۲۰۱- دعای پیامبرمان محمدج(۲)
۵- از جمله آیاتی که در آن به پیامبرجدستور داده شده که به ذکر و دعای خداوند بپردازد این آیه است:
﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا ١١١﴾[الإسراء: ۱۱۱].
«و بگو: ستایش خداوندی راست که فرزندی برنگرفته و در فرمانروایی او را هیچ شریکی نیست و از ناتوانی کارسازی ندارد و چنان که سزاوار است او را به بزرگی یاد کن».
این دعای ثنا و تمجید است که خداوند پیامبرش محمدجرا دستور داده که به عنوان بیان یگانگی پروردگارش و به نشانه منزه بودنش از هر آنچه او را نسزد، آن را بیان دارد. در اثر از محمد بن کعب قرظی آمده که میگفت: یهودیان و نصاری میگفتند: خداوند برای خود فرزندی انتخاب کرده است، و اعراب [مشرک] میگفتند: «لبیک لا شریک لک الا شریکاً هو لک»، صائبین و مجوسیان میگفتند: اگر اولیاء خداوند نمیبودند خداوند ناتوان بود، لذا خداوند این آیه را فرو فرستاد که:
﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا ١١١﴾[الإسراء: ۱۱۱].
این آیه بیانگر آن است که خداوند به خاطر دارا بودن صفات کمال و جلال و اختصاصش به او، لایق و سزاوار حمد و ستایش است. خداوند سبحان از آنکه فرزند برگزیند پاک و منزه است، ملک و فرمانروایی تنها در اختیار اوست و شریکی ندارد، او بینیاز از بندگانش بوده و به هیچکدام از آنها نیازمند نیست، کسی از آنان را به عنوان دوست برنمیگزیند تا بدین وسیله از ناتوانی و خواری به عزت و قدرت دست یابد یا از قلّت به کثرت گراید، خداوند سبحان بزرگوار و والا است.
۶- از دیگر آیاتی که در آن پیامبرجبه دعا امر شده این سخن خداوند است که میفرماید:
﴿وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِي مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِي مُخۡرَجَ صِدۡقٖ وَٱجۡعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِيرٗا ٨٠﴾[الإسراء: ۸۰].
«بگو: پروردگارا! مرا صادقانه [به هر کاری] وارد کن، و صادقانه [از آن] بیرون آور، و از جانب خود قدرتی به من عطافرما که یار و مددکار باشد».
این دعای درخواست و تقاضا است خداوند به پیامبرشجدستور داده که آن را بگوید این دعا دربرگیرنده درخواست از خدا است که وارد کردن و خارج کردنش به طرزی شایسته و پسندیده و صادقانه صورت گیرد آنجا که میگوید:
﴿رَّبِّ أَدۡخِلۡنِي مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِي مُخۡرَجَ صِدۡقٖ﴾.
علامه ابن قیم/میگوید: «حقیقت صدق در این جملات همان حق ثابتی است که فرد را به خدا متصل میسازد و عبارتست از سخنان و رفتارها و کردارهای حقی که جزای آن هم در دنیا خواهد بود و هم در آخرت. وارد گرداندن صادقانه و بیرون آوردن صادقانه: آن است که ورود و خروجش بر پایهی حق و به خاطر خدا و در جهت خشنودی او باشد با هدف دستیابی به خواسته و کسب مطلوب، برخلاف ورود و خروج کذب که هدف و غایت [واقعی] ندارد که بدان دست یابد، و ساقه و تنهای نیز ندارد که بر پایه آن برپا گردد مانند خارج شدن دشمنانش در روز بدر. خروج صادقانه و شایسته مانند خروج و بیرون آمدن رسول اللهجو اصحابش در آن نبرد. همچنین ورود پیامبرجبه مدینه ورودی صادقانه و شایسته بود، به یاری خدا و برای خدا و به طلب خشنودی خداوند، لذا تأیید و یاری و پیروزی و حصول آنچه را درخواست کرده بود در دنیا و آخرت بدان دست یافت، برخلاف مدخل و ورود کذب که دشمنانش میخواستند روز احزاب به واسطه آن وارد مدینه شوند این ورود به یاری خدا و به خاطر خدا نبود بلکه به عکس در ضدیت با خدا و رسولش بود لذا چیزی جز هلاک و نومیدی و شکست به بار نیاورد، همچنین مدخل یهودیان، کسانی از یهودیان و نبردکنندگان با رسول اللهجبه قلعه بنیقریظه مدخل کذب بود لذا دچار سرنوشتی آنچنان شدند.
پس هر ورود و خروجی که به یاری خدا و برای خدا باشد صاحب آن تحت سرپرستی و مراقبت خداوند است و آن ورود و خروج صادقانه و شایسته است.
یکی از گذشتگان هنگامی که از خانهاش خارج میشد سرش را به سوی آسمان بلند میکرد و میگفت: «پروردگارا به تو پناه میآورم از اینکه به گونهای خارج شوم که سرپرستی و مراقبت تو همراهم نباشد» منظورش این بود که بیرون رفتنی پسندیده نباشد.
به همین خاطر ورود و خروج صادقانه و شایسته [در این آیه] به خروج رسول اللهجاز مکه و ورود ایشان به مدینه تفسیر شده است. بیشک این تفسیر من باب مثال و به قصد روشن کردن موضوع است، چرا که این ورود و خروج از مهمترین و عمدهترین ورود و خروجهای پیامبرجبوده است والا همه ورود و خروجهای ایشانجصادقانه و شایسته بود چرا که همه آنها به یاری الله و به خاطر الله و به فرمان او و جهت کسب رضایت و خشنودی او بوده است.
هیچکس از خانهاش خارج نشده و وارد بازار یا هر جای دیگری نمیشود مگر این ورود و خروج بر پایهی صدق یا کذب است، پس خارج شدن هرکس و ورودش بیش از این نیست که بر پایهی صدق یا کذب است» [۱۴۲].
این دعای عظیم دربردارندهی درخواست دیگری نیز از خداوند است:
﴿وَٱجۡعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِيرٗا ٨٠﴾.
قتاده میگوید: «همانا پیامبر خدا دانست که او تاب و توان چنین کاری را ندارد مگر به کمک قدرت و حجت، لذا برای [تفهیم و برپایی] کتاب خدا، و حدود الهی، و فرائض خداوند، و برپایی دین او درخواست یار و مددکار کرد، و قدرت و حجت رحمتی از جانب خداست که میان بندگانش قرار داده است که اگر آن نمیبود برخی بر برخی دیگر هجوم آورده و قدرتمندان ضعفا را درهم میدریدند» [۱۴۳].
مجاهد گفته: «﴿سُلۡطَٰنٗا نَّصِيرٗا ٨٠﴾یعنی حجتی آشکار» [۱۴۴].
امام ابن جریر طبری و حافظ ابن کثیر سخن قتاده در مراد پیامبرجاز درخواست یار و مددکار را برگزیدهاند. حافظ ابن کثیر میگوید: «حق باید در برابر بدخواهان و دشمنانش قدرت بازدارندگی داشته و از حمایت و پشتوانهای استوار برخوردار باشد، و به همین خاطر خداوند متعال میفرماید:
﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ ٢٥﴾[الحدید: ۲۵].
«به راستی که رسولانمان را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به داد رفتار کنند. و آهن پدید آوردیم که در آن [مایهی] جنگ و ستیز و [نیز] بهرههایی برای مردم است و تا خداوند کسی را که [دین] او و رسولش را در نهان یاری میکند، معلوم بدارد. بیگمان خداوند توانای پیروزمند است».
و در حدیث آمده که: «همانا خداوند به وسیله سلطان چنان نیروی بازدارندهای را ایجاد میکند که این بازدارندگی با قرآن محقق نمیشود» [۱۴۵]یعنی: خداوند بسیاری از مردم را به وسیله سلطان از ارتکاب گناهان و مفاسدی بازمیدارد که به هشدارها و وعدههای قرآن از آنها دست برنمیدارند و این یک واقعیت است» [۱۴۶].
خلاصه این دعا آن است که پیامبرجاز خداوند درخواست کرد که او را در تمامی کارهایش، در ابتدا و ورود به آن و در انتها و خروج از آن بر حق ثابت گردانده و به او توان و قدرتی دهد که حق را با آن پیروز نموده و او را در برابر هر که و هر چه که به مخالفت با آن برمیخیزد یاری دهد.
۷- از دیگر آیاتی که خداوند در آن به پیامبرجدستور به دعا میدهد این آیه است که:
﴿وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا ٢٤﴾[الکهف: ۲۴].
«و بگو امید میرود که پروردگارم مرا به [راهی] درستتر از این رهنمون گردد».
این دستوری از سوی خدا به پیامبرش محمد مصطفیجاست که به پروردگارش روی آورده و از او بخواهد که او را در دستیابی به خیر و منفعت موفق دارد، میگوید: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا ٢٤﴾یعنی مرا بر راهی که هدایتبخشتر و سودمندتر است تثبت گردان. علامه سعدی/میگوید: «پس خداوند بنده را دستور داده تا او را بخواند و به وی امید و اعتماد داشته باشد، چرا که مسلماً خدا او را به نزدیکترین راهی رهنمود میکند که وی را به رشد و تکامل میرساند. و بندهای که چنین است و تمام تلاش خود را در طلب هدایت مبذول میدارد، سزاوار است که موفق شود، و یاری پروردگارش او را دریابد و خداوند او را در همه کارهایش به راه راست رهنمود نماید» [۱۴۷].
[۱۴۲] مدارج السالکین (۲/۲۷۱-۲۷۰) [۱۴۳] این مطلب را طبری در تفسیرش (۱۵/۵۹) آورده است. [۱۴۴] این مطلب را طبری در تفسیرش (۱۵/۵۹) آورده است. [۱۴۵] شبیه این سخن را خطیب در «تاریخ بغداد» (۴/۱۰۸)، به نقل از عمربنخطابسبه شکل موقوف نقل کرده است. در سند این حدیث فردی وجود دارد که به احادیثش استدلال نمیشود آن شخص هیثمبنعدی است که کذّاب و متروک است، ابنعبدالبر در «التمهید» (۱/۱۱۸) حدیثی به همین معنی از عثمان بن عفانسآورده است اما این حدیث نیز معضل است به این معنا که در اثنای سندش دو یا چند راوی افتادهاند. [۱۴۶] تفسیر ابنکثیر (۵/۱۰۹) [۱۴۷] تفسیر ابنسعدی (ص: ۵۵۱)