحقق پیدا کند و آرامش، روح، عشق، علاقه و محبت در کنار خانواده و بقای نوع بشر در جهان تضمین شود. خداوند میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَجَعَلَ لَكُم مِّنۡ أَزۡوَٰجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةٗ...﴾[النحل: ۷۲].
«خداوند همسران شما را از نوع خودتان قرار داده و از این همسران، فرزندان و نوادههایی برای شما خلق نموده است».
اما نکاح موقّت یا متعه، که عبارت است از ارتباط مرد با زن در مدّت زمان معیّنی در برابر اجرت معیّن، نتایج و آثاری را که قرآن به آن اشاره فرموده است دربر ندارد.
قبل از این که شریعت مقدّس اسلام، استقرار یابد و در دلها رسوخ نماید، پیامبر جاجازهی نکاح موقّت را در سفر و غزوات به اصحاب داد، امّا بعد برای همیشه آن را حرام نمود.
فلسفهی اجازهی پیامبر جو مباح نمودن آن متعه در اوایل اسلام، این بود که مسلمانان در مرحلهای قرار داشتند که میتوان آن را به دورهی انتقال از جاهلیت به اسلام نام نهاد، و زنا در زمان جاهلیت زیاد و شایع بود؛ زمانی که اسلام آمد و از مردم خواست به منظور غزا و جهاد به ترک خانه و کاشانه اقدام نمایند، دوری از زنانشان برای آنها سنگین و مشکل بود، مسلّماً در بین مسلمانان افراد قوی و ضعیفالایمان، هر دو وجود داشتند و بیم آن میرفت که افراد ضعیفالایمان دچار زنا شوند، که به حق بدترین گناه و شنیعترین انحراف است.
اما افرادی که ایمان راسخ داشتند، تصمیم گرفتند که خود را اخته کنند و یا آلت تناسلی خویش را قطع نمایند، همانطوری که ابن مسعود سمیگوید: «ما با پیامبر ججهاد میکردیم و همسرانمان با ما نبودند. گفتیم: آیا خود را اخته نکنیم؟ پیامبر جما را از این کار منع کرد و اجازه داد که زنانی را به طور موقّت در مقابل خریدن لباس، نکاح نماییم». نجاری و مسلم.
پس اباحهی متعه در اوایل اسلام، رخصتی بود به منظور حلّ مشکلات هر دو دستهی قوی و ضعیفالایمان و قدمی بود در مسیر تکاملی زندگی مشترکِ زناشوییِ حقیقی، که تمام اهداف عالی را تضمین مینماید. و عفّت، آرامش، دوام نسل، مهر و محبّت و گسترش دایرهی خویشاوندی را به ارمغان میآورد.
همانگونه که قرآن کریم در مورد تحریم شراب و ربا که در زمان جاهلیت رواج و تسلّط زیادی در جامعه داشتند، به صورت تدریجی اقدام کرد، در این مورد هم ابتدا در مواقع اضطراری و ناچاری اجازه داد که از نکاح موقّت استفاده شود، ولی بعد، این نوع نکاح را حرام نمود.
علی سو جماعتی از صحابه، تحریم متعه را از پیامبر جروایت کردهاند. یکی از این روایات را مسلم در کتاب صحیح خود آورده و از سبرهی جهنی سنقل کرده است: که سبره سدر فتح مکه با پیامبر جبود؛ پیامبر جبه آنان اجازه داد که نکاح موقّت را انجام دهند ولی هنوز از مکه خارج نشده بودند که آن را تحریم نمود».
در یکی از روایاتِ حدیث سبرهی جهنی سچنین آمده است: «و انّ الله حرّم ذلک الی یوم القیامة»؛ «خداوند نکاح موقّت را تا روز قیامت حرام نموده است».
به هر حال، نکاح مؤقت و متعه، یک تحریم قطعی و در جمیعِ اوضاع و احوال حرام میباشند که به هیچ وجه نباید انجام بگیرد؛ و صحابهی پیامبر جنیز بر این باور بودند که نکاح موقت و متعه از نوع تحریم نکاح محارم است و در هیچ شرایطی حلال نیست و زمانی که شریعت اسلام استقرار پیدا کرد، نکاح متعه به صورت حرام ابدی درآمد].
[۱] ذمّی: غیرمسلمانی که در امان مسلمانان باشد و بدانها جزیه بپردازد. [مترجم] [۲] این حکم از دیدگاه امام ابوحنیفه /میباشد؛ ولی امام ابویوسف /و امام محمد /بر این باورند که مهریه بر مبنای مهرِ مثلِ آن دو، تقسیم میگردد. [۳] مثل آن که فردی در حضور دو شاهد، زنی را به مدت ده روز ازدواج کند. [۴] نکاح متعه: عبارت از آن است که فردی به زنی چنین بگوید: تو را در مقابل فلان اندازه مال تا فلان مدت، به نکاح خویش - برای بهرهمندی و انتفاع - درآوردم.