«امام حق در نهج البلاغه»
در ذیل این عنوان نویسنده محترم برای اولین بار یکی از تجلیات امامت در نهج البلاغه را چنین آورده است: «...قد أمکن الکتاب من زمامه، فهو قائده وإمامه يحل حيث حل ثقله وينزل حيث کان منزله» آنگاه ترجمه این متن کوتاه را از ترجمه فیض اینگونه نقل میکند: «بنده صالح و محبوب خدا زمام اراده خویش را به دست کتاب خدا (قرآن) سپرده و آن را امام و رهبر خویش قرار داده است، هرجا که بار قرآن فرود آمده همانجا فرود میآید و هرجا که قرآن جای گیرد همانجا منزل اوست». (نهج البلاغه فیض خطبه ۸۶، ص۷۴).
بالآخره نویسنده محترم امامت را بر سه بخش تقسیم میکند: امامت قرآن، امامت پیامبر صو امامت أئمه. ایشان بعد از انتظار طولانی در صفحه ۷۴ کتاب شان چشم ما را با متنی روشن کردند که از آن امامت قرآن تجلی یافته و که متأسفانه هیچگاه از آن سخنی به میان نمیآید، در این سخن امیرالمؤمنین ÷دقت کنید:
«.. زمام اراده خویش را بدست کتاب خدا سپرده و آن را امام و رهبر خویش قرار داده است...» حرف ما هم همین است که بعد از قرآن و پیامبر صامامت ائمه دوازده گانه (یا دقیقتر یازده گانه)ای که آنها نیز قرآن را امام خود میدانستند چه لزومی دارد؟! عقل سالم میخواهد که درک کند و بداند که خداوند بعد از پیامبر گرامی صکه آخرین پیامبر الهی بودند با اینکه میدانست که این آخرین دین و آخرین پیامبر او است لذا کتاب و دستور زندگی فرستاد که امام همیشه زنده و حاضر جامعه بشر باشد، امامانی که مانند خود پیامبر گرامی صاز دنیا بروند چه مشکلی را حل میکنند؟! و امامی که بر فرض زنده بودن در غار سامرا از دید جامعه پنهان است و به هیچ مشکل جهان اسلام رسیدگی نمیکند وجود و عدمش چه فرقی میکند؟!.
باز اگر خداوند میخواست عمر کسی را اینقدر طولانی کند عمر پیامبر گرامیصرا طولانی میکرد که جهانی ایشان را دیده بودند و میشناختند و به ایشان ایمان و باور وصف ناپذیری داشتند، و اما امامی که حتی تولدش مشکوک است و هیچ کسی جز چهار نفر (نواب أربعه) ایشان را ندیده و از آن پس بعد از یک غیب صغری یا کوچک برای همیشه از دیدگان حتی معتقدانش پنهان شده چه دردی را دوا میکند؟! این قرآن است که به فرموده حضرت امیر المؤمنین س«بنده صالح و محبوب خداوند زمام اراده خویش را به کتاب خدا میسپارد و آنرا امام و رهبر خویش قرار میدهد» زیرا قرآن همیشه زنده است و نمیمیرد، همیشه حاضر است و غائب نمیشود، همیشه قادر به پاسخ گویی است هیچگاه عاجز نمیماند، باور کنید برای کسی که «عقل سالم و مستقل» داشته باشد همچون روز روشن و هویداست، اما اگر عقل سالم و مستقل نباشد و به هوی و هوس و شهوت آلوده باشد اگر همه ذرات این جهان هستی دلیل و برهان ناطق هم بشود باز هم بیهوده است و سودی ندارد.