۱۹۲- دعای یوسف ÷
خداوند متعال در دو موضع در سورهی یوسف، دو دعا از پیامبرش یوسف÷نقل کرده که هر دعایی دارای جایگاه و مناسبت خود است که شایسته است در آن تأمل و تدبر نمود.
دعای اول: خداوند متعال میفرماید:
﴿قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِۖ وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّي كَيۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَيۡهِنَّ وَأَكُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٣٣ فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ كَيۡدَهُنَّۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٣٤﴾[یوسف: ۳۳-۳۴].
«[یوسف] گفت: پروردگارا، زندان در نزد من از آنچه مرا به آن میخوانند، خوشتر است و اگر مکر آنان را از من باز نداری، به آنان گرایش یابم و از نادانان گردم. پروردگارش [دعای او را] اجابت کرد و مکر آنان را از او بازداشت . بیگمان او شنوای داناست».
و این مقامی از مقامهای پناه بردن به خداوند برای درخواست مصون ماندن از ارتکاب گناه و محفوظ ماندن از حیله و نیرنگ افراد شرور و بدکردار است، بهخصوص فتنه و نیرنگ زنان [بدکرداری] که فتنهی آنان از شدیدترین فتنهها علیه مردان در این دنیا است. پیامبرجمیفرماید: «بعد از خودم، هیچ فتنهای برای مردان، زیانبارتر از فتنهی زنان، به جای نگذاشتم» [۷۷]یوسف ÷در دوران جوانی و شادابیاش از سوی زنانی که از او میخواستند مرتکب کار زشت گردد در معرض این فتنه بزرگ قرار گرفت اما جز دوری گرفتن از حیله و نیرنگ آنان و پناه بردن به خدا -به خاطر مصون ماندن از اغوا و فریبندگی آنان- شایستهی او نبود. اینکه میگوید:
﴿قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِۖ﴾[یوسف: ۳۳].
نزد یوسف ÷افتادن به زندان -با آن همه دشواری و سختیاش- که همسر عزیز تهدیدش کرده بود در صورت عدم پذیرش درخواستش به آن میافتد، آسانتر و راحتتر از افتادن در گناه و ارتکاب معصیت بود. لذا یوسف÷رضایت و خشنودی خداوند را انتخاب کرد و به او پناه برد چرا که میدانست که اگر پروردگارش او را از ارتکاب آن مصون نداشته و از درافتادن در آن نجاتش ندهد توانایی دفع آن را از خود ندارد و به همین خاطر گفت:
﴿وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّي كَيۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَيۡهِنَّ وَأَكُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٣٣﴾[یوسف: ۳۳].
«و اگر مکر آنان را از من باز نداری، به آنان گرایش یابم و از نادانان گردم».
طبری/میگوید: «یوسف÷گفت: پروردگارا اگر نیرنگشان که پیوسته در پی القای آن به من هستند را از من دور نکنی بدانان تمایل یافته و با هوی و هوسشان موافقت مینمایم» [۷۸].
ابن کثیر/میگوید: «[یوسف÷گفت]: خدایا اگر مرا به نفس خودم واگذاری من در برابر نفس خود قدرتی ندارم و مالک هیچ نفع و ضرری برای خود نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد من بندهای ضعیف و ناتوانم مگر آنکه تو با نیرو و توانت من را تقویت کرده و مصون و محفوظ داری» [۷۹].
اینکه میگوید: ﴿وَأَكُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٣٣﴾معطوف بر این سخنش است که میگوید: ﴿أَصۡبُ إِلَيۡهِنَّ﴾با گرایش یافتنم به سمت آنان جزو کسانی میگردم که نسبت به حق تو نادانند و با امر و نهی تو مخالفت میورزند. این خود گواهی است بر آنکه هیچ کس نمیتواند از ارتکاب گناه و تسلیم شدن به گرفتار شدن در آن امتناع ورزد مگر به یاری و توفیق خدا، همچنین این سخن گواهی است بر زشتی جهل و نادانی و ملامت جاهل و نادان، و اینکه هر آن کس که خدا را نافرمانی کند او جاهل و نادان است.
علامه ابن سعدی/در رسالهای مهم با عنوان «درسهای آموزنده برگرفته از سرگذشت یوسف» میگوید: «از جمله درسهای برگرفته از این سرگذشت آن که شایسته است آدمی به هنگام ترس از گرفتار شدن در فتنهی گناهان و لغزشها به خداوند پناه ببرد و صبر پیشه سازد و بکوشد که از آن گناهان و لغزشها دوری بگیرد همچنان که یوسف÷چنان کرد و پروردگارش را به فریاد خوانده و گفت:
﴿وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّي كَيۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَيۡهِنَّ وَأَكُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٣٣﴾[یوسف: ۳۳].
و آدمی فقط با یاری و قدرت و حمایت خداست که میتواند از گناه دوری گیرد. آدمی موظف است که بدانچه دستور داده شده عمل نموده و از آنچه نهی شده دوری گرفته و بر آنچه بر او مقدر گشته صبر کرده و از فرمانروایی که به فرمانبرداران پاداش میدهد، طلب یاری کند» [۸۰].
خداوند دعای پیامبرش یوسف÷را اجابت نمود و به همین خاطر میفرماید:
﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ كَيۡدَهُنَّۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ٣٤﴾[یوسف: ۳۴].
خداوند دعای یوسف÷را پذیرفت و به او لطف نموده و او را از حیله و نیرنگ زنان و درافتادن در گناه و معصیت حفظ کرد، همچنان که خداوند در آیهای دیگر میفرماید:
﴿كَذَٰلِكَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٢٤﴾[یوسف: ۲۴].
«چنین کردیم تا بدی و ناشایستی را از او بگردانیم که او از بندگان اخلاص یافته ماست».
یوسف توحید و محبتش را نسبت به خداوند خالص گردانیده بود و خداوند نیز او را از بندگان مخلص خود گردانده بود و او را از فتنهی هلاککننده و درافتادن در شهوات پست و پلید رهانید.
دعای دوم: خداوند به نقل از پیامبرش یوسف÷در پایان بیان سرگذشتش میگوید:
﴿۞رَبِّ قَدۡ ءَاتَيۡتَنِي مِنَ ٱلۡمُلۡكِ وَعَلَّمۡتَنِي مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِيِّۦ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِي مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ ١٠١﴾[یوسف: ۱۰۱].
«پروردگارا، [بهرهای بسیار] از فرمانروایی به من دادی و مرا از تعبیر خوابها آگاه ساختهای. ای پدیدآرنده آسمانها و زمین، تو سرپرست من در دنیا و آخرت هستی. مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق گردان».
حافظ ابن کثیر/میگوید: «این دعایی از جانب یوسف صدیق÷است او هنگامی این دعا را کرد که خداوند با آوردن پدر و مادرش به نزد او و جمع کردنشان به دور هم، و اعطای نبوت و حکومت به او نعماتش را بر او کامل گردانید، یوسف÷از پروردگارش درخواست کرد همچنان که نعماتش را بر او در دنیا کامل گردانیده است در آخرت نیز آنها را بر او مستمر و مستدام گرداند و هنگامی که مُرد او را بر حالت مسلمانی بمیراند -این سخن را ضحاک گفته- و او رابه صالحان ملحق گرداند. منظور، دیگر برادرانش از انبیاء و فرستادگان -درود و سلام خداوند بر همگی آنان باد- است» [۸۱].
این دعای یوسف دعایی عظیم، بابرکت و شامل و فراگیر است. علامه ابن قیم/میگوید: «این دعا دربرگیرندهی اقرار به توحید، و تسلیم شدن در برابر پروردگار، و اظهار نیازمندی به او، و بیزاری جستن از انتخاب سرپرستی جز او است. اینکه آدمی با اعتقاد به اسلام از دنیا برود والاترین غایت و مقصود هر فردی است و این به دست خداست، نه به دست آدمی. این دعا دربرگیرندهی اعتراف به معاد و درخواست دوستی و همراهی با نیکبختان [در بهشت برین] است» [۸۲].
آنچه از این دعا برداشت میشود این است که آدمی باید پیوسته به پروردگارش پناه ببرد و مدام از او بطلبد که ایمانش را پایدار و مستحکم کند، و ابزارها و اسبابی را به کار گیرد که در راستای این فرآیند است و از خداوند بخواهد که نعمات را بر او کامل گردانیده و او را عاقبت به خیر گرداند و آخرین روزهای عمرش را بهترین روزهای عمرش، و آخرین کارهایش را بهترین کارهایش قرار دهد، همانا خداوند کریم و بخشنده و مهربان است.
در این دعایی که خداوند در این مقام از یوسف÷نقل کرده مطلبی وجود ندارد که نشاندهندهی آرزوی مرگ از سوی یوسف÷باشد بلکه آنچه ظاهر سخن بر آن دلالت دارد آن است که یوسف÷از پروردگارش درخواست کرد که هنگامی که او را میمیراند او را بر اسلام ثبات بخشیده و او را به بندگان صالح خود ملحق گرداند.
از پیامبرجبه اثبات رسیده که از آرزوی مرگ نهی نموده است چنان که در صحیح بخاری و مسلم به روایت از انسسآمده است که پیامبرجفرمود: «هیچ یک از شما به خاطر وارد شدن زیان و سختی بر او آرزوی مرگ نکند، اما اگر ناچار به آرزوی مرگ شد، باید بگوید: «اَللَّهُمَّ أَحْیِنِي مَا كَانَتِ الْحَیاة خَیْراً لِي، وَتَوَفَّنِي إِذَا كَانَتِ الْوَفَاة خَیْراً لِي»: خداوندا، مادامی که زندگی برایم بهتر بود مرا زنده نگه دار و وقتی که مرگ برایم بهتر بود مرا بمیران» [۸۳].
[۷۷] این حدیث را بخاری (۵۰۹۶)، و مسلم (۲۷۴۰) از اسامه بن زید سروایت کردهاند. [۷۸] تفسیر طبری (۱۳/۱۴۴) [۷۹] البدایة والنهایة (۱/۴۷۳) [۸۰] فوائد مستنبطة من قصة یوسف (ص: ۱۹) [۸۱] تفسیر ابنکثیر (۴/۳۳۷) [۸۲] الفوائد (۳۴۹) [۸۳] صحیح بخاری شماره (۵۶۷۱)، و ص حیح مسلم شماره (۲۶۸۰)