مذاهب دین نیستند
به مثل ادیان به مذاهب نگریستن و آنها را غیر قابل نقد تلقی کردن، خطایی است که هیچیک از ائمه مذاهب آن را قبول ندارند؛ زیرا تمامی ائمه بر اتحاد مرجعیت دینی - که در قرآن و سنت متجلی است - تأکید ورزیدهاند. و به هنگام استدلال پیروان خود را به رویآوری به براهین متقن فرا خواندهاند، و هرکس را که در او ملکه اجتهاد سراغ کردهاند، از تقلید بازداشتهاند.
اقوال آنها در این زمینه بصورت مبسوط در کتبشان موجود است که فرازهایی از آنها را در مبحث قبل ذکر کردیم. اما آنچه در تاریخ مسلمین روی داد، و باعث استقرار سورتهایی از آراء مذهبی - در میان مسلمین - گردید، و آنچه بعضی از مقلدین مذاهب مدعی آن شدهاند که گویا آراء امامان مذهب آنها - «قدیم و جدید» و «قوی و ضعیف» حق محض بوده و لبّ دین است و اقوال امامان مجتهد حرف نهایی و صحیح مطلق است؛ ادعایی است که نهتنها صحت ندارد، بلکه خود ائمه از آن بیزاری جستهاند. زیرا این ادعا نشأتگرفته از شخصیت تقلیدی مقلدان است و ربطی به آراء مجتهدین ندارد.
ائمه مذاهب خود در قلۀ رفیع علم و تقوا قرار داشتند، و برای آرای اجتهادی خود، قائل به عصمت نبودند و آنها را حق مطلق و صواب بلامنازع قلمداد نمیکردند. آنها هیچ وقت آرای غیر خود را خام و ناپخته تلقی نمیکردند؛ بلکه برعکس برای آراء مخالفان خود، تقدیر و احترام قایل بودند.
وقتی میگوییم باید در بعضی از آراء مذهبی تجدیدنظر شود و بعضی از اقوال زادۀ اجتهاد کنار نهاده شوند، چون زادۀ اندیشه عصرهای استبداد و جمود فکری هستند؛ نباید از این نکته مهم غافل بمانیم که کتابهای فقهی فقه مدون که مبنای قانون و عمل بعضی از کشورهای اسلامی واقع شدهاند، به واسطه بعضی از کتابهای فقهی فقه مقارن که متکی به پشتوانۀ اجتهاد نو و قواعد موازنه و ترجیح هستند و از طرف بعضی از فقهای معاصر تألیف شدهاند مورد ستم واقع شدهاند؛ چرا که این کتابها از روایات ضعیف دور، و از اجتهادهای لرزان و لغزنده و عوامل زمانی و مکانی و تاریخی - که تأثیر فراوانی روی عملیات اجتهادی داشته و پدیدآورندۀ فضای آن هستند - بدور میباشند.
و اما اطلاق واژه فقه بر اجتهادات علمی، در زمینه احکام از باب تسمیۀ جزء به اسم کل است؛ چون کلمه فقه در فرهنگ قرآنی شامل تمامی دین به معنی وسیع آن میشود.
چنانکه خداوند سبحان میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ١٢٢﴾[التوبة: ۱۲۲].
«مؤمنان را نسزد که همگی بیرون روند، باید از هر قوم و قبیلهای عدهای بروند تا به تعلیمات اسلامی آشنا گردند، و هنگاهی که بسوی قبیله خود برگشتند آنان را بترسانند تا خودداری کنند».
و این دستاورد غنی و وسیع فقهی که از ثروتمندی و حاصل خیزی اندیشۀ اسلامی، حکایت میکند با وجود ابداعات و نوآوریهای فراوانش، از تسلط تقدسمآبانه یک روش شناخت معین بر اندیشۀ اسلامی دلالت نمیکند؛ زیرا فقط اصول شرعی اختلافناپذیر دارای همچو سلطهای هستند.
مسئله نظری و اجتهادی که خطا و غلط بودنش، به اثبات رسیده باشد بر این واقعیت دلالت میکند که، عقل فقهی بکار گرفته شده جهت دسترسی به آن، قانون مسند نبوده و ادوات بکار گرفته شده جهت رسیدن به آن، صحیح و سالم نبودهاند. و این خود دلیل بر این واقعیت است که عقل انسان، از درک صواب ناتوان است. اما این عجز و ناتوانی عقل هرگز سند و دلیل لغو معیارهای قرآنی در زمینه «تَفَقُّه»نیست و نمیتوان تحت شعار قرائت عصری از دین و با تشبث به بعضی از مقولات فقهی ناصواب از محکمات دین خارج شد و آنها را زیر سئوال برد ... یا با اعتماد بر معلومات نسبی عصر، نصوص محکم را تاریخ مصرف گذشته، یا غریب و نامفهوم و یا احتمالی و غیرواقعی تلقی کرد.
سرنوشت واژۀ «الشریعه»نیز به این درد گرفتار شده است. معنای این کلمه تنها احکام فقهی عبادی، اجتماعی و انسانی نیستند بلکه مقصود از این کلمه - چنانکه در آیات قبل ذکرش رفت - کل دین است و احکام تفصیلی - اجتهادی به اعتبار اینکه «اصول شریعت» میباشند، شریعت نام نهاده شدهاند، نه به اعتبار اینکه «این احکام تمامی شریعت» باشند؛ چون احکام تفصیلی بعضی اوقات انواع اجتهادی ظنی را در برمیگیرند که به مرتبۀ یقینیات ایمانی - که ظن در آنها مقبول نیست - نمیرسند. این نوع احکام برای کسان دیگر سوای مجتهدی که به آنها رأی داده است حقیقت تلقی نمیشود.
کتب تفسیر نیز که حاوی تفسیرها و تأویلهای پیرامون بعضی از آیات علمی طبق معارف نسبی عصری مفسرین میباشند، یا بعضی از احادیثی که به بیان و تفسیر این قبیل آیات پرداختهاند، از قاعدۀ فوق مستثنی نیستند. این مفسرین هرگز بصورت قطع نگفتهاند تأویلات آنها درست مبین منظور خداوند از این کلمات است؛ بلکه در پایان تأویل و تفسیر خود، از آنها جملۀ «والله أعلم بمُراده»را اضافه کردهاند، که حاکی از عدم جزم به صحت تفسیر و تأویل آنها - از سوی خودشان - میباشد.
درست مثل همین را در مورد برخی از کتب تفسیری که دربرگیرندۀ تأویلها و تفسیرهای - مطابق معارف نسبی عصری - برای بعضی از آیات علمی و بعضی از احادیث بیانکنندۀ این آیات هستند میتوان گفت کتابهایی که محققان معاصر به آنها استناد میجویند بویژه اگر مفسرین گذشته پیرامون تأویل و تفسیر این آیات گرایشِ فکری غلوآمیز یا گرایش اجتماعی مبتدعانه داشته باشند، مفسران جدید از جوّ آلوده و مسموم سوءاستفاده میکنند و تأویلاتی برای آیه دست و پا کنند که به هیچ وجه با افقهای وسیع علم خداوند و قدرت و مشیت و اسماء حسنای او و آیات او در این ملکوت وسیع همخوانی ندارد. تا آنجا که این مفسران بعضی از آیات متضمن مفاهیم و معانی مجازی را طوری نفسیر مینمایند که به هیچ وجه با واقع سازگاری و تطابق نداشته باشد و این ترفندی جدید برای تحریف معانی قرآن، بشمار میرود.