خرافات وفور در زیارات قبور

فهرست کتاب

آیا انبیاء و اولیاء از زوار خود مطلع می‌شوند؟

آیا انبیاء و اولیاء از زوار خود مطلع می‌شوند؟

پس از آن‌كه ثابت شد ارواح از دنيا دور و در عالم برزخ هستند، حال جاي پرداختن به اين سخن است كه خرافاتيان مي‌گويند شهداء زنده‌اند ولي در عالمي ديگر و در عين حال از ما آگاه‌اند! واضح است كه اين قول صحيح نيست، زيرا اولاً زنده بودن ربطي به آگاهي و علم به احوال ما ندارد، زيرا لازم نيست هر كس داراي حيات باشد به همه چيز و از همه جا آگاه باشد، رسول خداصدر حال حيات خبر از همسايگانش نداشت مگر وقتي كه خدا و يا مردم به او خبر مي‌دادند چنان‌كه عده‌ي زيادي از اصحابش در معركه‌ي بئر معونه كشته شدند و او خبر نداشت و عيالش عايشه در سفر بني مصطلق از قافله عقب ماند و ميان بيابان ماند و او خبر نداشت و شتر حضرتش گم شده بود و او از جاي شتر بي‌اطلاع بود، و در جنگ احد كه سنگ به پيشاني و لب و دندان آن حضرت خورد اگر حضرتش علم به آمدن چنان سنگي داشت سر خود را عقب مي‌برد و منحرف مي‌كرد كه مورد اصابت سنگ قرار نگيرد در حالي كه مورد اصابت قرار گرفته و مجروح گرديد. خداي تعالي مي‌فرمايد: ﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡ[التوبة: ١٠١] «و برخی از اهل مدینه بر نفاق ثابت‌اند و تو نمی‌دانی و ایشان را نمی‌شناسی، ما ایشان را می‌شناسیم»، پيامبر اكرم صاز نيت بد بعضي از مردم زمانش خبر نداشت و حتي سخنانشان را مي‌پسنديد و نمي‌دانست آنان تظاهر مي‌كنند، ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُعۡجِبُكَ قَوۡلُهُۥ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ ٢٠٤[البقرة: ٢٠٤] وقتي كه رسول خداصدر حياتش از همه چيز خبر ندارد، شهداء نيز در حيات برزخي خود، لازم نيست از همه جا با خبر باشند . بنابر اين حيات دنيوي مستلزم علم نيست و اطلاع و آگاهی مردگان از احوال زندگان محتاج برهان و دليل است.

علاوه بر اين در آياتي كه ذكر شد، جمله‌ي ﴿أَلَّا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ١٧٠دلالت دارد كه شهداء از همه جا خبر ندارند و به جايي مي‌روند كه «لا خَوْفٌ» بوده، ترس واندوهي برايشان نيست. و اگر از حال مردم بيچاره‌ي بدكار و گرفتار مطلع باشند از غم و اندوه ناراحت مي‌شوند، و اگر از دردها و رنج‌ها و گرفتاري زوارشان مطلع گردند از غصه دق مي‌كنند. مثلا اگر حضرت رسول‌صويا حضرت عيسي‌÷و يا حضرت مريم عليها السلام و يا امام رضا ÷از رنج‌ها و بلاها و گرفتاري مردم باخبر شوند، افسرده و اندوهناك شده و دار السلام براي ايشان دار الغصة و الحزن مي‌گردد، آن‌هم بر فرض اين‌كه نعوذ بالله پيغمبر يا امام را مانند خدا به درخواست‌ها و حاجت‌ها و صداها و ناله‌هاي مردم در آن واحد با اطلاع بدانيم. يكي آمده بر مزار ايشان و مي‌گوید پسرم در زندان زير شكنجه است، ديگري مي‌گويد لشكر كفار به ما حمله كرده و كشتار كرده‌اند، دیگری می‌گوید فرزندم دچار سرطان است، ديگري مي‌گويد بيماري روحي دارم، ديگري مي‌گويد جيب مرا در بارگاه زدند و من الآن غريب و بيچاره‌ام، ديگري مي‌گويد مستاجرم و مالك همه روزه مرا اذيت كرده و مي‌خواهد مرا از خانه‌اش بيرون كند و هم‌چنين هزاران دردمند و عليل و فقير و مريض و مظلوم و گرفتار اظهار درد مي‌كنند. يكي در بارگاه او دزدي كرده، و يكي قصد فحشاء نموده و ديگري روضه‌هاي دروغ و احكام ضد احكام خدا مي‌خواند، و ديگري شاه و يا وزير است و با هزار جنايت وارد بارگاه شده و ديگري كه كارش خيانت و خوردن اموال مستضعفين به ناحق است بابت واگذاري زمين‌هاى بائر به نام موقوفه پولهاى كلاني بابت سرقفلي از فقراء و افراد مستحق اخذ نموده، و هم‌چنين هزاران خيانت ديگر. اگر صاحب قبر همه‌ي اين‌ها را بداند غمگين شده و راحتي برزخ براي او تبديل به رنج دوزخ خواهد شد!

پس شما ملاحظه مي‌كنيد بدبختي آن كلاهبرداري كه به دروغ زيارتي ساخته و به امام نسبت داده و به صاحب قبر مي‌گويد: «أشهد أنك ترى مقامي وتسمع كلامي وترد جوابي»، «شهادت مي‌دهم تو مرا مي‌بيني و كلام مرا مي‌شنوي و جوابم را مي‌دهي»، و با اين‌كه جواب صاحب قبر را نشنيده، ولي گواهي دروغ مي‌دهد!

ما در اين مختصر ثابت خواهيم كرد كه اصلا اولياي خدا پس از وفات، به كلي از دنيا بي خبرند و در عالمي ديگر يعني برزخ هيچ اطلاعي از احوال بندگان ندارند.

چنان‌كه ذكر شد در همان آيات مطلبِ قبل، خدا فرموده:

﴿فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ«به آنچه خدا به ایشان عطا کرده شادند»،

﴿۞يَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٧١«شادمان‌اند به نعمت و فضل الهی و همانا خداوند اجر مؤمنین را ضایع نمی‌کند».

يعني خدا در مقابل فداكاري و از دست دادن دنيا مقامي در بهشت به عنوان مزد و پاداش به ايشان مي‌دهد كه صدها درجه بهتر از دنيا باشد، نه اين‌كه باز در همين اندوه‌ها و غصه‌هاي دنيا فرو رفته باشند.

پس معلوم شد «عند الرب» همان جايي است كه «آسيه» عيال فرعون عرض مي‌كند ﴿رَبِّ ٱبۡنِ لِي عِندَكَ بَيۡتٗا فِي ٱلۡجَنَّةِ[التحريم: ١١] «خدایا برای من نزد خود در بهشت خانه بنا کن»پس عند الله و عند الرب عالمي غير از دنياي فاني است.

اگر كسي بگويد خدا همه جا هست و عند الرب همه جا مي‌باشد مي‌گويم اگر چنين باشد هركافر و منافق و ظالمي كه بميرد نزد خداست و اگر چه در عذاب باشد، زيرا خدا هم به بهشت و هم به دوزخ احاطه دارد، پس اختصاص شهداء به مقام عند الرب معني ندارد. ولی باید دانست اختصاص شهداء و مؤمنین به عندالرب در واقع «عند عنایة الرّب و عند رحمة الرّب»می‌باشد که به «دار السلام»تعبیر شده و «دار العذاب»نفرموده، یعنی «لهم دار العذاب عند ربهم!»نفرموده است.

بنابر آنچه ذكر شد ارواح انبياء و صلحاء و شهداء، از دنيا آگاهی ندارند و نیز دلیلی بر این‌که ارواح ایشان در قبر دنيا و يا اطرافش باشد در دست نيست.

از كتاب آسماني يعني قرآن كريم چنين فهميده مي‌شود كه براي بشر چه مؤمن و چه كافر، دو حيات كامل بيشتر وجود ندارد، حيات دنيوي و حيات اخروي، اما عالم برزخ كه عالم قبر نيز گفته مي‌شود عالم خاموشي و مدهوش و بي‌خبري از دنيا و حياتي غير كامل و بي‌جنبش و در واقع سالن انتظار قيامت و برزخ و فاصله‌ي ميان دو حيات كامل است. پس حياتي كه بعد از دنيا براي اموات اعم از صالح و طالح ذكر شده، در واقع همان حيات ناقص قبل از قيامت است.

البته بايد دانست كه عالم برزخ براي اهل محشر پس از بعث، چنان جلوه می‌کند كه انگار اصلا وجود نداشته، يعني اين فاصله براي محشور شدگان كاملاً مفهوم نشده و پس از زنده شدن مجدد، چنان رؤيايي به نظر مي‌رسد و گويي محشرشان بلا فاصله و يا اندكي پس از مرگ واقع شده است!

نكته‌اي كه لازم است بدان توجه داشته باشيم، اين‌كه قرآن مجيد گاهي تمام مراحل امري را ذكر مي‌كند و گاهي واسطه‌ها را حذف كرده و به صورت اجمال فقط ابتدا و انتهاى موضوع را بيان مي‌فرمايد، مثلاً در مورد خلقت انسان مي‌فرمايد:

﴿خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٞ تَنتَشِرُونَ ٢٠[الروم: ٢٠] «شما را از خاک آفریده آن‌گاه شما بشرى هستید که تکثیر و پراکنده می‌شوید».

اما در آيه‌اي ديگر تمامي مراحل را يكايك شرح داده و مي‌فرمايد:

﴿فَإِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ مِن مُّضۡغَةٖ مُّخَلَّقَةٖ وَغَيۡرِ مُخَلَّقَةٖ لِّنُبَيِّنَ لَكُمۡۚ وَنُقِرُّ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى ثُمَّ نُخۡرِجُكُمۡ طِفۡلٗا ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّكُمۡ[الحج : ٥] «هان اى مردم اگر درباره رستاخیز شک و شبهه دارید، بدانید که ما شما را از خاک، سپس از نطفه، سپس از خون بسته، سپس گوشت پاره شکل یافته و شکل نیافته آفریده‌ایم تا [حقیقت را] براى شما هویدا کنیم، و هر چه را بخواهیم تا زمانى معین در رحم‌ها قرار مى‌دهیم، سپس شما را که کودکى شده‌اید [از شکم مادر] بیرون مى‌آوریم که به کمال بلوغتان برسید....».

كه آيه اخير در حقيقت تفسير و تفصيل و تبيين آياتي هم‌چون آيه نخست است.

هم‌چنين در مورد راندن ابرها مي‌فرمايد:

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يُزۡجِي سَحَابٗا[النور : ٤٣] «آیا ندیدی که خداوند ابرها را می‌راند و حرکت می‌دهد؟!».

اما در جاي ديگر تفصيل داده و مي‌فرمايد:

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابٗا …..[الروم: ٤٨] «خدا آن است که بادها را فرستاده و در نتیجه ابرها را به حرکت در می‌آورند».

در مورد «عالم برزخ» نيز بر همين سبك و سياق، قرآن كريم غالباً بلافاصله پس از مرگ انسان و بدون «ذكر عالم برزخ» به قيامت و بهشت و دوزخ مي‌پردازد، مثلا درباره‌ي قوم نوح مي‌فرمايد:

﴿مِّمَّا خَطِيٓـَٰٔتِهِمۡ أُغۡرِقُواْ فَأُدۡخِلُواْ نَارٗا[نوح: ٢٥] «به سبب خطاهایشان بود که غرق و داخل آتش شدند».

كه گويي پس از غرق شدن بلافاصله به آتش دوزخ وارد شده اند. اما تفصيل اين آيه از آيه‌ي ديگري كه درباره‌ي فرعونيان سخن ميگوید آمده كه مي‌فرمايد:

﴿وَحَاقَ بِ‍َٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ ٤٥ ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ ٤٦[غافر: ٤٥، ٤٦] «عذاب سختی آل‌فرعون را فرا گرفت، صبح و شام بر آتش عرضه می‌شوند و روز رستاخیز [امر می‌شود که] آل فرعون را به عذابی دردناک در افکنید».

از اين آيه كه تفصيل و تفسير آيات ديگر است معلوم مي‌شود فرعونيان قبل از قيامت و دخول در آتش نيز با ناگواريهايي دست به گريبان بوده اند.

از اين گونه آيات به وضوح مي‌توان دريافت كه پس از حيات دنيوي، دو نوع جزاي برزخي و قيامتي در پیش رو است، كه يكي به صورت وافي و كامل در حيات اخروي به انسان تعلق مي‌گيرد و ديگري خوشيها و يا رنجهاي دوران شبه حيات يا حيات ناقص (عالم برزخ) است كه در آيات اجمالي از ذكر و تشريح آن صرف نظر گردیده، زیرا قرآن در خیلی از موارد مساله‌ی معاد را از منظر بشر مطرح و مجسم فرموده و انسان در آخرت پس از زنده شدن دوره‌ي عالم برزخ را بسيار كوتاه مي‌پندارد و اگر عالم برزخ هزاران هزار سال به طول انجامد پس از حيات مجدد به نظر همچون يك روز و حتي كمتر جلوه مي‌كند، مانند كسي كه در خواب رؤيايي فرحناك و يا وحشتناك ببيند و يا به سفري طولاني برود و با وقايع متعدد و گوناگوني روبرو شود ولي پس از بيداري احساس مي‌كند كه خوابش طولاني نبوده است!

از همين رو قرآن كريم در مورد حالت مبعوثين قيامت مي‌فرمايد:

﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ كَأَن لَّمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّنَ ٱلنَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيۡنَهُمۡ[يونس : ٤٥] «روزی که ایشان را محشور می‌سازد چنین می‌نماید که جز پاره‌ای از روز بیشتر در انتظار نبوده‌اند و (در آن حالت) همدیگر را شناسایی می‌کنند».

و نيز مي‌فرمايد:

﴿يَوۡمَ يَدۡعُوكُمۡ فَتَسۡتَجِيبُونَ بِحَمۡدِهِۦ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا ٥٢[الاسراء: ٥٢] «روزی که شما را فرا خواند، با ستایش وی را اجابت می‌کنید و می‌پندارید که جز اندکی بیشتر درنگ نکرده‌اید».

و مي‌فرمايد:

﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يُقۡسِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَيۡرَ سَاعَةٖ[الروم: ٥٥] «و آن روز که قیامت برپا شود مجرمان سوگند یاد می‌کنند که جز چند ساعتی بیشتر درنگ نکرده‌اند».

و مي‌فرمايد:

﴿قَٰلَ كَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِينَ ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ ١١٣[المؤمنون : ١١٢، ١١٣] «می‌گوید: چند سال در زمین درنگ کرده‌اید؟ می‌گویند: یک روز یا بخشی از روز، از روزشماران بپرس».

و هم‌چنين مي‌فرمايد:

﴿كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَ مَا يُوعَدُونَ لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۢ[الاحقاف: ٣٥] «روزی که آن‌چه که به آن‌ها وعده داده شده بود می‌بینند چنان تصور می‌کنند که جز پاره‌ای از روز، بیشتر در انتظار نبوده‌اند».

و مي‌فرمايد:

﴿كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَهَا لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا عَشِيَّةً أَوۡ ضُحَىٰهَا ٤٦[النازعات: ٤٥] «روزی که می‌بینند آن را (قیامت) چنین می‌پندارند که جز شامگاه یا چاشتگاهی بیشتر درنگ نکرده اند»و آياتی دیگر.

يكي از آيات مربوط به عالم برزخ آيه‌اي است كه صريحا مي‌فرمايد:

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٠٠[المؤمنون : ٩٩، ١٠٠] «وقتی که مرگ یکی از ایشان فرا رسد، می‌گوید: پروردگارا مرا باز گردان، تا در آنچه از دستم رفت عمل شایسته‌ای به جای آورم، (جوابش را چنین میدهد که) نه چنین نیست این کلامی است که او گوینده آن است و پیش روی ایشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می‌شود».

و مانند اين آيات دیگری كه مي‌فرمايد:

﴿ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ[الانفال: ٥٠] «فرشتگان [هنگام گرفتن جانشان] صورت و پشت‌شان را می‌زنند».

از اين آيه چنین واضح است كه ميت جسمش در دنياست و روح نيز صورت و پشت ندارد و شكي نيست كه قالب برزخي ميت مورد نظر است.

و مي‌فرمايد:

﴿قِيلَ ٱدۡخُلِ ٱلۡجَنَّةَۖ قَالَ يَٰلَيۡتَ قَوۡمِي يَعۡلَمُونَ ٢٦ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ ٢٧[يس: ٢٦، ٢٧] «گفته شد وارد بهشت شو، گفت ای کاش قومم می‌دانستند پروردگارم مرا به چه چیزی آمرزش داد، و مرا از مکرمین قرار داد».

اگر اين جنت بهشت آخرت بود بدون ترديد قومش ورود او را به بهشت اخروي مي‌دانستند.

به هر حال واضح است كه پس از مرگ نوعي آسايش و ناگواري برزخي (يا به عبارتي ديگر بهشت و دوزخ برزخي) وجود دارد كه انسان در آن از حيات كامل برخوردار نيست و از اين رو به مثابه‌ي زهدان مادر است كه مرحله‌ي قبل از ورود به حيات دنيوي بوده و در آنجا نيز طفل واجد حيات كامل نيست. در برزخ نيز انسان از حيات كامل برخوردار نبوده و مرحله‌ي قبل از ورود به حيات اخروي را سپري مي‌كند.

عالم برزخ اختصاص به صالحين و شهداء ندارد و شامل مجرمين و كفار هم مي‌گردد و در عدم ارتباط با دنيا يكسانند. از اينرو فقط مجرمين از دنيا بي اطلاع نيستند بلكه شهداء و صالحين نيز هيچ توجه و اطلاع و خبري از دنيا و اهل دنيا ندارند و تنها اخباري كه ممكن است انبياء و صلحاء و شهداء بعد از وفات از دنيا دريافت كنند از طريق وفات پاكان ديگر و ملحق شدن روح ايشان به آنان است. زيرا در عالم برزخ حيات كامل وجود ندارد و تنها شبه حيات يا نيمه حياتي است كه فاقد بسياري از صفات حياتي از قبيل بينايي و شنوايي و ...... است و در يك كلام عالم مدهوش و بي‌خبري است و بشر در آن عالم چه صالح و چه طالح فاقد شنوايي است و در قرآن فرموده اموات تا مبعوث و محشور نگردند شنوايي ندارند:

﴿۞إِنَّمَا يَسۡتَجِيبُ ٱلَّذِينَ يَسۡمَعُونَۘ وَٱلۡمَوۡتَىٰ يَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ ثُمَّ إِلَيۡهِ يُرۡجَعُونَ ٣٦[الانعام: ٣٦] «بی‌گمان کسانی اجابت می‌کنند که شنوا هستند، و خداوند مردگان را برانگیخته می‌کند و سپس به سوی او محشور میشوند».

در اين آيه كفار را به مردگاني كه چيزي نمي‌شنوند تشبيه فرموده است. و همچنین فرموده: ﴿إِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ[النمل/۸۰ و الروم/۵۲]. «بی گمان تو مردگان را نمی‌شنوانی»و ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ ٢٢[فاطر: ٢٢] «تو شنواننده‌ی آنان که در قبر هستند نیستی».

و قرآن هر مخلوقي را پس از مرگ فاقد حيات كامل خوانده و او را از دنيا بي‌خبر دانسته است، و هيچ فرقی بین انبياء و اولياء و دیگران نگذاشته است، چنانچه می‌فرمايد:

﴿وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَخۡلُقُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ ٢٠ أَمۡوَٰتٌ غَيۡرُ أَحۡيَآءٖۖ وَمَا يَشۡعُرُونَ أَيَّانَ يُبۡعَثُونَ ٢١[النحل: ٢٠، ٢١] «و کسانی را که غیر از خدا به دعا می‌خوانند، آنان چیزی نمی آفرینند و خودشان آفریده‌اند، مردگان فاقد حیات بوده و نمی‌دانند که چه وقت برانگیخته می‌شوند».

مسلم است كه انبياء و اولياء نيز مشمول اين آيات هستند، زيرا چيزي نمي‌آفرينند و خودشان آفريده شدند و چنانكه در قرآن آمده از روز بعث و رستاخيز بي خبرند.(الاعراف/۱٧۸) [۴]

علاوه بر اين خداوند زنده شدن قيامت و خروج از قبر را به زنده شدن نباتات در دنيا تشبيه فرموده، درست مانند آن‌كه تمام درختان و گياهان در زمستان بي‌هوش و خاموش هستند و تا آغاز بهار هيچ جنبشي ندارند، مردگان نیز در عالم برزخ مدهوش و در سالن انتظار و در زهدان قيامت هستند تا اين‌كه ناگهان اجسادشان به حركت آمده و به سوي دادگاه عدل مي‌شتابند. از همين رو قرآن فرموده:

﴿وَيُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ وَكَذَٰلِكَ تُخۡرَجُونَ ١٩[الروم: ١٩] «زمین را پس از مرگش زنده می‌کند و همچنان شما [از قبرها] خارج می‌شوید» و

﴿وَأَحۡيَيۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّيۡتٗاۚ كَذَٰلِكَ ٱلۡخُرُوجُ ١١[ق: ١١] «[با باران] شهری مرده را زنده ساختیم و خروج [مردگان نیز] همانند آن است».

اكنون كه دانستيم ارواح در عالمي ديگرند حال مي‌گوييم بر فرض محال كه از حاجات زوار مطلع شوند آيا فوري حاضر گشته و به اين دنيا برگشته و به عرض زوار ميرسند يا خير؟ روشن است كه قرآن و عقل مي‌گويند انبياء و اولياء به كلي از دنيا بي‌خبرند و حتي از بدن خود اطلاعي ندارند چه رسد به ديگران.

قرآن مي‌فرمايد: ﴿أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ كَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمۡ يَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجۡعَلَكَ ءَايَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ كَيۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٢٥٩[البقرة: ٢٥٩] .

«مضمون آیه این است که عزیر÷که از پیامبران معظم است از روستایی گذشت و دید آن روستا به کلی ویران شده و سقف و دیوارهای آن فرو ریخته و کسی در آن نیست، با خود گفت چگونه خدا اهل این روستا را پس از مرگشان زنده می‌کند؟ خدای تعالی او را قبض روح کرد و میراند و سپس بعد از صد سال او را زنده کرد و به او خطاب نمود که چه مدت در این محل مانده‌ای؟ او گفت: یک روز و یا قسمتی از روز، خطاب رسید که تو صد سال در اینجا مانده‌ای، پس نگاه کن به خوردنی و آشامیدنی خود که به قدرت خدا تغییری نکرده، و نگاه کن به الاغت که خاک شده و اجزای آن متفرق گشته، و باید تو را برای مردم آیه و نشانه‌اى قرار دهیم، و نگاه کن به استخوان‌های الاغت که چگونه آن‌ها را جمع کرده و آن‌ها را با گوشت می‌پوشانیم، و چون از حقیقت آگاه شد گفت: دانستم که خدا توانایی انجام هر کاری را دارد».

در اين آيه پيغمبر خدا از دنيا رفته و در مدت صد سالي كه وفات يافته بود نه از بدن خود خبر داشت و نه از مركبش، و حتي مدت مرگ خود را نمي‌دانست با اين‌كه عزير ÷مقام نبوت داشت، و از تمام اولياء مقامش بالاتراست، زيرا طبق آيات قرآن هر امام و هر مأمومي بايد به انبياء و از جمله حضرت عزير ÷ايمان آورده تا مومن و مسلمان باشد و الا مسلمان نيست، چنانچه در آخر سوره بقره فرموده:

﴿كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ[البقرة: ٢٨٥] . «مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان او و رسولان او ایمان آوردند».

و نيز فرموده:

﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٣٦[النساء : ١٣٦] «و هر کس که به خدا و ملائکه‌اش و کتابهایش و رسولانش کفر ورزد حقیقتا دچار گمراهی عمیقی شده است».

بنابراين تمام شهداء و ائمه و صالحين بايد به همه رسولان ايمان بياورند، و عموما اصول ايمان و اسلام همين مواردي است كه خدا آن‌ها را ذكر كرده است، حال وقتي كه پيغمبر الهي از دنيا رفت واز بدن خود و مدت ماندن خود درروي زمين خبر ندارد، چگونه از احوال ديگران باخبر مي‌شود؟! بديهي است كه هر سخني كه بر خلاف آيات قرآن باشد نمي‌توان آن را پذيرفت.

حضرت يعقوب ÷در فلسطين از احوال فرزندش حضرت يوسف ÷خبر نداشت و مدتها در اندوهي عميق بسر مي‌برد!

حضرت نوح ÷وقتي از پيروانش بدگویی شد و از او خواستند كه آن‌ها را از خود براند، پاسخ داد:

﴿وَمَا عِلۡمِي بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١١٢[الشعراء : ١١٢] «نمی‌دانم که آن‌ها چه می‌کرده‌اند».

هنگامی که فرشتگان عذاب نزد پدر انبياء ابراهيم ÷آمدند آن‌ها را نشناخت و فرمود:

﴿سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ ٢٥[الذاريات: ٢٥] «سلام بر شما غریبان باد».

موسي ÷نمي‌دانست كه برادرش هارون ÷در گوساله پرستي قومش بي‌تقصير است تا اين‌كه حضرت هارون او را از بي‌گناهي خود مطلع ساخت (الاعراف/۱۵۰) [۵]. هم‌چنين آن حضرت متوجه نشد هم‌سفرش ماهي را فراموش كرده و جا گذاشته است (كهف/۶۲) [۶]و يا با اين‌كه يك بار عصايش به مار تبديل شد، نمي‌دانست كه در روز مبارزه، عصا به اژدها تبديل خواهد شد و ترسيد كه مبادا ساحران در فريب دادن مردم پیروز شوند. (طه/۶۸و۶٧) [٧].

و حضرت سليمان ÷تا وقتي كه هدهد از اهل سبا خبر نداد هیچ آگاهی از آن‌ها نداشت. (النمل/۲۲) [۸].

و اصحاب كهف ۳۰٩ سال در غاري به خواب رفتند و پس از آن‌كه بيدار شدند از يكديگر سوال كردند كه چقدر در آنجا بوده‌اند، هيچ يك از آن‌ها جواب اين سوال را نمي‌دانست و مي‌گفتند: ﴿لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ[الكهف: ١٩] با آن‌كه اصحاب كهف از اولياء خدا بودند.

بنابراين در جايي كه اين بزرگان از خود بي خبرند چگونه ميتوانند از ديگران باخبر باشند؟ اگر كسي بگوید به دليل ﴿وَهُمۡ رُقُودٞ[الكهف: ١٨] در حالي كه خفته‌اند «آنان نمرده بودند بلكه خواب رفته بودند»، مي‌گویيم كه قرآن كريم در مورد مردگان نيز فرموده كه هم‌چون خفته‌گان مي‌گويند: «روزی یا بخشی از روز را بیشتر درنگ نکرده‌ایم»(المؤمنون/۱۱۳) [٩]و از اين رو به گور انسان نيز مرقد يعني محل خواب گفته مي‌شود، چنانكه قرآن از زبان مردگان فرموده:

﴿ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِي لَمۡ تَمُتۡ فِي مَنَامِهَاۖ فَيُمۡسِكُ ٱلَّتِي قَضَىٰ عَلَيۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَيُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّى[الزمر: ٤٢] «خداوند جانها را هنگام مرگشان میگیرد و همچنین جان کسانی را که نمرده‌اند در حالت خواب می‌گیرد، پس روح آن جانی که مرگش فرا رسیده باشد نگه می‌دارد و روح دیگر را تا مدتی معین رها می‌سازد».

رسول‌خداصنيز فرموده: «النوم أخُ الموت»: خواب برادر مرگ است، و در حديث ديگري آمده: «همانا وقتی كه مي‌خوابيد مي‌ميريد و همان‌طور كه بيدار مي‌شويد، زنده مي‌شويد» و اين‌ها همه دلالت بر اين دارد كه خواب و مرگ با هم شباهت بسیار دارد با این تفاوت که در خواب روح به زودي به جسم باز مي‌گردد و زنده مي‌شود ولي در مرگ خير.

در عالم برزخ انسان صالح هم‌چون كسي است كه در خوابي خوش و دل‌پذير فرو رفته و انسان طالح هم‌چون كسي است كه به كابوسي رنج افزا دچار باشد . چنان‌كه از پيامبر روايت شده كه فرمود: «إن أحدكم إذا مات عرض عليه مقعده بالغداة والعشي، إن كان من أهل الجنة فمن أهل الجنة وإن كان من أهل النار فمن أهل النار، فيقال هذا مقعدك حتى يبعثك الله يوم القيامة» [۱۰]: «هر يك از شما كه بميرد جايگاهش به او ارائه و عرضه مي‌شود، اگر از اهل بهشت باشد، بهشت به او نمايانده مي‌شود و اگر از اهل دوزخ باشد، آتش به او عرضه مي‌شود و گفته مي‌شود: «اين جايگاه توست، تا خدا تو را در روز رستاخير برانگيزد».

پس چنان‌كه دانستيم حيات ناقص يا شبه حيات (عالم برزخ) دليل بر اطلاع آنان از دنيا نيست و آيات قرآن بر اين‌كه رسولان خدا، پس از وفات به كلي از دنيا بي‌خبر مي‌باشند و از امت خود كاملا بي‌اطلاع هستند دلالت دارد، لذا مي‌فرمايد:

﴿۞يَوۡمَ يَجۡمَعُ ٱللَّهُ ٱلرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَآ أُجِبۡتُمۡۖ قَالُواْ لَا عِلۡمَ لَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ ١٠٩[المائ‍دة: ١٠٩] «آن روزکه خدا رسولان خود را جمع کرده و از آن‌ها می‌پرسد تا چه اندازه شما را اجابت کردند؟ می‌گویند نمی‌دانیم، بی‌گمان که تو خود دانای غیب‌ها هستی».

و باز می‌فرمايد كه در روز قيامت به عيسي ÷خطاب مي‌شود كه:

﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ ……[المائ‍دة: ١١٦].

مضمون آيه اين است كه: «ای عیسى آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو اله (معبود) برگزینید؟»عيسي ÷عرض مي‌كند: «خدايا تو منزهي و من حق ندارم چيزي را به ناحق گويم... من به ايشان چیزی نگفتم مگر آن‌چه تو مرا به آن امر كردي، به ايشان گفتم خدا را كه پروردگار من و شماست عبادت كنيد و سپس حضرت عيسى عرض مي‌كند:

﴿وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ١١٧[المائ‍دة: ١١٧] «و من تا وقتی که میان ایشان بودم شاهد و ناظرشان بودم، و وقتی که جان مرا گرفتی این تو بودی که مراقب و ناظرشان بودی و تو بر همه چیز نظارت داری».

پس طبق اين آيات حضرت عيسي ÷كه از پیامبران بزرگ است پس از وفات به كلي از امت خود بي‌خبر بوده، حال چگونه ممكن است كه امام و امامزاده پس از مرگش از دنیا و پیروانش باخبر باشد؟!

پس كساني كه انبياء و اولياء و ائمه را به دعا مي‌خوانند گويا از آيات قرآن به كلي بي‌خبرند. زيرا قرآن كساني را كه در دعاي خود [كه عبادت محسوب مي‌شود] كسي ديگر جز خدا را مي‌خوانند مشرك شمرده است. ما چند آيه به عنوان نمونه در اين مورد ذكر مي‌كنيم.

[۴] ﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِيۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ١٧٨«هر که را خداوند (به راه حق) هدایت کند، به تحقیق که او ره‌یافته است، و هر که را (به سبب سیطره‌ی هوا و هوسش، از این توفیق محروم و از راه حق) گمراه کند، زیانکار ایشانند». [۵] ﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا قَالَ بِئۡسَمَا خَلَفۡتُمُونِي مِنۢ بَعۡدِيٓۖ أَعَجِلۡتُمۡ أَمۡرَ رَبِّكُمۡۖ وَأَلۡقَى ٱلۡأَلۡوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأۡسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُۥٓ إِلَيۡهِۚ قَالَ ٱبۡنَ أُمَّ إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِي وَكَادُواْ يَقۡتُلُونَنِي فَلَا تُشۡمِتۡ بِيَ ٱلۡأَعۡدَآءَ وَلَا تَجۡعَلۡنِي مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٥٠ [۶] ﴿فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا ٦٢ [٧] ﴿فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ ٦٧ قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٦٨ [۸] ﴿فَمَكَثَ غَيۡرَ بَعِيدٖ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ وَجِئۡتُكَ مِن سَبَإِۢ بِنَبَإٖ يَقِينٍ ٢٢ [٩] ﴿قَالُواْ لَبِثۡنَا يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖ فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّينَ ١١٣ [۱۰] بحار الأنوار ۶/۲۸۴و التاج الجامع للاصول، ۱/۳٧۶و۳٧٧.این روایت كه فریقین نقل كردهاند با آیه ۴۶سوره مباركه «غافر» و دیگر آیات قرآن كریم موافق است.