آثار صحابه و علمای سلف
۱- امیرالمؤمنین عمر بن خطابس به ابوموسی اشعری نامهای نوشت، که قسمتی از آن چنین بود، اما بعد: نسبت به سنت رسول خدا ج و لغت عرب آگاهی و دانش پیدا کن. [۱۲۶]
۲- از نافع از عبدالله بن عمر روایت است که، ابن عمر فرزندش را بر یادگیری صحیح لهجه و لغت عرب تنبیه میکرد و او را وادار به یادگیری صحیح مینمود. [۱۲٧]
۳- شعبی میگوید: قواعد نحوی در هر زبان و علمی، شبیه نمک در غذاست، که نمیتوان از آن بینیاز شد. [۱۲۸]
۴- ابوعمر بن عبدالبر میگوید: آنچه از آنها برای فهم صحیح حدیث یاری گرفته میشود، همان مواردی هستند که در فهم صحیح کتاب خدای عزوجل ازآنها یاری گرفته میشود، مثل: آگاهی و علم داشتن به زبان عرب، جایگاه و سیاق کلام عرب، وسعت لغت و شعر عرب، حقیقت و مجاز در لغت عرب، خاص و عام لفظها، مطلق و مقید آنها وسایر موارد دیگر، برای کسی که توانایی یادگیری آنها را دارد، و اینها مواردی هستند که نمیتوان از آنها احساس بینیازی کرد، عمر بن خطابس به اقصی نقاط سرزمینهای اسلامی نامه مینوشت، که سنت، علم فرائض ـ ارث ـ و نحو عربی را یاد بگیرند، همچنان که قرآن یاد گرفته میشود، و در مورد این خبر در چند سطر قبلی روایتی از ایشان نقل کردیم. [۱۲٩]
۵- شاطبی در اثنای کلامش دربارۀ منابع و مآخذ اهل بدع برای استدلالاتشان، میگوید:
از جملۀ آنها دروغ بستنشان بر کلام عربی قرآن و سنت، با وجود برهنه و تهی بودن از علم به قواعد عربی که بوسیلۀ آن قرآن و سنت فهمیده میشود، و آنگونه که دلشان بخواهد در مورد مسائل شرعی فتوی میدهند و به آن جامۀ عمل میپوشانند و با ثابت قدمان در علوم شرعی مخالفت میکنند، و به خاطر خودپرستی و اعتقاد غلطشان نسبت به اینکه آنها اهل اجتهاد و استنباط هستند ـ در حالی که اصلاً چنین نیست ـ وارد این کارزار شدهاند.
همچنانکه از بعضی از آنها حکایت شده که، در مورد این فرمودۀ خدا﴿رِيحٖ فِيهَا صِرٌّ﴾«بادی که در آن سرمای سخت باشد». از آنها سؤال شد؟ در جواب گفتند: منظور بادی است که همراه آن جیرجیرک میآید.
و در مورد ﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ﴾«و حقیقتاً خلق کردیم برای جهنم» از آنها سؤال شد؟ در جواب گفتند: یعنی در جهنم میاندازیم، بخاطر اینکه بر این قول عرب «ذرته الریح»«باد او را پاشید»، آگاهی داشتهاند، این آیه را نیز چنین معنا کردهاند، که درست نیست، چون که ریشۀ کلمۀ ذرأنا دارای حرف همزه است (ذرأ) ولی ذرته دارای همزه نیست (ذرّ) [۱۳۰]و ذرّ رباعی است ولی ذرأنا ثلاثی میباشد.
و بعضی از آنها فتوی بر حلال بودن پیۀ خوک بدلیل این فرمودۀ خداوند ﴿وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِيرِ ﴾«و گوشت خوک حرام است» دادهاند، و آیه را فقط بر حرام بودن گوشت خوک حمل کردهاند و پیه را جزو گوشت ندانسته و آن را حلال کردهاند!
و حتی بعضی از علما نیز تسلیم گفتۀ آنها شدهاند و دچار این توهم گردیدهاند که پیۀ خوک در قرآن حرام نشده بلکه بوسیلۀ اجماع علما حرام شده، درحالی که این مسأله خیلی ساده است، از لحاظ لغت عرب حتی اگر به طور اخص اسم گوشت برده شود باز در معنای حقیقیش شامل پیه و سایر موارد میشود، و اگر گفتۀ این متبدعان درست باشد پس لازم است که، رگ، عصب، پوست، مغز، نخاع و...، خوک که در آیه از آنها اسم برده نشده همگی حلال باشند! و این منحرف شدن از اقرار به حرام بودن خوک است! و اکثر جهالتهایی که در معنای مجازی زبان عربی روی میدهد، عاقلان را به ستوه آورده، از این جهالت و عمل به آن به خداوند پناه میبریم.
شایان ذکر است که بسیاری از این استدلالات باطل اهمیتی ندارند و گفت و گوهایی که در این باره میشود، باطل و بیهوده است، و به حساب نمیآیند، و استدلالهایی که بر احکام فرعی یا اصلی دین میکنند، عین بدعت و گمراهی است، چون عمل آنها، منحرف شدن از راه و روش زبان عربی، به سوی پیروی از هوی و هوس است.
حکایتی که از عمر بن خطابس نقل شد، عین واقعیت است، آنجا که فرمود: «این قرآن کلام خداست، او را در محلش قرار دهید و از هوی و هوستان پیروی نکنید». یعنی، از قرآن در چهارچوب و قالب زبان عربی استنباط کنید و او را از چهارچوبش خارج نکنید، چون این کار یعنی خروج از راه مستقیم به سوی پیروی از هوی و هوس است.
و باز از امام عمرس روایت است که: «از دو نفر نسبت به شما بیمناکم: اولی، مردی که قرآن را غلط تفسیر میکند، دومی، مردی که مالش را بر برادرش دریغ میکند».
و از حسن روایت شده که، به او گفته شد: «نظرت در مورد مردی که عربی یاد میگیرد تا زبان و قوۀ ناطقهاش را با آن استوار گرداند چیست؟ حسن در جوابش گفت: خوب است، یاد بگیرد، زیرا گاهی شخصی آیهای را میخواند، و از درست خواندش ناتوان میشود، ولی بخاطر نادانی به هلاکت میافتد».
و باز از حسن روایت است که «عدم فصاحتشان در زبان عربی، آنها را به هلاکت انداخت، و قرآن را غلط تفسیر میکنند». [۱۳۱]
نکته: لازم است بدانیم، سلف صالح در این مسائل پیشوا و قدوه بودند، آنها سابقۀ طولانی در شناخت زبان عربی و علم به اسرار پنهانی آن داشتند، به همین خاطر هر کس فقط بر دانستههای خود از زبان عربی بدون مراجعه به آنچه که علمای سلف در تفسیر آیات و احادیث گفتهاند تکیه کند، گمراه و سرگردان میشود.
شیخ الإسلام ابن تیمیه/ میگوید:
و اهل إرجاء (مرجئهها) از این اصل ـ تفسیر قرآن و سنت بر اساس اقوال صحابه و تابعین ـ روی گرداندند و بر رأی و نظرشان و دانستههایشان از زبان عربی برای تفسیر قرآن و حدیث تکیه کردند. و این روش اهل بدعت است، و به همین دلیل امام احمد میگوید: اکثر چیزهایی که انسان را به خطا و اشتباه میاندازد، از ناحیۀ تأویل و قیاس است.
به همین خاطر معتزله، مرجئه، رافضیان و... از اهل بدعت (متبدعان) را میبینی که قرآن را با رأی و نظرشان تفسیر میکنند و یا بر حسب دانستههایشان از لغت عرب آن را تأویل میکنند، به همین دلیل آنها را میبینی در حالیکه بر احادیث پیامبر ج، اقوال صحابه و تابعین اجماع علمای سلف و آثار آنها اعتماد نمیکنند، بلکه بر عقل و دانستههایشان از زبان عربی تکیه و اعتماد دارند، بر کتابهای تفسیر نقل شده و احادیث و آثار سلف اعتماد نمیکنند، بلکه بر کتابهای ادبی و کلامی که سرانشان نوشتهاند، تکیه دارند، و روش اهل الحاد نیز چنین است، آنها از کتابهای فلسفه، ادب و لغوی بهره میگیرند اما به قرآن، حدیث، و آثار سلف دست نمیگیرند.
آنها از متون پیامبران و کتابهای الهی، بخاطر اینکه نزدشان فایدۀ علمی ندارد، روی میگردانند، و قرآن را بر مبنای رأی و نظر و فهمشان و بدون اعتماد بر آثار نقل شده از پیامبر ج و صحابۀ او، تفسیر میکنند. و قبل از این سخن امام احمد و دیگران را انکار این طرز تفکر و محسوب کردن حامیان این تفکر در گروه متبدعان، نقل کردیم. [۱۳۲]
[۱۲۶] نامهی عمر خطابسبه ابوموسی اشعری نامهای مشهور است، که مورد قبول اجماع علمای امت است و به آن استناد میکنند، امام ابن القیم در أعلام الموقعین (۱/۸۵) از سه طریق آن را روایت کرده، که شیخ احمد شاکر یکی از آن طرق را در المحلی (۱/۶۰) صحیح دانسته، و برای آگاهی بیشتر به تعلیقات ما که بر کتاب (النبذ فی أصول الفقه) تألیف ابن حزم، صفحۀ ۱۲۰، نوشتهایم، مراجعه کنید. [۱۲٧] جامع بیان العلم (۲۲۲٩) و سندش صحیح است. [۱۲۸] جامع بیان العلم (۲۲۳۰). [۱۲٩] جامع بیان العلم (۲/۱۱۳۲). [۱۳۰] بخاطر فرار از اقرار به اینکه خداوند متعال برای جهنم، اصحابش و برای بهشت نیز اصحابش را آفریده، و به خاطر اینکه آنها در آن زمان در پشت پدرانشان بودند، نمیدانند که اهل هر کدام از آن دو چه کسانی هستند! و این سخن قدریه و معتزله در تفسیر این آیه میباشد. [۱۳۱] الإعتصام (۱/۳۰۱-۳۰۴). [۱۳۲] مجموع الفتاوی (٧/۱۱۸-۱۱٩).