باب زیارت حضرت زهرا عليها السلام
۱- حضرت زهرا عليها السلام به علي ÷وصيت فرمود که قبر مرا از دید مردم مخفي کن. ولي مجلسي و ساير محدثين شیعه در کتب خود سعي دارند که قبر او را معلوم و معين کنند و چون معين نشده بايد زيارتنامههاي متعدد در مکانهاي متعدد بتراشند! مجلسي از «کافي» نقل کرده که امام صادق ÷فرموده: «نماز در خانه فاطمه بهتر از نماز در مسجد است» جاي سؤال است که مگر خانه فاطمه هنوز پابرجا است؟ و چگونه خانه حضرت زهرا از مسجد که خانه خدا است فضیلتش بیشتر است؟ پس چرا حضرت علی در مسجد نماز ميخواند؟ و عمل راجح و اولي را ترک مينمود؟ آيا همين روايات باعث تحقير مسجد و کم شدن رونق مساجد و پرشدن مقبرهها نميشود؟
۲- درهمين باب روايت کردهاند که رسول خدا فرمود هر کس به فاطمه «صلى الله عليك»بگويد، خدا او را ميآمرزد و در هر جاي بهشت که باشم او را به من ابلاغ ميکند. بنابراين بايد بگوييم که ما به مقام حضرت رسول رسيده و در بهشت با او هستيم زيرا ميگوييم «صلى الله عليك»!.
همچنين روايت کردهاند که در زيارت حضرت فاطمه عليها السلام بگو: «يا ممتحنة امتحنكِ الله الذي خلقكِ قبل أن يخلقكِ فإنا نسألكِ إن كنا صدّقناكِ إلا ألحقتنا بتصديقنا بالدرجه العالية»: اي حضرت فاطمه! خدايي که تو را آفريد امتحانت نمود پيش از آنکه تو را خلق کند! و ما از تو ميخواهیم که اگر تو را تصديق کردهايم ما را با تصديق به درجهی عاليه برسانی.
حال اگر کسي بخواهد معني اين جملات را بفهمد که چگونه خدا فاطمه را پيش از آنکه او را خلق کند امتحان کرده! بايد گفت: این مصداق «المعنى في بطن الشاعر» است یعنی معناي اين کلام را فقط راوي ميداند!
ديگر اينکه ملحقکردن به درجات عاليه به دست حضرت زهرا نيست، درجه هرکسي وابسته به ايمان و عمل خود اوست، مگر کسي با دو کلمه تملق و چاپلوسي به درجات عاليه ملحق ميشود؟!
مجلسي در اينجا و در بسياري از موارد ديگر زيارتنامههایي طولاني که مملو از تملقات و چاپلوسي میباشد از قول شيخ طوسي و صدوق و مفيد و ابنطاووس و ديگران نقل کرده، و بعد ميگويد: «آنان گفتهاند که اين زيارتنامهها از جانب خدا و رسولش نيست، بلکه خودمان آن را مناسب دانستهایم»! مايه تعجب بسيار است، مگر کسي به سليقهی خود و بدون دليل شرعي متقن ميتواند هر چه را مناسب ديد به دين خدا اضافه کند؟!
مثلاً مجلسي در همين باب ميگويد: حديثي در کيفيت زيارت حضرت زهرا وارد نشده ولي اصحاب ما اين زيارات را مناسب ديدهاند! مثلا اين جمله را مناسب دانستهاند: «وزوجة الوصي والحجة والسلام عليكِ يا والدة الحجج». يعني مناسب ديدهاند که شوهر و اولاد فاطمه عليها السلام حجت باشند، در حالي که قرآن فرموده پس از رسولان الهي کسي حجت نيست:
﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِ﴾[النساء: ١٦٥] یعنی «پیامبرانی بشارتآور و هشدار دهنده [فرستادیم] تا پس از [آمدن] آنها برای مردم نزد خدا حجتی نباشد».
حضرت علي ÷نيز فقط انبياء را حجت دانسته و ميفرمايد: پس از پيغمبر ما حضرت محمد صديگر حجتي نيست و با حضرت رسول صحجت بر مردم تمام شده است: «بل تعاهدهم بالحجج على ألسن الخيرة من أنبيائه، ومتحملي ودائع رسالاته، قرناً فقرناً، حتى تمت بنبينا محمد صحجّته»: «بلکه از بندگان با براهين و حجتهایی که بر زبان پيامبران برگزيده نهاد، مواظبت و مراقبت فرمود. پيامبراني که دارندگان امانت رسالت الهي بوده و قرني پس از قرني برانگيخته میشدند تا اينکه حجت او با پيامبر ما تمام گرديد» [۳۶].
آيا بايد سخن قرآن را که پس از رسولان حجتی نیست قبول کرد يا سخن ديگران را؟ ما دين خدا را از هر چيز مهمتر و بزرگتر و عزيزتر ميدانيم و حضرت زهرا و ائمه †را مروج و مبلغ وتابع دين ميدانيم و راضي نيستيم کسي به عنوان اظهار ارادت به آنان، دينشان را کم و زياد کند و حجت بتراشد و ترديد نداريم که خود آنان نه تنها به اين سخنان راضي نيستند بلکه کاملاً با آن مخالفاند.
[۳۶] نهجالبلاغه، خطبهی ٩۱.