زیارت روز هفدهم ربیعالاول
در اين بخش مجلسي زيارتي را به عنوان زيارت نهم از امام صادق ÷نقل کرده که «مرسل» و بدون سند است و در اين زيارت جملات زيادي بر ضد عقل و قرآن و بر خلاف تاريخ آمده است. از آن جمله به حضرت امير ميگويد: «السلام عليك يا وصي الأوصياء».با اينکه تاريخ و عقل و حديث هر سه شاهدند که آن حضرت فقط وصي خاتم الأنبياء بوده است نه غير او! و ديگر آنکه ميگويد: «السلام عليك يا من عنده علم الكتاب»یعنی سلام بر تو اي کسی که علم کتاب در نزد اوست. اينجانب در تفسير مختصر خود بر قرآن کريم به نام تابشي از قرآن ذيل آيه آخر سوره مبارکه الرعد گفتهام که مراد از «وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ ٤٣» به شهادت دهها آيهی قرآن، علماي يهود و نصاري هستند که کتاب آنان از رسالت پيغمبر صخبر داده بود.
از آن جمله ميگويد: «أيها المتصدق بالخاتم في المحراب»يعني اي کسي که در محراب انگشتر خود را صدقه داد. در حالي که در زمان رسول خدا صدر ميان مسلمين محرابي وجود نداشته است که کسي بخواهد در آنجا صدقه بدهد! [۱۰۸]و اولین کسي که در مسجد، محراب و مقصوره ساخت معاويه بوده است!
و در همين زيارت ميگويد: «السلام على نور الأنوار ... مستنقذ الشيعة المخلصين من عظيم الأوزار» یعنی سلام بر نور نورها... نجات بخش شيعيان مخلص از بار گناهان بزرگ! کلمه نور الأنوار از بافته هاي فلاسفه مشرک يونان است که امثال این غلوکننده آن را از آنها فرا گرفتهاند، آنان ميگفتند: «لا يصدر من الواحد إلا الواحد»يعني از خداي واحد مجرد، چیزی صادر نميشود مگر يک چيز، زيرا کثرت در ذات او نيست، پس او مصدر يک چيز است و آن يک چيز عقل اول و يا همان نور الأنوار است و باقي موجودات را عقل اول و يا نور الأنوار خلق کرده و مصدر کثرت شده است. اما اين سخن باطل و مخالف قرآن است که ميگويد: ﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ﴾[الزمر: ٦٢] یعنی: «خالق همه چیز خداوند است».
خدا مصدر نيست و چيزي از او صادر نشده است نه واحد و نه کثير، بلکه او ايجاد کنندهی موجودات از نيستي هست، زيرا خدا خارج و داخلی ندارد تا چيزي از او صادر شود و لازمهی صدور، ترکيب است. میبینیم که اين غلوکنندگان هر کفري را از هر جايي گرفتهاند و آن را بر امام بستهاند و به مسلمين تزريق کردهاند!
اما در مورد جمله «مستنقذ الشيعة المخلصين من عظيم الأوزار»بايد پرسيد چگونه شيعه خالص و مخلص مرتکب گناهان بزرگ ميشود؟ و آيا کسي که مرتکب گناهان بزرگ شده شيعه مخلص است؟! مگر علي÷ نعوذ بالله پيشواي فاسقين و فاجرین است؟ آيا اطلاق چنين کلماتی در شأن علي ÷مدح او است يا ذم او؟ وانگهي از کجا معلوم که هر کس گناهان بزرگی مرتکب شود علي نجات دهندهی او است حال آنکه خدا به رسول خود با استفهام انکاري ميفرمايد: ﴿أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي ٱلنَّارِ ١٩﴾[الزمر: ١٩] یعنی: «آیا تو کسی را که [مستحق] آتش دوزخ است نجات میدهی؟»يعني رسول خدا نميتواند کسي را از عذاب نجات دهد پس چگونه علي ميتواند؟ آيا مقام و منصب علي همين است که طرفدار و دستگير فاسقين باشد؟ خود حضرت امير به شهادت صدها دعايي که از او به جا مانده از خدا ميترسید و از خوف گناهانش گريه و ناله ميکرد، و از قيامت وحشت داشت. چنين امامي دلال گناهکاران نخواهد شد بلکه از گناه و اهل آن بيزار است، و امام المتقين است نه امام اهل الأوزار و الکذابين.
در جمله بعدی ميگويد: «يا ولي الله إن بيني و بين الله عزوجل ذنوباً قد أثقلت ظهري...» یعنی اي ولي خدا، بين من و خداي عزوجل گناهاني است که بر پشتم سنگينی میکند و خواب را از من ربوده است اکنون آمدهام که تو مرا از آتش پناه دهی. در جواب او بايد گفت: خداوند فرموده است:
﴿أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ﴾[التوبة: ١١٨] یعنی: «در برابر خدا جز به سوی خدا پناهی نیست».
و فرموده است:
﴿مَا لَكُم مِّن مَّلۡجَإٖ يَوۡمَئِذٖ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٖ ٤٧﴾[الشورى: ٤٧] یعنی: «روز قیامت هیچ پناهگاه و هیچ فریادرسی برای شما نیست».
و علي ÷نیز فرموده است: «ألجئ نفسك في أمورك كلها إلى إلهك ... أمرك أن تسأله ليعطيك وتسترحمه ليرحمك» یعنی خود را در تمامي امورت به پناه پروردگارت در آور ... خدا تو را امرکرده که از او بخواهي تا تو را عطا فرمايد و از او طلب رحمت کني تا به تو رحم کند [۱۰٩]. بنابراین تنها کار عاقلانه این است که انسان از گناهانش توبه کند، زیرا علي ÷فرموده است: «لا شفيع أنجح من التوبة» یعنی هيچ شفيعي کاميابتر از توبه نيست [۱۱۰]و در مقابل خدا هيچ مقامي نميتواند از تو طرفداري کند، پس اگر ميخواهي خدا تو را بيامرزد توبه کن و حق خالق و خلق را ادا کن.
در نهج البلاغه چنین آمده است که علي ÷در نامهای به مالک اشتر نوشت: «أمره بتقوى الله و اتباع ما أمر به في كتابه، من فرائضه وسننه التي لا يسعد أحد إلا باتباعها»یعنی مالک اشتر را به تقواي الهي و پيروي از آنچه خدا در کتابش به آن امر فرموده است دستور میدهد، پیروی از فرائض آن کتاب و سننش، که هيچ کس به سعادت نميرسد مگر با پيروي از آنها [۱۱۱]. در ضمن امام که در ميان قبر و يا ميان ضريح طلا و نقرهی غصبي نيست، او از دنيا رفته و از اهل دنيا و فتنه و فساد تو و ديگران بي خبر است، تو خود را معطل مکن. و اگر هم امام حاضر بود نميدانست تو راست ميگويي يا دروغ، کسي که غیر از خدا از دل و نيت بندگان خبر ندارد. و امام از اهل گناه و فسق و فجور نیز بيزار است و با کساني که آخرت را به دنيا فروختهاند مخالف است.
باز در اين زيارت به امام ميگويد: «فاجعلني يا مولاي من همك و أدخلني في حزبك»یعنی مرا از همّ خود قرار بده و مرا در حزب خود داخل کن. بخش اول اين کلام غير بليغ و مبهم بلکه مهمل است و اما در بخش دوم اگر مقصود از حزب، حزب الهي باشد بر انسان واجب است به اختيار خويش و با پيروي از تعاليم شرع خود را مشمول حزب الهي کند نه آنکه امام بيايد و او را وارد آن حزب کند! باز ميگويد: «يا ولي عصمة الدين» یعنی اي ولي عصمت دين، و اين جمله معنای واضحي ندارد.
در اين زيارت مجلسي و ديگران گفتهاند که براي حضرت امير ÷شش رکعت و براي هر يک از حضرات آدم و نوح دو رکعت نماز بخوان! واضح است که خدا و رسولش اين نمازها را تشريع نکردهاند ولي معلوم نيست چگونه اين آقايان با ادعاي مسلماني و با علم به اينکه عبادات کاملاً توقيفي و منوط به اذن و تعليم شرع است، اين نمازها را توصيه کردهاند؟! و اگر شرع اجازهی اين نمازها را داده است چرا ديگران به جز کذابين و مجاهيل از اين نمازها بيخبر ماندهاند؟!
[۱۰۸] در مورد «خاتم بخشی» رجوع کنید به کتاب «شاهراه اتحاد» تألیف جناب استاد «حیدرعلی قلمداران» ص ۱۴۵ به بعد. [۱۰٩] نهج البلاغه، نامهی ۳۱. [۱۱۰] نهج البلاغه، کلمات قصار، شمارهی ۳٧۱. [۱۱۱] نهج البلاغه، نامهی ۵۳.