وَلاء
س: معنای لغوی و شرعی «وَلاء» چیست؟
ج: «وَلاء» از واژهی «ولیّ» گرفته شده و به معنای «قرب» (نزدیکی و همجواری) میباشد. و در اصطلاح شرع مقدّس اسلام، عبارت از چیزی است که فردی به سبب آزاد کردن شخصی که در ملکیّت او قرار داشته یا به سبب عقد «موالاۀ» مستحق آن گردد.
و «وَلاء» بر دو نوع است: «وَلاء عِتاق» و «وَلاء موالاۀ».
س: به بیان احکام و مسائلی بپردازید که به «وَلاء عتاق» تعلّق دارند؟
ج: هر گاه فردی، برده یا کنیز خویش را آزاد نماید، در آن صورت وَلاء او، مربوط به آزاد کنندهی او میباشد؛ اگر چه او را در برابر مال یا به صورت مجّانی آزاد کرده باشد؛ و اگر مکاتب پس از مرگ اربابش آزاد گردید، در آن صورت، «وَلاء» وی، مربوط به وارثانِ آزاد کنندهای میباشد که بردهاش را مکاتب نموده و پس از آن، خودش وفات نموده است.
[به هر حال، «وَلاء عتاق»: عبارت است از وارث شدن آزاد کننده، مال آزاد شده را پس از مرگ او. و صاحب وَلاء زمانی ارث میبرد که میّت خویشاوندانِ نسبی (عصبه) نداشته باشد.
به تعبیری دیگر، وَلاء رابطهای است که به واسطه ی آزاد کردن برده حاصل میشود و به آن «وَلای عتاق» (آزاد کردن) نیز گویند. و یا به رابطهای گفته میشود که به واسطهی «موالاۀ» (دوستی) حاصل میگردد و به آن «وَلای موالاۀ» (دوستی) گویند.
«وَلای موالاۀ» (دوستی)، توافق و عقدی است که بین دو نفر منعقد میشود که چون یکی از آنها وارث نسبی ندارد، به دیگری میگوید: تو مولای من هستی؛ یا تو ولیّ من هستی، و هر گاه فوت کردم از من ارث میبری، و اگر مرتکب جنایتی غیرعمد شدم، دیهی شرعیام را باید پرداخت کنی.
«وَلای موالاۀ» (دوستی)، نزد امام ابوحنیفه /سبب گرفتن ارث است؛ امّا نزد جمهور علماء و صاحبنظران فقهی، فاقد اعتبار است. به دیگر سخن، عصبه بر دو نوع است: «عصبهی نسبی» و «عصبهی سببی».
عصبهی سببی: عصبهای است که سبب آن، آزادی برده باشد؛ به دلیل فرمودهی پیامبر ج: «الوَلاء لمن اعتق»؛ «ولاء برای کسی است که برده را آزاد کرده باشد». بخاری و مسلم.
و نیز میفرماید: «الوَلاء لُحمة کلحمة النسب»؛ «ولاء ارتباطی مانند ارتباط نسب است». مستدرک حاکم و بیهقی.
و آزادکنندهی برده - زن باشد یا مرد - تنها در زمانی از آزاد شده ارث میبرد که وی عصبهی نسبی نداشته باشد. از عبدالله بن شدّاد از دختر حمزه روایت است: «بردهی آزاد شدهام فوت کرد و دختری از خود بر جای گذاشت. پیامبر جمالش را بین من و دخترش تقسیم کرد، نصف مال را به من و نصف دیگر را به او داد». ابنماجه]
س: اگر فردی، برده یا کنیز خویش را مدبّر ساخت، یا از کنیزش صاحب فرزندی شد (امّ ولد)، و پس از آن وفات نمود؛ در آن صورت چه کسی مستحق وَلای آنها میگردد؟
ج: در این صورت وَلای آنها مربوط به ارباب میباشد؛ زیرا آنها از طرف او آزاد شدهاند.
س: شما پیشتر بیان کردید که هر کس خویشاوند محرم خویش را به ملکیّت خود درآورد، آن خویشاوند محرم، خود به خود آزاد میگردد؛ آیا با این گونه آزادی «وَلاء» برای خریدار حاصل میگردد؟
ج: آری؛ در این صورت وَلاء به وجود میآید؛ و وَلاء نیز از آنِ کسی است که آن خویشاوند محرم، از نزد او آزاد گردیده است [۱۱۱].
س: اگر بردهی فردی، با کنیز فردی دیگر ازدواج نمود؛ سپس ارباب کنیز، کنیزش را آزاد کرد؛ و این در حالی است که کنیز از آن بردهای که با او ازدواج نموده، باردار شده است؛ در این صورت «وَلاء» این حَمل، از آنِ چه کسی میباشد؟
ج: هر گاه حکم آزادی کنیز صادر گردد، هم خود کنیز و هم حملش آزاد میگردد؛ و وَلاء این حَمل نیز تا اَبد از آنِ کسی میباشد که مادر آن جنین را آزاد کرده است، و این وَلاء تا ابد به کسی دیگر انتقال پیدا نمیکند.
و همچنین اگر این کنیز (پس از آزادیاش) بچهای را در کمتر از مدت شش ماه به دنیا آورد، باز هم حکمش همین گونه میباشد [۱۱۲].
س: (در مسئلهی پیشین،) اگر آن کنیز پس از آزادی خویش، بچهای را در مدّت بیشتر از شش ماه به دنیا آورد، در آن صورت وَلاء این حمل، به چه کسی تعلّق میگیرد؟
ج: در این صورت نیز وَلاء این حمل، از آنِ ارباب مادر میباشد، مگر آن که برده (پدر بچه و شوهر کنیز) آزاد گردد که در صورت آزادی وی، وَلاء پسرش، از آنِ ارباب برده (اربابِ پدر بچه) میباشد [۱۱۳].
س: اگر فردی از غیر عربها (عجمها) با کنیزی ازدواج کرد که آن کنیز را فردی از عربها آزاد نموده بود؛ سپس آن کنیز از آن فرد غیرعرب، صاحب فرزندانی شد، در این صورت حکم وَلاء فرزندانِ آن کنیز چگونه میباشد؟
ج: امام ابوحنیفه /و امام محمد /بر این باورند که وَلاء فرزندان وی، از آنِ ارباب کنیز میباشد. و امام ابویوسف /بر آن است که وَلاء فرزندان وی، از آنِ پدرش میباشد؛ زیرا نسب فرزندان، مربوط به پدر میباشد.
س: اگر فردی بردهاش را بدین شرط آزاد کرد که وَلاء او از آنِ وی نباشد؛ یا وَلاء بردهاش، از آنِ عموم مسلمانان باشد؛ آیا چنین شرطی درست است؟
ج: چنین شرطی باطل میباشد؛ و وَلاء برای آزادکنندهی برده، ثابت میباشد، و انکار آن معتبر نمیباشد. [۱۱۴]
س: در «وَلاء» چه نفع و فایدهای نهفته است؟
ج: این گونه که «وَلاء» تعصیب میباشد و انسان را عصبه میگرداند؛ و مقصود از «عصبه» نیز کسانیاند که پس از پرداخت سهم صاحبان فروض (کسانی که سهمشان در قرآن و حدیث، تعیین شده است)، بقیهی ترکهی میّت به آنها تعلّق میگیرد؛ از این رو اگر بردهی آزاد شده، عصبهی نسبی داشته باشد، در آن صورت در استحقاق میراث، عصبهی نسبی نسبت به فرد آزاد کننده در اولویّت میباشند؛ و اگر شخص آزاد شده، عصبهی نسبی نداشت، در آن صورت میراثش به آزادکنندهی او میرسد [۱۱۵].
ناگفته نماند که «مولای عتاقه» (وارثِ آزادکننده)، در استحقاق میراث، نسبت به «عصبهی نسبی» در ردهی بعدی قرار دارد ولی نسبت به «ذوی الارحام» در اولویّت قرار دارند.
[به هر حال، «عصبه» جمع «عاصب» است، مانند «طالب» و «طلبه»؛ و عصبه: پسران مرد و نزدیکان پدری او هستند. و مقصود از آنها در اینجا، کسانیاند که پس از پرداخت سهم اصحاب فروض، بقیهی ترکه به آنها تعلّق میگیرد، و اگر از ترکه برایشان باقی نماند، چیزی به آنان نمیرسد. و اگر از صاحبان فروض کسی یافت نشد، در آن صورت عصبه، تمام ترکه را به ارث میبرند.
ابن عباس سگوید: پیامبر جفرمود: «الحقوا الفرائض باهلها، فما بقی فهو لا ولی رجل ذکر»؛ «سهمها را به صاحبان آن برسانید، آنچه باقی میماند مال نزدیکترین خویشاوند مرد به میّت است». بخاری و مسلم.
و خداوند متعال میفرماید:
﴿وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهَا وَلَدٞۚ...﴾[النساء: ۱۷۶].
«و اگر خواهر بمیرد و فرزندی نداشته باشد، برادر پدری و مادری، یا برادر پدری، همهی ترکه را به ارث میبرد».
در این آیه، تمام ترکه به برادری که تنها است نسبت داده شده و بقیهی عصبه هم بر او قیاس شده است.
و عصبه بر دو نوع است: عصبهی نسبی و عصبهی سببی.
۱. عصبهی سببی: عصبهای است که سبب آن آزادی برده میباشد. پیامبر جمیفرماید: «الولاء لمن اعتق»؛ «ولاء برای کسی است که برده را آزاد کرده باشد».
۲. عصبهی نسبی: عصبهی نسبی به سه دسته تقسیم میشوند:
الف) عصبهی بالذات: که عبارتند از مردانِ وارث، به جز شوهر و فرزند مادر.
ب) عصبهی بالغیر: دختران و دخترانِ پسر و خواهران شقیقه (پدر و مادری) و خواهران پدری.
پس هر کدام از اینها با برادرش و به وسیلهی او عصبه میشوند و به اندازهی نصف سهم او ارث میبرند.
ج) عصبهی مع الغیر: که عبارتند از خواهران با دختران].
س: اگر ارباب وفات کرد؛ سپس بردهی آزاد شده دار فانی را وداع گفت و چهره در نقاب خاک کشید؛ و این در حالی است که ارباب از پس خود فرزندانی را بر جای گذاشت؛ در این صورت میراث بردهی آزاد شده به کدام یک از فرزندان ارباب تعلّق میگیرد؟
ج: در این صورت میراث بردهی آزاد شده به پسرانِ ارباب تعلّق میگیرد و در این زمینه به دختران او چیزی نمیرسد. [۱۱۶]
س: آیا «وَلاء عتاق» برای زنان نیز حاصل میگردد؟
ج: آری؛ در صورتهای ذیل، برای زنان نیز «وَلاء عتاق» حاصل میگردد:
۱. هر گاه کسی را آزاد نمایند؛ یا کسی را که آنها آزادش نمودهاند، کسی دیگر را آزاد گرداند.
۲. هر گاه کسی را مکاتب نمایند؛ یا کسی را که آنها مکاتبش نمودهاند، کسی دیگر را مکاتب کند.
۳. هر گاه کسی را مدبّر بسازند؛ یا کسی را که آنها مدبّر کردهاند، کسی دیگر را مدبّر نماید.
۴. یا ولاء افرادی را که آزاد نمودهاند به سوی خویش بکشانند؛ و یا ولای کسانی که بردهی آزاد شدهی زن آنها را آزاد نموده باشد [۱۱۷].
س: اگر ارباب وفات کرد و از پس خود یک فرزند و چندین نواسهی پسری بر جای گذاشت؛ سپس بردهی آزاد شدهی ارباب وفات نمود؛در این صورت میراث بردهی آزاد شده به کدام یک از آنها تعلّق میگیرد؟
ج: در این صورت میراث بردهی آزاد شده، از آنِ فرزند ارباب میباشد و به نواسههای پسری او چیزی تعلّق نمیگیرد؛ زیرا «وَلاء» از آنِ کسی میباشد که به میّت نزدیک تر باشد؛ و پرواضح است که پسر صلبی نسبت به نواسههای پسری، به میّت نزدیکتر میباشد.
س: به بیان احکام و مسائلی بپردازید که به «وَلاء موالاة» تعلّق دارند؟
ج: هر گاه شخصی به وسیلهی مسلمانی، به اسلام مشرف گردد؛ و با او چنین پیمان ببندد که اگر مُرد از او میراث ببرد و اگر مرتکب جنایتی شد، به جای او دیه پرداخت نماید؛ و یا اگر فردی به وسیلهی دیگری مسلمان گردد و با او در میراث و خونبها پیمان ببندد (و بدو بگوید: با تو بر این شرط، پیمان دوستی میبندم که اگر جنایت کردم، به جای من دیه بدهی و اگر مردم از من میراث ببری؛ و آن دیگری هم بگوید: پذیرفتم. پس در این صورت، عقد «موالاۀ» منعقد گردیده) و عقد «موالاۀ» صحیح میباشد؛ از این رو خونبهایش بر هم پیمانش میباشد و اگر وفات کرد و وارثی نداشت، میراثش به هم پیمان او میرسد؛ و در صورتی که میّت، وارث داشته باشد، در آن صورت در استحقاق میراث، وارث نسبت به همپیمان، در اولویّت میباشد.
[خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فََٔاتُوهُمۡ نَصِيبَهُمۡ..﴾[النساء: ۳۳].
«و به کسانی که با آنان پیمان بستهاید، بهرهی خودشان را به تمام و کمال بدهید».
در جاهلیّت رسم بر آن بود که هم پیمانان از یکدیگر ارث میبردند، بدین سان که مردی با مرد دیگری پیمان دوستی میبست و به او میگفت: تو از من میراث میبری و من از تو. و آیهی بالا نیز اشاره به نزدیکان و دوستان هم پیمانی دارد که اصطلاحاً آنان را «موالی موالاۀ» مینامند.
این رسم کهن، در دوران جاهلیّت و در آغاز اسلام نیز پا برجا بود، سپس با آیهی:
﴿...وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ...﴾[الأنفال: ۷۵].
«خویشاوندان نسبت به یکدیگر از دیگران در کتاب خدا سزاوارترند».
منسوخ گردید و برای هم پیمان فقط وصیّت و نیکوکاری باقیماند؛ به دلیل این فرمودهی خداوند:
﴿...إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِكُم مَّعۡرُوفٗا..﴾[الأحزاب: ۶].
«مگر آن که بخواهید به دوستان خود، وصیّت یا احسانی بکنید».
ولی در نزد احناف، حکم این آیه منسوخ نیست و اگر کسی با دیگری عقد «موالاۀ» بست، از وی میراث میبرد، امّا بعد از صاحبان فروض، و بعد از عصبه و ذویالارحام. پس تفسیر آیهی کریمه نیز از نظر احناف چنین است: چون مرد یا زنی مسلمان شد و وارثی نداشت، از قوم عرب نبود و بردهی آزاد شده هم نبود، در آن صورت میتواند به شخص مسلمان عربی بگوید که: با تو بر این شرط، پیمان دوستی میبندم که اگر جنایت کردم به جای من دیه بدهی و اگر مُردم از من میراث بری. و آن دیگری هم بگوید: پذیرفتم. پس در این صورت، عقد «موالاۀ» منعقد گردیده و آن شخص عرب از هم پیمان خود میراث میبرد، در صورتی که کسی از صاحبان فروض، عصبه یا خویشاوندان شخص هم پیمانش که از او در ارث ذیحقترند، وجود نداشت].
س: اگر دو نفر با یکدیگر پیمان دوستی بستند؛ (یعنی یکی از آن دو به دیگری گفت: با تو بر این شرط، پیمان دوستی میبندم که اگر جنایت کردم، به جای من دیه بدهی و اگر مردم از من میراث ببری؛ و آن دیگر هم گفت: پذیرفتم)؛ سپس یکی از آنان خواست که «وَلاء موالاۀ» خویش را به کسی دیگر منتقل نماید؛ آیا این کار درست است؟
ج: آری؛ این کار تا زمانی درست است که هم پیمانش [۱۱۸]از طرف او خون بهایی را پرداخت نکرده باشد؛ از این رو اگر از طرف او خونبها پرداخت نموده بود، در آن صورت برایش درست نیست که «وَلاء موالاۀ» را به کسی دیگر منتقل نماید.
فایده:
«مولای عتاقه» نمیتواند با کسی عقد «موالاۀ» ببندد [۱۱۹].
[۱۱۱] نویسندهی «الجوهرة النیرة» گوید: صورت مسئله بدین گونه است که دو خواهرند که یکی از آنها پدرش را خریداری میکند؛ سپس پدرشان وفات مینماید و از پس خود، مقداری دارایی و اموال به ارث میگذارد؛ در این صورت چون هر دو خواهر از زمرهی «ذوی الفروض» میباشند، بدانها دو سوم ترکهی میّت میرسد؛ و یک سوّم باقی مانده به خواهر خریدار به خاطر «وَلاء» میرسد. ناگفته نماند که صاحب وَلاء زمانی باقی ماندهی ارث را از آنِ خود میکند که میّت، خویشاوندان نسبی (عصبه) نداشته باشد؛ زیرا مولای عتاقه، نسبت به عصبه دورتر از میّت میباشد. و «وَلاء عتاق» تنها یک نوع قرابت حکمی است که از «آزاد کردن برده» یا از «عقد موالاة» به وجود میآید. (به نقل از شرح زیلعی بر کنز الدقائق) [۱۱۲] زیرا وجود حمل در وقت آزادی، یقینی و حتمی میباشد. [۱۱۳] زیلعی در شرح کنز الدقائق چنین میگوید: زیرا - در این مسئله - ارباب مادر، بچه را آزاد نکرده است؛ به خاطر آن که بچه پس از آزادی مادر، به وجود آمده است؛ و بچه به خاطر تبعیّت از مادر، به ارباب مادرش نسبت داده میشود؛ زیرا نسبت بچه به پدرش مشکل میباشد؛ و هر گاه پدر بچه آزاد گردید، در آن صورت امکان دارد که بچه را بدو نسبت بدهیم؛ از این رو بچه اگر تبعیّت از پدرش را بکند برایش بهتر از تبعیّت از مادرش است. (شرح زیلعی بر کنز الدقائق ۵/۱۷۶) [۱۱۴] زیرا شرط ارباب، مخالف با نصّ حدیث میباشد. آن جا که پیامبر(ص) میفرماید: «الوَلاء لمن اعتق»؛ «وَلاء فقط حق آزادکننده است». (به نقل از «الجوهرة النیرة») [۱۱۵] این موضوع در صورتی تحقق پیدا میکند که از صاحبان فروض کسی وجود نداشته باشد؛ زیرا اگر صاحبان فروض وجود داشته باشند، در آن صورت نخست میراث در بین صاحبان فروض تقسیم میگردد و هر چه باقی ماند، از آنِ آزاد کننده میباشد. (به نقل از هدایه). و پدر دو حالت دارد: حالت «فرض» و حالت «تعصیب»؛ و در این حالت - با وجود پدر - فرد آزاد کننده از آزاد شده چیزی را به ارث نمیبرد؛ زیرا پدر (نخست سهم خود را براساس این که از صاحبان فروض است میبرد) و باقی مانده را از ناحیهی تعصیب از آن خود میکند. (به نقل از «الجوهرة») [۱۱۶] زیرا وَلاء تعصیب میباشد و زنان نیز در تعصیب، جایگاه و نقشی ندارند. (به نقل از «الجوهرة») [۱۱۷] نویسندهی کتاب «الکفایة» گوید: صورت کشاندن ولاء کسانی را که آزاد نمودهاند چنین است: بردهی زنی پس از اجازه از او، با کنیز آزاد شدهی قومی ازدواج میکند؛ سپس از آن زن، فرزندانی متولد میگردد؛ در این صورت ولاء فرزند، از آن سید مادر او است؛ و اگر چنانچه زن، آن برده را آزاد میکرد، آن برده ولاء فرزند را به سوی خود میکشانید، و زن (سید) نیز این ولاء را تصاحب مینمود. و صورت کشاندن ولاء بردهای که بردهی آزاد شده، او را آزاد نموده، چنین است: زنی بردهای را خریده و او را آزاد نموده است؛ سپس این بردهی آزاد شده، بردهی دیگری را خریداری نمود؛ آنگاه بردهی دوم با کنیز آزاد شدهی قومی ازدواج میکند و آن کنیز آزاد شده، فرزندی را به دنیا میآورد؛ در این صورت ولاء کودک از آن سید مادر است؛ از این رو اگر چنانچه بردهی آزاد شده، این برده را آزاد کند، این برده پس از آزادی، ولاء کودکش را به سوی خود میکشاند؛ آن گاه آزاد کنندهی اولی، ولاء را به طرف خود میکشاند و در نتیجه، زن این ولاء را به سود خود تصاحب میکند. [۱۱۸] در کتاب «کنز الدقائق» چنین آمده است که باید انتقال وَلاء در حضور هم پیمان دیگر باشد. زیلعی در شرح «کنزالدقائق» گوید: اگر هم پیمان دیگر، غائب بود، در آن صورت مالک فسخ آن نمیباشد؛ زیرا عقد در میان هر دو طرف - همانند عقد شرکت، عقد مضاربه و عقد وکالت - به پایان رسیده است؛ از این رو فسخ آن، خالی از ضرر و زیان نیست. [۱۱۹] بدان که «وَلای موالاة» از سه وجه با «وَلای عتاق» تفاوت دارد: الف) در «وَلاء موالاة» هر دو طرف از یکدیگر ارث میبرند - البته در صورتی که بر این امر با همدیگر به توافق برسند - برخلاف «وَلاء عتاق». ب) در «وَلاء موالاة»، احتمال نقض و فسخ وجود دارد، برخلاف «وَلاء عتاق». ج) در میراث بردن، ذوی الارحام نسبت به «موالی موالاة» در اولویّت میباشند، حال آن که در «وَلاء عتاق»، ذوی الارحام پس از «موالی عتاقه» میباشند. (به نقل از «الجوهرة»)