مزایای کار عقلی در اسلام
یکی از امتیازات عقل مسلمان - که به جرأت میتوان ادعا کرد - تنها به آن اختصاص دارد و در عقل پیروان سایر مذاهب و ادیان به چشم نمیخورد، هدایتیافتگی آن بوسیلۀ نقل (وحی) است. و از آنجا که وحی پشت سر آن قرار دارد و از تأثیرات ظن و اهواء مصون است کمتر دچار لغزش و اشتباه میگردد چنانکه امام محمد غزالی میگوید: «در پرتو درخشش نور حکمت و بصیرت، و تابش آن بر عقل است که کلام خداوند متعال بصیرت عقل را از حالت قوه به حالت فعل درمیآورد و عظیمترین حکمتها در کلام خدا نهفته است» [۲۴]. و در جای دیگر از همین کتاب میگوید: «اگر عقل از اسارت و گرفتاری در دام وهم و خیال رها شود تصور نمیرود که گرفتار غلط و اشتباه گردد بلکه اشیاء را درست بر حالت و وضعی که هستند بیند» [۲۵].
عقل مسلمان بر هوای نفس چیره میشود و آن را دور میاندازد چون هواء خدعه و نیرنگ درونی را بر میانگیزد و روزنههای کشف حق را بر روی انسان میبندد یا حداقل حق را در مقابل دیدگان او تیره و مکدر میگرداند عقل مسلمان چنانکه از تأثیرات اهواء آزاد است از اسارت تأثیر جدال و تسلط وجدان و تسلط غریزۀ همگامی با روند سیر و حرکت جامعه (تقلید کورکورانه از هنجارهای اجتماعی) آزاد است چون این هنجارها عقل انسان را از پیشرفت و خلاقیت بازمیدارند. دین اسلام اجازه نمیدهد انسان بدون دلیل و شناخت تابع و مقلد عرف و افکار و عادات موروث گردد و آنها را پذیرفته، و الگوی رفتاری خود قرار دهد.
احساساتی چون - خوف و رجاء، حب و تقدیس، و عصمت در وجدان مسلمان، همگی به خدا و وحی منزل او برگشت داده میشوند [یعنی انسان مسلمان تنها از تهدیدهای وحی میترسد و به وعدههای آن امیدوار است، محبتش برای وحی است و تنها آن را مقدس و معصوم میداند] از اینجاست که عقل در اندیشۀ اکثریت مسلمانان اگر با حق و ضوابط آن (که در وحی جلوهگر است) توافق نداشته باشد نقش خود را به عنوان معیار تشخیص حق از باطل، از دست میدهد. اما رأی اکثریت - که در نظامهای دمکراتیک میزان مشروعیت و تشخیص حق از باطل است - در تفکر و اندیشۀ اسلامی هیچ نقشی در تحدید و تعیین حقیقت و تبیین معیارهای آن ندارد مگر به شرطی که به واسطۀ وحی هدایت پیدا کرده، و با بهرهگیری از ضوابط آن از امراض و ناهنجاریهای درونی چون حسد، تکبر، غرور، عجب، تندروی، سوءظن - که مانع معرفت حق میشوند - و ... نجات پیدا کند و با آنها به مبارزه برخیزد؛ زیرا این امراض درونی و آثام باطنی مانع از پذیرش حق و تسلیم شدن در برابر آن میشوند هرچند دلایل قاطع و براهین ساطع بسان درخشش خورشید خود را بر دیدگان فرد مریض بنمایانند، از اینروست که مسلمان با تمامی توان از درافتادن به اسراف در کامجوئیهای غفلتآور و شکبرانگیز - هرچند مباح باشند - اجتناب میورزد و همواره سعی میکند خود را از امراض خطرناکی چون ظلم، فسق، انحراف و غیره دورنگهدارد؛ چون این امراض انسان را به سوی گمراهی و کوردلی سوق میدهند و به ورطۀ منجلاب فساد درمیاندازند.
مسلمان از تناول نوشیدنیهای مستیآور و مواد مخدر خودداری میکند، تا نیروی عقل و ادراکش سالم بماند و معیار شناخت حق نزد او - که همان اعمال عقل است - سالم بماند.
مسلمان از مراء و جدل دوری میکند؛ چون جدال مانع معرفت حق و قبول آن میشود. مسلمان از تأیید و تصدیق فاسق خودداری میکند؛ چون در صداقت و امانت او - در نقل اخبار و اقوال - شک دارد و احتمال میدهد فرد فاسق کلمات را جابجا کرده و بدین طریق معانی آنها را تغییر میدهد.
مسلمان از ظن و فرضیههای غیرمتماسک و ناهمگون بشدت اجتناب میورزد؛ چون ظن و فرضیه انسان را از حق بینیاز نمیکنند و نمیتوانند رهیافت سوی حق باشند. اینست که مسلمان بجای ظن و فرضیه متوجه مصادر موثق میشود و با استناد به آنها روی اشیاء حکم صادر میکند.
اما عقل گرایی غربی - که شیفتهگان آن در میان ما آن را یگانه الگوی زندگی موفق و پیشرفته و تکاملیافته میدانند - از نظر ما مسلمانان عقلانیتی است فاقد معیارهای دقیق و مضبوط؛ چون معیارهایی که عقل گرایی غربی متکی و مبتنی بر آنهاست ثابت نیستند و مقبولیت جهانی ندارند بلکه زادۀ اندیشه و تفکر غربی میباشند و حتی در میان خود آنها نیز از مقبولیت همگانی برخوردار نمیباشند.
«گلبرت هایت» به این حقیقت اعتراف کرده و میگوید: «ترکیب عقلانی ما بذات خود محدود است ...» [۲۶]. لذا ممکن نیست که انسان بتواند - از طریق عقلانیت غربی - به درک کامل ماهیت حقیقت «بویژه در امور غیبی» برسد هرچند بعضی از علما و دانشمندان خیالگرا و فرضیهباف مدعی باشند و در اوج سادگی چنین عقیده پیدا کنند که «هیچ مطلب و موضوعی وجود ندارد که علم [تجربی] برای حل آن، راهکاری نیندوخته باشد» [۲٧]. چون به اعتراف خود گلبرت هایت «شناخت ما از ذات خودمان شناخت و معرفتی است ناقص چنانکه معرفتمان نسبت به خدا و سنتهای موجوده او در هستی ناقص و محدود میباشد» [۲۸].
آقای ناصیف نصّار در کتاب «مطارحات للعقل المسلم» بر روش معرفتی اشراقی تاخته و یگانهراه و وسیلۀ هدایت انسان معاصر را در معرفتی دانسته که آن را فلسفه «روشنفکری عقلگرا» نام برده و به مبدأ آزادی اراده عاقله فرا خوانده است، اما نتوانسته معیار معقول و مقبول و ثابتی برای آن ارائه دهد و از باب تحیر و سرگردانی سئوال میکند و میگوید: «معیار عقلانیت بعضی اوقات علیت مکانیکی، یا علیت احتمالی، یا علیت جدلی است و برخی اوقات منفعت و سود و برخورد شکلی، یا فعالیت عالی، یا تحقیق عدل، (هر نوع عدلی) یا تلاش برای حفظ نظام موجود، یا تلاش هدفدار و ثمربخش (در راستای نیل به یک آرمان) یا غیر اینها خواهد بود و این امور را میتوان معیار عقلگرایی قرار داد. گاهی عقلگرایی فردی، جدا از عقلگرایی دیگری میباشد؛ چون روابط مبتنی بر عقلگرائی در میان انسانها بشدت متداخل بوده، و با سایر روابط غیرعقلگرایانه تداخل پیدا میکنند. روابطی که از عالم «لاعقل» [غیر عقلانی] و عالم اهواء و اغراض متضاد سرچشمه میگیرند و ریشه در مصالح متناقض دارند لذا برای ما، خیلی دشوار خواهد بود که با روحیه خوشبینانه و متفائل از عقل و آگاهی (عقلی) دفاع کنیم ... [۲٩]. چنانکه اعتراف میکند که «علم با اینکه مجهولات فراوانی از قوانین طبیعی کشف کرده و پردۀ [ابهام و تأثیر] اوهام از چهره آنها برداشته اما باز هم در مقابل او، مجهولات و لغزشهای فراوانی قرار دارند که [تا به حال] مجهول ماندهاند» [۳۰].
[۲۴] غزالی، مشكاة الأنوار، ص ۴٩-۴٧ [۲۵] مرجع قبلی، ص ۴٩-۴٧ [۲۶] جبروت العقل، گلبرت هایت، ص ۱۴۶. [۲٧] پیشین، ص ۱۴٧. [۲۸] پیشین، ص ۱۴٩ [۲٩] مطارحات للعقل المسلم، ص ۱٧۵-۱٧۴، ناصیف نصار. [۳۰] مطارحات للعقل المسلم، ص ۱٧۵-۱٧۴، ناصیف نصّار.