واقع ساختن طلاق
س: شما پیشتر بیان کردید که پس از طلاق رجعی، مرد میتواند به زنش رجوع نماید؛ حال سؤال اینجاست که آیا در میان طلاقها، طلاقی وجود دارد که پس از آن، رجوع به زن درست نباشد؟
ج: طلاق بر سه نوع است: [۴۳]
۱- طلاق رجعی: پس از این طلاق، شوهر میتواند زن طلاق داده شدهی خویش را تا زمانی که در عدهاش است برگرداند.
۲- طلاق بائن: پس از این طلاق، شوهر نمیتواند زن مطلّقهی خویش را برگرداند؛ مگر (پس از خواستگاری و موافقت زن با مهریه و) عقد جدید.
۳- طلاق مغلّظ: پس از این طلاق، شوهر دیگر نمیتواند با آن زن ازدواج نماید، مگر آن که پس از سپری شدن عدّه، با شوهر دیگری ازدواج کند و با او آمیزش جنسی نماید (و ازدواج واقعی و جدّی صورت گیرد، نه مؤقّتی و فریبکارانه)؛ پس از آن، اگر شوهر دوّم وفات یافت، یا زن را طلاق داد و عدّهاش به پایان رسید، در آن صورت آن مرد میتواند با آن زن دوباره ازدواج نماید.
س: طلاق رجعی و بائن، چگونه واقع میگردند؟
ج: طلاق از جهت «لفظ» به دو قسم تقسیم میشود:
۱- طلاق صریح.
۲- طلاق کنایه.
«طلاق صریح»: آن است که [کلمات آن به صراحت و روشنی، بیانگر طلاق و جدایی است و نیاز به قصد و نیت ندارند. به تعبیری دیگر، طلاق صریح: آن است که از معنای کلام به هنگام تلفّظ فهمیده میشود و لفظ، احتمال غیر آن معنی را ندارد. مانند این که] مرد به زنش بگوید: «تو طلاقی»؛ یا «تو مطلّقهای» و یا «تو را طلاق دادم»، (و دیگر مشتقّات لفظ طلاق). و با این الفاظ، طلاق رجعی واقع میشود (هر چند بیهدف و یا به قصد شوخی آن را بگوید و نیت طلاق نداشته باشد؛ به دلیل حدیث ابوهریره ساز پیامبر جکه فرمود: «ثلاث جدّهن جدّ وهزلـهنّ جدّ: النکاح والطلاق والرجعة»؛ «سه چیز است که شوخی و جدّی در آنها جدّی است؛ نکاح، طلاق و رجوع کردن». ترمذی، ابن ماجه و ابوداود].
و با این الفاظ تنها یک طلاق واقع میگردد، اگر چه بیشتر از آن را نیت داشته باشد؛ و این الفاظ نیازی به نیت طلاق ندارند. و از دیگر الفاظِ صریح طلاق، آن است که مرد به زنش بگوید: «انت الطالق» [تو طلاق هستی]؛ یا بگوید: «انت طالق الطلاق»؛ و یا بگوید: «انت طالق طلاقاً». و در صورتی که از به کار بردن این الفاظ، نیت طلاق نداشته باشد، در آن صورت تنها یک طلاق رجعی واقع میشود؛ واگر نیت دو طلاق داشت، باز هم تنها یک طلاق واقع میگردد؛ و اگر نیت سه طلاق داشت، هر سه طلاق واقع میگردد.
و اگر چنانچه مرد به همسرش گفت: «انت طالق، انت طالق» [تو طلاقی، تو طلاقی]؛ در این صورت، دو طلاق رجعی واقعی میگردد. خداوند بلند مرتبه میفرماید:
﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاكُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ...﴾[البقرة: ۲۲۹].
«طلاق دو بار است (آن طلاقی که حق مراجعت در آن محفوظ است. بعد از دو مرتبه طلاق، یکی از دو کار را باید کرد:) نگاهداری زن به گونهی شایسته و عادلانه و یا رها کردن (او) با نیکی (و شایستگی و به دور از ظلم و جور)».
و «طلاق کنایه»: [کلماتی هستند که احتمال معنی طلاق و غیر آن را دارند و کلمات آن به صراحت و روشنی، بیانگر طلاق و جدایی نیست و برای وقوع آن به قصد و نیتِ طلاق دهنده احتیاج دارد]. و طلاق با الفاظ کنایه، بدون نیّت طلاق و بدون قرینه و دلالت حال واقع نمیگردد [۴۴]. [به هر حال، با الفاظ کنایه، بدون نیت و بدون قرینه و دلالت حال، طلاق واقع نمیشود؛ از این رو اگر نیت طلاق را داشته باشد، واقع میشود و اگر نیت طلاق نداشته باشد، واقع نمیشود. عایشه لگوید: زمانی که دختر «جَون» را بر پیامبر جوارد کردند و پیامبر خواست به او نزدیک شود، به پیامبر جگفت: از تو به خدا پناه میبرم. پیامبر جبه وی فرمود: به ذاتی بزرگ پناه بردی، پس به اهلت ملحق شو». بخاری.
و در حدیث کعب بن مالک سآمده است: وقتی که پیامبر جبا او و دو دوستش به سبب تخلّفشان از غزوهی تبوک، قطع رابطه کرد، کسی را دنبال او فرستاد و گفت: «از همسرت کنارهگیری کن. کعب سگفت: او را طلاق دهم یا چه کاری کنم؟ پیامبر جفرمود: بلکه از او کناره گیری کن و به او نزدیک مشو. کعب سنیز به همسرش گفت: نزد خانوادهات برو». بخاری و مسلم.
در روایت اول، نیت طلاق وجود داشت، از این رو طلاق واقع شد؛ ولی در روایت دوم، نیت طلاق وجود ندارد؛ از این رو طلاقی نیز واقع نشد].
س: در این موضوع بیشتر توضیح دهید؟
ج: الفاظ «کنایه» به دو قسم تقسیم میگردد: با سه لفظ آن، تنها یک طلاق رجعی واقع میگردد؛ اگر چه نیت دو یا سه طلاق را داشته باشد؛ و این سه لفظ عبارتند از این که مرد خطاب به همسر خویش بگوید: «اِعتدّی» [عدّه سپری کن]؛ «اِستبرئ رحمک» [رحم خویش را پاک کن]؛ و «انتِ واحدة» [تو یکی هستی].
و با سائر الفاظ کنایه، تنها یک طلاقِِ بائن واقع میگردد؛ و اگر با این الفاظ، نیت سه طلاق داشت، سه طلاق واقع میشود، و اگر نیت دو طلاق داشت، یک طلاق واقع میگردد؛ مثل این که مرد خطاب به همسرش بگوید: «انتِ بائن»؛ «تو بائن و جدا هستی»؛ «انت بتة»؛ «انت بتلة»؛ «تو بریده هستی»؛ «حبلک علی غاربک»؛ «ریسمان تو بر گردنت (اختیارت به دست خودت است)»؛ «الحقی باهلک»؛ «به اهلت بپیوند»؛ «انت خلیة»؛ «تو رها شده هستی»؛ «انت بریة»؛ «تو رها و آزادی»؛ «وهبتک لاهلک»؛ «تو را به اهلت بخشیدم»؛ «اختاری»؛ «اختیار کن»؛ «فارقتک»؛ «از تو جدا شدم»؛ «انت حرة»؛ «تو آزادی»؛ «تقنعی»؛ «مقنعه بپوش؛ یا روبند بزن»؛ «استتری»؛ «خودت را استتار کن»؛ «اغربی»؛ «دور شو»؛ «ابتغی الازواج»؛«به دنبال شوهر باش».
اگر پس از به کار بردن این الفاظِ کنایه، نیت طلاق نداشت، در آن صورت طلاق واقع نمیشود؛ مگر آن که زن و مرد در حال مذاکرهی طلاق باشند؛ در آن صورت از لحاظ قضایی [۴۵]، طلاق واقع میگردد؛ ولی از لحاظ دیانت - آن چه میان او و خداوند بلند مرتبه است - بدون نیت، طلاق واقع نمیشود.
و اگر چنانچه زن و مرد در حال مذاکرهی طلاق نباشند و هر دو در حالت «خشم و غضب» [۴۶]و یا در حال «خصومت و مرافعه» باشند، در آن صورت با هر لفظی که هدفشان از آن، «سبّ و دشنام» نباشد، طلاق واقع میگردد. و با الفاظی که به قصد «سبّ و دشنام» داده میشوند، طلاق واقع نمیگردد مگر آن که از آنها نیت طلاق را داشته باشد.
خلاصه این که:
«طلاق رجعی»، با الفاظ صریح و روشن [که احتمال غیرطلاق را نداشته باشد]، واقع میگردد؛ و به الفاظ صریح، [در وقوع طلاق]، این الفاظ نیز ملحق میگردد؛ مثل این که مرد خطاب به همسرش چنین بگوید: «اعتدّی» [عدّه نگهدار]؛ «استبرئ رحمک» [رحم خویش را پاک کن] و «انت واحدة» [تو یکی هستی].
و «طلاق بائن»: آن است که با الفاظ کنایه صورت بگیرد. [یعنی طلاق بائن: عبارت از کلماتی است که احتمال معنی طلاق و غیر آن را دارند؛ مانند این که بگوید: «پیش خانوادهات برو» و امثال آن]. و با الفاظ کنایه، به دو شرط طلاق واقع میشود؛ یکی آن که نیت طلاق را داشته باشد؛ و دیگر آن که قرینه و دلالت حال [بر طلاق] وجود داشته باشد.
و طلاق رجعی نیز وقتی به طلاق بائن تبدیل میگردد که مدّت عدّهی زن سپری گردد و مرد بدو رجوع نکند و او را برنگرداند.
و «طلاق مغلّظ»: به طلاقی گفته میشود که مرد زنش را سه طلاق بدهد؛ و فرقی نمیکند که این سه طلاق را در سه طُهر و پاکی بدهد، یا این سه طلاق را در سه ماه بدهد؛ و یا این سه طلاق را با یک لفظ بدهد؛ (مثل این که بگوید: تو سه طلاق، داده شدهای). و یا این سه طلاق را در یک طُهر و پاکی بدهد؛ و یا لفظ کنایه را به کار ببرد و نیت سه طلاق نماید؛ در این صورتها، سه طلاق واقع میگردد، به جز چیزی که از آنها استثناء نموده است.
س: اگر چنانچه شوهر به طلاق، پسوند یا پیشوندی را افزود؛ (مثل این که خطاب به همسرش بگوید: «انتِ طالقٌ بائنٌ»؛ یا «انتِ اَفحش الطلاق»؛) در این صورت چه نوع طلاقی واقع میشود؟ رجعی یا بائن؟
ج: در این صورت، طلاق بائن واقع میگردد. بنابراین اگر مرد، خطاب به همسرش چنین گفت: «انت طالق بائن» [تو طلاق بائن هستی]؛ «انت طالق اشدّ الطلاق» [تو به سخت ترین نوع طلاق، طلاقی]؛ «انت افحش الطلاق» [تو به قبیحترین نوع طلاق، طلاقی]؛ «انت طلاق الشیطان» [تو به طلاق شیطان، طلاق هستی]؛ «انت طلاق البدعة» [تو به طلاق بدعت، طلاق هستی]؛ «انت طالق کالجبل» [تو همانند کوه، طلاق هستی]؛ و «انت طالق ملأ البیت» [۴۷][تو به مقدار پری خانه، طلاق هستی]؛ با به کار بردن این الفاظ، زنش از او (با طلاق بائن) جدا میگردد، و مرد نمیتواند پس از این الفاظ، بدو رجوع نماید و او را باز گرداند.
س: اگر مردی، طلاق را به برخی از اجزای همسرش نسبت دهد؛ در آن صورت آیا طلاق واقع میگردد؟
ج: هر گاه مرد، طلاق را به تمامی وجود زن، یا به چیزی از اجزای زن که بیانگر تمامی وجود زن است (و با آن، از تمامی وجود زن تعبیر میگردد) نسبت دهد، در آن صورت طلاق واقع میگردد. مثل این که خطاب به همسرش بگوید: «انت طالق» [تو طلاقی]؛ «عنقک طالق» [گردن تو طلاق است]؛ «روحک طالق» [روح تو طلاق است]؛ «بدنک طالق» [بدن تو طلاق است]؛ «جسدک طالق» [جسد و تن تو طلاق است]؛ «فرجک طالق» [فرج و شرمگاه تو طلاق است]؛ «وجهک طالق» [صورت تو طلاق است].
و با این الفاظ، طلاق واقع نمیگردد: «یدک طالق» [دست تو طلاق است] و «رجلک طالق» [پای تو طلاق است]؛ زیرا دست و پای، بیانگر تمامی وجود زن نیست و با آنها از تمامی وجود، تعبیر نمیگردد.
س: اگر شوهر (در طلاق زن) به ذکر یکی از اعضای زن نپرداخت، بلکه به جای آن، به بیان یک جزء عام و یک قسمت کلّی از او پرداخت؛ مثل این که خطاب به همسرش بگوید: «نصفک طالق» (نصف تو طلاق است)؛ یا «ثلثک طالق» [یک سوم تو طلاق است]؛ در این صورت آیا طلاق واقع میگردد؟
ج: آری؛ در این صورت طلاق واقع میگردد.
س: اگر شوهر (در طلاق زن،) لفظ «طلاق» را نصف کند و یا آن را به سه بخش تقسیم نماید؛ مثل این که خطاب به همسرش بگوید: «انت طالق نصف تطلیقة» [تو نصف یک طلاق، طلاق هستی]؛ یا «انت طالق ثلث تطلیقة» [تو یک سوم از یک طلاق، طلاق هستی]؛ و یا «انت طالق ثلثی تطلیقة» [تو دو سوم از یک طلاق، طلاق هستی]؛ در این صورت حکم این گونه طلاق چگونه میباشد؟
ج: در این صورتها یک طلاقِ کامل واقع میگردد؛ زیرا لفظِ طلاق، قابل تقسیم و تجزیهپذیر نیست.
[۴۳] این تقسیم طلاق، از جهت تأثیر طلاق میباشد؛ و تقسیم پیشین، از جهت موافق یا مخالف بودن طلاق با سنّت بود. [۴۴] مراد از «قرینه و دلالت حال»: همان حالت ظاهری است که مقصودش را افاده نماید؛ که از جملهی آن، تقدّم ذکر طلاق است؛ همچنان که در کتاب «المحیط» آمده است: اگر مرد خطاب به همسرش چنین گفت: «اگر خواستی و اختیار کردی، تو طلاق هستی» [انت طالق ان شئتِ و اختاری]؛ و زن نیز در پاسخ گفت: «خواستم و اختیار کردم»؛ در آن صورت دو طلاق واقع میگردد؛ یکی با «مشیّت و خواستن»؛ و دیگری با «اختیار»؛ و بدون نیت نیز واقع میگردد؛ زیرا در این قضیه، صریح بر نیت مقدّم شده است. (بحر الرائق ۳/۳۲۲). نویسندهی کتاب «درالمختار» گوید: از دیدگاه صاحبنظران فقهی، لفظ کنایهی طلاق آن است که آن لفظ برای طلاق وضع نشده باشد؛ و احتمال معنی طلاق و غیر آن را نیز داشته باشد؛ از لحاظ قضایی، طلاق به وسیلهی الفاظ کنایه واقع نمیگردد مگر آن که نیت طلاق و یا قرینه و دلالت حال - مذاکرهی طلاق یا خشم و غضب - وجود داشته باشد. علامه ابن عابدین شامی در «ردالمحتار» گوید: نویسندهی «درالمختار» از آن جهت «از لحاظ قضایی» گفت؛ زیرا که از جهت «دیانت»، بدون نیت، طلاق واقع نمیشود، اگر چه دلالت حال و قرینه نیز وجود داشته باشد. و همچنین نویسندهی «درالمختار» از آن جهت «مذاکرهی طلاق» گفت، تا اشارهای کرده باشد بدان چه که در کتاب «النهر» آمده است و آن این که؛ دلالت حال از دلالت مقال، عامتر و گستردهتر میباشد؛ بنابراین مذاکرهی طلاق به «سؤال طلاق» یا «تقدیم اِیقاع» تفسیر میگردد؛ چنان که مرد خطاب به همسرش بگوید: «اِعتدّی ثلاثاً» [سه بار عدّه سپری کن]. و قبل از آن میگوید که مذاکرهی طلاق آن است که همان زن یا بیگانهای، طلاق را از آن فرد سؤال نماید. [۴۵] یعنی آن چه که در بین بندگان است؛ و مراد از آن، این است که اگر مرد بگوید: من با این الفاظ نیت طلاق نداشتم؛ در آن صورت از لحاظ قضایی، سخنش پذیرفته نمیشود؛ و این قضیه در الفاظی تبلور پیدا میکند که در خورِ «جواب» هستند و شایستهی «ردّ طلاق» نیستند؛ همانند این الفاظ: «خلیة»، «بریة»، «بائن»، «بتّة»، «اِعتدّی»، «امرکِ بیدک»، و «اِختاری». (به نقل از هدایه) و معنای «جواب» آن است که زن از شوهرش تقاضای طلاق کند، و شوهر نیز با الفاظ مزبور، بدو جواب گوید. و معنای «ردّ» آن است که شوهر، قول زن را ردّ نماید و به قولش پاسخی نگوید. [۴۶] نویسندهی کتاب «بحر الرائق» (۳/۳۲۶) گوید: نویسندهی «کنز الدقائق» به طور مطلق بیان نموده که با تمامی این الفاظ کنایه - در صورت وجود قرینه و دلالت حال - طلاق واقع میگردد. و در این موضوع از قدوری و سرخسی (در کتاب «المبسوط» وی) تبعیّت نموده است. فخر الاسلام و برخی دیگر از علماء و صاحبنظران فقهی، با قدوری و سرخسی به مخالفت برخاستهاند و گفتهاند: برخی از الفاظ کنایه، چناناند که با آنها طلاق واقع نمیگردد مگر آن که در آنها نیت طلاق کرده شود. و قاعدهی کلّی در این موضوع آن است که: اگر الفاظ کنایه، در حال رضایت و خشنودی دو طرفه و در حالی که سؤالی از طلاق به میان نیامده، مطرح گردند، در آن صورت در هیچ کدام از الفاظ کنایه، ارادهی طلاق کرده نشده است؛ و اگر الفاظ کنایه، در حال رضایت و خشنودی و در حالی که سؤالی از طلاق به میان آمده، مطرح گردند، در آن صورت با الفاظ و کلماتی که در خورِ «ردّ طلاق» هستند، ارادهی طلاق نشده است؛ همانند این الفاظ: «اُخرجی» [بیرون شو]؛ «اِذهبی» [برو]؛ «اغربی» [تنها شو]؛ «قومی» [بلند شو]؛ «تقنّعی» [چادر به سر کن]؛ «استتری» [خودت را بپوشان]؛ «تخمّری» [رو سری به سر کن] و... و اگر الفاظ کنایه، در حال خشم و غضب و در حالی که سؤالی از طلاق به میان نیامده، مطرح گردند، در آن صورت با الفاظ و کلماتی که در خورِ «ردّ طلاق و سبّ و دشنام» هستند، تنها از آنها، ردّ طلاق و سبّ و دشنام ارده کرده میشود. همانند این الفاظ: «خلیة»؛ «بریئة»؛ «بتة»، «بتلة»؛ «بائن»؛ «حرام» و کلماتی از این قبیل. و الفاظ و کلماتی که تنها در خورِ «جواب» هستند، از آنها، ردّ طلاق و سبّ و دشنام اراده کرده نمیشود؛ همانند این الفاظ: «اعتدّی»؛ «استبرئ رحمک»؛ «انت واحدة»؛ «اختاری»؛ «امرک بیدک». و همچنان که در کتاب «غایة البیان» آمده، تنها همین پنج لفظ برای «جواب» مناسب و شایسته است. و اگر الفاظ کنایه در حال غضب و خشم و در حالی که سؤالی از طلاق نیز به میان آمده مطرح گردند، در آن صورت در عدم تصدیق آن - در صورتی که جواب محض باشد - دو سبب یکجا میشوند: مذاکرهی طلاق و خشم و غضب. و اگر الفاظ کنایه در خورِ «سبّ و دشنام» باشند، در آن صورت تنها در آنها «غضب و خشم» ثابت میگردد و سبب تغییر احکام نمیگردد. و بدین ترتیب دانسته شد که احوال سه گونهاند: حالت مطلق؛ حالت مذاکرهی طلاق و حالت غضب. و مراد از حالت مطلق آن است که: از قید غضب و مذاکرهی طلاق، خالی باشد. و الفاظ کنایه به سه قسم تقسیم میگردد: یک قسم آن شایستهی «جواب» است؛ یعنی جواب در مقابل سؤال طلاق که عاری از ردّ طلاق یا سبّ و دشنام باشد. و قسم دیگر چنان است که شایستهی «جواب» و «ردّ طلاق» است و عاری از سبّ و دشنام میباشد. و قسم سوّم آن است که در خور «سبّ و دشنام» و «جواب» است و عاری از «ردّ طلاق» میباشد. [۴۷] در کتاب «هدایه» چنین آمده است: اگر مردی خطاب به همسرش چنین گفت: «انت طالق اشد الطلاق» (تو به سختترین نوع طلاق، طلاقی)؛ یا «انت طالق کألف» (تو همانند هزار، طلاق هستی)؛ و یا «انت طالق ملأ البیت» (تو به مقدار پری خانه، طلاق هستی)؛ در این حالتها (در صورت عدم نیت)، یک طلاق بائن واقع میگردد؛ مگر آن که از این الفاظ، نیت سه طلاق را داشته باشد که در آن صورت، سه طلاق واقع میشود.