ویژگیهای کار عقلی در اسلام
دکتر محمد عمّاره از موضوع آزادی عقل سخن بمیان میآورد و تأکید میورزد که عقل در اسلام «جوهری مستقل و متناقض با سایر راههای کسب و تحصیل معارف نمیباشد و اگر روش عقلی و اندیشه علمی در میان غربیها متمایز و مستقل از سایر وسایل معرفت عمل میکنند و در برخی از موارد با روش وجدانی و حدسی (گمانهزنی) و روش نقلی (وحی) و سایر روشهای معرفت متناقض و متقابل بنظر میرسند از نظر روش شناخت اسلامی قضیه به هیچ وجه چنین نیست و رابطه عقل و معرفت عقلانی با سایر روشهای نظری شناخت، رابطۀ تکمیلی است (یعنی عقل و نقل همدیگر را تکمیل میکنند).
عقل در اصطلاح زبان عرب و در فرهنگ اسلامی یک عضو مستقل بدن نیست بلکه نوعی فعل و عملکرد است که «تعقّل» نامیده میشود و در قرآن علاوه بر واژه عقل از آن به واژههای «قلب»، «نهی»، «لُبّ»، «نظر»، «تدبر»، «تفکر»، «فقه» یاد شده است. و تمامی این واژههای قرآنی از یک روش شناخت مستقل و مخصوص پرده برمیدارند و از مضمون یک فعل «تعقل» سخن به میان میآورند. فعل تعقل از کسانی صادر میشود که علاوه بر «عقل» وسایل دیگری جهت معرفت و ادراک در اختیار دارند. موضوع تعقل و ادراک (معرفت) دارای جهانهای پیچیده و راههای پر پیچ و خم است که امکان شناخت همه آنها و استفاده از همه آنها محال است تا چه رسد به اینکه از یک راه بتوانیم معرفت لازم را بدست بیاوریم و آن را یگانه راه شناخت قلمداد کنیم [۲۱].
اما وحی به لحاظ اینکه به تمامی این اعمال که از آنها سخن بمیان آوردیم اهتمام میدهد، هادی و راهنمای عقل واقع میشود نه تعطیلکنندۀ آن. وحی نه تنها کار عقل را تعطیل نمیکند که برای آن برنامهریزی میکند و با معیاری که جهت تمییز حق از باطل در اختیار دارد عقل را از گردباد و غبار و دام خرافات و افسانه و اوهام و اباطیل رها میسازد. آزادی عقل بوسیله نجات آن از جمود، تقلید، غرور، هواپرستی حاصل میشود اما آزادی و رهایی آن منحصر به آزادیش از دام اسارت و تقلید از گذشتهگان نیست بلکه رهایی حقیقی آن، رهایی از دام تقلید از رسوبات و تأثیرات افکار و اندیشۀ غربیها است. [۲۲]
لازم به ذکرست که آقای محمد عماره چنانکه از کتب و نوشتههایش پیداست متأثر از اندیشۀ معتزلیان میباشد و گرایش به عقلانیت غربی بر تفسیر او از وحی غلبه دارد او میگوید: «اشاراتی که در قرآن و کلام پیغمبران و نصوص دینی و داستانهایی که گوشهای از وقایع تاریخی را بازگو میکنند وجود دارد و در آنها پیرامون هستی و حقایق علوم طبیعی مطالبی وجود دارد در هیچ یک از آنها اثبات حقیقت علمی و وقایع تاریخی هدف نیست بلکه هدف ارائه یک تصور مشخص و معلوم دینی هم از این قضایا نیست چون در نصوص دین حکمی پیرامون اینها وجود ندارد، پس باید عقل را مرجع نهائی قرار دهیم. آری اسلام چنین نظر داده است و قرآن کریم پیرامون این حقایق علمی حالت سکوت و بیطرفی نشان داده لذا بر مفسرین نصوص لازمست اشارات علمی و تاریخی قرآنی را طبق روش علوم تجربی تفسیر نمایند و از این رهگذر از بند کردن و در زنجیر نمودن عقل مسلمانان به زنجیرهایی که خداوند آنها را به هیچوجه قبول ندارد جلوگیری کنند» [۲۳].
[۲۱] أزمة الفکر الاسلامی الحدیث، د. محمد عماره، ص ۲. [۲۲] جای بسی تأسف است که عدهای از مدعیان دینداری - که در واقع دینابزار هستند و دین خدا را وسیلۀ نیل به اهداف و مقاصد دنیائی خود قرار دادهاند - به بهانه دفاع از دین و وحی و فهم و تلقی سلف صالح از دین، با هرگونه تجدد و نوآوری و عقلانیت و کاوشگری به مخالفت برمیخیزند و این جمود و تعصب را دفاع از دین نام نهادهاند. دین ابزاری (یا دینداری کجاندیشانۀ) این آقایان باعث شده که کسان بسیاری از اهل فضل و دانش فارغ التحصیل دانشگاهها و مراکز علمی از دین روگردان شوندو علیه دین سنگر بگیرند که در واقع هیچ عناد و دشمنی با دین ندارند بلکه با دینی که این مقدسمآبان و متعصبان و مقلدان پرچمدار آن هستند مخالفاند و اگر دین به معنای واقعی به آنها تفهیم شود نه تنها علیه آن سنگر نمیگیرند بلکه در سنگر دفاع از حریم آن قرار خواهند گرفت. این مقدسمآبان دین را وسیلۀ دنیاداری و ارتزاق خود قرار دادهاند و از آن راه برای خود مقامی دست و پا کردهاند و در واقع دفاعشان از دین دفاع از منافع دنیائی است که دین را سپر بلای آن نمودهاند. این شکلگرایان فهم و تلقی خود یا پیشوایان خود از دین را، دین خدا میدانند و هرکس برخلاف نظرات کجاندیشانۀ ایشان سخنی بر زبان آورد مهر بیدینی بر پیشانیش میزنند و به کفر و زندقهاش متهم مینمایند. در نقطۀ مقابل این عده کسانی قرار دارند که به بهانه تجدد و نوآوری همه مقدسات و نصوص دین را زیر سوال میبرند و به نقد میکشانند و علیه احکام اسلام و میراث فکری و فرهنگی مسلمانان در طول قرون متمادی به یاوهگوئی و دهنکجی میپردازند و شعار خروج از دین و در پیشگرفتن روش الحادی و بیدینی را سرمیدهند. این دو گروه هر دو مصداق این فرموده خداوند هستند که میفرماید: ﴿وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا٣٠﴾[الفرقان: ۳۰]. «و پیغمبر (شکوهکنان از کیفیت برخورد مردمان با قرآن) عرض میکند پروردگارا! قوم من این قرآن را (که وسیلۀ سعادت در جهان بود) رها و از آن دوری کردهاند (و از ترتیل و تدبر و عمل بدان غافل شدهاند). دو گروه فوق هر یک به نحوی قرآن را متروک و مهجور کرده و به آن پشت نمودهاند. اما در میانۀ این دو خط خط معتدل و مستقیم وسطی قرار دارد که میان سنت و تجدد، عقل و نقل، قرآن و طبیعت، علم و وحی، توفیق و تلفیق بوجود میآورد و این فهم و برداشت از دین، فهم درست است و با روح شریعت توافق و همخوانی دارد. «مترجم» [۲۳] تجدید الفکر الإسلامی الحدیث، د. محمد عماره، ص ۶۰