دلایلی از قرآن کریم
۱- خداوند عزوجل میفرماید:
﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُسۡلِمِينَ﴾[النحل: ۸٩].
﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ ١٩٥﴾[الشعراء/۱٩۲-۱٩۵].
خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِي ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ٦٤﴾[النحل: ۶۴].
﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٣﴾. [الاعراف: ۳].
۲- خداوند متعال میفرماید:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ﴾[النحل: ۴۴].
۳- خداوند متعال میفرماید:
﴿ إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٣﴾[الزخرف: ۳].
در بحثهای گذشته در مورد این آیات مواردی را بیان کردیم.
وقتی خداوند متعال قرآن را به زبان عربی بخاطر تفکر و اندیشیدن و فهمیدن آن نازل کرده و ما را به پیروی از آن امر فرموده، پس بر ما واجب است بر حسب نیاز زبان عربی و طبق قوانین این زبان قرآن را بفهمیم و برداشت و طرز عمل ما بر مبنای معنای ظاهری نصوص قرآنی باشد، مگر آنکه، دلیلی شرعی، مانع از برداشت اولیه و ظاهری ما شود که در این حالت میتوانیم به معنایی غیر از معنای ظاهری آن استناد نمائیم. و در این میان بین نصوص مربوط به اسماء و صفات و سایر نصوص فرقی وجود ندارند، بلکه واجب بودن پیروی از معنای ظاهری در نصوص مربوط به اسماء و صفات ضروریتر و مهمتر میباشد. چون اشارات و دلالت کردنشان توقیفی صرف ـ یعنی بودن هیچگونه تغییرپذیری ـ بوده و هیچ مجال و میدانی برای عقل در تفسیر مفاهیم آنها وجود ندارد. [۱۳۴]
اگر شخص بگوید: در نصوص مربوط به صفات حمل آنها بر معنای ظاهریشان درست نیست، چون در آنها معنای ظاهریشان مورد نظر نیست. در جوابش گفته میشود: منظورت از ظاهر چیست؟ * اگر منظورت معنای ظاهری شایسته و درخور خداوند از نصوص، بدون تمثیل و غیره میباشد، این چیز درستی است و خداوند و رسولش نیز به طور قطع موافق چنین برداشتی هستند. و بر بندگان نیز قبول این مسأله و ایمان به آن از لحاظ شرعی واجب است، زیرا این حقیقتی است و ممکن نیست خداوند بندگانش را به چیزی برخلاف ظاهر خطابش، مورد خطاب قرار دهد، بدون آنکه کیفیت و چگونگی آن معنای غیر ظاهری را بیان کند.
خداوند میفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ﴾[النساء: ۲۶].
و
﴿يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ أَن تَضِلُّواْ﴾[النساء: ۱٧۶].
و در موردش پیامبر ج میفرماید:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ﴾[النحل: ۴۴].
و
¬¬¬﴿وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ﴾[الشوری: ۵۲]
پس اگر کسی، شخص دیگری را مورد خطاب قرار دهد و در عین حال معنایی غیر از معنای ظاهری خطابش مورد نظرش باشد ولی به آن اشارهای نکند، در این حالت کلامش را برای شخص شنونده به طور واضح و شفاف بیان نکرده و او را هدایت نداده است.
* یا اگر منظورت از معنای ظاهری نصوص، تمثیل کردن آنها میباشد، در نصوص قرآن و سنت، این مفهوم مورد نظر نیست و غیرقابل قبول است. چون این برداشتی که تو از مفهوم معنای ظاهری نصوص کردهای، کفر کردن و باطل انگاشتن نصوص و اجماع میباشد، و ممکن نیست که ظاهر کلام خدا و رسولش کفر و باطل باشد و هیچ مسلمانی نیز راضی به این نیست.
و عامۀ سلف و امامان امت متفقند، نصوص صفات باید بر معنای ظاهری، شایسته و در خور خداوند حمل شوند بدون اینکه هر گونه تحریفی در آنها روی میدهد. و لازمه و برداشت ظاهری از نصوص، تشبیه کردن خالق به مخلوق نمیباشد، یعنی ما میتوانیم از نصوص برداشت ظاهری نماییم بدون آنکه خالق را به مخلوق تشبیه نماییم.
علمای سلف متفقند خداوند، به طور حقیقتی دارای حیات، علم، قدرت، شنیدن و دیدن میباشد و بر عرش ارتفاع گرفته، دوست میدارد، راضی میشود، زشت میشمارد، خشمگین میشود و یک صورت و دو دست دارد، چون خداوند فرموده:
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ﴾[الفرقان: ۵۸].
﴿ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ١٠١﴾.
﴿ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ﴾.
﴿وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ﴾
¬﴿وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرُۢ﴾
﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ﴾
﴿ وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧﴾.
﴿وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾.
﴿وَلَٰكِن كَرِهَ ٱللَّهُ ٱنۢبِعَاثَهُمۡ فَثَبَّطَهُمۡ﴾.
﴿بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ﴾
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾.
علمای سلف این نصوص، و نصوص امثال اینها دربارۀ اسماء و صفات را بر معنای ظاهری آنها حمل کردهاند، و گفتهاند منظور از صورت، صورتی شایسته و لایق به خداوند، بدون تحریف و تمثیل میباشد. [۱۳۵]
علامۀ محقق ابن القیم/ درکتاب (الصواعق المرسلة علی الجهمیة و المعطلة)میگوید:
«فصل یازدهم: اگر خواست متکلم از مخاطب این باشد که مخاطب کلام متکلم را بر خلاف معنای ظاهری و حقیقی آن تفسیر کند، این خواست با مقصود و هدف از بیان که راهنمایی و هدایت مخاطب است، منافات دارد، و باعث بوجود آمدن دو هدف متضاد میشود، در این حالت ول کردن مخاطب و سخن نگفتن با او، برایش بهتر و به هدایت نزدیکتر است.
از این جهت که هدف از کلام، راهنمایی مخاطب، فهمیدن و آگاهی یافتنش بر منظور گویندۀ کلام و درک معانی واقعی کلام و راهنمایی و هدایت مخاطب به نزدیکترین راهها برای فهم کلام است، تحقق این هدف به دو چیز بستگی دارد!
الف ـ شیوۀ بیان گویندۀ سخن
ب ـ میزان توانایی مخاطب در فهم سخن
پس اگر بیانی از گوینده واقع نشده یا گوینده بیانی کرده ولی شنونده توانایی فهم آن را نداشت، مقصود گوینده حاصل نمیشود. باز اگر گوینده مقصود و هدف از کلامش را با الفاظی که دلالت بر این مقصود داشت، بیان کرد، ولی شنونده معنی آن الفاظ را ندانست باز مقصود حاصل نمیشود.
برای درک مقصود گویندۀ کلام، نیاز به توانایی شنونده نسبت به فهم کلام گوینده و شرح و توضیح درست از طرف گوینده است.
اگر خدا و رسولش از کلامشان، برداشتی بر خلاف معنای حقیقی و ظاهری که شنونده در اولین مرحله از آن برداشت میکند، بخواهند، در این حالت از شنونده میخواهند برخلاف آنچه کلام بر آن دلالت میکند، آن را بفهمد و برخلاف مقصود کلام آن را درک کند، میخواهند که معنایی ضد معنای ظاهری کلام، درک شود، چیزهایی که در کلام ثبات شده، نفی شود و چیزهایی که در کلام نفی شده، اثبات شود و میخواهند شنونده این آیات را ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾«بگو او خداوند یکتا است». و ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾«هیچ چیزی مثل و مانند او نیست». را اینگونه بفهمد خدایی که باید پرستش بشود بر عرش قرار ندارد، خدایی که باید برای او نماز و سجدهگذاری شود وجود ندارد، این خداوند نه در داخل عالم و نه در خارج عالم، نه بالای آن و نه پایین آن، نه پشت آن و نه جلوی آن وجود ندارد.
و میخواهند که از این آیه:﴿مَا مَنَعَكَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّ﴾«ای ابلیس چه چیز مانع شد از اینکه برای آنچه که با دستان خودم خلق کردهام سجده بری».اینگونه فهم شود که خداوند آدم را با قدرت، خواست و ارادۀ خودش خلق کرده نه با دستانش. و میخواهند که از سؤال خدا کجاست؟ معنای، خالقت کیست؟ چه کسی را عبادت میکنی؟ برداشت شود، و از انسان اشاره کردن با انگشتش به آسمان برای به شاهد گرفتن خدا را میخواهند، در حالی که آنجا خدایی وجود ندارد! و اینگونه استنباط کنند که خداوند سخن آنها را میشنود، نه اینکه خدایی در آسمان وجود دارد و شاهد و ناظر است.
و میخواهند مخاطبانشان از این آیات و احادیث، تأویلات باطل و غیرقابل قبول را درک کنند و بفهمند! تأویلات باطلی که شنونده میداند، گوینده هیچگاه با این الفاظ قصد چنین معناهایی متضاد را نداشته است. در حالی که این درست نیست و صددرصد غلط میباشد، خدا و رسولش هیچگاه انسان را مکلف به فهم چیزی بر خلاف معنای ظاهری آن، بدون آنکه توضیحی دربارۀ آن داده باشند، فرا نمیخوانند، چون این خواست، خواستی عبث و بیهوده است و خدا و رسولش از آن بریاند».
در ادامه امام ابن القیم/ از شیخ الإسلام ابن تیمیه/ روایت میکند، که فرموده: «گفتههای این نفیکنندگان اسماء و صفات الهی در قرآن، سنت، سخنان علمای سه قرن اول اسلام، و در سخنان هیچ یک از پیشوایان اسلامی اقتدا شده به آنها، وجود ندارد، بلکه آنچه در قرآن، سنت، سخنان علمای سلف و پیشوایان اسلامی وجود دارد بر خلاف عقیده و آراء و گفتۀ آنها میباشد و حتی سخنان آنها را بر کفر و گمراهی حمل میکنند، چه برسد به اینکه آنها را به عنوان گفتهای حق وصحیح در نظر بگیریم.
از آنچه بیان شد باطل بودن موارد زیر آشکار میگردد:
الف ـ خداوند پاک و منزه در قرآن و سنت پیامبرش الفاظی نازل کرده که ظاهرشان انسانها را گمراه میکند و آنها را وادار به تشبیه و تمثیل کردن، میکند!
ب ـ خداوند حق و صواب را برای انسانها نازل کرده، بودن آنکه بطور واضح و شفاف در مورد آن توضیح داده باشد، بلکه فقط به آن اشاراتی کرده و به صورت دو پهلو و سربسته چیزهایی گفته که انسان فقط بعد از تلاش فراوان میتواند آن را بفهمد.
ج ـ خداوند بندگانش را مکلف کرده که از الفاظ قرآنی، فقط حقیقت و معنای ظاهر آنها را نفهمند، بلکه باید معنا و مفهومی را که به آن اشاره نشده و قرینهای نیز برای پی بردن به آن وجود ندارد، درک کنند و بفهمند.
د ـ خداوند، همیشه در باب اسماء و صفات به گونهای سخن میگوید که ظاهرش برخلاف حق باشد! در این باره خطابات مختلف و متنوعی دارد:
یک بار بر عرش ارتفاع گرفته، یک بار بر بالای بندگانش است، یک بار بلندمرتبهترین، بلندمرتبهها است، یک بار ملائکه به سوی او عروج میکنند، یک بار اعمال صالح به سوی او اوج میگیرند، یک بار ملائکه از نزد او به آسمان دنیا نازل میشوند، یک بار بالا برندۀ درجات است، یک بار در آسمان است، یک بار بهگونهای هویدا میشود که چیزی بالاتر از او نیست، یک بار بالای آسمانها بر عرشش قرار دارد، یک بار قرآن از نزد او نازل شده، یک بار هر شب به آسمان دنیا نازل میشود، یک بار با چشمان و به طور حقیقی دیده میشود و مؤمنان واقعی او را در حالیکه بالای سرشان قرار دارد میبینند، و امثال اینگونه اشاراتی که در این باره وجود دارد، و دیده میشود خداوند به یک شکل واضح و شفاف سخن نگفته و در مورد یک مسأله یک نص صریح و مشخص وجود ندارد. [۱۳۶]
ه ـ اینکه بهترین امت همان کسانی که در سه قرن پربرکت اولیۀ اسلام زیستهاند، از اولین نفر تا آخرین نفرشان از سخن گفتن دربارۀ این امر بزرگ ـ بحث اسماء و صفات ـ که از مهمترین مباحث اصول ایمان است، خودداری کرده اند، و این یا به خاطر جهالتی بوده که همراه عدم علم و آگاهی است یا به خاطر کتمانی بوده که مخالف شرح و تفصیل است. و حقیقتاً این بدگمانیای نسبت به بهترین امت است، از طرف کسی که این مسائل را به آنها نسبت میدهد، و این واضح و آشکار است که اگر سخن گفتن به باطل و سکوت کردن در بیان حق باهم به وقوع بپیوندند، از بین آنها، جهالت نسبت به حق و گمراهی انسانها، متولد میشود. چیزی که این نفیکنندگان معتقد به تعطیل آن نیستند.
و ـ اینکه، علمای سلف جاهل بودند و اشخاص اُمّی بودهاند و رو به گوشهنشینی و عبادت، پرهیزگاری، تسبیحات، قیام اللیل و کارهایی از این قبیل کردهاند.
ز ـ اینکه اگر این نصوص ـ قرآن و حدیث ـ بر انسان نازل نمیشد، برایش سودمندتر و به خیر و ثواب نزدیکتر بود. چون آنها از آمدن این نصوص، به غیر از دچار شدن درگمراهی بیشتر هیچ استفادهای نبردهاند، و از این لحاظ علم و یقینی حاصل کنند نسبت به آنچه برای خدا بر انسان واجب است، نیز استفادهای نبردهاند، بلکه در این باره از افکار و آراء و نظریات بشری استفاده کردهاند.
اگر گفته شود: به وسیلۀ نصوص قرآنی به هنگام تلاوتش ثواب کسب کردهایم و با الفاظ آن نماز به پا داشتهایم. در جواب گفته میشود: این مسائل به تبعیت قصد و هدف اولیۀ نزول قرآن که همان هدایت، راهنمایی و دلالت بر اثبات حقایق موجود در نصوص و معنا و مفهوم آنها و ایمان به تمامی نصوص ـ محکمات و متشابهات ـ است، حاصل میشود، قرآن فقط برای تلاوت کردن و انجام نماز باالفاظ آن نازل نشده، بلکه برای تفکر کردن و اندیشیدن در آن و هدایت یافتن از لحاظ علمی و عملی بوسیلۀ آن توانایی دیدن و رهایی از کوری، هوشیاری و رهایی از سرگردانی، آگاهی یافتن و رهایی از جهل و هدایت به سوی راه مستقیم، نازل شده است.
و این اهدافی که برشمردیم با این هدف که قرآن برای تحریف و تأویل آن به انواع تأویلات باطل و زشتی که پر از الفاظ دوپهلو و سربسته و معماگونه میباشد منافات و تضاد شدیدی دارد. و هیچگاه اهداف هدایتی، ارشادی و اصلاحی با اهدافی که مخالف آنند در یک جا جمع نمیشود، و توفیق را از خداوند خواستاریم. [۱۳٧]
این تمام آن چیزی بود که نوشتنش تا حال مقدور شد و از خداوند خواستاریم تا در شایستگی و برکت آن بیفزاید، زیرا که او صاحب نیکی، بخشش و افزایش میباشد.
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالمین
[۱۳۴] تقریب التدمریة (ص ۶۰) تألیف : شیخ محمد بن صالح العثیمین. [۱۳۵] تقریب التدمریة (ص ۶۰) تألیف محمد بن صالح العثیمین. [۱۳۶] بر حسب گفتهی آنها. [۱۳٧] الصواعق المرسلة (۱/۳۱۴-۳۱۶).