زیارت شب مبعث و روز مبعث
مجلسي و مفيد و ابن طاووس و شهيد و شيخ عباس قمي هر يک براي شب و روز مبعث زيارت و آدابي را از راويان متقلب کذاب ذکر کردهاند که چون به درگنبد شريف رسيدي توقف کن و چنين بگو سپس داخل شو و پشت به قبله و رو به ضريح چنان بگو و .... اما اين آداب و اوامر هیچ اصلی در قرآن و سنت رسول ندارد و بدعت محض است. و خود امير المؤمنين ÷نیز فرموده است: «السنة ما سن رسول الله والبدعة ما أحدث بعده» یعنی سنت ديني آن است که رسول خداصبنیاد نهاده است و بدعت آن است که پس از آن حضرت ايجاد شده باشد. و يقيناً اين دستورات از جانب خدا و رسولش نيست. زمان رسول خدا صو ائمه گنبد و بارگاهی وجود نداشته است. به اضافه اين آقايان ميگويند: شب بعثت پيامبر شب ۲٧ رجب است و دليل ايشان فقط شهرت این قضیه در بين شيعيان است. در صورتي که «شهرت» از ادله شرعي نيست، آنهم در مقابل قرآن که فرموده است:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍ﴾[الدخان: ٣] یعنی: «همانا که ما آن را در شبی مبارک فرو فرستادیم».
و فرموده است:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ﴾[القدر: ١] یعنی: «همانا که ما آن را در شب قدر نازل کردیم».
و فرموده است:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ﴾[البقرة: ١٨٥] یعنی: «ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده است».
از مجموع اين آيات ثابت ميشود که شروع وحي و نزول قرآن در ماه رمضان و در شب قدر بوده است و شب مبعث رسول خدا صهمان شب قدر است، ولي این آقايان چون به قاعده «خذ ما خالف العامة» یعنی هر چه جمهور و عموم مسلمانان (اهل سنت) بدان عمل کردند خلاف آن را بگیر، عادت دارند، اصرار دارند که براي قرآن دو نزول يکي دفعي و ديگري تدريجي وجود دارد و پافشاري کنند که معناي «انزال» غير از «تنزيل» است، حتي اگر چنين باشد اين به معناي ممنوعیت استعمال «انزال» به معناي «تنزيل» و بالعکس نمیباشد. در حالي که در قرآن کريم در مورد باران، هم تعبير «إنزال ماء» (البقره آیه ۲۲ و الأنعام آیه ٩٩ و الرعد آیه ۱٧) و هم «تنزيل ماء» (العنکبوت آیه ۶۳ و الزخرف آیه ۱۱) آمده است. واضح است که باران همواره به يک صورت ميبارد و اين خود مانع از آن است که بگوييم همواره معناي «إنزال» و «تنزيل» متفاوت است و نميتوان آنها را به جاي يکديگر استعمال کرد! پس با اين دليل عليل(بیمار) نميتوان دو نزول براي قرآن قائل شد.
باري در اين باب مجلسي پس از اينکه جملات زیادی را در وصف زيارت ذکر ميکند، ميگويد: من از سند اين زيارت مطلع نیستم، وليکن موجب زيادت ثواب است! ملاحظه فرماييد چگونه اين همه آداب بي دليل و بي سند را به دين افزودهاند. نميدانم کارهاي بي مدرک چگونه موجب ازدياد و کثرت ثواب است! آيا دو ساعت مقابل قبر ايستادن و مداحي و چاپلوسي کردن در حالي که خود امام از اين کارها نهي کرده است، فایده و ثوابي دارد؟ جز اينکه به واسطه طعن و لعن زيادي که در اين زيارات نسبت به خلفا و ساير مسلمين آمده است و موجب تفرقه و بدبيني مسلمين به يکديگر و تسلط دشمنان و ضعف و بيچارگي مسلمين میشود، هيچ اثر ديگري ندارد!
در اين زيارت به حضرت امير ÷ميگويد: «السلام عليك أيها الصديق الأكبر والفاروق الأعظم»زيرا اهل سنت به ابوبکر «صديق» و به عمر«فاروق» ميگويند. اين زيارتساز دشمن کيش تفرقه جو، خواسته آنان را بکوبد و بگويد علي صديق بزرگتر و فاروق اعظم است. همين کارهاي بيهوده است که موجب بدبيني و جنگ و جدال بين مسلمين شده است.
در اين زيارت به علي ÷«حجة الله الكبرى وآية الله العظمى»ميگويد. خيال کرده که آن بزرگوار مانند علمای مذهبی زمان ما طالب اين القاب است و بدان خشنود میشوند. در قرآن کريم ميخوانيم که حضرت موسي ÷و پيامبر گرامي اسلام برخي از آيات کبراي الهي را مشاهده فرمودهاند (طه آیه ۲۳ و النازعات آیه ۲۰ و النجم آیه ۸) از همين رو معلوم نيست که خود پيامبر آيه بزرگتر خدا باشد چه رسد به ديگران!
در اين زيارت علي را «معدن حِكَم الله وسرّه»خوانده است. معدن حکم خدا يعني چه؟ حضرت علي ÷روز قيامت از اين متقلبین دادخواهي خواهد کرد که چرا اين سخنان بي مدرک را بر من بستيد؟ من کي گفتم که پس از مرگم مرا به دعا بخوانيد؟ من تمام عمر خود را براي دفاع از اسلام و هدايت مردم به توحيد و اجتناب از گناهان که شرک از بزرگترين آنهاست، کوشيدم، چرا شما به نام من مردم را به اعمال شرک آميز تشويق کرديد؟! من خود براي حفظ مسلمين با خلفا بيعت کردم و خليفهی دوم را به دامادي پذيرفتم (عمر با أم کلثوم دختر علی ازدواج کرده است و داماد علی است)، پس چرا شما به بهانهی طرفداراي از من، در دور کردن قلوب مسلمين از يکديگر تلاش کرديد؟! در پاسخ این سوالها چه خواهند گفت؟
باز در اين زيارت از هر چه خوششان آمده است بر امام اطلاق کردهاند، از جمله ميگويد: «السلام عليك يا تاج الأوصياء»و حتي حضرت را تاج سر رسول خدا خوانده و میگويد: «تاجاً لرأسه».متاسفانه شيخ عباس قمي بدون تدبر و تامل اکثر اين تملقها را درمفاتيح آورده است و شايد گمان کرده که تمام اين مداحيها و ثناخوانيها را خود ائمه براي خودشان گفتهاند! نميدانم آيا شيخ عباس در عمرش سيرت و تاريخ خوانده است يا نه؟ ولي ميدانم بلکه يقين دارم اگر کسي با سيرت رسول الله صو تاريخ اسلام و سيرت علي ÷و ديگر ائمه آشنا باشد، به سادگي خواهد فهميد که محال است پيامبر اکرم و ائمهی بزرگوار به اندازهی سر سوزني به اين گونه مداحيها و ثناخوانيها راضي باشند.
باري، کساني چون ابن المشهدي و ابو قره و ابن طاووس و امثال آنان براي هر کس و هر جا که توانستهاند، دعا و ثنا و زيارتي نقل کردهاند از جمله براي مسجد کوفه و بدین سبب چند دکه به وجود آوردهاند که عبارتند از: دکه حضرت سجاد، دکه حضرت صادق و دکهی حضرت امير. آيا جايز است آنهم بدون سند و با پندار و گمانی باطل، مسجد خدا را به دکههايي تقسيم و براي هر دکهاي آدابي جعل کرد؟ آيا احکام و آداب شرع اين اندازه بيحساب و کتاب است؟! حتي براي حضرت مسلم بن عقيل و براي هاني و براي حضرت يونس نیز زياراتي خوش عبارت و مسجع داراي مدح و تملق تراشيدهاند! لابد اگر براي هريک از صد و بيست و چهار هزار پيغمبر، قبر معينی وجود داشت زيارتي جدا جدا ميساختند و دنيا را پر از گنبد و بارگاه ميکردند! دشمنان اسلام در صنعت و قدرت و اختراعات واکتشافات میکوشند، ولي اينان هزاران ضريح و بارگاه و زيارتنامه ساختهاند و تسليم استعمارگران شدهاند. و بدین سبب مسلمين از عقب ماندهترين مردم دنيا در قدرت و اختراعات و اکتشافات باقي ماندهاند.
خواننده محترم! ملاحظه کن زماني که اروپاي طماع چهار نعل به سوي ترقي و کسب قدرت و برتري بر ديگران ميتاخت و چون گرگ در کار بلعيدن ديگران از جمله اندونزی و هندوستان و آفريقا و ... بود و شب و روز انديشه تضعيف دولت عثماني را در سر داشت، علماي ما مشغول زيارتنامهنويسي و مدح و ثناي اين و طعن و لعن آن بودند! در صورتي که رسول خداصفرموده است: «من أصبح ولم يهتم بأمور المسلمين فليس بمسلم»یعنی کسی که به امور مسلمين اهميت ندهد، مسلمان نيست. اينان که خود را دانشمندان اسلامي ميدانستهاند عوض فکرکردن به حال مسلمين و ترقي دادن ايشان که از مهمترین واجبات است، بر ايشان گنبد و گلدسته ساختهاند و مقدار زیادی دعا و زيارت به نام خضري که اصلا وجود ندارد جعل کردهاند! چه زیباست کلام حضرت علي ÷که ميفرمايد: «ما أحدثت بدعة إلا ترك بها سنة، فاتقوا البدع»یعنی هيچ بدعتي به وجود نمیآید مگر اینکه با ايجاد آن، سنتي از بين میرود، پس از بدعتها بپرهيزيد. [۱۱۲]
[۱۱۲] نهج البلاغه، خطبه ۴۵.