دیه (خونبهاء)
س: معنای لغوی وشرعی «دیه» چیست؟
ج: «دیۀ» مصدر و بر وزن «عدۀ» و از «ودی یدی ودیا ًودیۀ فهوواد» میباشد؛ که «فاء» کلمه [۱۲۷]از آن حذف شداست.
و در اصطلاح شرع مقدّس اسلام، «دیه» مالی است که زمانی بر قاتل واجب میگردد که کسی را از روی خطا، یا از روی «شِبه عمد» بکشد؛ و یا عضوی را قطع نماید. و به خونبهایی که در برابر «قطع و زخمی نمودن اعضاء» پرداخت میگردد، «ارش» میگویند.
[به هر حال «دیه» یا «خونبهاء»: مالی است که به اولیای مقتول داده میشود؛ و به دیگر سخن؛ دیه: مالی است که به سبب جنایت واجب میشود و به آسیب دیده یا ولیّ او داده میشود که هم موارد موجود قصاص را در بر میگیرد وهم غیر آن را.
به دیه، «عقل» نیز گفتهاند؛ چرا که وقتی قاتل کسی را میکشت، چند شتری را به اندازهی دیه جمع میکرد و با «عِقال» (ریسمان) آنان را در حیاط خانهی اولیای مقتول میبست تا به آنها تحویل دهد.
بنابر آیات قرآن و فرمودههای رسول خدا ج، دیه و خونبهاء مشروع و مباح و حّق روای اولیاء مقتول است و گرفتن آن حتی کراهیّت هم ندارد. خداوند بلند مرتبه میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَٔٗا فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْۚ فَإِن كَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ وَإِن كَانَ مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ فَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا٩٢﴾[النساء: ۹۲].
«هیچ مؤمنی را سزاوار نیست که مؤمن دیگری را بکشد مگر از روی خطا؛ کسی که مؤمنی را به خطا کشت، باید بردهی مؤمنی را آزاد کند و دیهای هم به کسان مقتول بپردازد، مگر این که آنان در گذرند؛ اگر هم مقتول مؤمن ومتعّلق به کافرانی بود که میان شما وایشان جنگ ودشمنی بود، آزاد کردن بردهی مؤمنی دیهی اوست. واگرمقتول از زمرهی قومی بود که کافر بودند و میان شما و ایشان پیمانی بر قرار بود پرداخت دیه به کسان مقتول وآزاد کردن بندهی مؤمنی دیهی اوست. اگر هم دسترسی به آزاد کردن برده نداشت، باید قاتل دو ماه پیاپی وبدون فاصله روزه بگیرد؛ خداوند توبه را مقّرر داشته است وخداوند آگاه وحکیم است» .
از عمر بن شعیب، از پدرش، از جدّش روایت شده است: «پیامبر جحکم کرد که هر کس به خطا کشته شد، دیهی او صد شتر است: سی بنت مخاض، سی بنت لبون و سی «حقّه» وده بنی لبون نر» . ابوداود ابن ماجه.
همچنین از او روایت است: «قیمت دیه در زمان پیامبر جهشتصد دینار یا هشت هزار درهم بود و دیهی اهل کتاب، درآن زمان نصف دیهی مسلمانان بود؛ راوی میگوید: حکم بر همین منوال بود تا عمربن خطاب سخلافت را به دست گرفت؛ او خطبهای خواند وگفت: آگاه باشید که قیمت شتر افزایش یافته است؛ راوی گوید: عمربن خطاب سدیه را بر صاحبان طلا، هزار دینار وبر صاحبان نقره، دوازده هزاردرهم وبر صاحبان گاو، دویست گاو و بر صاحبان گوسفند، دو هزار گوسفند و بر صاحبان حُلل(لباس)، دویست لباس تعیین کرد. راوی گوید: عمر بن خطاب س، دیهی اهل ذمّه را بر همان حال گذاشت و افزایش نداد». ابوداود.
و از جمله مسائلی که علماء بر آن اتفاق نظر دارند این است که در قتل خطا وشبه عمدی که قاتل در آن فاقد یکی از شروط تکلیف، مانند کودک و دیوانه باشد؛ و همچنین در قتل عمدی که حرمت مقتول بیشتر از حرمت قاتل باشد، مانند پدری که فرزندش را بکشد، دیه واجب میگردد. همچنین دیه بر کسی که در خواب
بر شخص دیگری بیافتد و او را بکشد وکسی که بر روی کسی دیگر سقوط کند و او را بکشد نیز واجب میشود.
و به طور کلی، بر هر انسانی که در کشتن دیگری دخالت مستقیم یا غیر مستقیم داشته باشد، - اگر عمدی باشد ومورد عفو قرار گیرد - دیه واجب میشود.
و چنانچه قتل عمد بوده باشد، خود قاتل دیه را از اموالش بایستی بپردازد؛ و چنانچه شبه عمد وخطا بوده باشد، دیه بر خویشاوندان پدری او واجب میگردد؛ زیرا در زمان رسول خدا جدو زن با هم درگیر شدند و یکی از آنان سنگی را به طرف دیگری پرتاب کرد و باعث مرگ او و نوزادش گردید؛ و رسول خدا جقضاوت فرمود که خویشاوندان زن قاتل، خونبهای زن مقتول را به اولیای او بپردازند. بخاری ومسلم
و «عاقله» یا خویشاوندان قاتل که پرداخت دیه بر عهدهی آنها است - بر اساس قول متأخرین - خویشاوندان پدری قاتل میباشند که عبارتند از: پدر و پدر بزرگ و... برادر و برادر زاده و عمو و عموزاده و... وآنان مبلغ خونبها را به نسبت توانایی مالی، میان خود، تقسیم نموده و آن را برای مدت سه سال قسطبندی نمایند.
و پدری که با قصد تنبیه، فرزندش را کتک بزند و معلّمی که شاگردش را با وسایل غیر کشنده، ادب نماید و در اثر آن فرزند یا شاگرد فوت کنند - چنانچه در کتک زدن و تنبیه، زیادهروی و قصد عمدی در کار نبوده باشد - پرداخت دیه بر آنان واجب نمیشود].
س: به بیان احکام دیه به همراه ذکر «مقدار» آن بپردازید؟
ج: احکام و مسائل ذیل را به خاطر بسپار:
۱. اگر فردی کسی دیگر را به صورت شبه عمد به قتل برساند، در آن صورت پرداخت دیه و خونبهای «مغلّظه» بر عهدهی «عاقلهی» قاتل، یعنی عصبهی او است (که عبارتنداز نزدیکان مرد از جانب پدر که بالغ و توانگر و خردمند باشند) و بر قاتل نیز پرداخت کفاره لازم میباشد.
و از دیدگاه امام ابو حنیفۀ /و امام ابویوسف /، «دیهی مغلّظه»: عبارت است از صد شتر که باید از چهارنوع پرداخت شود: بیست و پنج «بنت مخاض» [۱۲۸]؛ بیست وپنج «بنت لبون»؛ بیست وپنج «حقّه» و بیست و پنج «جذعه». ناگفته نماند که «دیهی مغلّظه»، تنها درقتلی وجود داردکه به صورت «شبه عمد» باشد؛ اگر چنانچه دیه و خونبهاء، از چیزی دیگر غیر از شتر پرداخت شود، در آن صورت، «دیهی مغلّظه» نه در قتل شبه عمد ونه در غیر آن وجود ندارد.
[به هر حال، دیه و خونبهاء، یا «مغلّظه» است یا «مخفّفه»؛ دیهی مخففّه در قتل خطا واجب میشود و دیهی مغّلظه در قتل شبه عمد].
۲. و در صورتی که قتل به صورت خطا باشد، دیه بر بستگانِ پدری قاتل (عاقله وعصبهی وی) واجب میباشد و بر قاتل نیز لازم است که کفاره بپردازد.
و خونبهای «قتل خطا» عبارت است از صد شتر که باید از پنج نوع پرداخته شود: بیست «بنت مخاض»؛ بیست «ابن مخاض» بیست «بنت لبون»؛ بیست «حقّه» وبیست «جذعه» .
و این خونبهاء، «دیهی غیر مغلّظه» میباشد.
۳. دیه و خونبهای انسان از طلا، «هزار دینار» واز نقره، «دوازده هزار درهم» میباشد.
۴. امام ابوحنیفه /بر این باور است که دیه فقط در همین سه چیز (شتر، طلا و نقره) ثابت میگردد؛ ولی امام ابویوسف /و امام محمد /برآنند که دیه و خونبهاء، هم از این سه چیز(شتر، طلا و نقره) و هم از انواع دیگر از قبیل: گاو، گوسفند و «حُلَل» (لباس [۱۲۹]ثابت میگردد. از این رو بر صاحبان گاو، دویست گاو وبر صاحبان گوسفند، هزار گوسفند و بر صاحبان «حُلَل» (لباس)، دویست لباس تعیین میگردد. ناگفته نماند که هر «حُلّه»، دو لباس (ازار ورداء) میباشد.
۵. در قتل «شبه عمد» و قتل «خطا»، دیه و خونبهاء به طور کامل (صد شتر) واجب میگردد؛ با این تفاوت که دیه در قتل «شبه عمد» به صورت «مغلّظه» میباشد.
۶. با بریدن نرمی بینی، زبان وآلت تناسلی، دیهی کامل - یعنی صد شتر - واجب میشود.
۷. اگر فردی، بر سر کسی زد و در نتیجه، عقل او زائل گشت و از بین رفت؛ در آن صورت دیهی کامل (صد شتر) واجب میگردد.
۸. اگر فردی، ریش کسی راکند یا تراشید، و در نتیجه پس از آن دوباره ریشش، موی در نیاورد؛ در آن صورت نیز دیهی کامل واجب میگردد.
۹. و اگر فردی، موی سر کسی را کند یا تراشید، و پس از آن دوباره سرش موی در نیاورد؛ در آن صورت نیز خونبهای کامل (یعنی صد شتر) واجب میگردد.
۱۰. اگر فردی، (به سر و صورت)کسی دیگر زد و یا کاری کرد که به وسیلهی آن ابروان و یا چشمان وی از بین برود؛ در آن صورت دیهی کامل واجب میگردد.
۱۱. اگر فردی، هر دو دست یا هر دو پا و یا هر دو گوش شخصی را قطع کرد؛ در آنها خونبهای کامل میباشد.
۱۲. اگر فردی، هر دو لب یا هر دو خصیه (بیضهی) فردی دیگر را قطع کرد و یا هر دو پستان زنی را برید، در آنها نیز خونبهای کامل وجود دارد.
۱۳. اگر فردی، یکی از این اعضاء(ابرو، چشم، دست، پا، لب، خصیه وپستان) را برید، در آن نصف خونبهاء میباشد.
[به هر حال، هر انسانی اعضایی دارد که بعضی از آنها تک عضوی هستند مانند: بینی، زبان وآلت تناسلی؛ برخی از آنها دو عضوی هستند، مانند: دو چشم، دو گوش و دو دست. اعضایی هم وجود دارد که بیش از دو عضواند.
پس هر گاه شخصی، یکی از اعضای تک عضوی یا دو عضوی شخص دیگری را از بین برد، دیهی کامل بر او واجب میشود. وهر گاه از دو عضوی، یک عضو را از بین برد، نصف دیه بر او واجب میشود.
بنابراین با از بین بردن بینی یا دو چشم، تمام دیه و با از بین بردن یک چشم و دو پلکِ یک چشم، نصف دیه وبا یک پلکِ یک چشم، یک چهارم دیه واجب میشود. و با بریدن تمام انگشتان دو دست یا دو پا، دیهی کامل و با از بین بردن هر انگشت، ده شتر دیه واجب میشود و از بین بردن تمام دندانها، موجب دیهی کامل میشود و هر دندان، پنج شتر دیه دارد.
و هر گاه شخص، دیگری را بزند و در نتیجه عقل یا یکی از حواسش مانند شنوایی، بینایی، بویایی یا چشائیاش از بین برود، و یا توان صحبت کردن را به طور کامل از دست بدهد؛ در هر یک از این موارد، دیهی کامل واجب میگردد].
۱. با از بین بردن دو پلکِ هر دو چشم، دیهی کامل و با از بین بر دن پلکِ یک چشم، یک چهارم دیه واجب میشود.
۲. و با از بین بردن هر انگشت از انگشتان دست و پا، یک دهم دیه (ده شتر) واجب میگردد. و در موضوع دیه، همهی انگشتان با هم برابرند.
۳. در هر انگشت، سه مفصل(بند) وجود دارد؛ از این رو با از بین بردن هر مفصل، یک سوم دیهی انگشت واجب میگردد. و انگشتانی که دو مفصل دارند، با از بین بردن هر مفصل آن، نصف خونبهای انگشت واجب میشود.
۴. هر گاه تمامی انگشتانِ یک دست قطع گردد، یا کف دست همراه با تمامی انگشتان بریده شود، در آن صورت نصف دیه واجب میگردد.
۵. هر گاه دست انسان از نصف ساعد قطع گردد، در آن صورت در قطع دست و انگشتان وی، نصف دیه واجب میگردد و در زیاده (تا نصف ساعد) «حکومت عدل» میباشد. (ابنمنذر گوید: تمام کسانی که قول آنان را به خاطر داریم اجماع کردهاند بر این که معنی «حکومت عدل» این است که هر گاه شخصی، زخمی شد و برای زخم او دیه و خونبهای معیّنی وجود نداشت، گفته میشود: اگر این شخص، برده بود قبل از زخمی شدنش چقدر ارزش داشت؟ یا قبل از ضربهای که به او وارد شده چقدر ارزش داشت؟ اگر گفته شود: صد دینار؛ گفته میشود حالا که این زخم بر او وارد شده و بهبود یافته چقدر ارزش دارد؟ اگر گفته شود: نود و پنج دینار ارزش دارد؛ در این صورت شخص جانی؟ باید یک بیستم دیه را به آسیب دیده بپردازد. و اگر گفتند: نود دینار ارزش دارد، یک دهم دیه بر او واجب میگردد؛ و هر اندازه که ارزش آن کم و زیاد شود، مانند این مثال برآن حکم میشود).
۶. اگر فردی، انگشتان اضافی شخصی را قطع کرد، در آن صورت خونبهای او را «حکومت عدل» مشخص میکند.
۷. اگر فردی، انگشت شخصی را قطع کرد، و با قطع شدن این انگشت، انگشت کناری آن نیزفلج شد، در آن صورت از دیدگاه امام ابوحنیفه /، در این دو انگشت قصاص وجود ندارد بلکه در آنها «ارش» (دیه. تاوان. دیهی جراحت) واجب میگردد.
۸. دیه و خونبهای هر دندان، پنج شتر میباشد. و در این موضوع، دندانهای کوچک و بزرگ با همدیگر برابر و یکساناند.
۹. اگر فردی، دندان کسی را کشید، و دوباره در جای آن، دندانی دیگر بیرون شد، در آن صورت دیه ساقط میگردد.
۱۰. اگر فردی، عضوی از اعضای فردی دیگر را مورد ضرب (زدن) قرار داد؛ و در نتیجه، آن عضو را از کار انداخت، در آن صورت دیهی کامل واجب میباشد؛ - این کار همانند آن است که آن عضو را قطع کرده باشد- مثل آن که دست فلج گردد، یاحّس بینایی وی از بین برود.
۱۱. در مورد چشم، زبان و آلت تناسلی کودک، «حکومت عدل» میباشد. البته این حکم در صورتی است که صحّت و سلامتی آن اعضاء دانسته نشود.
س: انواع زخمهای سر و صورت (شَجاج) و احکام آن را بیان نمایید؟
ج: نخست بدان که «شَجاج» (زخمهای سر و صورت) برده نوع [۱۳۰]است:
۱. حارصة.
۲. دامعة.
۳. دامیة.
۴. باضعة.
۵. متلاحمة.
۶. سمحاق.
۷. موضحة.
۸. هاشمة.
۹. منقلة.
۱۰. امّة.
پس از این، احکام و مسائل «زخمهای سر وصورت» را به خاطر بسپار که به شرح زیر است:
۱. در «موضحۀ» : در صورتی قصاص است که از روی عمد باشد.
۲. در سائر زخمهای سر وصورت، قصاص نیست. [۱۳۱]
۳. در زخمهایی که کمتر از «موضحۀ» است، «حکومت عدل» میباشد. [۱۳۲]
۴. اگر «موضحۀ» از روی خطا باشد، دیهی آن، نصف یک دهم دیهی کامل است؛ (یعنی پنج شتر)
۵. در «هاشمۀ»، یک دهم دیهی کامل است؛ (یعنی ده شتر)
۶. دیهی «منقلۀ»، پانزده شتر میباشد.
۷. دیهی «امّۀ»، یک سوم دیهی کامل است.
۸. و در «جائفۀ»، یک سوم دیه واجب میگردد. و اگر ضربهای که به داخل بدن فرود آمده، بسیار عمیق باشد، در آن صورت دو «جائفۀ» به شمار میآید و در آن، دو سّوم دیهی کامل میباشد.
س: اگر فردی، به صورت «موضحۀ»، زخمی را به کسی وارد کرد؛ و در نتیجه عقل وی یا موی سرش از بین رفت، در آن صورت آیا دو دیه واجب میگردد؟ یکی، خونبهای زخم «موضحۀ» و دیگری، خونبهای از بین رفتن عقل یا زائل شدن موی سر؟
ج: در این صورت دو خونبهاء واجب نمیگردد، بلکه دیهی زخم «موضحۀ» در دیهی ا ز بین رفتن عقل یا زائل شدن موی سر داخل میگردد [۱۳۳].
س: اگر فردی، به صورت «موضحۀ»، زخمی را به کسی وارد کرد، و در نتیجه یکی از حواسش مانند: شنوایی یا بینایی از بین رفت و یا توان صحبت کردن را به طور کامل از دست داد، در آن صورت حکم اجتماع دو دیه چگونه است؟
ج: در این صورت بدان فرد، دیهی «موضحۀ» همراه با دیهی کامل تعلّق میگیرد [۱۳۴].
س: اگر فردی، ضربهای را به کسی وارد آورد و بر اثر آن، پوست و مقداری از گوشت زیر آن، پاره و شکافته گردید (متلاحمه)؛ سپس این زخم بهبود یافت و اثری از آن باقی نماند و بر روی آن، موی نیز رویید، در آن صورت حکم خونبهاء چیست؟
ج: از دیدگاه امام ابوحنیفه /، در این صورت دیه ساقط میگردد؛ امام ابو یوسف /بر این باور است که دیهی «درد و رنج» واجب میبا شد؛ وامام محمد /بر آن است که تنها پرداخت اجرت پزشک، بر شخص زخمکننده وآسیب رساننده واجب میباشد.
س: اگر فردی، ضربهای را به کسی وارد آورد و او را زخمی کرد؛ و آن زخم نیز از آن زخمهایی است که در آن قصاص واجب میگردد؛ در آن صورت در چه وقت باید قصاص گرفته شود؟
ج: زمانی قصاص گرفته میشود که زخم بهبود یابد؛ از این رو پیش از بهبودی زخم، قصاص گرفته نمیشود.
س: اگر فردی از روی خطا، دست کسی را برید؛ سپس قبل از آن که دستش بهبود یابد، او را به خطا کشت؛ در آن صورت آیا دو دیه و خونبهاءواجب میگردد؟
ج: در این صورت به خاطر «قتل نفس»، دیهی کامل واجب میگردد و خونبهای «قطع دست» نیز ساقط میشود؛ و اگر چنانچه دست فرِد فلج شده، بهبود یافت؛ سپس او را به قتل رساند، در آن صورت دو خونبهاء واجب میگردد؛ یکی خونبهای نفس و دیگری خونبهای قطع دست.
فایده:
دیهی کافر ذّمی، همانند دیهی فرد مسلمان است؛ و دیهی زن نیز نصف دیهی مرد میباشد. [ زنی که از روی خطا کشته شود، دیهاش نصف دیهی مرد است؛ شُریح قاضی گوید: «عروۀ البارقی از پیش عمر بن خطاب سنزد من آمد و گفت: دیهی شکستن دندان و ضربهی موضحۀ بین زنان و مردان یکسان است و در بیشتر از آن، دیهی زن، نصف دیهی مرد است». مصنف ابن ابی شیبه]
[۱۲۷] و این کلمه، لفیف مفروق ومعتل فایی ولامی میباشد. [۱۲۸] بنت مخاض: شتر از یک سالگی تا دو سالگی تمام؛ «بنت مخاض» نامیده میشود؛ چون مادرش ذات مخاض یعنی حامله است. «بنت لبون» یعنی شتر مادهای که به سال سوم وارد شده تا آخر سومین سال. و لبون یعنی صاحب شیر؛ و شتر سه سالهی نر، «ابن لبون» و «ابن مخاض» نامیده میشوند. و «حقّه»: شتری که سه سال را تمام کرده وبه چهار سالگی وارد شده باشد. و از آن جهت «حقّه» نامیده شده است، چون در این سن، استحقاق سوار شدن و بار کردن را پیدا میکند. [مترجم] [۱۲۹] «حُلَل» - با ضم حاءو فتح لام - جمع «حُلّة» و به معنی پوشش و رداءاست از هر نوعی که باشد. بر خی هم گفتهاند که: حُلَل نوعی از لباسهای یمنی است و تا دو لباس نباشد، حُلّه نامیده نمیشوند. عون المعبود۲۸۵/۱۲ [مترجم] [۱۳۰] [تعریف هر یک از این زخمهای سر و صورت عبارت است از:] ۱)حارصة: زخمی است که به وسیلهی آن پوست خراش بردارد اما خون بیرون نیاید. ۲)دامعة: زخمی است که به وسیلهی آن، خون بیرون شود ولی جریان نیابد؛ مانند اشک در چشم. ۳)دامیة: زخمی است که(پوست را پاره) وباعث خونریزی گردیده باشد. (به تعبیری دیگر، ضربهای است که پوست را خون آلود کند). ۴)باضعة: ضربهای است که شکاف وپارگی بزرگی را در گوشت وپوست ایجاد کند. ۵)متلاحمة: ضربهای است که در گوشت فرورود. ۶)سیمحاق: ضربهای است که به پردهی نازک روی استخوان رسیده باشد. (به تعبیری دیگر؛ ضربهای است که بر اثر آن؛ بین گوشت واستخوان فقط لایهی نازکی باقی بماند). ۷)موضحة: زخمی است که به استخوان رسیده و به صورت واضح دیده شود. ۸)هاشمة: ضربهای است که باعث شکستن و خورد شدن استخوان گردیده باشد. ۹)منقلة: به زخمی گفته میشود که ضمن شکسته شدن استخوان، آن را از مکان خود جابجا نموده باشد. (به تعبیری دیگر، منقلة: ضربهای است که استخوان رااز جایی به جای دیگر انتقال دهد).۱۰)امّة: به زخمی گفته میشود که استخوان سر را شکسته وبه پرده و غشاء اطراف مغز رسیده باشد. (به تعبیری دیگر، امّة: ضربهای است که بر اثر آن، جمجمه شکسته شود به طوری که بین پوست سر ومخ فقط لایهی نازکی بماند. (به نقل از هدایه). و «جائفه»: به ضربهای گویند که به داخل بدن همانند: شکم، پشت(سینه، حلق ومثانه) فرو رود. [۱۳۱] زیرا همانندی وبرابری در آنها امکان ندارد و حدّ مشخصی نیز وجود ندارد که بتوان برای آنها از چاقو استفاده نمود؛ وعلاوه از آن، در زخمهایی که بیشتر از «موضحة» است، شکستن استخوان تحقق پیدا نموده ودر آنها قصاصی وجود ندارد. این قول امام ابوحنیفه است؛ ولی امام محمد در کتاب «الاصل» -که ظاهرالروایة نیز است –گوید: در زخمهایی که پیش از موضحهاند، قصاص واجب است؛ زیرا در آنها امکان همانندی و برابری وجود دارد. (به نقل از هدایه) [۱۳۲] زیرا در زخمهایی که کمتر از «موضحة» است، ارش معیّنی وجود ندارد؛ وبه هدر شدن آن نیز امکان ندارد؛ از این رو در چنین زخمهایی، حکومت عدل واجب میباشد؛ وهمین قول از نخعی /و عمر بن عبد العزیز /نقل شده است. (به نقل از هدایه) [۱۳۳] زیرا با از بین رفتن عقل، تمامی منفعت دیگر اعضاءاز میان میرود؛ از این رو عقل نسبت به سائر اعضاءهمانند «نفس» است؛ بنابراین خونبهاء آن به سان خونبهای نفس به شمار میآید؛ و دیهی «موضحة» نیز با از بین رفتن جزئی از مو، واجب میگردد؛ تا جایی که اگر مو دوباره در مکانش رویید، در آن صورت دیه ساقط میشود. و با از بین رفتن تمامی مو ها، خون بها واجب میگردد؛ و این دو صورت به یک سبب تعلّق دارند؛ و آن از بین رفتن مو میباشد که در این صورت جزء در کل داخل میباشد(به نقل از شرح زیلعی بر کنز الدقائق۶/۱۳۵) [۱۳۴] توضیح این که: اگر فردی، کسی دیگر را به صورت «موضحة» زخمی نمود و در نتیجه حّس شنوایی، یا بینایی و قوهی تکّلمش از بین رفت، در آن صورت دیهی زخم «موضحة» در دیهی یکی از این حواس، داخل نمیگردد؛ این قول امام ابوحنیفه و امام محمد است؛ ولی امام ابو یوسف بر این باور است که خونبهای زخم موضحةدر دیهی از بین رفتن حسّ شنوایی و قوهی تکلّم داخل میشود، ولی در خونبهای از بین رفتن حسّ بینایی داخل نمیگردد. (به نقل از شرح زیلعی بر کنز الدقائق)