آراء به معیار اسلامی سنجیده میشوند
بر ما واجب است میان وحی منزل زنده، و محفوظ خدائی که به هیچوجه اختلافبردار و تناقضپذیر نیست و آراء استنباطی و اجتهادی فقها و مجتهدین تفاوت قائل باشیم؛ چون وحی دستنخورده و معصوم است، هیچ تناقضی بدان راه نمییابد، اختلاف و جدل نمیپذیرد، و قبول کنیم که خطاهای تاریخی که رنگ ثوابت بخود گرفتهاند شامل وحی نمیشوند اما آراء و اجتهادات مذهبی این طور نیستند بلکه براثر اکتشافات و دستآوردهای علم و عقل و گذر زمان، تاریخ مصرفشان به اتمام میرسد و نمیتوانند پاسخگوی نیازمندیهای همه عصرها واقع شوند؛ زیرا آنها محصول اجتهاد اشخاص و فهم ضیق و محدود آنها از دین هستند. مذاهب محصول اختلافاتی هستند که باعث چندپارچگی امت اسلامی و تبدیل آن به فرق و احزاب مختلفه و متبدعه گشته است ... به تعبیر دیگر مذاهب محصول فکر و اندیشۀ اسلامی هستند (نه خود اسلام)
«از اینروست که صحابه کرام - رضوان الله علیهم اجمعین - و مجتهدانی که بعد از آنها آمدهاند، قول هیچ مجتهدی را بعنوان حکم خدا قبول نداشتهاند بلکه میگفتند: این چیزی است که ابوبکر -س- بدان حکم کرده و این یکی از قضاوتهای عمر - س- است و آن یکی دیدگاه علی - س- است [۴۱]، از این مقدمه به یک نتیجه میرسیم و آن اینکه: «قداست فقط برای وحی و نص است و از زمانی که وحی قطع شده، تا به امروز، و از امروز تا قیام قیامت رأی هیچ احدی قداست ندارد و قابل نقد است و باب اجتهاد برای ابد، مفتوح است و هیچ احدی حق انسداد آن را ندارد».
اما با درنظر داشتن این حقیقت انکارناپذیر که سابقین اولین (شاگردان و دستپروردگان رسول خدا ج) از ابتدای مرحله مکی براساس رهنمودهای آیات قرآنی تحت تربیت و سازماندهی رسول خدا - ج- بودند؛ لذا از تمامی دیگر مسلمانان به اصابه نزدیکتر بوده و استجابه بیشتری برای آیات داشتهاند، و فهم دقیقتری از نصوص داشته و در عمل به مقتضای آنها، گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند.
و این بدین معنی نیست که دستاوردهای اجتهاد ائمه مذاهب را بدون هر میزان ایمانی و قرآنی رد کنیم یا با استفاده از روشهای شناخت غربی [۴۲]به جنگ آنها برویم، و به معنی دورانداختن و استفاده نکردن از این میراث گرانبهای فقهی نیز نیست، بلکه طبق موازین قرآنی و اصول محکم اسلامی از این میراث گرانقدر استفاده میورزیم.
[۴۱] المذهبية الإسلامية و التغییر الحضاری، د. محسن عبدالحمید، ص ۲۱-۲۰ [۴۲] دانشمندان و متفکران غربزمین در زمینه شناخت همگی بر یک روش اتفاق نکردهاند بلکه برخی تجربه و روش تجربی را یگانه وسیله شناخت دانستهاند، بعضی تنها عقل را بعنوان یگانه وسیلۀ شناخت قلمداد کردهاند. عدهای به جمع میان عقل و حس (تجربه) قائل شدهاند اما همگی در این امر متفقالقول هستند که وحی به مفهوم اسلامی آن وسیله و سبب شناخت نیست حتی آنها وحی را بعنوان یک اثر و حادثۀ مبهم که زاده تاریخ یا حدس و تخمین است میدانند. بعضی در تعریف وحی گفتهاند «وحی یک حرکت فکری داخلی یا یک نوع الهام نفسی است». و بعضی گفتهاند «وحی یک اشراق روحی است که از طریق کشف تدریجی برای انسان حاصل میشود». بعضی گفتهاند «وحی جز نوبههای صرعی امری بیش نیست که گاه و بیگاه برای شخص رسول پیدا میشود». خلاصه: مبنا و اساس شناخت نزد غربیها تفکر موضوعه و فلسفه وضعی است و با استفاده از این ابزار به مصاف وحی خدا رفتن نتیجهای جز قربانی کردن آن به پای نظریات انسانی دربر نخواهد داشت. «مترجم»