نهم: در مورد فاميل
خداوندأ نظام فامیل را به کاملترین و عالیترین شکلى تنظیم کرده، و کسی که به آن عمل میکند سعادتمند میگردد، حکمت و فلسفه ازدواج را قرآن و سنت در نکات ذیل خلاصه مینماید:
ازدواج قویترین عامل عفت و پاکدامنى، دورى از گناه است.
ازدواج براى زن و شوهر هرد و سکون مىبخشد، زیرا خداوند تعالى به وسیله ازدواج درمیانشان دوستى و محبت پیدا میکند.
ازدواج وسیله کثرت تعداد مسلمانان و قوتشان مىگردد.
به وسیله ازدواج محیط تعاون و همکارى جدى جانبین در میان مرد و زن ایجاد شده، هرکدام از مرد و زن در حدود استعداد طبیعى خویش کار میکنند، مرد در بیرون از منـزل کار کرده مال به دست مىآورد، و آنرا در خانه به مصرف زن و اولاد خود مىرساند، و زن بار برمىبردارد، طفل مىزاید او را تربیه میکند، و نان تهیه میکند، و سایر امور خانه را تنظیم میکند، و چون شوهر بعد از ناراحتى و خستگى داخل منـزل میگردد، با دیدن همسر اولاد و تنظیم و ترتیب خانه آرام و مستریح میگردد، و درفضاى خوشى فامیل همه احساس سعادت میکنند، والبته نه تنها مانعى در میان نیست، بلکه بهتر است که شوهر هم در برخى از اعمال منـزلى همسر خود را کمک و همکارى نماید، و زن هم میتواند بخاطر کسب مال در پهلوى شوهر خود قرار گرفته دست به یک سلسله کارهاى تولیدى بزند مگر مشروط به این شروط:
کاری که زن انجام میدهد از محیط کار مردها دور باشد، قسمی که در میان آنها اختلاط صورت نگیرد، مثلاً در خانه خود این کار را بکند، و یا در محل کار شوهرش و یا اقاربش و یا در جائی که مردها در آنجا کار نمیکنند، اما کار کردن زنان در میان مردان و بصورت مختلط جائز نیست، و نباید شوهر، پدر و مادر و یا اقارب زن برایش اجازه کار دهند که به چنین کارى مبادرت و رزد؛ زیرا این نوع کار زن و جامعه را بسوى فساد و تباهى سوق میدهد.
زن تا وقتی که در منـزل خود است و یا در محل دور از مردها باشد، شرف و کرامت او محفوظ باقى میماند، چشمهاى عصیانگر او را تعقیب نمىکند، و دستهاى گنهکار به طرف او دراز نمىشود، اما وقتیکه در میان مردها مسکن گزین مىشود، مانند گوسفندى در میان گلههاى گرک قرار میگیرد، و دیرى نمیگذرد که از هر طرف بر او تاخته شرف و کرامت او را پاره میکنند.
و هرگاه مرد به یک زن اکتفا کرده نمیتواند در صورتیکه قدرت به عدل در میان زنان داشته و قادر به نفقه و مسکن آنها باشد شریعت برایش اجازه میدهد که تا چهار زن را به نکاح خود در آورد، و عدالت در میان زنان از لحاظ نفقه و مسکن و فراش بوده و شامل محبت قلبى، که خارج از اختیار شوهر باشد نمىشود. و عدلی که قرآن وجود آن را در میان زنان نفى کرده همان محبت قلبى، و ملحقات آن مىباشد، زیرا که انسان قادر به آن نیست خداوندأ میفرماید:
﴿وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡ﴾[النساء: ۱۲٩].
«وهرگز نمىتوانید در میان زنان عدالت را برپا دارید اگر چه حرص نمایید، و این عدل که قرآن کریم آن را نفى میکند عدل ازلحاظ محبت قلبى مىباشد».
خداوندأ به کسانیکه قدرت عدالت را در میان زنان خود داشته باشد حق داده است که تا چهار زن را در حباله نکاح خود در آورد، وخداوند که چنین حکم را صادر فرموده او خود بر احوال مردان و زنان داناتر است. آرى! مردی که از لحاظ جسم صحت داشته باشد میتواند احتیاجات جنسى چهار زن را رفع سازد، و آنها را عفیف گرداند، و اگر به یک زن اکتفا شود چنانچه در نصارى وجود دارد، و عده مدعیان اسلام خواهان آناند، اگر چنین شود مفاسد ذیل در جامعه بروز میکند:
اول: اگر مرد مؤمن فرمانبردار و خدا ترس باشد اکتفاء بیک زن باعث کبت و محرومیت او از حلال مىگردد؛ زیرا حیض و نفاس مانع تمتع و بهره بردارى مىگردد پس قسمتى از زندگى مرد قسمى میگذرد گویا هیچ زن نداشته باشد، و البته این حالت در صورتیست که مرد زن خود را دوست داشته باشد، و اگر دوست نداشته باشد پس محرومیت تنها در وقت مرض و عذر نمىباشد بلکه تمام عمر دوام میکند و منجر به مفاسدى میگردد.
دوم: و اگر شوهر شخص پرهیزگار نباشد، و گنهکار و خائن باشد پرواى همسر خود را نکرده مرتکب زنا و فحشاء میگردد، و چه بسا دیده شده آنهایی که از تعدد مشروع و حلال انکار میکنند به تعدد بلا حدود حرام مبادرت مىورزند، و بدتر و خطرناکتر از اینکه کسی که منکر تعدد است که منکر مشروعیت آن شود و علیه آن مبارزه کند کافر مىگردد.
سوم: و اگر تعدد منع قرار داده شود بر زنان ظلم و تجاوز صورت میگیرد، چه در این حال زنان عفیفه محروم از همسر و اولاد مسکین و بیوه مىمانند، و زنان بىپروا به فساد و فحشاء دست میزنند، و چنانچه احصائیه آنها ثابت ساخته که تعداد زنان نسبت به مردان در اکثر جامعهها بیشتر میباشد. زیراکه مردها معمولاً در جنگها و به علت انجام اعمال سخت و مشکل تلف مىشوند، و زنان متصل بلوغ آماده شوهر گرفتن مىباشند، اما مردها متصل بلوغ چنین آمادگى را ندارند زیرا تکلیف مهر و سایر تکالیف و زندگى به آنها موقع نمیدهد که به زودى ازدواج کنند، از اینجا ثابت مىشود که تعدد زوجات ترحم و لطف بر زنان است، و آنهایی که مانع تعدد میگردند آنها دشمنان زنان و دشمنان فضیلت و انبیاء هستند؛ زیرا انبیاء†عروسى میکردند و آنها را درچوکات شریعت الهى جمع مىنمودند، اما موضوع غیرت و حزن و اندوهی که زن با وجود همسر دومى براى شوهر خود احساس میکند این مسئله عاطفى بوده و نمىتوان عاطفه را بر شریعت ترجیح داد، و زن میتواند در اول ازدواج بالاى شوهر خود شرط بگذارد که با او نکاح نمیکنم مگر اینکه قبول نماید که زن دومى را نکاح نمیکند، و چون شوهر اراده ازدواج دیگرى بنماید حق دارد اعتراض نماید، و اگر شوهر نپذیرد حق دارد نکاح را فسخ نماید. و شوهر حق ندارد از او مطالبه نماید که آنچه برایش به عنوان مهر زوجیت داده و آن را پس بپردازد.
طلاق در اسلام به خاطر این مشروع شده تا نفرتی که در میان شوهر و زن پیدا مىشود، و امکان از بین رفتن آن منقطع میگردد منجر به فساد و بدبختى طرفین نگردیده، و به وسیله طلاق هردو طرف خود را از رنج و عذاب نجات بدهد تا هر کدام مطابق میل و رغبت خویش شریک زندگى خود را انتخاب کند، و زندگى سعاتمندى را در پیش گیرند.
نا گفته نماند زنان مسلمان و صالحه را که خداوندأ داخل بهشت میگرداند برایشان اختیار میدهد که از جمله مسلمانان کسى را که بخواهد بنکاح بگیرد، و هرگاه یک زن مسلمان و صالحه در دنیا چندین شوهر کرده باشد در بهشت از جمله آنها محبوبترینشان را مىگیرد.