آیات الهی و جملات زیارات
براي پاسخ به اين سؤال ابتداء به متن زيارتنامهها ميپردازيم و چون بررسي تمامي جملات زيارتنامهها بسيار طولاني خواهد شد ناچار به بعضي از جملات آنها اشاره ميکنيم و خوانندگان خود ميتوانند در موارد ديگر به قرآن مراجعه نمايند و مطالب زيارتنامهها را با کتاب الهي مقايسه کنند.
۱- مجلسي [۳۲]در کتاب مزار بحار در باب «زيارة النبي وسائر المشاهد في المدينة» از امام صادق ÷روايت کرده که فرمود: «إذا حج أحدكم فليختم حجه بزيارتنا لأن ذلك من تمام الحج»يعني هر يک از شما که عبادت حج را به جای آورد بايد در پایان مناسک حج به زيارت ما بيايد زيرا اين کار تمام کننده حج است. حال جاي پرسش است که:
اولاً: خود پيامبر صيا امام که حج ميکرد به زيارت چه کسي ميرفت؟ مگر حج امام و مأموم فرق دارد؟ و چرا اين شرط کمال حج را خداوند در قرآن بيان نفرموده است؟
ثانياً: امام اين قدر متکبر نيست که زيارت خود را کمال حج معرفي کند، زيرا خدا فرموده: ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗا﴾[القصص: ٨٣] یعنی «این خانهی آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که در زمین دنبال برتری نیستند». و نيز فرموده: ﴿فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢﴾[النجم : ٣٢] یعنی «از خودتان تعریف نکنید که خدا به حال اهل تقوی داناتر است».
ثالثاً: اگر امام اين کلام را گفته باشد براي زمان حياتش فرموده که مردم بروند و از علم او استفاده کنند و براي زيارت قبر خود نفرموده است، ولي راویان به غلط آن را دليل بر زيارت قبر گرفتهاند!.
آيا ممکن است همهی اين زياراتي را که مملو از تعريف و تمجيد و مداحي است و سه جلد «بحارالانوار» را به خود اختصاص داده است ائمه گفته باشند تا اینکه مردم بيايند مقابل قبر ما اين همه از ما تعريف و تملق کنند تا ما خشنود شويم و با همين گفتارهاي غلوآميز در محکمهی عدل الهي پارتي (واسطه) ايشان شده از ايشان طرفداري نماييم؟
۲- مجلسي در همان باب از رسول خدا صنقل کرده که فرمود: «من زارني حياً و ميتاً كنت له شفيعاً يوم القيامة»یعنی هر کس مرا در حياتم و يا در مماتم زيارت کند روز قيامت شفيع او خواهم بود. از اين حديث چنین برداشت ميشود که انتخاب شفيع به اختيار زوار است، ولي خدا انتخاب شفيع را فقط حق خود دانسته و اين حق را از مخلوق سلب کرده و در مورد شفاعت ملائکه فرموده:
﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ ٢٦﴾[النجم : ٢٦] یعنی: «چه قدر زیاد فرشته در آسمان وجود دارد که شفاعتشان سودی نمیبخشد مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و راضی شود اجازه شفاعت بدهد».
و نيز فرموده:
﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥ﴾[سبا: ٢٣] یعنی: «هیچ شفاعتی نزد پروردگار برای کسی سودی ندارد مگر برای آن کس که خدا اجازه شفاعتش را بدهد».
و در این زمینه شاعر چنین میفرماید:
اگر خدای نباشد ز بندهاش خشنود
شفاعت همهی پیغمبران ندارد سود
مناسب است در اینجا مطلبی را از بخش هفتم کتاب «عدل الهی» نوشته مرتضی مطهری نقل کنم، هر چند نظر وی در چند مورد از موضوع شفاعت از جمله درباره آیه ۳۵ سوره المائده صحیح نیست و به همین سبب نیز ایشان مانند سایر دیگر آخوندها آیهی شریفه را تا انتهاء ذکر نکرده است (صفحه۲۸۳ چاپ دهم کتاب عدل الهی) ولی به هر حال برخی از مطالب ایشان دربارهی شفاعت قابل توجه است، میگوید: نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناهکار بتواند وسیلهای برانگیزد و توسط او از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند، درست همانطوری که در پارتی بازیهای اجتماعات منحط بشری وجود دارد. بسیاری از عوام مردم شفاعت انبیاء و ائمه †را چنین میپندارند. باور دارند که پیغمبر اکرم صو امیر المومنین ÷و فاطمهی زهراء عليها السلام و ائمه اطهار خصوصاً امام حسین ÷متنفذهایی هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ میکنند، ارادهی خدا را تغییر میدهند و قانون را نقض میکنند. اعراب دوران جاهلیت نیز درباره بتهایی که شریک خداوند قرار میدادند همین تصور را داشتند، آنان میگفتند که آفرینش منحصراً در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست ولی در ادارهی جهان بتها با او شراکت دارند، شرک اعراب جاهلیت شرک در «ربوبیت خالق» نبود بلکه شرک در «الوهیت رب» بود.
میدانیم که در میان افراد بشر گاهی کسی موسسهای به وجود میآورد ولی ادارهی آن را به دیگری واگذار میکند یا در ادارهی آن موسسه خودش با دیگران به طور مشترک دست به کار میشود، درست مثل عقیدهی مشرکین دربارهی خدا و ادارهی جهان است. قرآن کریم به سختی با آنان مبارزه کرد و مرتب اعلام نمود که برای خدا شریکی وجود ندارد نه در الوهیت و نه در ربوبیت، او به تنهایی هم پدید آورندهی جهان است و هم تدبیر کنندهی آن، ملک و پادشاهی جهان اختصاص به او دارد و او رب العالمین است.
مشرکین که میپنداشتند ربوبیت جهان بین خدا و غیر خدا تقسیم شده است بر خود لازم نمیدانستند که در صدد جلب رضا و خشنودی الله باشند، میگفتند میتوان با قرابتها و پرستشهایی که در برابر بتها انجام میدهیم، رضایت «رب»های دیگر را به دست آوریم و نظر موافق آنها را جلب کنیم، هر چند مخالف رضای الله باشد، اگر رضایت اینها را کسب کنیم آنها خودشان به نحوی مشکل را در نزد الله حل میکنند.
اگر در میان مسلمانان هم کسی چنین معتقد شود که در کنار دستگاه سلطنت پروردگار، سلطنت دیگری هم وجود دارد و در مقابل آن دست به کار است چیزی جز شرک نخواهد بود. و اگر کسی گمان کند که تحصیل رضا و خشنودی خدای متعال راهی دارد و تحصیل رضا و خشنودی مثلاً امام حسین ÷راهی دیگر دارد و هر یک از این دو جداگانه ممکن است سعادت انسان را تامین کند دچار گمراهی بزرگی شده است. در این پندار غلط چنین گفته میشود که خدا با چیزهایی راضی میشود و امام حسین ÷با چیزهایی دیگر، خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، راستی، درستی، خدمت به خلق، نیکی کردن به پدر و مادر و امثال اینها و با ترک گناهان از قبیل دروغ، ظلم، غیبت، شرابخواری و زنا راضی میگردد، ولی امام حسین ÷کاری به اینها ندارد بلکه رضای او در این است که مثلاً برای فرزند جوانش علی اکبر ÷گریه کند و یا لااقل خود را به گریه بزند! حساب امام حسین از حساب خدا جداست. به دنبال این تقسیم چنین نتیجه گرفته میشود که تحصیل رضای خدا دشوار است، زیرا باید کارهای زیادی را انجام داد تا او راضی گردد، ولی تحصیل خشنودی امام حسین ÷آسان است، فقط گریه کردن وسینه زدن. و زمانی که خشنودی امام حسین ÷حاصل گردد او در دستگاه خدا نفوذ دارد و با شفاعت کارها را ردیف میکند. حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فی سبیل الله که انجام دادهایم همه تصفیه میشد و گناهان هر چه باشد با یک فوت از بین میرود!
چنین تصوری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلکه شرک در ربوبیت به شمار آمده و به ساحت پاک امام حسین ÷نیز که بزرگترین افتخارش عبودیت و بندگی خداست اهانت میشود. همچنانکه پدر بزرگوارش از نسبتهای غلو کنندگان سخت خشمگین میشد و به خدای متعال از گفتههای آنان پناه میبرد. امام حسین ÷کشته نشد برای اینکه العیاذ بالله دستگاهی در مقابل دستگاه خدا یا شریعت جدش رسول خدا صبه وجود آورد که راه فراری از قانون خدا باشد. شهادت او برای این نبوده که برنامه عملی اسلام و قانون قرآن را ضعیف سازد، برعکس وی برای اقامه نماز و زکات و سایر مقررات اسلام از زندگی چشم پوشیده و به شهادت تن داد.
خوانندهی عزیز کمی انصاف بده! آیا این زیارتنامههای موجود جز بر اساس همین تصور ساخته شدهاند؟ و آیا تاکنون دیدهای که روضه خوان و یا مداحی بر منبر سخنی مغایر با این تصور باطل بر زبان آورد و یا با آن مخالفت و مبارزه کند و آن را خلاف شرع بشمارد؟
باری مولف «عدل الهی» در قسمت دیگری از همین بخش کتابش به نقل از جلد دوم «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید» قسمتی از خطبهی پیامبر صرا ذکر میکند که در اواخر عمر خود فرمود: «أيها الناس إنه ليس بين الله و بين أحد نسب ولا أمر يؤتيه به خيراً أو يصرف عنه شراً إلا العمل، ألا لا يدّعِيَنَّ مُدّعٍ ولا يتمنّينَّ مُتمنٍّ، والذي بعثني بالحق لا ينجي إلا عمل مع رحمة، ولو عصيتُ لهويتُ، اللهم هل بلّغت؟» یعنی ای مردم بین خدا و هیچ کس رابطهی خویشاوندی وجود ندارد و هیچ رابطهی دیگری هم که موجب جلب منفعت یا دفع ضرر شود وجود ندارد جز عمل، اینها را بدانید تا هیچ کس ادعای گزافی نکند، هیچ کس آرزوی خام در دل نپروراند. قسم به خدایی که مرا به راستی بر انگیخت هیچ چیزی جز عمل همراه با رحمت خدا سبب رستگاری نمیگردد. من خودم هم اگر گناه میکردم سقوط کرده بودم. آنگاه فرمود: خدایا آیا آنچه بر من واجب بود بیانش کردم؟
اکنون چند مطلب هست که آن را به عرض خوانندگان گرامی میرسانم:
اولاً: اگر به صرف زيارت کسي مستحق شفاعت شود بايد تمام اصحاب رسولصکه آن حضرت را زيارت کردند و همچنين تمام فساق و فجاري که به زيارت قبرها رفتهاند همه وارد بهشت و مشمول شفاعت گردند و ديگر قانون قرآن و عقاب و حساب لغو گردد!.
ثانياً: در آيات قرآن به افراد انسان حتي انبياء اجازه شفاعت آن چنان که عوام خيال ميکنند داده نشده و هيچ آيهاي چنين صراحتي ندارد، بلکه حتي نسبت به مؤمنين شفاعت را در قيامت نفي نموده و فرموده:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞ﴾[البقرة: ٢٥٤] یعنی: «ای مؤمنین از آنچه روزی شما کردهایم انفاق کنید قبل از آنکه روزی فرا رسد که در آن نه داد و ستد و نه دوستی و نه شفاعتی دادرس انسان باشد».
ثالثاً: بعضي از آيات قرآن شفاعت را منحصر به خدا نموده چنانکه ميفرمايد:
﴿مَا لَكُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا شَفِيعٍۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ ٤﴾[السجدة : ٤] یعنی: «آیا یادآور نمیشوید که جز خدا سرپرست و شفیع دیگری ندارید؟».
و فرموده:
﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٤٤﴾[الزمر: ٤٤] یعنی: «بگو که تمامی شفاعت از آن خداست».
رابعاً: اگر از بعضي آيات قرآن چنین برداشت میشود که ملائکه شفاعت میکنند باید دانست که این شفاعت بعد از اجازه خداوند بوده است و در ضمن باید دانست که نميتوان انبياء و اولياء را بر ملائکه در کارهایی که انجام میدهند قياس گرفت، مثلا طبق قرآن ملائکه افراد انسان را قبض روح ميکنند در صورتي که نميتوان گفت انبياء و اولياء نيز چنين کاري را انجام میدهند. علاوه بر اين شفاعت ملائکه و انبياء و اولياء همان رحمت إلهي است که توسط ملائکه و شايد انبياء و اولياء به مشفوع له ابلاغ ميشود. زيرا فقط خدا به حال بندگان آگاه بوده و از رفتار و کردار ايشان مطلع است. آيات قرآن نيز اين مطلب را به صراحت تمام بیان میدارد.
۳- مجلسي در همان باب روايت کرده که رسول خدا صفرمود: «من أتى مكة حاجاً ولم يزرني في المدينة جفوته يوم القيامة ومن جاءني زائراً وجبت له شفاعتي ومن وجبت له شفاعتي وجبت له الجنة»یعنی هر کس براي حج به مکه برود و مرا در مدينه زيارت نکند من روز قيامت به او جفا خواهم کرد! و هر کس مرا زيارت کند، شفاعتم براي او واجب میگردد و هر کس شفاعتم براي او واجب گردد، بهشت براي او واجب میشود. ببينيد اين راوي دروغگو چگونه به پيامبر تهمت زده که رسول خدا فرموده هر کس به زيارت من نيايد من به او جفا خواهم کرد. مگر رسولخدا جفاکار و با هر کس او را زيارت نکند دشمن است؟! من گمان نميکنم هيچ عقلي اين سخن را بپذيرد و سخن خدا را که فرموده رسول اسلام رحمتی برای تمام دنیا است را رد کند: ﴿رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾[الانبياء: ١٠٧] . اضافه بر اين ميگويد هر کس که رسول خدا برایش شفاعت کند بهشت براي او واجب میشود يعني خدا ناچار، شفاعت رسول خود را ميپذيرد و او را به بهشت ميبرد! درحالي که خدا مطيع رسول نيست بلکه به رسول خود فرموده:
﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَيۡهِ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي ٱلنَّارِ ١٩﴾[الزمر: ١٩] یعنی: «آیا کسی که فرمان عذاب بر او محقق شد میتوانی او را از آتش نجات دهی؟».
مفهوم آیه چنین است که رسول خدا صنمیتواند کسی را که به آتش جهنم خواهد افتاد او را نجات دهد، پس اين حديث با قرآن موافقت ندارد و باعث گستاخی مردم خرافاتی و غرور آنان میشود.
۴- مجلسي در همان باب روايت کرده که رسول خدا صفرموده: «من مات في الحرمين لم يعرض له الحساب» یعنی: هر کس در مکه و يا در مدينه بميرد محاسبه نمیشود. اين روايت نیز مخالف قرآن است به گونهای که خدا میفرماید:
﴿فَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلَّذِينَ أُرۡسِلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَنَسَۡٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٦﴾[الاعراف: ٦] یعنی: «کسانی را که برایشان رسول فرستاده شده حتما مورد سؤال قرار میدهیم و حتما از پیغمبران سؤال و بازخواست مینماییم».
آيا خود رسول خدا که در مدينه فوت شده مورد سوال و بازخواست قرار میگردد يا خير؟ قرآن میفرمايد که حتي پيامبران مورد سؤال واقع ميشوند تا چه رسد به ديگران! به نظر ما مقصود دروغ گویان اين بوده که با جعل روايات قرآن را از بین مردم دور کنند.
۵- مجلسي در وسائل، جلد ۱۰، باب نوزدهم موسوم به باب «استحباب النزول بالمعرس لمن مرّ به» روايت کرده که رسول خدا صدر مکانی بين مکه و مدينه با یکی از همسرانش همخوابی کرد، سپس خوابش برد تا اینکه آفتاب طلوع کرد و نماز آن حضرت قضا شد. از این روایت برداشت کرده که مستحب است برای هر کس که به حج میرود در آنجا منزل کند و بخوابد. بايد گفت رسول خدا صپس از همخوابی خوابش برده و نمازش قضا شده و قطعاً پيامبر صاز مکاني که در آنجا نمازش قضا شده متنفر است پس نبايد کسي در آنجا بخوابد بلکه بايد به سرعت از آن منطقه بگذرد [۳۳]. و ديگر اينکه حاجيانی که نميخواهند در آنجا با همسرانشان همخوابی کنند براي چه باید آنجا بخوابند؟ آيا اين حديث استهزاء به دين نيست؟ جالبتر اينکه وسائل الشيعه در باب بيستم صفحهی ۲٩۱ از امام رضا÷روايت کرده که آن حضرت فرمود: «هر کس از منزلگاه معرس گذشت و همخوابی نکرد برگردد و همخوابی کند»!. لازم است بدانیم که خداوند همخوابی را به اختيار مؤمنين گذاشته و فرموده:
﴿نِسَآؤُكُمۡ حَرۡثٞ لَّكُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَكُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡ﴾[البقرة: ٢٢٣] یعنی: «همسرانتان کشتزارهای شمایند، هرگونه که میخواهید بر کشتزارهای خود وارد شوید».
خدا کند دشمنان اسلام اين مطالب را نخوانند وگرنه ادعا ميکنند معارف اسلام چیزی جز اینها نیست!
۶- مجلسي در همان باب روايت کرده که رسول خدا صبه امام حسين ÷فرمود: «من زارني أو زار أباك أو أخاك أو زارك ... الخ»يعني هر کس مرا، يا پدرت، يا برادرت و يا تو را زيارت کند شفاعت حق اوست و من که رسول خدايم او را از گناهانش خلاص ميکنم!
در اين حديث گويا امام حسين ÷از کودکي منتظر مقدم زائران و چگونگي اجر آنان بوده و گويا رسول خدا غفار الذنوب و يا شفاعت به دست او و خانوادهی او و زائرين او است. در حالي که خدا در قرآن به پيامبر صفرموده: ﴿إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ﴾[التوبة: ٨٠] یعنی: «اگر هفتاد بار برایشان طلب آمرزش کنی باز هم خدا هرگز ایشان را نمیآمرزد». زيرا خدا مطيع رسول و غيرِ رسول نيست.
٧- مجلسي درهمان باب روايت کرده که رسول خدا صفرمود: «من زار الحسن في بقيعه ثبت قدمه على الصراط يوم تزلّ فيه الأقدام»یعنی هر کس امام حسن را در بقيع زيارت کند، روزي که قدمها در آن خواهد لغزيد، قدم او بر صراط ثابت خواهد بود.
آيا هر کس هر گناهي کرده به صرف زيارت لغزش او بخشيده ميشود؟ آيا اين زيارت رشوهاي است که قوانين خدا را نقض ميکند؟ چرا اين ثواب فقط براي زيارت زمان ممات و قبر امام است؟ چرا براي زائر او در زمان حيات آن امام همام چنين بهرهاي نداشته است؟
۸- مجلسي در همان باب از حضرت جواد ÷روايت کرده که فرمودند: «هر کس متعمداً رسول خدا را زيارت کند پاداشش بهشت است». شکی نیست که تمام اصحاب آن حضرت به زيارتش نائل شدند و در نتيجه اهل بهشت خواهند بود، پس چرا شما به اصحاب رسول صبد ميگوييد؟ مگر اينکه کسي بگويد اين ثوابها براي زائر قبر است نه زائر خود رسول خدا ص، و اینجاست که باید گفت: ﴿إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ ٥﴾[ص/۵].
٩- مجلسي در همان باب از امام صادق ÷روايت کرده که فرمود: «من زارني غفرتْ له ذنوبه و لم يمت فقيراً» یعنی هر کس مرا زيارت کند گناهانش آمرزيده میشود و فقير نخواهد مرد. آيا امام اين قدر زيارت مردم از خودش را دوست دارد که فرموده تمام گناهان زائرش کيفر ندارد و هر کسی که به خدمت او رسيده در حال مرگ غني خواهد بود. علماي اقتصاد ميگويند براي ايجاد رفاه بايد از قوانين صحيح اقتصادي پيروي کرد ولي راويان چنین احاديث دروغی ميگويند براي بي نيازي بايد به زيارت قبور پرداخت! حال کدام صحيح است؟ قضاوت با خواننده است؟
به نظر ما دشمنان اسلام با اين روايات دين اسلام را موهون ساخته و مردم را بر انجام گناهان با جرات ساختهاند، زیرا زيارت قبر موجب آمرزش جنايات و گناهان میشود.
در همين باب روايتي آمده که حضرت عسکري ÷فرمود: «من زار جعفر وأباه لم يشك عينه ولم يصبه سقم»یعنی هرکس حضرت جعفر و پدرش را زيارت کند چشم درد نميگيرد و مريض نیز نميشود. بايد پرسيد چرا مردمي که رسول خدا صرا ميديدند، مريض ميشدند و خود علي ÷چشم درد گرفت و تعدادي از مهاجرين في سبيل الله که از اصحاب پيامبر صبودند پس از وصول به مدينه بيمار شدند و تب کردند؟ با وجود چنین روایاتی چگونه زائر قبر نوادهی پيامبر مريض نميشود و زائر خود پیامبر آن هم در حیاتش مریض میشود؟! اينها تماماً مخالف کتاب خدا و مخالف عقل سليم است، و روايات اين باب همهاش از اين قبيل است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل(مختصر).
[۳۲] در اینجا بیشتر به منقولات مجلسی میپردازیم، زیرا مطالب وی در کتب سایر محدثین شیعه نیز موجود است. [۳۳] چنانکه در «جامع المنقول فی سنن الرسول» نیز آوردهام، در «وسائل الشیعه» ج۳، ص ۲۰٧ و المصنف» ج۱، ص۵۸٧ آمده است که چون نماز پیامبر اکرم صقضا شد جملهای به این مضمون فرمودند: «قوموا فتحولوا عن مکانکم الذي أصابکم فيه الغفلة» از مکانی که در آن دچار غفلت شدهاید برخیزید. اما در این روایت آمده که حتى اگر از چنین مکانی گذشتید و نخوابیدید دوباره به آن باز گردید!