زهد و تقوی
حضرت عبدالله بن عمربشخصی مالدار و با درآمد فراوانی بود، ولی شب قبل از تقسیم همه درآمد نمیخوابید، زیرا پیامبر جاو را به زهد و کنارهگیری از دنیا و میل به آخرت تشویق کرده و فرمودند:
«كُنْ فِي الدُّنْيَا كَأَنَّكَ غَرِيبٌ، أَوْ عَابِرُ سَبِيلٍ».
«در دنیا چنان زی که تو شخص فقیر و یا مسافر هستی».
و خود حضرت عبدالله گفت شب که فرا رسید در انتظار صبح مباش، و چون صبح شد منتظر شب مباش، سلامتی را قبل از بیماری و زندگانی را قبل از مرگ غنیمت بدان.
حضرت ایوب بن وائلسمیگوید:
روزی برای حضرت عبداللهس۴ هزار درهم و یک چادر آوردند که من او را دیدم، در روز بعدی برای الاغش علف قرض میکنم، فوراً به خانهاش رفتم و پرسیدم مگر دیروز برای حضرت عبداللهسچهار هزار درهم و یک چادر نیاوردند؟ گفتند: بله! پس چرا امروز برای الاغش علف قرض میکرد؟
چون او دیروز همه آنها را قبل از شب تقسیم کرده و چادر را بر شانهاش انداخت و بیرون رفت، وقتی که برگشت چیزی همراهش نبود.
پرسیدیم: چادر کجاست؟ گفت به فقیری بخشیدم.
حضرت ایوبسدست را بر دست زد و به بازار آمد و بر بلندی ایستاد و با صدای بلند فریاد زد که ای تاجران (تجار) چرا مال جمعآوری میکنید؟
حضرت عبدالله ۴ هزار درهم درآمد و یک چادر خویش را در همان یک روز بین فقراء و مساکین تقسیم میکند و برای الاغش علف قرض میکند.
و نسبت به او پیامبر جفرمود:
«نِعْمَ الرَّجُلُ عَبْدُ اللَّهِ، لَوْ كَانَ يُصَلِّى مِنَ اللَّيْلِ فَيَكْثُر».
«عبدالله (بن عمر) نیکوترین فرد است اگر تهجد بخواند».
پس از آن حضرت عبداللهسهیچگاه نماز تهجد را ترک نکرد.
حضرت عبدالله بن مسعودسروایت میکند که از میان همه جوانان قریش حضرت عبدالله خودش را بیشتر از دنیا باز داشت.
و حضرت جابر بن عبداللهبمیگوید:
غیر از حضرت عبدالله هریکی از ما به مال و دنیا از خود گرایشی نشان میداد و به آن علاقهمند بود.
و سدیسمیگوید:
از جمع صحابهای که من دیدم معتقد بودند هیچکس از ما مگر حضرت عبداللهسبر آن حالی که پیامبر جاز میان ما تشریف بردند باقی نماند. و حضرت طاوس/میگوید:
کسی پرهیزگارتر از حضرت عبدالله ندیدهام.
حضرت میمون بن مهرانسمیگوید:
گروهی از دزدان حروری نجده شتران حضرت عبداللهسرا به سرقت بردند، ساربان پیش ایشانسآمد و گفت همه شتران را دزدان به سرقت بردهاند.
حضرت عبداللهسپرسید تو چگونه رها شدی؟ گفت چون من شما را از آنان بیشتر دوست داشتم پیش شما برگشتم، بلافاصله او را آزاد کرد. و ابوعثمانسمیگوید:
حضرت عبداللهسکنیزی بنام رمثه را زیاد دوست داشت که آن را آزاد کرد و گفت چون شنیدم که خداوند فرموده است:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾
«هرگز به نیکی دست نیابید تا آن که از آنچه دوست دارید ببخشید».
روزی بردهای به قیمت چهل هزار درهم خرید و آزاد کرد که آن غلام گفت: سرورم چون مرا آزاد نمودید چیزی برای امرار معاش بدهید چهل هزار درهم نیز به او داد.
و بار دیگر پنج برده خرید و جهت اداء نماز ایستاد، آنان نیز پشت سرش اقتداء کردند، چون نماز به پایان رسید پرسید شما برای چه کسی نماز خواندید؟
گفتند برای خداوند، گفت شما بخاطر خداوند آزاد هستید و بسا اوقات در یک مجلس یک مرتبه سی هزار درهم صدقه میداد و هرگاه چیزی را بسیار دوست میداشت آن را در راه خداوند انفاق میکرد، و گویا بردگانش این را دانسته بودند که ایشان بردهای را که باتقوی باشد آزاد میکنند.
و چون حضرت عبدالله او را میدید فوراً آزادش میکرد، بعضی از مردم به ایشان گفتند بردگان تو را فریب میدهند، فرمود هرکسی ما را به خاطر خداوند فریب دهد ما فریبش را میپذیم.
حضرت نافعسمیگوید:
حضرت عبداللسچون آیه مبارکه: ﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾[الحدید: ۱۶]. را تلاوت میکرد تا این که بیهوش بر زمین میافتاد. میگوید حضرت عبدالله قبل از رحلت بیشتر از هزار انسان را آزاد کرد.
روزی سائلی پیش او آمد به پسرش گفت: به او دیناری بدهید، چون سائل برفت پسرش گفت خداوند از شما به پذیرد، فرمود آیا میدانید خداوند از چه کسی میپذیرد؟
خداوند از نیکوکاران میپذیرد! و خودش میگوید:
از روزی که پیامبر جرحلت نمودند من ساختمانی بناء نکردم و درخت نخلی هم غرس ننمودم.
و میمون بن مهران میگوید:
من در منزل حضرت عبداللهسوارد شدم و هرچه از قبیل لحاف تشک و فرش و غیره بود تقریباً صد درهم ارزش داشتند، و این بنابر فقر و بخل ایشان نبود، بلکه ایشان سرمایهدار سخاوتمندی بودند، ولی توصیه پیامبر جرا برای خویش دستور حیات عملی قرار داده بودند، دست بر شانهاش نهادند و فرمودند:
«كُنْ فِي الدُّنْيَا كَأَنَّكَ غَرِيبٌ، أَوْ عَابِرُ سَبِيلٍ».