زیارت جامعه
پيش از ختم کتاب، مناسب است نگاهی بیندازیم به «زيارت جامعه» که در ميان عوام بلکه گروهي از عالم نمايان، از شهرت و اعتبار خاصی برخوردار است. اين زيارت را مجلسي از تاليفات شيخ صدوق نقل کرده است. استاد مجاهد جناب قلمداران در کتاب خويش در مورد سند اين زيارت تحقيق کرده است و ديگر نيازي به بررسي سند آن نداريم، از اين رو در اينجا به متن اين زيارت توجه ميکنيم:
مجلسي درباره اين زيارت ميگويد: «أفصحها لفظاً و أبلغها معنى»مقصود وي آن است که الفاظ و جملات زيارت جامعه از تمام زيارات فصيحتر و معناي آن رساتر ميباشد.
اولاً چنانکه سابقاً گفتيم سيد مرتضي زيارتي تاليف کرده که مجلسي آن را به عنوان زيارت سي و هشتم ذکر کرده است و چنان سلاست و عبارات زيبايي دارد که خود مجلسي الفاظ آن را شافي خوانده است و ميگويد: ظاهراً اين زيارت تاليف سيد مرتضي و شيخ مفيد میباشد. و زيارت سيد خيلي فصيحتر و زيباتر و تأثر انگيزتر و داراي مدح دلنشينتر ميباشد. پس صرف فصاحت دليل بر اينکه کلامي را به امام يا رسول نسبت بدهيم نمیباشد.
ثانياً محال است امام متواضع و فروتني که از خودخواهي و خودپسندي و مداحي نهي کرده است، بگويد شما بيایيد چنين زيارتي که چندين ورق مداحي و اغراق و غلو دارد براي ما بخوانيد تا ما از شما خشنود گرديم و برايتان شفاعت کنيم!
ثالثاً ميدانيم که حکومت صفوي بنا به مقاصد سياسي، مايل بود که روح غلو و مبالغه نسبت به بزرگان، از جمله بزرگان دين شیعه، در ميان مردم رواج يابد و مجلسي علاوه بر اينکه در چنين محيطي پرورش يافته و رشد کرده است، خود نيز توجيهکنندهی حکومت افراد فاسد و نالايقي چون شاه سليمان و سلطان حسين صفوي بوده و آنان را مدح و تمجيد ميکرده است، و مسلماً اين کار نيز تاثير منفي خود را بر روحيهی او گذاشته و سبب شده که اين زيارت نامناسب و دور از روح شرع را بپذیرد و در دیگاهش خوب جلوه کند. اما ما با اشاره به بعضي از جملات آن که مخالف قرآن و عقل و تاريخ است ثابت ميکنيم که محال است امام هادي÷به خواندن آن دستور داده باشد:
الف) خطاب به امام ميگويد: «موضع الرسالة ومختلف الملائكة ومهبط الوحي»یعنی جايگاه رسالت و محل تردد فرشتگان و محل نزول وحي. در حالي که اين وصف فقط مختص رسول خداصبوده است و سايرين موضع رسالت ومحل هبوط و نزول وحي نيستند. گرچه ممکن است غلو کنندگان متعصب با زور توجيهات سرد و تأويلات سست، آن را از معناي صريح و واضحش منصرف کرده و احتمالات عجيب و دور از ذهن و معاني پيچ پيچی براي آن ببافند!
ب) به ائمه ميگويد: «أقمتم حدوده»یعنی حدود خدا را اجرا کردید. در حالي که این مساله به وضوح برخلاف مسلمات تاريخ است و ائمهی کرام جز حضرت علي و امام حسن متاسفانه قدرت تسلط و حکمرانی نداشتهاند و امکان و فرصت اقامهی حدود الهي را نيافتهاند.
ج) صرفنظر از اينکه مانند بسياري از روايات و دعاهای جعلي، ائمه را بقية الله خوانده است و يا در مورد آن حضرات به آيهی ۳۳ سورهی الأحزاب استشهاد کرده است که ما در تعدادي از تأليفات خود از جمله تفسير تابشي از قرآن، نادرستي آنها را اثبات کردهايم، مانند بسياري از زيارات جعلي ديگر با ذکر عبارت «إياب الخلق إليكم وحسابهم عليكم» یعنی بازگشت خلق به سوي شما و حساب شان با شماست! ضد آيات قرآن سخن گفته است! آیاتی مانند: ﴿مَا عَلَيۡكَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَيۡءٖ﴾[الانعام: ٥٢] یعنی: «مقداری از حسابشان نیز با تو نیست». ﴿فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُ وَعَلَيۡنَا ٱلۡحِسَابُ ٤٠﴾[الرعد: ٤٠] یعنی: «همانا وظیفه تو فقط ابلاغ است وحساب آنان با ماست». ﴿وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ ٤٧﴾[الانبياء: ٤٧] یعنی: «این کافی است که ما حسابرس باشیم». ﴿إِنۡ حِسَابُهُمۡ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّيۖ﴾[الشعراء : ١١٣] یعنی: «حسابشان جز با پروردگارم نیست». ﴿إِنَّ إِلَيۡنَآ إِيَابَهُمۡ ٢٥ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا حِسَابَهُم ٢٦﴾[الغاشية: ٢٥، ٢٦] یعنی: «همانا که بازگشتشان به سوی ما و آنگاه حسابشان نیز بر عهده ماست».
ديگر آنکه ائمه را حجت خدا خوانده است، در حالي که به صريح قرآن، انبياء حجت الهي بودهاند و پس از رسول خدا صکسي حجت نيست، چنانکه ميفرمايد: ﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِ﴾[النساء : ١٦٥] یعنی: «پیامبرانی بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم تا برای مردم پس از پیامبران بر خداوند حجتی نباشد».
و همچنین ائمه را صراط خدا دانسته است، در حالي که هر طفل ابجد خواني ميداند که پيامبر صو ائمه، خودشان سالک صراط مستقيم الهي بودهاند و اگر خودشان صراط ميبودند نیازی نبود در نمازشان بگویند: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦﴾یعنی: «ما را به راه راست هدایت فرما». زيرا در اين صورت معناي کلام آنها چنين ميشود که ما را به سوی خودمان هدايت فرما!
د) آيا عالم نماياني که اين دعا را ترويج و خواندنش را به عوام توصيه ميکنند، واقعاً اين دعا را قبول و به مفاد آن اعتقاد دارند، يا خير؟ در اين دعا چنین آمده است: «ومن جحدكم كافر»یعنی هر کس شما را انکار کند کافر است! جای سوال است اگر جز شيعيان اثني عشري و شيعيان اسماعيلي (هفت امامي)، تمامي عالم اسلام با وجود احترامي که براي ائمهی اهل بيت †قائل هستند، اما منکرند که آن بزرگواران در امر امامت و ولايت، منصوب و منصوص الهی ميباشند، آيا چنين کساني کافرند؟ و اگر کافرند، پس چرا شما غالباً از وحدت و اخوت گروههای اسلامي دم ميزنيد و شيعه و سني را به اتحاد و اتفاق دعوت ميکنيد؟ آيا ميخواهيد با کفار متحد شويد؟!
امام صادق ÷فرموده است: «عودوا مرضاهم واشهدوا جنائزهم واشهدوا لهم وعليهم وصلوا معهم في مساجدهم» یعنی بيمارانشان را عيادت و مردگانشان را تشييع کنيد و [در محاکم] برايشان گواهي دهيد و با آنان در مساجدشان نماز بخوانيد. [۱۳۵]حضرت امام موسي کاظم ÷نیز فرموده است: «صلى حسن وحسين عليهما السلام خلف مروان ونحن نصلي معهم» یعنی امام حسن و امام حسين پشت سر مروان نماز میخواندند و ما نيز با آنان (خلفا) نماز ميخوانيم. [۱۳۶]اگر چنین باشد که شما میگویید آيا اقتدا به کفار صحیح است؟!
پدر امام هادي ÷يعني حضرت محمد التقي معروف به امام جواد، دامادي مامون عباسي را که منکر امامت آن حضرت بود پذيرفت، پس چگونه ممکن است فرزندش امام هادي ÷منکران ائمه را کافر بشمارد! آيا ممکن است پدرش ازدواج با کفار را بپذيرد؟!
ه) ميگويد: «فبلغ الله بكم أشرف محل المكرمين وأعلى منازل المقربين وأرفع درجات المرسلين حيث لا يلحقه لا حق ولا يسبقه سابق ولا يطمع في إدراكه طامع، حيث لا يبقى ملك مقرب ولانبي مرسل ولا صديق ولا شهيد ولا عالم ولا جاهل ولا داني ولا فاضل ولا مؤمن صالح ولا فاجر طالح ولا جبار عنيد ولا شيطان مريد ولا خلق فيما بين ذلك شهيد إلا عرفهم جلالة أمركم وعظم خطركم كبر شأنكم وتمام نوركم وصدق مقاعدكم وثبات مقامكم وشرف محلكم ومنزلتكم عنده»!
معناي جملات فوق اين است که خداوند شما را به شريفترين محل بزرگان گرامي و به بالاترين منازل مقربين و بلندترين درجات پيغمبران مرسل رسانيده است!
اين جملات همهاش دروغ محض است و هيچ دليل شرعي ندارد، زيرا هر امامي، خود بايد مؤمن به مرسلين و تابع انبياء باشد. خود امير المؤمنين ÷ميفرمود: «نظرت إلى كتاب الله و ما وضع لنا و أمرنا بالحكم به فاتبعته و ما استن النبي صفاقتديته»یعنی به کتاب خدا نگريستم و به آنچه که بر ما مقرر کرده بود و فرمان داده بود که به آن حکم کنيم، از همان پيروي کردم و آنچه را که پيامبر صسنت نهاده بود، بدان اقتدا نمودم. [۱۳٧]همچنين آن حضرت در وصيت خود پس از ضربت خوردن از ابن ملجم ميفرمايد: «أما وصيتي فالله لا تشركوا به شيئاً، و محمد صفلا تضيعوا سنته، أقيموا هذين العمودين، وأوقدوا هذين المصباحين، وخلاكم ذم ما لم تشردوا»یعنی وصيت من به شما این است که چيزي را شريک خدا قرار ندهید و سنت محمد صرا ضايع نکنيد، اين دو ستون (توحيد و سنت) را برپا دارید و اين دو چراغ را بيافروزيد و بر شما هیچ مذمت و سرزنشي نخواهد بود تا وقتی که (از اين دو) دور نشويد [۱۳۸]. پس تابع، مقامش بالاتر از متبوع نميتواند باشد. نميدانم علما چگونه در مقابل اين زيارتنامه ساکت هستند، در حالي که ادعا ميکنند ما پيامبر اکرم صرا از ائمه بالاتر ميدانيم، آيا دروغ ميگويند؟!
همچنين ميپرسيم چگونه منزلت امام از تمام ملائکهی مقربين بالاتر است، با اينکه يکي از ملائکهی مقربين جبرئيل÷است که خداوند وي را «کريم» و «امين» و «مطاع» و «نيرومند» و «مکين یعنی داراي منزلت» خوانده است. (التکوير/۲۰) و او را معلم خاتم الأنبياء صقرار داده و فرموده است: ﴿عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ ٥﴾[النجم: ٥] یعنی: «شدید القوی (جبرئیل) به او تعلیم داده است». بنابراين جبرئيل÷معلم پيامبر و پيامبر به اقرارِ خودِ امير المؤمنين معلم وي بوده است، پس چگونه مقام و منزلت شاگرد پيامبر اکرم از معلم آن حضرت بالاتر است؟! بافندهی اين دعا از کدام آيهيا دليل شرعي فهميده که خدا مقام يکي از پيروان پيامبر صرا از مقام تمام ملائکه و انبياء بالاتر قرار داده است؟ آيا اين کار افتراء به خدا و دين او نيست؟ مگر ندانسته که خداوند فرموده است:
﴿لَا تَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا﴾[طه: ٦١] یعنی: «بر خدا دروغ نبندید».
و فرموده است:
﴿تَٱللَّهِ لَتُسَۡٔلُنَّ عَمَّا كُنتُمۡ تَفۡتَرُونَ ٥٦﴾[النحل: ٥٦] یعنی: «سوگند به خدا که از آنچه بر خدا افتراء بستهاید، بازپرسی خواهید شد».
کجا خداوند فرموده است که مقام يکي از پيروان انبياء را از انبياء و رسل و ملائکه بالاتر قرار دادهام؟ چرا بر مزار بزرگان به خدا افتراء ميبنديد؟ آيا از خداوند حاضر و ناظر خجالت نمیکشید؟!
خداوند متعال چندين بار در قرآن کساني را که نادانسته و بدون دليل چيزي به خداوند نسبت ميدهند، عتاب کرده و اين کار را حرام شمرده و فرموده است:
﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ …. وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٣﴾[الاعراف: ٣٣] یعنی: «بگو همانا که پروردگارم حرام کرده است...که بر علیه خدا چیزی را بگویید که از آن هیچ نمیدانید».
به نظر ما امام هادي ÷خواندن اين زيارتنامه را توصيه نفرموده است، بلکه شيطان راوي را بدين کار دستور داده است، چنانکه در قرآن کريم ميخوانيم:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٌ ١٦٨ إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ١٦٩﴾[البقرة: ١٦٨، ١٦٩] یعنی: «از گامهای شیطان پیروی نکنید، همانا او دشمن آشکار شما است، همانا او شما را به کارهای زشت و فحشا و گفتن آنچه را که بدان علمی ندارید بر علیه خداوند امر میکند».
سپس ميگويد: «شما مقامي داريد که هيچ کس به آن نمیرسد و هيچ کس به سوي آن سبقت نمیگيرد و هيچ کس طمع وصول به آن مقام را ندارد! حال ميپرسيم مقام والاي ائمه به فضل و جبر الهي بوده است يا به سبب ايمان و عمل و جهاد و کوشش خودشان؟ اگر بگويي به فضل و جبر پروردگار بوده است، در اين صورت اين فضيلت نيست زيرا آنان به ايمان و عمل خويش به جايي نرسيدهاند، خدا هر رودخانه و هر درختي را خواه ناخواه معصوم قرار داده است، اما چنانکه خودشان فرمودهاند وصول به مقامات عالي و تقرب به درگاه الهي وابسته به عمل و سعي و تلاش خودشان است، میگوييم پس هر که سعي کند و پیروی از خدا و رسولش صکند ممکن است در شمار کساني که خداوند به ايشان نعمت تقرب بخشيده است قرار بگيرد، چنانکه ميفرمايد:
﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩﴾[النساء : ٦٩] یعنی: «هر که پیروی از خداوند و پیامبرش بکند با کسانی هستند که خداوند به ایشان نعمت بخشیده است کسانی همچون پیامبران و صدیقان و شهداء و نیکوکاران، و آنان بهترین همراهان هستند».
هنگامي که مردي به حضرت رضا ÷گفت که به خدا قسم تو بهترين مردم هستی، آن حضرت فرمود: سوگند ياد مکن، بهتر از من کسي است که باتقواتر باشد، سوگند به خدا آيه ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾[الحجرات: ١٣] یعنی: «همانا گرامیترین شما نزد پروردگار، با تقواترین شماست»، نسخ نشده است. [۱۳٩]
ديگر آنکه ميگويد: هيچ ملک مقربي و پيغمبر مرسلي و صديقي و شهيدي و نه عالمي و نه جاهلي و نه آدم پستي و نه آدم با فضيلتي و نه مؤمن شايستهاي و نه فاجر بدبختي و نه ستمگر و نه سلطان بدخويي و نه شيطان متمردي و نه مخلوقي که در اين ميان مشاهده شود نيست مگر اینکه خداوند جلالت امر شما و بزرگي شأن شما و تماميت نور شما و راستي مسند شما و ثبات قدم شما و شرافت جايگاهتان و منزلت شما را نزد خود، به همه آنان شناسانده است!
حال ميپرسيم آيا سلاطين و ستمگران عنود از قبيل چنگيز و تيمور و لنين و استالين و هيتلر و جانسون و ... همه مقامات و نورانيت و راستي مسند ائمه را ميدانستهاند؟! و هر فرد پست و فاجر بدبخت و هر شيطان متمردي عارف به مقام ائمه است؟! اگر چنین نیست پس چرا عالم نمايان اين دروغهاي شاخدار را ميخوانند؟ و چرا هر چه را امثال مجلسي يا ابن طاووس و ... نقل کردهاند، قبول ميکنند؟ واگر قبول ندارند چرا عوام را مطلع نميکنند؟!
ايرادات اين زيارتنامه بسيار بيش از اينهاست ولي با حال و روزي که اين روزها دارم و با عدم امنيت و بي خانماني در عين ضعف پيري و عوارض زندان و تبعيد، توان تفصيل بيشتر ندارم.
[۱۳۵] وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۳۸۲، حدیث هشتم. [۱۳۶] وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۳۸٧۳، حدیث نهم. [۱۳٧] نهج البلاغه، خطبهی ۲۰۵. [۱۳۸] نهج البلاغه، خطبهی ۱۴٩. [۱۳٩] عیون أخبار الرضا، باب ۵۸ (باب قول الرضا لأخیه زید بن موسی...) حدیث دهم.