پیشگفتار مترجم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاة والسلام علی سيدنا وحبيبنا محمد وعلی آله وأصحابه وأتباعه أجمعين إلى يوم الدين.
قال الله الحكيم:
﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ٩﴾[الصف: ٩].
«خدا است که پیغمبر خود را همراه با هدایت و رهنمود (آسمانی) و آیین راستین (اسلام) فرستاده است تا این آئین را بر همه آیینهای دیگر چیره گرداند هر چند مشرکان دوست نداشته باشند».
یکی از واقعیتهای مورد اتفاق تمامی عقلا و فلاسفه و دانشمندان علوم و معارف، و همه پیروان ادیان و نحل به درازای تاریخ حیات بشر بر این کره خاکی این است که، «فرازی از حیات انسان بر این زمین و لو بسیار کوتاه وجود ندارد که انسان در آن فاقد دین بوده باشد» تاریخ وجود دین مرادف تاریخ وجود انسان است؛ به تعبیری دیگر «دین و انسان» دو موجود دوقلو توأم هستند که با هم تولد یافتهاند و تاکنون قرین یکدیگر بودهاند و در آینده نیز تا قیام قیامت قرین همدیگر خواهند ماند و با هم از دنیا خواهند رفت.
این ادعا، ادعای گزافی نیست که معلول اغراض و اهواء اشخاص خاص باشد بلکه «واقعیتی» است، نه فقط یک «حقیقت» که «وحی» و «علم» و «فلسفه» بر صدق آن گواهی دادهاند.
خداوند متعال در مقام تبیان این واقعیت میفرماید:
﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ٢٤﴾[فاطر: ۲۴].
«ما تو را همراه (دین) حق به عنوان مژدهدهندۀ (مؤمنان به بهشت) و بیمدهندۀ (کافران به دوزخ به میان مردمان) فرستادیم که هیچ ملتی (از ملتهای پیشین) هم نبوده است که بیمدهندهای به میانشان فرستاده نشده باشد».
و میفرماید:
﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا١٥﴾[الإسراء: ۱۵].
«و ما (هیچ شخص و قومی را) مجازات نخواهیم مگر اینکه پیغمبری (برای آنان مبعوث و) روان داریم».
بلی، وحی صریح و محکم خدا بانگ برمیآورد که وجود «دین و انسان» قرین هم بوده و انسان که موجود مکرم خدا است کرامتش محصول دین خدا و معلول پیروی از آن و زندگی در پرتو آن است و سعادتش مرهون التزام و عمل به دین، و بهرمندی از ایمان است.
از وحی که بگذریم و به ژرفکاوی در منابع و آثار تاریخی بپردازیم درمییابیم که «دینگرائی و دینباوری» بعنوان یک غریزۀ فطری همواره قرین وجود انسان بوده است و تمامی فلاسفه اعم از ماتریالیست یا ایدهآلیست، یا رئالیست یا ... همگی به همپایی و همگامی وجود «انسان و دین» اعتراف کردهاند هرچند برخی از آنها در تحلیل دین و تعریف آن به کجراهه درافتادهاند.
در کتاب معجم لاروس قرن بیستم آمده است:
«حقیقتاً غریزۀ دینداری میان تمامی طوایف و اجناس بشری یک غریزه مشترک است. حتی آن دسته از انسانهای که فاقد هرگونه فرهنگ و تمدن بودهاند و زندگی نزدیک با زندگی حیوانی داشتهاند آنها نیز از حس دینداری و گرایش به دین برخوردار بودهاند، و اهتمام به نیروی به معنای الهی خدا و مافوق طبیعی یکی از احساسهای جهانی و همیشگی بوده است». برگسون میگوید: «جماعتهای انسانی فاقد علوم و فنون و فلسفه وجود داشتهاند و وجود خواهند داشت اما جماعت (انسانی) بدون دین هرگز وجود نداشته است» [۱].
بنیامین کوسبات معتقد است که «حس دینی یکی از ویژگیهای لازمه و راسخ (نهفته) در طبیعت ما است و محال است که «ماهیت و حقیقت» انسان جدا از «دین» و اندیشه دینی به ذهن ما خطور کند» [۲].
خلاصه حس دینی همواره قرین وجود انسان بوده و خواهد بود و در این امر هیچ احدی - مگر معاند یا ناآگاه - ادنی شکی به دل راه نمیدهد. ولی لازم است بدانیم دین به چه معنایی است. آیا دین برنامهای است مبارک و مقدس که از جانب خدا - از طریق وحی - فرود آمده و به واسطه انبیای کرام بر انسانها تبلیغ شده یا خرافاتی است معلول جهل و اوهامِ انسانهای ماقبل تاریخ و بعد از آن، که تابحال نفوذ خود را بر جاهلان و خرافیان حفظ کرده است؟ یا معلول علم و خرد و فلسفه انسانی است که مأموریتش تصفیه درون و نفوس و تنظیم رابطه انسان با مبدأ هستی (خدا) است و کاری به کار دنیا و دنیاداری ندارد؟
یا اینکه علاوه بر خدائی و وحیانی بودن، علم و خرد و فلسفه نیز بر صحت و حقانیت آن انگشت تأیید نهادهاند و همگام با ایجاد رابطه احسن میان خالق و خلق یک برنامۀ جامع و شامل و کامل اداره دنیا نیز میباشد و برای تمامی جوانب زندگی انسانی برنامه تنظیم میکند. یعنی نظامی است که برای روابط زندگی ضابطه تعیین میکند؛ بخصوص برای «رابطه انسان با خدا»، «انسان با انسان» و «انسان با هستی» ضابطه قرار میدهد؟
آیا دین مجموعهای از ثوابت «لاهوتی» است و ربطی به عالم «ناسوت» و جهان ابداعات و متغیرات ندارد یا ترکیبی از ثوابت و متغیرات است که هر دو عالم «لاهوت و ناسوت» را در بر میگیرد؟
آیا دین همان فهم و تلقی انسانها از دین است و به تناسب نیازها و اوضاع زمان و مکان تغییر مییابد. یا دین و فهم دینی دو امر متفاوت و از همجدا هستند که باید میان آنها تفاوت قائل شویم؟
این سئوالات و دهها از این قبیل، سئوالاتی هستند که از قدیم اذهان انسانها را به خود مشغول کردهاند و در پاسخ آنها از دیر زمان دو راهبرد ارائه شده است. و هر یک از این دو راهبرد به تناسب درک و شناخت خود برای آنها جواب آماده کردهاند ولی نباید این نکته را از ذهن دور بداریم که میان پاسخهای این دو راهبرد تداخل و اتحاد زیاد به چشم میخورد یعنی اگر میان پاسخهای این دو راهبرد مقایسهای انجام دهیم به این نتیجه میرسیم که میان آنها نهتنها تعارض و تباین وجود ندارد بلکه مکمل و متمم همدیگر به شمار میروند و اگر در مواردی میان آنها اختلاف و تضاد به چشم میخورد ناشی از عدم فهم درست یکی از آنها یا هر دوی آنها است. این دو راهبرد عبارتند از «راهبرد عقلانی» و «راهبرد وحیانی». در مورد عدم وجود تعارض میان عقل و نقل بلکه مکمل یکدیگر بودن آنها آیات قرآنی و احادیث فراوان وجود دارند و اقوال علماء اعم از سلف و خلف ناطق به این حقیقت است که در این مقدمه مجال ذکر آنها نیست، لیکن از باب مثال قول امام حسن البنا مجدد قرن بیستم را میآوریم.
ایشان «/» در اصل ۱٩ از اصول بیستگانه میفرماید:
«بعضی اوقات هر یک از دو دیدگاه شرعی و عقلی با هم اختلاف پیدا میکنند و مضمون هر یک از آنها از مضمون دیگری جدا خواهد بود، شایان ذکر است که عقل و شرع هرگز با هم اختلاف نخواهند داشت و هیچوقت یک حقیقت علمی با قواعد مسلم شرعی تضاد و تقابل پیدا نمیکند و آراء ظنی (علمی یا شرعی) به سود آراء قطعی تأویل و تفسیر میشوند و اگر عقل و شرع هر دو مفید ظن بودند اولویت به پیروی از نظریه شرعی است مگر در صورتی که حقانیت نظریه ظنی ثابت شود [۳].
اما با وجود اینکه این دو راهبرد در نهایت به یک نتیجه – آن هم در آغوش کشیدن حقیقت - میرسند در یک نقطه اصلی متفاوت میباشند و آن مبنا و اساس است. بدین معنی که مبنای راهبرد عقلانی «عقل محض» است و مبنای راهبرد وحیانی، «وحی و نصوص» است. مبلغان و آورندگان راهبرد اول، فلاسفه و حکما هستند و منادیان راهبرد دوم انبیاء و پیروان آنها میباشند. برای تبیین حقیقت و ماهیت این دو راهبرد – و لو بسیار مختصر - توضیحی پیرامون هر یک لازم است.
[۱] نقل از قضایا فی الفکر الإسلامی المعاصر. د - محسن عبدالحمید ص: ۱۱. [۲] همان ص ۱۲. [۳] حسن البنا، رسالة التعالیم اصل: ۱٩.