نمونههایی از اجتهاد شیطانی و تحریفی
از جملۀ اجتهادات ناروا که تحت تأثیر فشار واقع، غیر ایمانی حاکم بر افکار و نظامها و نفوس رواج پیدا کرده و موجب تحریف دلالت و مفهوم کلمات و تلبیس حقیقت گردیده است، تغییر نام «جهاد [۶۸] در اسلام به جنگ دفاعی» است. جنگی که به حفاظت از حدود و مرزهایی که درنتیجه پارچهپارچه کردن کشورهای اسلامی بوجود آمدهاند، همت میگمارد و به حمایت از محدودۀ مشخصی از حوزه جغرافیای کشور بزرگ اسلامی اکتفا میکند. در حالی که جهاد در اسلام واجب محکم و مکتوبی است که به منظور ریشهکن کردن تمامی صورتهای فتنه انجام میگیرد و در مقابل دسیسههای شیطانی کفار و مشرکین که به نیت دور کردن مسلمانان از ایمان و اخلاق و تقوا و ذلیل و زبون کردن آنها در مقابل افکار الحادی و سکولاریستی طراحی میشوند سد ایجاد میکند.
علاوه بر این هدف دیگری در جهاد اسلامی، نهفته است و آن اینکه جهاد دریچهای است بر روی جهانیان - بویژه فریبخوردگان افکار و اندیشه فلاسفه غرب - تا از کانال آن شیرینی ایمان را بچشند و دریابند که رهایی بشریت از تمامی صورتهای شرک و الحاد تنها بوسیله جهاد امکانپذیر است، و بشریت تنها در صورت تمسک به اسلام از بندگی ارباب و الهههای متعدد، دینی و فکری و سیاسی و اقتصادی، تبلیغی و فنی، ادبی و اخلاقی رها میگردد ... چون اسلام یک فراخوان عمومی است که به منظور رهایی و نجات انسان از تمامی سلطههای اعتقادی، سیاسی و نژادی، طبقاتی و فکری که سد راه خدا و هدایت خدایی میشوند بوجود آمده و دعوت به عبودیت برای خدا – که اسلام منادی آن است . در مانیفیست دین (قرآن) از طریق دیالوگ شروع میشود.
﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ٦٤﴾[آل عمران: ۶۴].
«بگو: ای اهل کتاب، بیایید بسوی سخن دادگرانهای که میان ما و شما مشترک است که جز خداوند یگانه را نپرستیم، و چیزی را شریک او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را، به جای خداوند یگانه، به خدایی نپذیرند، پس هرگاه سر برتابند، بگوئید: گواه باشید که ما تسلیم و منقاد هستیم».
اما در شرایطی که سلطهگران و قدرتمندان حاکم بر اندیشه و اوضاع مردم سد راه خدا میشوند و روند زندگی را بر اساس کفر به خدا و روز آخرت تنظیم مینمایند و دیدگاه خود پیرامون حلال و حرام را به همه مردم تعمیم میدهند و تبعیت از مذاهب و ادیان و عقاید، مسلط و جامد و نفعی را به مردم تحمیل میکنند و به جنگ تنها بعنوان وسیلهای برای تثبیت سلطه و اقتدار زراندوزان و سرمایهداران ودیکتاتورها ایمان دارند، در همچو شرایطی جهت مقابله با قلدری و قدرت این هواپرستان عمل به مضمون فرمودۀ خدا شایسته و برحق است که میفرماید:
﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ٢٩﴾[التوبة: ۲٩].
«با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند، و چیزی را که خدا و فرستادهاش تحریم کردهاند، حرام نمیدانند، و آیین حق را نمیپذیرند، پیکار و کارزار کنید تا زمانی که خاضعانه به اندازه توانایی، جزیه را میپردازند».
عجبا! سرمایهداران و زورمندان حاکم علیه ملتها و پیروان ادیان متوسل به انواع تهدید ترور و ایجاد جو وحشت و ارعاب میشوند و در این راستا از هیچ ابزار و وسیلۀ غیراخلاقی و انسانی ابا ندارند، معالوصف در صورت مشاهده کمترین حرکت مشروع جهادی در مقابل جنایات خود، آن را به ترور و ارهاب متهم مینمایند.
اجتهادی که ثمرۀ آن تعطیل فریضه مقدس جهاد - که به منظور دفاع از حریم ایمان و عدالت و حق، و ایجاد زندگی پر از سعادت و کرامت، و رهایی بشریت از قتل و ترور و شکنجه مشروع گردیده - باشد نه تنها اجتهادی محکم و مقبول نیست بلکه دسیسه است. چون جهاد همچو نماز و روزه بر مسلمانان فرض گردیده و این حکم خدایی (فرض بودن جهاد) الیالابد غیر قابل تغییر است و هیچ احدی حق ندارد بنام سکولاریسم یا مدرنیسم یا جهانی شدن یا برادری انسانها و غیره، به تحریم یا الغای مفهوم آن پرداخته، آن را از مشروعیت بیندازد؛ زیرا این شعارهای فریبنده را به این منظور سر میدهند تا سلطه و اقتدار غیرمشروع خود را در سایه آنها حفظ کنند و مستضعفین و محرومان را هرچه بیشتر استثمار کنند، و آنها را به کرنش برای طاغوت مجبور نمایند تا دار و ندار و لقمه حیات آنها را از دستشان بربایند، بدین اکتفا نکرده حتی ثروتهای زیرزمینی و ثروت معنوی (ایمان و اخلاق) را نیز، از آنها بگیرند.
لازمۀ صحت یک اجتهاد به تنهایی موافقت آن با ضوابط معرفت و قواعد علم اصول و علم نظری مذکور در کتب اصولی نیست، بلکه علاوه بر موافقت آن با علوم فوق، لازمۀ صحت یک اجتهاد، ایمان و اخلاص و تقواست، ایمان محکم و قوی به خدا و اسماء حسنای او میباشد؛ ایمانی که مجتهد را از تسلیم و خضوع در مقابل سلطۀ مستبدان مصون میدارد و اخلاصی که اجتهاد او را از تأثیرات منافع فردی و گروهی و طایفهای دنیای - زیر پرده مصلحت - محفوظ میکند تقوایی که مجتهد را از مسخر کردن افکارش برای خدمت به اهداف سیاسی، اقتصادی، و نژادی خودش و دیگران باز میدارد.
و گرنه مستشرقین هم معرفت و شناخت عمیقی - حتی عمیقتر از ما - از قواعد علوم دارند و بیشتر از ما به اولویتها و مصالح توجه مینمایند، لیکن چون عمل آنها مبتنی بر ایمان و اخلاص و تقوا نیست نمیتوان بر آن نام اجتهاد، نهاد. علاوه بر این، مجتهد باید با تمام توان و تمام وسایل در راه احیای مفاهیم ایمانی و بازسازی امت اسلامی و اقامت حکومت خدایی در روی زمین تلاش ورزد، تا بدین وسیله استنباطها و فتواهایش الزامآور تلقی شوند و تقارن مطلوب قرآن میان ایمان و عمل او، تحقق یابد.
بدین خاطر است که شهید سید قطب فهم تقلیدی احکام فقهی و نظام منفعتی در قرآن را، تصحیح میکند و میگوید: «واجب است، این فقها در جرگه میدان رویارویی با دشمن در کنار رسول خدا - ج- باشند تا در دین آگاه شوند، نه اینکه به بهانۀ اجتهاد و تحقیق علمی از میدان جهاد بگریزند، چون هیچ جدایی میان این دو فعل (جهاد و اجتهاد) وجود ندارد». زیرا امکان ندارد کسی که از جهاد تخلف بورزد بتواند به میدان و مرحلۀ اجتهاد برسد و به کشف احکام سالم دست یابد، چون لازمۀ استنباط احکام صحیح در کنار رسول خدا بودن و در سایۀ هدایت او زندگی کردن است. سید میگوید: «نصوص قرآنی از طریق تعامل با مدلولهای بیانی و لغوی محض قابل درک و فهم نیستند و نمیتوان حقیقت آنها را دریافت کرد بلکه فقط از کانال زندگی در سایۀ جو تاریخی و حرکی آنها قابل فهم و ادراک هستند و با زندگی در واقعیت آنها و تعامل با واقع زنده آنها میتوان آنها را فهم کرد. و میتوانم بوضوح بگویم تأثیر نصوص قرآنی بسی فراتر و بیشتر از وقایع تاریخی که باعث نزول آنها گشتهاند، میباشد، لیکن این تأثیر تنها در روشنایی این جو تاریخی قابل فهم است اما این بدان معنی نیست که چون هماکنون این واقع تاریخی سپری شده تأثیر وحیانی آن نیز به انتها رسیده باشد، بلکه فاعلیت و تأثیر نصوص برای کسانی که تحت تأثیر و جاذبۀ این دین به حرکت درمیآیند، کماکان باقی است، آری افراد پر تحرک و بانشاط و مجاهد از نصوص قرآنی تأثیر میپذیرند، نه از جنگ و جهاد بازماندگان انزواطلب که میخواهند مدلول و مفاهیم نصوص را تنها در روشنایی مدلول لغوی و بیانی آنها فهم کنند و خود از اهل قعود باشند» [۶٩].
[۶۸] در قرآن کریم دو واژه «جهاد» و «قتال» آمدهاند. در نگاه اول و سطحیانه چنین استنباط میشود که هر دو واژه یک معنی میدهند و الفاظ مترادف هستند. و معنای آنها عبارت است از جنگ تهاجمی به منظور تحمیل مفاهیم عقیدتی و اخلاقی و عبادی و ... اسلامی از راه زور و به ضرب شمشیر. خاورشناسان غربی کاری کردهاند هرگاه واژه «قتال» یا «جهاد» بر زبان آید صورت یک انسان مسلمان شمشیر به دست - که هر آن آماده از تن جدا کردن سر انسانها (به ویژه مخالفان کافر) است - به اذهان خطور کند. در حالیکه مسئله به هیچ وجه چنین نیست که ترسیم کردهاند؛ زیرا: جهاد و قتال دو کلمه متفاوت و از هم جدا هستند و میان آنها به اصطلاح منطقیها عموم و خصوص مطلق وجود دارد یعنی هر قتالی - که در راه خدا و برای دین خدا باشد - جهاد اما لازم نیست که هر جهادی قتال باشد در نصوص قرآن و سنت آمده است که مهمترین انواع جهاد مبارزه با نفس سرکش است. علاوه بر جهاد نفسی (درونی) علمای اسلامی جهاد بیرونی را نیز به ۵ قسم تقسیم کردهاند و این پنج قسم عبارتند از: ۱- جهاد زبانی (امر به معروف و نهی از منکر) ۲- جهاد سیاسی ۳- جهاد مالی ۴- جهاد تعلیمی ۵- جهاد عملی با دست. برای تفصیل این اقسام به کتاب «جندالله ثقافة و اخلاقاً» نوشته مرحوم شیخ سعید حوی مراجعه شود. جهاد به عوان یک فریضه و عمل عبادی در هر دو مرحله مکی و مدنی وجود داشته و واجب بوده است حتی در آیات مکی هم سخن از جهاد وجود دارد: ﴿وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ٦﴾[العنكبوت: ۶]. «و هرکس جهاد کند تنها به نفع نفس خودش جهاد میکند همانا خداوند از جهانیان بینیاز است». ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا٦٩﴾[العنكبوت: ۶٩]. «و آنهائی که در راه ما جهاد کردند همانا آنها را به سوی راههای خودمان راهنمائی خواهیم کرد». اما قتال که بیشتر جنبۀ دفاعی دارد در مرحله مدنی بر مسلمانان واجب گردید. بنابراین، «جهاد» به عنوان یک فریضه دائمی در هر شرایط زمانی و مکانی بر مسلمان واجب است اما «قتال» ویژه شرایط اضطراری است و تعیین آن بعهده مجموعه «اولیالامر»یا «اهل شورا» میباشد. «مترجم» [۶٩] فی ظلال القرآن، سید قطب، ج ۳، ص ۱۴۴۳.