دین و راهبرد وحیانی
راهبرد وحیانی که همه انبیاء کرام - صلوات الله علیهم أجمعین - مبلغ و منادی آن بودهاند و بعد از ایشان پیروان صدیق و مخلص آنان به تبلیغ و تبعیت از آن پرداختهاند دین را یک منهج کامل و شامل خدائی میداند که مأموریتش تنظیم و اداره زندگی انسانها بر این کرۀ خاکی - به وجه احسن- است.
دکتر محمد عبدالله دراز درتعریف دین [از منظر پیروان راهبرد وحیانی] میگوید:
«دین عبارت از اعتقاد به ذات غیبی علوی است، که دارای شعور و اختیار و قادر بر تصرف و تدبیر در شئون انسانی است، دین عبارت از اعتقادی است که میتواند انسان را وادار به مناجات و نیایش با آن ذات رفیع گرداند تا در حالت رغبت و رهبت و خضوع و تمجید او را بخواند» [۴].
در تعریف دیگری از دین نزد علمای مسلمان آمده است: «دین وضع و ساختۀ خدا است که دارندگان عقل سلیم را به اختیار خود به سوی صلاح در حال و رستگاری در آینده سوق میدهد» یا «دین وضع و ساختۀ خدا است که انسان را به سوی عقیده حق و خیر در سلوک و رفتار و معاملات هدایت میکند». از این دو تعریف نتیجه میگیریم که: «دین ساخته و وضع خدا است و پرداختۀ القائات و الهامهای نفس و خیالات عقل و تنظیم انسان نمیباشد» [۵].
بر اساس این راهبرد و طبق این تعریف: دین را خداوند به فراخور نیاز بشر بر انبیاء وحی کرده است و آنها مأمور ابلاغ آن به «ناس» بودهاند. دین مجموعهای از «ثوابت و متغیرات» است که هر دو عالم «لاهوت و ناسوت» را دربر میگیرد و برای هر دو برنامه تنظیم میکند. در این راهبرد، دین غیر از تلقی و برداشت انسانها از دین است؛ زیرا دین خدائی، ثابت و مقدس و معصوم است ولی تلقی انسانها از دین، انسانی، متغیر و غیر مقدس و غیر معصوم است ولی با لحاظ کردن این نکته که با وجود پذیرش اصل تفاوت میان دین ‹خدائی› و فهم و فکر دینی ‹انسانی› هرگز ادعا نمیکنیم که هر چه دینی است ثابت و مطلق محض است و هر چه فکر دینی است نسبی و متغیر و غیر مطلق محض میباشد بلکه در هر دوی این مقوله ‹دین و فکر دینی› ثابت و متغیر، نسبی و مطلق وجود دارد. قول به متغیر بودن دین به صورت مطلق ما را گرفتار اوهام اندیشهوران مدرنیست «نسبیتگرا» میگرداند که برای هیچ امری قائل به قداست و ثبات نیستند و از ورای عینک «نسبیت» به همه چیز از جمله دین مینگرند. کما اینکه قول به ثبات مطلق حاکی از جمودگرائی و عدم اعتقاد به اجتهاد و تجدید در دین است که خلاف اجماع علمای اسلام در اعصار مختلف میباشد.
پذیرش نسبیت اگرچه در برخی از احکام و مصادیق شریعت هم صحیح باشد تعمیم آن به ساحت کل دین و زدودن قداست از آن، و وحی را به زیر تیغ تیز نسبیت بردن و براساس آن، دین را طبق میل و دلخواه دستکاری کردن نه تنها خدمت به دین تلقی نمیشود بلکه خیانتی است نابخشودنی نسبت به دین؛ زیرا برخی از اصول دین از ثبات و اطلاق چنان محکمی برخوردار هستند که گذر زمان و تکامل فهم انسان هرگز نمیتواند دست تحریف و تغییر را به ساحت آنها راه بیندازد کما اینکه برخی از اصول علمی، تجربی، ریاضی و فلسفی از اطلاق و ثبات دائمی برخوردار هستند و دست تحریف و تغییر به حریم آنها راه ندارد.
بنابراین، اندیشۀ «قبض و بسط شریعت» و «نسبیت فهم دینی» اگر فیالجمله مقبول واقع شود بالجمله قابل قبول نیست. به تعبیر دیگر اندیشه قبض و بسط و نسبیت فهم دینی تنها دایره متغیرات دینی را شامل میشود و به ساحت «ثوابت» - که ثبوتشان قطعی و ثابت است - راه پیدا نمیکند.
این راهبرد تلقی انبیاء و پیروان آنها از دین است ودر طول تاریخ بعنوان یک راهبرد معقول و مقبول بر بشریت حکم رانده است.
[۴] قضایا فی الفکر الإسلامی المعاصر ص: ۱۰ بنقل از الدین تألیف د. دراز ص ۵۲. [۵] حرية الاعتقاد فی ظلالإسلام، دکتر تیسیر خمیس العمر، ص٧۱.