«موضوع امام در ماجرای بيعت»
خواننده گرامی! با سلام مجدد نویسنده امام شناس ما، همچنان من و شما را از نفس مسیحایی خود مستفید میگرداند، در ذیل عنوان مذکور مینویسد: «یکی از درخشنده ترین صفحات تاریخ حیات امام علی ÷و حساس ترین فراز زندگی آن حضرت ماجرای بیعت مسلمانان با آن حضرت، پس از به سر آمدن روزگار زمامداران! سه گانه است» از بین مزخرفات فراوان در سوژههای ساختگی نویسنده و همفکران قدیم و معاصرش، یکی همین است که وانمود کنند حضرت امیر المؤمنین علی ابن أبی طالب سدر نتیجه خواهش و تمنای مردم! تن به پذیرش زعامت امت دادند! در یک صورت این امر درست است و به واقعیت نزدیک مینماید و آن اینکه ایشان با توجه به قرب و نزدیکی که مانند بسیاری از صحابه به رسول الله صداشتند امارت و زعامت و رهبری را برای خود طلب نمیکردند زیرا این خلاف دستور پیامبر صاست که کسی (بر خلاف دموکراسی غربی امروز) خودش را برای پذیرش یک مسئولیت کاندید کند، مگر در شرایط خاص و استثنایی مانند اینکه حضرت یوسف ÷پس از آزادی از زندان خودش را برای اداره امور اقتصادی مصر در آن شرایط حساس کاندید کرد و فرمود: ﴿قَالَ ٱجۡعَلۡنِي عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِ﴾[یوسف: ۵۵]. دلیلش را هم گفت که ﴿إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٞ﴾آنها در آن شرایط به همین نیاز داشتند که شخصی امین و با کفایت بتواند در آن قحط سالی شدید جامعه را از بحران نجات دهد، در غیر اینصورت قاعده این است که هیچ مسلمان ریاست طلب نباشد، پیامبر گرامی صفرمودند: «هرکس مسئولیتی را برای خودش بطلبد خداوند او را به خودش واگذار میکند اما اگر نخواسته به او سپرده شود خداوند کمکش خواهد کرد».
اگر امیرالمؤمنین به این دلیل از قبول و پذیرش مسئولیت شانه خالی میکرده کاملا درست و مطابق با رویه و ایمان و صداقت و تقوا و فروتنی ایشان است، در این صورت افسانه امامت و ولایت منصوص از اصل و ریشه به باد میرود و تمام کاخ تخیلات دروغ پردازان و افسانه سرایان که از کاغذ بر روی برف بنا شده فرو میپاشد! اما اگر فرضیه امامت منصوص به عنوان یک منصب الهی که از نبوت بالاتر است! برقرار باشد و ادعا شود که امیرالمؤمنین شخصا این موضوع را میدانسته و از آغاز بعثت! بارها علنا در مجالس و محافل! و آخرین بار در غدیر خم در حضور ایشان به مردم ابلاغ شده! در این صورت بیست و پنچ سال سکوت کردن! و بعدهم منتظر خواهش و تمنای مردم نشستن نعوذبالله هم اهانت به خدا، هم به پیامبر ص، هم به علی ابن أبی طالب و هم به مقام امامت! به عنوان منصبی بالاتر از نبوت! است. چرا؟ به دلیل اینکه خداوند متعال سنن لا یتغیری دارد، از جمله اینکه قدرتش نافذ است و چون و چرا و برو و برگشت ندارد.
﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٨٢﴾[یس: ۸۲].
«هرگاه خداوند اراده وجود چیزی را بکند کافی است که بگوید باش آن چیز ایجاد میشود».
علاوه از معنی معروف، آنچه از این آیه کریمه دانسته میشود این است که خداوند در اجراء و تنفیذ خواستههایش نه تنها (نعوذبالله) ناتوان نیست که برای اثبات وجود و قدرت و یکتایی خودش هر حکم و امر و دستوری که صادر کند آنرا به مرحله اجراء خواهد گذاشت اگر چه به قیمت جان بنده مأمور و مکلفش تمام شود که او را برای انجام آن کار بر میگزیند، نمونههایش در تاریخ دعوت پیامبران ‡فراوان است از دعوت نوح ÷گرفته تا دعوت پیامبر گرامی مانصو این امر آنقدر روشن و شفاف و آشکار است که جز بر انسانهایی که از لحاظ عقلانی و درک بدیهیات مشکل دارند پنهان نمیماند. نوح ÷با اینکه ۹۵۰ سال (یعنی چیزی نزدیک به عمر! شریف امام زمان) دعوت میداد و ظاهرا نتیجهای هم نداشت و هر روز آزار و اذیت و شکنجه میدید، نه خدواند او را از این مسئولیت معذور قرار داد و نه ایشان مثل حضرت امیرالمؤمنین اجتهاد کرد که سخت است! فایدهای ندارد! هر وقت مردم همه راضی شدند و از من خواهش کردند کارم را آغاز خواهم کرد!. حضرت یحیی ÷را که معجزه ایشان در شکافتن درخت ظاهر شد و در داخل درخت پناه گرفت و بدست امت گمراه و لجوج با اره دونیم شد، نه خداوند ایشان را معذور داشت و نه خودش مانند امیرالمؤمنین اجتهاد کرد که تا مردم خواهش نکنند کار نمیکنم!. نمونهها بیشمار است همین پیامبرانی که در اول این نقدنامه نغز خواندیم که حضرت امیر المؤمنین آنان را از مشکلات لا ینحل نجات داد! هر کدامشان به همین صورت، همان وقتی که حضرت امیرالمؤمنین برای نجات آنها شتافت (اگر ادعای برادران امامی درست میبود) از آنها درس میگرفت که کار سادهای نیست، آنهم نه نبوت، کاری مهم تر و بالاتر و والاتر از نبوت! که (به فرمایش جناب خمینی) همه پیامبران مرسل حتی ملائکه مقرب خداوند از رسیدن به این مقام و منزلت! و به مقام صاحبان آن عاجزند!.
و آنگهی خداوند که (نعوذبالله) غافل نیست و از گذشته و حال و آینده چیزی بر او پنهان نمیماند که کارهایش را تجربی انجام دهد، دستوری صادر کند، اما شرایط زمان ثابت کند که (نعوذبالله) این دستور به جا نبوده است! این اسمش «بدا» است که جزو معتقدات برادران امامی است، اهل سنت عقیده ندارند که نعوذ بالله خداوند ممکن است دستوری صادر کند، و بعدها برایش مشخص شود که دستورش درست نبوده است!.
ثالثا: اگر فرض کنیم که خدای نکرده پیامبری بعد از اینکه خداوند حکمش را به او ابلاغ کرد که تو از طرف من به پیامبری مأمور و مکلفی که برای هدایت مردم اقدام کنی، و این پیامبر بعد از اینکه حکم را شنید و قبول کرد، در عمل با این توجیه که غاصبان یا پیامبران دروغی آمدهاند و ادعای نبوت کردهاند و جای مرا اشغال کردهاند! یعنی تمام امت توطئه و سازش کرده و فردی را از میان خودشان برای منصب نبوت که من مأمور و مکلف به آن شده ام بر گزیدهاند! سه نفر یکی بعد از دیگری همچنان این توطئه را طول دادند حالا این توطئه گران و پیامبران دروغین که نبوت را غصب کردهاند و بیست و پنج سال برنامه خدا را (نعوذ بالله) عقب انداختهاند که حتما خداوند به حسابشان خواهد رسید!. اما پرسش این است که رابطه این پیامبری که خداوند او را از میان بهترین انسانهای تاریخ برگزیده و در گروه «مصطفین الأخیار» جای داده رابطهاش با ذاتی که او را فرستاده چگونه خواهد بود؟ در صورتی که (به عقیده برادران امامی اینجا قضیه خیلی مهمتر از این حرفهاست امامت از نبوت بالاتر! امام از همه پیامبران ‡افضل و بهتر! تازه اینقدر توجهی که خداوند به ائمه عنایت فرموده هیچ پیامبری اینقدر مورد نوازش پروردگار قرار نگرفته است!. تقریبا چیزی برای خودش باقی نگذاشته همه چیز را به ائمه عنایت فرموده است! تقسیم بهشت و دوزخ کار أئمه! (قسیم الجنة والنار)! باز گشت مخلوفق به سوی ائمه! مسئول حساب و کتاب مخلوق ائمه! حرف آخر حرف ائمه! «إیاب الخلق إلیکم وحسابهم علیکم وفصل الخطاب عندکم»! «دعای جامعه کبیره» حتی که نجات پیامبران ‡از مشکلات لا ینحل کار ائمه! به فرموده جناب خمینی دیدیم که پیامبران مرسل و فرشتگان مقرب هم به مقام و منزلت ائمه نمیرسند! پس با وجود این همه لطف و عنایت و نوازش باز هم أبوالأئمه با این توجیه و بهانه که دشمن غاصب و ظالم زور دارد و ممکن است که اسلام به خطر بیفتد! (دقت کنید) امامت خودش را اعلان نمیکند و از آن دفاع نمیکند و جلوی غاصبان و ظالمان نمیایستد!! آیا به نظر آنانی که «عقل سالم و مستقل دارند و از هوی و هوس و شهوت پیروی نمیکنند و به درجات عالی علم و دانش و درایت بالارفتهاند» این کار عقلانی است؟! خداوند که درحق ائمه قبل از خلقت بشر! و قبل از خلقت خود أئمه! و بعد از خلقتشان اینهمه لطف و احسان کرده و آنان را از پیامبران و فرشتگان بالاتر و والاتر قرار داده این بود شکر این همه نعمت و نوازشش که بیست و پنچ سال برنامهاش را عقب بیندازد. ابو الأئمه به هر دلیلی از دستور چنین پروردگار محسنی سرپیچی کند آیا قابل توجیه است؟! کدام عقل سالم این را میپذیرد؟ کدام عقل سالم قبول و باور میکند بعد از این همه لطف و احسان این امام برگزیده نه تنها برای اعلان و انجام مسئولیتش اقدام و قیام و دفاع نکند که حتی بعد از (نعوذ بالله) غاصب و ظالم سوم باز هم سرجایش نشسته و منتظر این بماند که مردم بیایند خواهش و تمنا کنند و دست ایشان را به زور بگیرند و بکشند که بفرمایید ما خوار و ذلیل و شکست خورده، آمده ایم با شما بیعت کنیم؟! این است روحیه امام صاحب ولایتی که به عقیده شما درجهاش از همه پیامبران و فرشتگان افضل و بهتر است! این است رابطه یک بنده خالص و مخلص خدا که (به عقیده ما غیر امامیها) از بهترین دوستان و اولیای خدا بشمار میرود؟! مگر خداوند نفرموده است،
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا٣٦﴾[الأحزاب: ۳۶].
ترجمه: «و نیست هیچ مؤمن و هیچ مؤمنهای را چون مقرر کند خدا و رسولِ او کاری آنکه باشد ایشان را اختیار در کارِ خویش و هرکه نافرمانی کند خدا و رسول او را پس بدرستیکه گمراه شد گمراهی ظاهر».
پس علی ÷به عنوان یکی از بهترین مؤمنان به خدا چگونه در امری که (به ادعای امامیها) خدا و رسولش دستور مؤکد صادر کردهاند به خودش اختیار میدهد که از آن سرپیچی کند؟! توجیه و بهانه هرچه باشد نتیجه یکی است، و آن عملی نشدن حکم خدا و رسول، و بیست و پنج سال عقب افتادن نظام سیاسی- ولایتی امت اسلامی! که معلوم نبود (باز هم به ادعای امامیها) چه تحولات غیر منتظرهای در جامعه اسلامی به وقوع میپیوست؟ و شاید به قول شبکه سلام (هدایتی) امروز یک کافر هم در روی زمین نمیبود!! پس در این که چرخ سریع السیر حکومت عدل علوی بیست و پنج سال متوقف ماند قبول داریم! که مقصر اول ظالمان و غاصبان بودند!! که چوب لای این چرخ مظلوم گذاشتند! اینها که حتما به جزای اعمالشان خواهند رسید!! اما کسی که از حقش دفاع نکرده چی؟ اصلا چرا حق علی؟! مگر نبوت حق پیامبر است یا مسئولیتی از طرف خدا؟ مگر این حکومت امروزی بوده که به خاطر خورد و بردش مردم میلیونها خرچ میکنند تا میلیاردها بدست بیاورند؟! آنجا که هدف فقط ادای یک امانت و مسئولیت بوده و نه حق کسی! اگر کل این سوژه را از اول تا آخر بررسی و مطالعه کنید میبینید که بعضیها فقط عقدههای متراکم (علتش را ما هم نمیدانیم) را میترکانند، و إلا خوب میفهمند که نه امامی در کار بوده و نه حقی، که کسی آنرا غصب کند. این سوژه آنقدر سبک و بیریشه و خنده دار است که حتی معتقدان به آن هم از ته دل باورش ندارند! چون حرف غیر منطقی خریدار ندارد، در بین هنرهای معاصر رمان نویسی یک هنر زیبا و دشوار است، زیبایی رمان به جهت بافت، کشش و جذابیت فوق العاده آن است که ابتداء نویسنده و سپس خواننده را به قدری شیفته و وابسته به خود میکند که تا تمامش نکند آرام نمینشیند، و اما دشواری رمان در این است که سوژه آن انعکاسی از تخیل ذهن یک نویسنده است که غالبا بر اساس مطالعات مثلا تاریخی، هنری ادبی و غیره یا بر اساس کنجکاوی و دقت نویسنده یا به اصطلاح مطالعه ذهنی او شکل میگیرد، و میتواند عوامل و انگیزههای متفاوت داشته باشد در رابطه با سوژه رمان امامت که ابتداء براساس تخیل افراد شناخته شده ای! در صدر اسلام و سپس با پشتوانه و استنباط غلط و نادرست از بعضی آیات و روایات شکل گرفته است، متأسفانه برخلاف بسیاری از رمانهای تاریخی و ادبی، رمان امامت به اندازهای سطحی و توخالی و پر تناقض است که هر خواننده با فرهنگ و صاحب هوش و با ذکاوت متوسط، به راحتی میتواند تناقضات آشکار و بیشمار این سوژه و رمان مریض را ملاحظه کند، شما همین الآن یک خود کار و کاغذ بر دارید و پیش خودتان نکته ضعفها و تناقضات سوژه امامت را بنویسید و ببینید که چند تا نکته ضعف و تناقض علمی، منطقی، عقلی، تاریخی و حتی فطری میتوانید بشمارید. آنچه به عنوان اشکال با پرسش یا تناقض یا نکته ضعف یاد داشت کردید در پرتو قرآن کریم، سنت و سیرت پیامبر گرامی صو تاریخ صحیح و عقل سالم و فطرت پاک انسانی تفسیر و تحلیل کنید، ببینید به چه نتیجهای میرسید؟!.
متأسفانه براساس این سوژه مریضی که از افکار و اندیشه انسانهای مریض تراوش کرده نه تنها بار و بافت علمی و تاریخی ندارد که حتی بدیهی ترین اخلاقیات یک جامعه انسانی هرچند غیر متمدن و کم سواد را زیر پا میگذارد! از لحاظ جامعه شناسی علمی هم اگر بررسی نکنیم ساده ترین و بدیهی ترین اصول و ضوابط اخلاقی پذیرفته شده در هر جامعه، این است کسانی که از لحاظ نسب یا وصلت باهم قوم و خویش هستند بطور نسبی به یکدیگر احترام قائلند، با همدیگر رفت و آمد میکنند حتی اگر بر فرض تصور کنیم که در نتیجه داد و ستد و معاملهای نوعی اختلاف هم در بینشان بوجود بیاید باز با هم قوم و خویشند، در حالیکه جامعه مدینه آنروز خیلی طبیعی هم نبود. به این معنی که وحی آسمانی بر تمام شئون زندگیشان نظارت میکرد، پیامبرگرامی صکه از سوی خداوند مکلف شده بود یک جامعه ایمانی نمونه بسازد بویژه از لحظه هجرت و رسیدن به مدینه منوره تمام حرکات آنها را کنترول میکرد، از گامهای مهم و اساسی که برای ایجاد یک جامعه اسلامی لازم به نظر میرسید:
اولا: مسجد بنا کردند، تا علاوه از مرکزی برای نماز و عبادت و نیایش و پرستش، محلی نیز برای دید و بازدید و مشورت و سایر کارهای اجتماعی باشد.
گام دوم: مؤاخات بین مهاجرین و انصار بود، یعنی ایجاد برادری ایمانی که عملا هر صحابی مهاجر را با یک انصاری برادر قرار دادند، تا اینکه بافت جامعه اسلامی محکمتر گردد و دلها به یکدیگر نزدیکتر شود.
گام سوم: نشر فرهنگ سلام دادن در بین افراد آن جامعه.
گام چهارم: در راستایی تحکیم اخوت و برادری و محبت بود زیرا که تمام کلمات سلام دعاست، وقتی شما یک نفر را چند بار (حد اقل پنج وقت نماز جماعت) در یک روز میبینید و هر بار او را سلام میکنید و برایش از خداوند طلب سلامتی و رحمت و برکت میکنید قطعا محبت پیدا میشود.
گام دیگر هدیه دادن بود که حضرت فرمودند: (تهادوا تحابوا) به یکدیگر هدیه بدهید تا اینکه یکدیگر را دوست داشته باشید و دهها و صدها مورد دیگری که در نتیجه افراد این جامعه ایمانی کوچک و نمونه چنان با أنس و الفت و محبت با یکدیگر زندگی میکردند که گویا عضو یک خانواده هستند، بعد از هر نماز یا درس و موعظه با یکدیگر ملاقات میکردند، نتیجه این گامهای حکیمانه و پیامبرانه با کنترل و نظارت وحی آسمانی این شده بود که نه تنها خانوادههای خود رسول الله صو پدر زنان آنحضرت و در رأسشان أبوبکر صدیق و عمرفاروق، بو دامادهای آنحضرت بویژه علی ابن أبی طالب و عثمان ذی النورین (که دو دختر پیامبر صیکی بعد از دیگری در ازدواج ایشان بود) که حتی بیگانههایی که مانند صهیب رومی از اروپا و سلمان فارسی از ایران و بلال حبشی از افریقا و سایرینی که از مناطق دور دست دیگر آمده بودند همه مانند یک خانواده زندگی میکردند، حتی کسانی که سالها با اسلام و مسلمانان در ستیز بودند، تا با گفتن کلمه لا إله إلا الله محمد رسول الله و ایمان و باور راستین وارد دائره اسلام میشدند وارد همین خانواده میشدند، زیرا که طبق فرموده پیامبر گرامی ص«الإسلام یهدم ماکان قبله والتوبة تهدم ماکان قبلها» اسلام و توبه همه گناهان پیش از خود را نابود میکنند، فقط یک استثناء در این مورد وجود دارد که وقتی وحشی قاتل سید الشهداء (عموی پیامبر صحمزه س) مسلمان شد نه اینکه پیامبر صایمان او را نپذیرند نخیر، بلکه فرمودند که: هر وقت در مجلس من هستی دقیقا رو در رویم ننشین بلکه پشت سر یا طوری بنشین که چشمم به چشمت نیفته، چون حضرت حمزه علاوه از اینکه عموی آنحضرت بود یک قهرمان بینظیر بود، پس از او و خانوادههای جامعه مدینه به حدی به یکدیگر نزدیک بودند که قرآن کریم از آن به الفت تعبیر نمود و فرمود:
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٠٣﴾[آلعمران: ۱۰۳].
ترجمه: «و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، که دشمنان [همدیگر] بودید، آن گاه بین دلهاى شما الفت داد، آن گاه به [فضل و] نعمت او [با یکدیگر] دوست شدید و بر لبه گودالى از آتش بودید، و شما را از آن باز رهانید، خداوند بدینسان آیاتش را براى شما روشن مىسازد باشد که راه یابید».
اینها کسانی بودند که قبلا سالها با یکدیگر جنگیده بودند و در جای دیگری فرمود:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٠﴾[الحجرات: ۱۰].
ترجمه: «جز این نیست که مسلمانان براداران یک دیگراند پس صلح کنید میان دو برادر خویش و بترسید از خدا تا بر شما رحم کرده شود».
و در جای دیگر فرمود:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٩﴾[الحجرات: ۹].
ترجمه: «و اگر دو گروه از مسلمانان با یکدیگر جنگ کنند پس صلح کنید میان ایشان پس اگر تعدی کرد یکی ازین دو بر دیگری پس جنگ کنید با آن گروه که تعدی میکند تا آنکه رجوع کند بسوی حکم خدا پس اگر رجوع کرد پس صلح کنید میان ایشان با انصاف و داد دهید هر آئینه خدا دوست میدارد داد دهندگان را».
یعنی حتی اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند از دائره ایمان (هم و نه فقط از اسلام) خارج نمیشوند، بلکه برادریشان همچنان بر قرار میماند، چون اینها بشر هستند و امکان اختلاف و حتی جنگ و درگیری در بینشان وجود دارد، پس با توجه به این جامعه ایمانی نمونه به نظر شما سوژه مریض امامت و افسانه غصب خلافت! ساخته و پرداخته ذهن مریض افراد شناخته شدهای نیست؟ جامعهای که نه تنها خویشاوندان که بیگانهها و نه تنها بیگانهها که دشمنان دیروز را به هم آغوش میکشد، آیا ممکن است اینگونه به جان هم بیفتد؟! که سوژه مریض امامت و ولایت به تصویر میکشد؟! کسانی که فرزندانشان را به نام یکدیگر نامگذاری میکنند، و با یکدیگر وصلت میکنند آیا ممکن است اینگونه به خون یکدیگر تشنه باشند که دروغ پردازان و افسانه امامت و غصب خلافت به تصویر میکشند؟! مگر نه این است که به اعتراف و نوشته خود همین آقایان علی بن ابی طالب اسمهای فرزندان خود را ابوبکر و عمر و عثمان گذاشته و دخترش ام کلثوم از حضرت فاطمه زهراء را به ازدواج عمر فاروق داده بود؟
پس با این وجود افسانه امامت منصوص! و غصب خلافت چگونه میتواند درست باشد؟! و این مظلوم نمایی نقالان و روضه خوانانِ هنر پیشه، چگونه میتواند حقیقت داشته باشد؟! حالا ببینیم که نویسنده محترم و امام شناس ما در این باره چه نظری دارند.
«به گواهی تاریخ اسلام پس از عروج ملکوتی پیامبر اکرم صبه سوی رفیق اعلی، جریانهای سیاسی که در لباس اسلام(!) و عنوان مسلمانی(!)، منافقانه(!!) خود را در تاریخ اسلام مطرح کرده بودند، با اجتماع در سقیفه بنی ساعده علیه امامت و زعامت امیرالمؤمنین علی ÷توطئه کردند(!) و در حالیکه امام علی ÷سرگرم مراسم تغسیل و تشییع و تدفین پیامبر خدا (ص) بود. منافقان(!) فرصت طلب(!) امامت آن حضرت را طی یک ترفند و بازی سیاسی انکار کرده، و پرچم خلافت و جانشینی رسول الله (ص) را بر افراشتند(!)».
البته وجود یک جریان سیاسی که نویسنده امام شناس به گواهی تاریخ اسلام معرفی میکند درست است اما نه چنان که ایشان میفرمایند بلکه این جریان سیاسی در واقع موجد و سازنده سوژه مریض امامت و افسانه غصب خلافت بود، که انشاءالله ما سر فرصت مفصل آنرا معرفی خواهیم کرد، بله همین جریان سیاسی منافق بود که اولیاء صادق و دوستان راستین خدا و پیامبرخدا صرا غیر مسلمان و منافق و مرتد معرفی کرد و چهره پاک و شفاف جامعه ایمانی ساخته دست پیامبر صرا چنان مخدوش و مکدر وسیاه معرفی کرد که اگر تاریخ اسلام و قرآن را در آیینه مخدوش همین جامعه و حشی و دنیا طلب و نمک شناسِ! ساخته و پرداخته اذهان و اقلام مریض و دلهای بیمار بعضیها، دیده و مطالعه گردد، نه تنها از اسلام و قرآن و دستاوردها و افتخارات و پیامبر گرامی صچیزی باقی نمیماند که (نعوذ بالله) خود خداوند و قدرت و اراده و برنامه او تعالی زیر سوال میرود که پیامبر گرامی صنه تنها به عنوان یک پیامبر الهی و مؤید به وحی مستقیم آسمانی (نعوذ بالله) ناکام و نامؤفق مینماید که حتی به عنوان یک شخصیت توانمند (که تمام جهانیان حتی دشمنان خوانخوار ایشان این را قبول دارند و آن حضرت صرا یک نابغه جهانی موفق میشناسند که توانسته است در مدت خیلی کوتاه تمام جهان و ادیان و مذاهب مختلف جهان را تسخیر و زیر تأثیر بیاورد) زیر سؤال میرود و تمام قرآن کریم که در واقع آن جامعه نمونه و صفات و ویژگیهای افراد آنرا روایت و ترسیم میکند زیر سؤال میرود! آری چشم بینا و گوش شنوا و به فرموده خود نویسنده امام شناس ما «عقل سالم و مستقل و بدور از هوی و هوس و شهوت» میخواهد که این حقایق روشنتر از روز و درخشانتر از خورشید و فروزان تر از ستارگان و شامخ تر از کوهها و دلپذیر از کهکشانها و پهناتر از اقیانوسها را ببیند و بفهمد و درک کند و مردانه و شجاعانه و بیباکانه به آن ایمان بیاورد.
من مطمئن هستم که نویسنده محترم ما آقای علاءالدین حجازی و بسیاری از همفکران ایشان قطعا و یقینا میفهمند اما اعتراف به حقیقت جرأت و شجاعت شهامت میطلبد، که انشاءالله به مرور زمان حاصل خواهد شد.
ایشان مینویسد: «و در نتیجه تلاش امام علی ÷و کوشش بیامان فاطمه زهراء(س) دختر معصوم رسول الله، در راه احقاق حق امام و اثبات امامت و ولایت ایشان، سودمند واقع نشد»!! این تصویر از انسانهای دنیا طلبی است که مثل رهبران سیاسی امروز هدفی جز رسیدن به قدرت نداشتند و گویا هدف و برنامه زندگیشان حصول قدرت سیاسی بود که (نعوذ بالله) حضرت علی مرتضی و حضرت فاطمه زهراء بخیلی پاکتر و بالاتر از این حرفها بودند اگر موضوع درحد یک کاندیداتوری هم مطرح بود بعد از انتخاب خلیفه توسط شورای مهاجرین و انصار موضوع تمام شد و رفت.
می نویسد: «فضای سیاسی جامعه اسلامی آنچنان آشفته! و پریشان! بود که مجاهدتهای فاطمه زهراء سلام الله علیها گرچه به شهادت مظلومانه سیده زنان عالم منتهی شد ولی این شهادت باعث بیداری! و آگاهی امت اسلامی! و بازگشت و سرسپاری ایشان به امامت حقه امام علی ÷نشد».
خدایا! این حزب و جریان سیاسی منافق چگونه تاریخ را مسخ کرده و حقایق را وارونه جلوه داده است که گویا محور اسلام و مقصود آفرینش این جهان و تمام جن و انس فقط امامت و خانواده چهار نفری ابوالأئمه ‡بوده که حتی قرآن و پیامبر ‡هم برای همین مقصود آمدهاند، و شگفت انگیزتر اینکه با وجودیکه خدا و پیامبر و قرآن همه به دفاع از علی و امامت او برخواسته بودند با این و جود (نعوذ بالله) غاصبان و ظالمان برنده شدند و (نعوذ بالله) خدا و جبریل و پیامبر و قرآن همه شکست خوردند!!.
خدایا! به تو پناه میبریم، این اسلام ناب محمدی! است که پیروانش آن را فرقه ناجیه! منصوره! معرفی میکنند و غیر از این سوژه مریض ساخته شده دست یک جریان سیاسی منافق دیگر اسلامی وجود ندارد و جز با پذیرش این مزخرفات «کسی وارد بهشت نمیشود و هر کس آنرا نپذیرد «از کفار دوران جاهلیت بدتر واز دائره اسلام خارج است!!»،
در ادامه مینویسد: «سرانجام امام ÷حکومت و زعامت را به شیفتگان قدرت! و دلدادگان شهرت! واگذار کرد» عجبا! حکومت و زعامت یا امامت و ولایت؟! ایشان از طرف خدا به امامتی منصوب شده بود که از نبوت بالاتر بود! و خود ایشان از همه پیامبران افضل و بهتر بود! پس به چه عذر و بهانهای و با چه توجیهی به همین سادگی در برابر «شیفتگان قدرت و دلدادگان شهرت» تسلیم میشود و حکومت و زعامت را به آنها واگذار میکند؟!.
آری دروغ پردازی و افسانه سازی این آفت را دارد که هم بافنده و سازنده اول و هم نقل کنندگان بعد از او همیشه دچار فراموشی و تناقض گویی میشوند، چون دروغ بالآخره دروغ است و با فطرت سالم انسان سازگار نیست لذا دروغ گو و افسانه پرداز باید خیلی حضور ذهن داشته باشد تا بتواند یکدست دروغهایش را تکرار کند وإلا افشاء میشود!.
بفرمایید ادامه مطلب را ملاحظه کنید: «این موضع گیری به حق امام ÷مناسب ترین حرکت اسلامی و سیاسی آن حجت بزرگوار بود»!! کدام موضع گیری! واگذاری زعامت و حکومت؟! نخیر عقب نشینی از امامت بالاتر از نبوت، عقب نشینی از جایگاهی که ایشان را از پیامبران افضل قرار میداده است! این عقب نشینی از امامت برتر از نبوت! مناسب ترین حرکت اسلامی و سیاسی آن حجت(!) بزرگوار خدا بود!! چقدر جالب این مناسب ترین حرکت اسلامی و سیاسی در تاریخ پیامبران منحصر به فرد است! هیچ پیامبری در برابر دشمنانش عقب نشینی نکرد و نبوت (امامت، زعامت و حکومت) را به آنان واگذار ننمود در حالیکه موقعیت علی ÷در تمام تاریخ انبیاء و دعوت آنان با هیچ پیامبری قابل مقایسه نیست (فقط بخاطر تفهیم بعضیها مجبورم این مقایسه را عرض کنم وإلا یک بنده عادی و دوست معمولی خدا کجا؟ و پیامبران الهی ‡کجا!؟ اما سراغ نداریم که پیامبری (که نعوذ بالله هم نبوتش و هم خودش کمتر از علی ابن ابی طالب است!!) به دلیل مشکلات و سختیها و وجود غاصبان و ظالمانی نبوت را بیست و پنج سال به آنها واگذار کرده باشد!! «تا مگر با گذشت زمان عدم کفایت! و شایستگی! مدعیان خلافت (امامت + نبوت) برای همه مسلمانان آشکار شده و دنیازدگی! و جاه پرستی! خلفاء برهمه نسلها و در همه عصرها روشن و ثابت شود»!.
متأسفانه! (بلکه خوشبختانه) چنین اتفاقی در تاریخ نیفتاده و هیچ پیامبری اینکار را نکرده است، اما علی ابن ابی طالب سو ÷(به ادعای افسانه پردازان) «امامتِ برتر از نبوت» را با کمال سخاوت مندی به دشمنانش!! واگذار میکند!.
امام شناسی ادامه دارد: «و دیری نگذشت که شب ستم و روزگار غصب و حق کشی بسر آمد و خورشید حقیقت در افق حیات امت اسلام درخشیدن گرفت چنین شد که امت اسلامی در نهایت شرمندگی(!) به میزان خسران و زیان خویش که حاصل جدایی از عترت پیامبر و سرپیچی از امامت و ولایت امام علی ÷بود پی برد». آری این امت شرمنده! و خسارت برداشته! و دشمن خانواده پیامبر ص! همان امت بهتر و برتری است که خداوند متعال بارها در قرآن از آن ستایش کرده و به هزاران نفر از ردیفهای اول (و دارای صفاتِ هجرت و نصرت و جهاد و انفاق و تقوی و غیره) وعده مغفرت و آمرزش و بهشت جاویدان داده است. این همان امتی است که قرآن کریم معیت و همراهی افراد آن با رسول خدا صرا میستاید و از رحمت و شفقت و انس و الفت بیسابقه آنان به عنوان یک افتخار یاد میکند، و از شدت و غلظت آنان با دشمنان خدا و رسول صکه نشانه ایمان و تقوای آنان است به عنوان یک ویژگی بارز یاد میکند و نه تنها خود قرآن که از تورات و انجیل نیز برای اثبات خلوص آنان در عبادت و پرستش و رکوع و سجود و اخلاصشان شاهد و گواه میآورد و در نتیجه همین اعمال به آنان وعده آمرزش و اجر عظیم میدهد:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾[الفتح: ۲۹].
ترجمه: «(محمّد (ص) رسول خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیر و در میان خود مهربانند. آنان را در حال رکوع و سجده مىبینى که از خداوند فضل و خشنودى مىجویند. نشانه [درستکارى] آنان از اثر سجده در چهرههایشان پیداست. این وصف آنان در تورات و وصفشان در انجیل است. مانند کشتى هستند که جوانهاش را بر آورد آن گاه آن را تنومند ساخت آن گاه ستبر شد، سپس بر ساقههایش ایستاد کشاورزان را شگفت زده مىسازد تا از [دیدن] آنان کافران را به خشم آورد. خداوند به کسانى از آنان که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند آمرزش و پاداشى بزرگ وعده داده است».
اما کجاست «عقل سالم و مستقل»؟ که واقعا سالم باشد و علاوه از سلامت ظاهری سلامت معنوی هم داشته باشد، و علاوه از ادعای استقلال ظاهری، و استقلال حقیقی نیز داشته باشد، و بدور از سلطه هوی و هوس لذتهای زود گذر و فریبنده شهوت فقط با ایمان صادقانه به کلام خدا و باور کامل به قرآن کریم که دستور زندگی برای همه امت اسلامی (غیر متهم از دید خدا و قرآن و پیامبر ص) این آیات الهی را بخواند و یقین کامل داشته باشد که این کتاب خدا است و از سوی خدا نازل شده و هیچگونه تغییر و تحریفی در آن رخ نداده و خداوند هم با هیچ کس از جمله ظالمان و غاصبان رو درواسی و پارتی بازی نداشته است و سخنان قرآن هم بیهوده نیست، پس اگر با ایمان کامل و «عقل سالم» قرآن را بخوانیم مطمئنا هویت کاذب سوژه امامت برای ما آشکار خواهدشد، و به روشنی در خواهیم یافت که جریان سیاسی خطرناکی در صدر اسلام بوده که خواسته است نه تنها دستاوردهای اسلام و قرآن و پیامبرگرامی صرا نا دیده بگیرد که خدا و جبریل و پیامبرگرامی صرا متهم به عجز و ناتوانی کند و بگوید که: (نعوذ بالله) همه دست به دست هم دادند و با وجودیکه بیست و سه سال (مدت نبوت آن رسول مکرم) وقت هم داشتند نتوانستند یک جامعه الگو و نمونه بسازند، پس اسلام و دین و قرآنی که در حیات پیامبرش نتوانسته کار ساز ثابت شود و نتیجه بدهد و اجراء و تطبیق شود پس از وفات پیامبرگرامی صچگونه میخواهد قدرت و کار بردی و شایستگی خود را ثابت کند!! آری آن حزب و جریان سیاسی! کار کوچکی نکرده (حداقل) صدها و هزاران آیه از قرآن کریم و در نهایت کل قرآن را بیخاصیت و بیهوده معرفی میکند! تمام سیرت و حیات پر برکت نبی مکرم صرا که خداوند آنرا الگوی نیک و اسوه حسنه معرفی کرده با آنهمه دستاوردهای بینظیر متأسفانه پوچ ثابت میکند، آری آن پیامبر اخلاق که خداوند ایشان را «صاحب خلق عظیم» معرفی میکند، و از دید این جریان سیاسی! (نعوذ بالله) عاجز و ناتوان بوده که با وجود بیست و سه سال زمان، و درسها و کلاسهای شبانه روزی و مکرر نتوانسته حتی روی نزدیک ترین اطرافیانش تأثیر مثبت بگذارد!! امروز یک معلم عادی در یک ترم سه ماهه، حتی در نهضت سواد آموزی! اکابر یک معلم در یکسال ذهن و فکر شاگردانش را میسازد و یک استاذ و واعظ و روضه خوان سر منبر طی یکی دو سال شاگردان و پا منبریهایش را در افکار و اعتقادات و منش و حتی احیانا لباس و نحوه راه رفتن تحت تأثیر قرار میدهد، اما پیامبری که خداوند ایشان را اساسا معلم فرستاده ﴿وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾[آلعمران: ۱۶۴]. «و پاک میکند ایشان را و میآموزد ایشان را کتاب و دانش» ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾که نه تنها آموزش دهد که اخلاق و کردار درونی آنها را نیز پاک کند، به ادعای این جریان سیاسی (که پیروانش امروز به شیعه علوی و پیروان اهل بیت و اسلام ناب محمدی شناخته میشوند و برگ امان ولایت توزیع میکنند و دم در بهشت نگهبانی نشانند) این پیامبر صنه یک سال و دوسال و پنج سال و ده سال، با وجود بیست و سه سال زحمت و تلاش و کوشش طاقت فرسا، جز علی و سلمان و ابو ذر و مقداد که در کل به ده نفر هم نمیرسند کسی را نتوانسته بسازد و از خود متأثرکند!! به به! بنازم به این اسلام ناب! چقدر هنر میآفریند! این غربیهای پدر سوخته و این دانشمندان و مخترعان و مکتشفان و فیزیک دانان و ریاضی دانان و شیمی دانان و اتم شکافان و سایر دانشمندان اروپایی و ژاپنی و چینی و غیره باید اولا این اسلام ناب را بپذیرند تا دانش و هنرشان بیشتر گل کند! این اسلام ناب! چقدر قشنگ و زیبا و تودل برواست! به به! واقعا هنر کرده این جریان سیاسی، که به همین سادگی به عقل و دانش میلیونها انسان مسلمان! خندیده و هنوز هنر آفرین میکند، شگفت انگیزتر اینکه تئوریسینهای این اسلام ناب! وقتی از تریبون مؤقت! نماز جمعه یا مسجد اعظم یا حوزه یا شبکه سلام یا از طریق نوشته یا هر منبر و رسانهای سخن میپرانند چنان گرم و قاطع مینوازند و ادعا میکنند که به سپر و سلاح منطق و دلیل و برهان مسلح هستند که کسانی که با این اسلام ناب! (مثل مسلمانان ساده فریب خوردهای که از افریقا و اندونیزی و تایلند و غیره غائبانه ستایش بیحد و حصر اسلام ناب! را میشنوند جذب میشوند اما وقتی به دام افتادند گذر نامهشان در اختیار اداره شفیق و مهربان قرار میگیرد و دیگر تا شستشوی کامل مغزی نشوند اجازه بازگشت ندارند!) آشنایی دقیق ندارند با شنیدن این شعارها و مغلطهها و بلند پروازیها! فکر میکنند اسلام جز این نیست و حتی اگر امام فخرالدین رازی هم در برابر منطق و برهان! اسلام ناب! و پیروانش قرار گیرد چارهای جز استبصار و توبه از مناظره و استدلال ندارد! آری این یک هنر است همچنانکه هیپنوتیزم سحر و جادو نیست یک علم و هنر است و تأثیر آن هم مسلم، فن «سفسطه» و «مغلطه» و «دلیل تراشی» و «حق گم کنی» و «نقالی» و «روضه خوانی» و «مداحی» و (عکس آن) ذمامی (لعن و نفرین) و «مجلس گرم کنی» هم هر کدام یک هنر است، آقایان از فراز منبرها و تریبونها فریاد میکشند که ما دلیل ما منکر دلیل داشتشان نیستیم ببخشید عزازیل هم دلیل داشت که میگفت: ﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ﴾[الأعراف: ۱۲]. «گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفریدهاى و او را از گل آفریدهاى». خصم موسی ÷هم دلیل داشت و میگفت: ﴿مَآ أُرِيكُمۡ إِلَّا مَآ أَرَىٰ وَمَآ أَهۡدِيكُمۡ إِلَّا سَبِيلَ ٱلرَّشَادِ﴾[غافر: ۲۹]. «(فرعون گفت:) جز آنچه در مىیابم، به شما نمىنمایانم و شما را جز به راه رشد و راستى رهنمون نمىشوم». و امروز کسانی که میگویند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ﴾[المائدة: ۷۳]. هم دلیل داردند؟ حتی کسانی که میگویند: این کائنات بزرگ با همه شگفتیهایش خالق و مدبر ندارد هم دلیل دارند! پس هر صاحب دلیلی برحق نیست، و هر دلیلی به حق نمیرساند، دوزخ هم بیدلیل پر نمیشود! با عرض پوزش حتی کسانی که در هند آله تناسل انسان را میپرستند برای خودشان دلیل دارند! پس اینکه مثلا فلان ملا و تئوریسین مذهب شیعه برای هر موردی اسم چند تا نویسنده و کتاب که قبلا برایش فهرست شده یا بعضی جملات را میخواند و به گمان خودش از کتب اهل سنت خرافات و مزخرفات خودش را ثابت میکند از صنف همان دلائل بالاست، که نه حقی را ثابت میکند! و نه خصمی را قانع. این گونه دلیل تراشی و سفسطه و مغلطه از باب پیروی زیغ القلوب از متشابهات است ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ﴾[آلعمران: ۷]. ترجمه: «اما کسانیکه در دل ایشان کجی است پیروی میکنند آنرا که متشابه است..». اگر راست میگویند اجازه بدهند که آیاتی که در باره صحابه نازل شده و آیات توحید از تریبون و رسانهها بدور از گرم بازاری محافل أُنس با قرآن و مفاهیم (تفسیر غلط) قرآن به گوش مردم برسد، آنوقت مشخص خواهد شد که این دلایل سفسطه بازان و نقالان و روضه خوانان، خواهد توانست جلو موج روی آوردن مردم به حقیقت را بگیرد.
نویسنده امام شناس ما همچنان به افاداتش ادامه میدهد:
«آن روز که مسلمانان با جهانی شور و شوق و قلبی آگنده از امید و آرزو، خسته از همه انحرافها(!) و کجرویها(!) و تبعیضهای(!) دوران سیاه(!) حکومت خلفای سه گانه به سوی خانه امام علی ÷شتافتند، و از آن امام حق در خواست پذیرش بیعت کردند»!.
این نظر آن حزب و جریان سیاسی آن برهه است که طبق برنامه سیاسیاش باید چنین حرکت میکرد، اما حضرت علی ÷و کرم الله وجهه و سچنانکه در نهج البلاغه مکرر میخوانیم (و ما إن شاءالله در سلسله اسرار نهج البلاغه بخش صحابه در نهج البلاغه آنرا مفصل خواهیم نوشت) که خلفای سه گانه ابوبکرصدیق وعمرفاروق و عثمان ذی النورین شرا نه تنها منحرف و کجرو نمیدانست که به زندگی و دستاوردهای افتخار آمیز آنان، که حتی به مرگ آنان نیز رشک میبرد و آرزو میکرد که خداوند ایشان را از شیعیان دروغین جدا کند و به کسانی ملحق کند که (میامین الرأی ومراجیح العلم ومقاویل بالحق ومتاریك للبغی) بودند نه تنها این که آن صحابه بزرگوار و برادران ایمانی را رستگاران دائم و ابدی میدانست (فظفروا بالعقبی الدائمة والکرامة الباردة) از خطبه ۱۱۵ ترجمه دکتر جعفر شهیدی.
نخیر آقای حجازی! حتی جنابعالی به عنوان یک نهج البلاغه شناس و بسیاری از دوستان و همفکران شما از این حقایق روشن در نهج البلاغه غافل نیستید، اما به قول بعضی شراح نهج البلاغه که در چنین مواردی میفرمایند بله اینها درست است اما از آنجایی که با مذهب ما مذهب حقه امامیه مخالف است لذا نباید به اینگونه نصوص توجه کرد!!.
شما که میدانید و آگاه هستید ما برای اینکه اینگونه نصوص منطبق با روح قرآن و سنت و اخلاق کریمانه اهل بیت ‡به ایمان ما طراوت و تازگی و شادابی میبخشد و ما را بیش از پیش مطمئن میکند که عقیده ما دسپخت افسانه سرایان و دروغ پردازان آن جریان سیاسی نیست و قطعا و یقینا حق و حقیقت و خالص و ناب و بیشائبه است لذا هم در اینجا و در بخشهای مربوطه، اینگونه نصوص قشنگ و زیبا و محکم و متین را میآوریم و مینویسیم و میخوانیم و به رخ شیعه نمایان و مدعیان متأسفانه کاذب محبت آل بیت ‡میکشیم که در عالم خیال «برگ امان ولایت» توزیع میکنند و «بر در بهشت نگهبان مینشنانند و ما را کافر و خارج از دائره اسلام و مستحق دوزخ و محروم از بهشت» میدانند! تا حد اقل آزادگان و آزاد اندیشانی که فکر و وعقیده و اندیشه و باورهایشان را خودشان با عقل و هوش و ذکاوت و طبعا مرجعیت قرآن و سنت و آثار گرانبها و ارزشمند صحابه اخیار و اهل بیت اطهار و با پشتیبانی دعا و توکل و توفیق پروردگارهادی بدست میآورند از خواندن و شناختن این قبیل مرواریدها کیف کنند، و لذت ببرند. آری ما به لطف و توفیق خداوند، شعار و دروغ و تقیه و کلک بلد نیستیم، و مذهب و عقیده ما برای ما تجارت و سرگرمی نیست بلکه تعهد و ایمان و باور و یقین است که در برابر تبلیغات و شایعه پراکنی و افسانه سرایی و دروغ پردازی بیحد و حساب دیگران، کاش میتوانستیم به اندازه یک هزارم دیگران حق را به حق جویان معرفی کنیم، اما به لطف و توفیق خداوند مطمئن هستیم که همین یک هزارم هم برای معرفی حق کافی است و این به مثابه اشارهای است که عاقلان را کفایت میکند. صحبت ما از زبان فارسی است که متأسفانه در این عصر حاضر بعد از حدود سه دهه تبلیغات و شبهه پراکنی و دروغ پردازی باز هم مظلوم نمایی میکنند که گویا «قصاب بدست گوسفند مظلوم واقع شده است» واقعا دل آدم میسوزد کاش میتوانستیم دلجویی کنیم، از شما خواننده عزیز، عاجزانه التماس داریم که هر وقت دیدید بوی سیاست به مشامتان خورد به ما گوش زد کنید که من سیاست را طلاق بائن غیر قابل برگشت داده ام فکر میکنم تا اینجا که چیزی نگفتم عرض کردم که حدود سه دهه است زبان و قلم اهل سنت (قبلا بسته بوده و حالا بیشتر) بسته است و براداران ما که طبق فتاوای معتبر منجمله: جناب خمینی نماز خواندن پشت سر ما را بهتر از نماز پشت سر پیامبر صمیدانند (نه تنها اجازه ساخت و ساز و بازسازی مسجد در خیلی از جاها به ما داده نشده و نمیشود که در بعضی جاها (عاقلان را اشارتی) بعضی مساجد را به أحسن (پارک!!) تبدیل کردند و بعضیها را هم شاید به «احسنِ احسن» تبدیل کنند مانند مسجد شیراز که اخیرا در شان را قفل زدهاند، ببخشید این جمله معترضه بود) با لطف و عنایت فراوان این فرصت را فراهم کردهاند که (به فرموده حاجی آقای فخر روحانی از قم که در یک جلسه چند نفری سفر عمره ۱۳۸۰ در شهر مدینه خاطراتش را برای ما تعریف میکرد گفت: من گاهی با صدای بلند دومی را لعنت میکردم ترکمنها میگفتند: حاجی آقا چه میگویید؟ گفتم: من صبر شما را آزمایش میکنم!! (تفصیل این ملاقات را در کتاب «مناظرات حرمین» کامل نوشتهام).
برادران هم طی این سه دهه ما را آزمایش کردند و واقعا هم ما را صبور یافتند، البته با عرض پوزش از عموم برادران و خواهران اهل سنتم، در بسیاری موارد هم بعضی از ماها را نه تنها صبور که پوست کلفت و بیننگ هم یافتند، ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾[البقرة: ۱۵۳]. از قدیم گفتهاند، اگر صبر باشد از غوره حلوا سازند، و ما هنوز هم از حلوای غوره نا امید نیستیم، مطمئنا روزی دهانمان با این حلوا شیرین خواهد شد، البته از حکما و اطباء باید پرسید که حلوای غوره چه خواصی دارد و معمولا چه نوع انسانهایی مؤفق به خوردن آن میشوند، حدس ما این است که سوء ظن بعضیها درست نیست که فقط کسانی که دارای شرایط تنبلان شاه عباس باشند این نوع حلوا را میتوانند بخورند بلکه طبق ضرب المثل دیگر که «صبر تلخ است اما میوه شیرین دارد» هرکس میتواند از این میوه استفاده کند و هرکس این میوه را خورد حلوای غوره هم بدست خوهد آورد. بشرطیکه نصیحت سعدی را گوش کند: نابرده رنج گنج میسر نمیشود = جان برادر مزد آن گرفت که کار کرد.
﴿وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ٣٩﴾[النجم: ۳۹].
ترجمه: «آنکه نرسد آدمی را مگر آنچه عمل کرده است».
به هرحال از اینکه برادران و خواهران دلسوز وحدت طی بیست و نه سال صبر ما را آزمایش کردند و باز هم زحمت میکشند و دارند آزمایش میکنند بنده از طرف تمام جامعه اهل سنت حتی همسایگان افغانی و تاجیک ما که توفیق داشتهاند احیانا سهم مساوی و چه بسا بیشتر هم بردهاند از تمام کسانی که به هر وسیلهای در این آموزشگاه بزرگ شرکت داشته و به ما صبر آموزش دادهاند تشکر میکنم، تصور نمیکنم نیازی باشد طول و تفصیل عرض کنم چون همه در صحنه حضور داشتهاند و تقریبا همه به حق خودشان رسیدهاند، از دوره دبستان و راهنمایی گرفته تا دبیرستان و دانشگاه و پادگاه و محل کار و حتی کتابهای محققانه! تیجانی و غیره را با تشکر فراوان به خانهها هم رساندهاند، از قبیل کتابهای صبرآموز و وحدت آفرین حتی به دانش آموزان دبستانی هم هدیه! دادهاند، بله روزنامه، مجله کتاب، صدا و سیما، فیلم، نمایشنامه، تآتر، سریال و غیره همه با کمک هم زحمت کشیده و در این فرهنگ سازی! به مصداق جهاد سازندگی همه باهم، لطف کرده و ثواب دارین! حاصل کردهاند، منبر و تریبون و جلسات فراوان و به مناسبتهای مختلف هم دست به دست هم داده و در این پاکسازی ملی! شرکت داشته و دارند، سریالهای مفیدی مانند امام علی و پروانهها و غیره واقعا صبر آموز بودهاند، فقط جای شبکه سلام در این بیست و نه سال خالی بود که این هم با عنایات (نعوذ بالله) امام زمان! تکمیل شد و کار دلسوز آن طی این دو سال گذشته با تلاشهای شبانه روزی نقص چندین ساله را جبران کردند دستشان درد نکند! برای تمرین عملی هم که علاوه از مشهد مقدس و قم و شهرری و نجف و کربلا و جمکران و کاشان هم اخیرا اضافه شده تا برای تحقق وحدت و تقریب! در آن اماکن مقدسه در کنار برادران شیعهشان به کوری چشم وهابیان (تعریف آن دو سه بار تکرار شده) با آه و ناله برای عزت اسلام و مسلمین دعا کنند.
این سنیهای نمک نشناس! به هر آموزشگاهی هم برای صبر آموزی مراجعه میکردند اولا ممکن بود گزینش شوند و اگر قبول هم میشدند نتیجه حتما با این کیفیت نبود به عوض اینکه شکر خدا را بکنند و از تمام دست اندرکاران این آموزشگاه بزرگ تشکر کنند، از وهابیها! متأثر میشوند و گاهی حرفهای آنها را تکرار میکنند! (به این نمک نشناسها! نصیحت فایده ندارد) پس نصیحت من به برادران و خواهران زحمت کشی که به ما صبر میآموزند این است که وقت خودشان را روی این سنیها ضایع نکنند که نتیجه ندارد! این همه داد و فریاد و بوق و کرنا و هنر نمایی با این نقش بسیار عالی که شما برای این سنیها اجراء کردید اگر در واتیکان یا تلاویو اجرا میکردید نتیجه میداد! بیایید این نصیحت مجانی مرا گوش کنید و دست از سرکچل اینها بردارید که زحمت شما به هدر میرود! همچنانکه در این سه دهه به هدر رفته است!! فکر نکنید این خاموشی وسرتکان دادن اینها دال بر پذیرش اسلام ناب! است. اینها همان وهابیهایی هستند که شما میشناسید ایمان و توحید و عشق و علاقه به قرآن و سنت و محبت فوق العاده به صحابه اخیار و اهل بیت اطهار شچنان در دلهای اینها جای گرفته و رسوخ کرده و موج میزند که با این افسانههای بیریشه و دروغهای آشکار و صحنه سازیهای تمسخرآمیز! وحدت و تقریب! نه تنها عقیدهشان را نمیفروشند که عزم و ارادهشان محکم تر و عقیدهشان راسخ تر، صبرشان بیشتر و دعاهایشان پر سوزتر میگردد، حتی کسانی که احیانا به هر دلیلی تظاهر میکنند که گویا منطق و برهان! شما را پذیرفتهاند یا از روی ناچاری پیش شما سرتکان میدهند و سبیل چرب میکنند و پول توجیبی میگیرند، و عند اللزوم هدیه! میطلبند! مطمئن باشید که باشما نیستند! آنها برای خودشان گویا دلیل دارند که در حالت اضطرار حتی گوشت خنزیرا میتوان خورد ﴿فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِ﴾[البقر’: ۷۳]. «پس هرکس مجبور شود در حد نیاز و برای سد رمق از گوشت خنزیرتناول کند هیچ گناهی بر او نیست» پس به اینها دل گرم نکنید و ضیاع وقت ومال را باعث حسرت نگردانید که: زمین شوره! سنبل برنیارد = در او تخم عمل ضایع مگردان- شما دقت کنید که این نصیحت به مفتش میارزد یانه؟
پس علی ابن ابی طالب ÷دو تاست یکی علی معرفی شده از طرف آن جریان سیاسی خطرناک است، که از نظر او همه مهاجرین و انصار (بجز حداکثر هفت نفر) همه مرتد شدند و از اسلام برگشتند! حق مادی و معنوی او را غصب کردند! پهلوی همسرش را شکستند! فرزندش را شهید کردند! به گردن خودش طناب انداختند! و او را کشان کشان! به مسجد بردند و بزور از او بیعت گرفتند! با دخترش به زور ازدواج کردند! او جز همسر و چند دوست انگشت شمار کسی را نداشت! او سرش را در چاه میکرد و با چاه (یا مخلوقات داخل چاه) راز دل میکرد! این علی شجاعت را نمیشناخت! حتی از امامتی که از نبوت بالاتر بود! نتوانست دفاع کند! و در نتیجه بیست و پنج سال برنامه خدا را عقب انداخت! و بالآخره این علی در نهج البلاغه هم جز غم و اندوه و کدورت و کینه چیزی نمیگوید!.
اما علی ابن ابی طالب سو کرم الله وجهه، داماد و پسر عموی پیامبر صکه ما میشناسیم، و محبتش جزو ایمان ماست و اگر بر او و سایر اهل بیت پیامبر صدرود نفرستیم نماز ما ناقص میماند این علی ابن ابی طالب قهرمان نبردهای مختلف در جهاد و مبارزه علیه شرک و کفر، این علی امیرالمؤمنین هیچگونه حق مادی و معنوی از دست نداده است، و لذا با هیچ مسلمانی دعوا و خصومتی نداشته است، تمام صحابه پیامبر صرا برادران ایمانی خود میدانسته است، به همین دلیل اسمای فرزندان خودش را به نام سه خلیفه راشد و سه شخصیت بزرگ بینظیر تاریخ اسلام ابوبکر صدیق و عمر فاروق و عثمان ذی النورین شگذاشته است، و دخترش أم کلثوم که مادرش فاطمه زهراء دختر گرامی رسول مکرم صبود را به ازدواج عمر فاروق سداد، و خانواده علی ÷نیز همواره با خانواده این بزرگواران وصلت داشتهاند لذا امام محمد باقر با ام فروه نوه ابوبکر صدیق ازدواج کرد که در نتیجه امام جعفر صادق نوه ابوبکر صدیق ساست.
آری این علی سنه تنها به گردنش طناب انداخته نشده و کشان کشان به مسجد برده نشده که ایشان به ستایش بینظیر از مهاجرین و انصار شورا و انتخاب خلیفه را حق آنها میداند، و اطاعت از آنها را واجب و انتخاب آنان را مورد رضایت خداوند و سرپیچی و مخالفت از شورای آنان را مستوجب جنگ و قتال میداند و فتوا به گمراهی ایشان میدهد (نامه ششم نهج البلاغه).
آری این علی ما، صحابه رسول الله صو در رأسشان ابوبکر و عمر و عثمان شرا به تعبیر نویسنده امام شناس کتاب تجلی امامت در نهج البلاغه نه تنها منحرف و کجرو نمیداند که آنها را صدیق و نیکوکار و تهجد گذار و عامل به قرآن و پایبند سنت میداند (خطبه ۱۹۲).
این علی ÷عمر فاروق را راست کننده کجیها، زنده کننده سنتها، پاک از فتنهها، (نقی الثوب، قلیل العیب) پاک جامه و کم عیب، و کسی معرفی میکند که از دنیا خیرش را گرفته و از شرش نجات یافته، طاعت خدا را ادا کرده و چنانکه حق تقوی بوده از خدا ترسیده است (خطبه ۲۲۸) بلکه (در دو خطبه ۱۳۴ و ۱۳۶) «عمر فاروق را تنها مرجع و محور قطب آسیاب خطاب میکند که چشم امید همه امت اسلامی به ایشان است».
پس این است نظر علی (ابن ابی طالب س) ما، در باره صحابه پیامبر ص، کسانی که خداوند متعال در قرآن کریم از آنها اعلان رضایت وخوشنودی کرده
﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨﴾[الفتح: ۱۸].
ترجمه: «هر آئینه خوشنود شد خدا از مسلمانان وقتیکه بیعت میکردند با تو زیر درخت پس دانست آنچه در دلهای ایشانست، پس فرود آورد اطمینان دل برایشان و ثواب داد ایشان را فتحی نزدیک».
و آنانرا یار و غمخوار و بعد از خداوند متعال ناصر و مددگار پیامبر صمعرفی کرده است، کسانی که خداوند به آنان وعده بهشت داده است.
اما (نعوذ بالله) خدا و پیامبر و قرآن و علی هر چه میگویند برای خودشان میگویند! ببینیم نظر اسلام شناسان و امام شناسان بنیاد پژوهشهای اسلامی در آستان قدس رضوی چیست؟ مهم نظر تئوریسینهای اسلام ناب! و مذهب حقه منصوره! ناجیه! اهل بیت! است ملاحظه فرمایید:
«امام به منظور اتمام حجت، خاطره تلخ روزهای پس از شهادت و رحلت رسول الله صوسیاه کاریها(!) و سیاست بازیهای(!) ناجوانمردانه(!) مدعیان خلافت (!) را به مردم گوشزد کرد»!.
بله! اسلام ناب! و فرقه ناجیه منصوره که لعن و نفرین را از آن جریان سیاسی خطرناک به ارث برده و (حتی در دعای عاشورا) ورد روزانه تلقین میکند که (اللهم العن أول ظالم لأهل محمد و...) این اسلام ناب! طبیعی است که نظر مستقل و جدا از نظر خدا و قرآن و اهل بیت داشته باشد! استقلال و آزادی! خیلی مهم است! پس بقیه باید حواسشان جمع باشد و حرف و ادعای بیخودی هم نداشته باشند، این پیروان اسلام ناب! و مذهب اهل بیت! که «برگ امان ولایت» توزیع میکنند و «دم در بهشت نگهبان مینشانند»! و «تقسیم کننده گان بهشت و دوزخ» هم از خودشان است پل صراط هم بسته! بقیه هم که از کفار دوران جاهلیت بدتر و خارج از دائره اسلام و مستحق دوزخ و ممنوع الورود به بهشت! پس چه نیازی است که دنبال کسی دیگر بروند!.