زهد و تواضع
روزی حضرت معاویهساز ضرار صُدائی که یکی از یاران حضرت علیسبود خواست که شخصیت حضرت علیسرا برای او بیان نماید، ضرار گفت: مرا معذور دارید، ولی حضرت معاویهساصرار نمودند که باید تعریف کنی، آنگاه لب به سخن گشود و گفت ایشانسشخصی با دید وسیع، شجاع، عالم و عادل بودند و از سخنانش علم و حکمت میطراوید از دنیا و زرق و برق آن نفرت داشتند و تاریکی و تنهایی را دوست داشتند، بسیار میگریستند و همیشه در تفکر به سر میبردند، لباس های کوتاه و نان خشک را میپسندید و در بین ما مانند یکی از ما بودند، هنگامی که از او میپرسیدیم پاسخ میداد، علماء دین را احترام میگذاشت و مساکین را به خودش نزدیک میکرد، نزد ایشان ظالم، توانایی ظلم را نداشت و ضعیف از عدالتش محروم نبود. قسم به خدا بسا شبهای تاریک من ایشان را میدیدم که ریش مبارکشان را گرفته و مانند مار گزیدهای به خودش میپیچید و با سوز گریه میگفت: دنیا تو خودت را برای من آراسته کردهای پیش من آمدهای، برو دیگری را فریب بده من تو را طلاق بائن دادهام که جای بازگشتی نیست، زندگی در تو اندک و خطرات تو بیشمار آه از کمی توشه و طول مسافت و ناامنی راه. آنگاه حضرت معاویهسگریست و گفت بخدا سوگند ابوالحسن این چنین بودند رحمت خداوند بر ایشان باد. و از ضرار پرسید: تو چقدر برای حضرت علی ناراحت هستی؟ گفت من مانند مادری که سر بچهاش در دامنش بریده شود.
أبجُر بن جرموز میگوید که پدرم گفت من حضرت علی بن ابیطالبسرا روزی دیدم که از مسجد کوفه خارج میشد و دو چادر بر تن داشت، یکی قمیص و دیگر ازار و ازارش از نصف ساق بالاتر بود و ایشانستازیانهای به دست گرفته و در بازارها گشت میزدند و مردم را به تقوی، راستی، معامله و تجارت صحیح دستور میدادند.
روایت شده که روزی حضرت علیسنزد حضرت فاطمهلرفت و سپس از منزل بیرون شد و به مسجد رفت و آنجا دراز کشید، پیامبر جوارد منزل شدند و از حضرت فاطمهلپرسیدند که پسر عمویت کجا است؟ گفت در مسجد خوابیده است، رسول اکرم جبه مسجد رفتند دیدند که چادرش افتاده و خاک بر پشت او چسبیده است، حضرت پیامبر جخاکها را از پشتش پاک نمودند و فرمودند: بنشین ای ابوتراب. از آن پس حضرت علیسدوست داشت که او را ابوتراب صدا زنند.
شخصی میگوید که من حضرت علیسرا روزی در بازار دیدم که شمشیری میفروخت و میگفت چه کسی این شمشیر را از من میخرد، قسم به خدا در بسیاری از جنگها با این شمشیر از رسول الله جدفاع کردهام و اگر به ارزش این پول داشتم این را نمیفروختم.
روز عید فطر مردی به خدمت ایشان رسید دید که ایشان نان خشک میخورند آنگاه که رعایا لقمهای چرب و نرم میخوردند. پرسید یا امیرالمؤمنین! روز عید است و شما نان خشک تناول میکنید؟
حضرت علیسگفت: امروز عید کسانی است که روزه و ترویح و اعمال آنان دیروز قبول شده و گناهانشان بخشوده شده است، امروز برای ما عید است و فردا برای ما عید است و هرروزی که نافرمانی خداوند را نکنیم برایمان عید است.