متضاد بودن اقوال فقهاء و متحول شدن آن در ادوار زمان
۱- شیخ مفید (ت ۴۱۳ ﻫ) و شیخ طوسی (ت ۴۶۰ﻫ) گفتهاند متولی تحویل گرفتن خمس و تقسیم آن ظاهر و مشخص نیست چون نصی شرعی وجود ندارد كه تحویل گیرنده و تقسیم كننده را مشخص نماید، بنابراین نه فقیه نه كسی دیگر بر تحویل گرفتن خمس یا خرج كردن آن مشخص نشده است.
۲- بعد از آنها (طوسی و مفید) در نیمههای قرن پنجم هجری قاضی ابن براج میآید و میگوید باید خمس به عنوان امانت به فقها سپرده شود كه آنها آن را تا ظهور مهدی نگهداری میكنند.
یعنی فقها حق تصرف در خمس را ندارند نه حق دارند آن را برای نیازهای شخصی خود مصرف كند و نه میتوانند آن را در جایی دیگر خرج كنند.
و تردیدی نیست كه هیچ كسی بعد از مردن این فقها اموالی را مشاهده نكرده كه به نام مهدی نگهداری شده باشدند به خصوص بعد از آن كه فتوا عوض شد، و این نشانگر آن است كه فقها برای آن كه بتوانند این اموال را به دست بیاورند با گذاشتن اسم امانت و سرپوشی شرعی بر آن، این اموال را به چنگ میآوردهاند!.
۳- سپس ابن حمزه در قرن ششم آمد تا این نظریه را یک گام جلوتر ببرد، او با اینكه جرأت چنین كاری را داشت اما مقداری حیا میكرد بنابراین گفت دادن خمس به فقیه برای آن كه آن را تقسیم كند بهتر است و اگر صاحب مال خوب تقسیم كردن را بلند نباشد واجب است كه آن را به فقیه بدهد.
ببینید كه فقهای محترم چگونه گام به گام جلو میرفتهاند. بعد از آن كه گفتند فقیه خمس را تحویل میگیرد تا آن را به عنوان امانتی تا زمان ظهور مهدی حفاظت و نگهداری كند یک گام جلوتر رفتند و به فقیه اجازه دادن كه آن را تحویل بگیرد و گفتند بهتر است و مستحب است كه به فقیه داده شود!.
و شكی نیست كه تحویل گرفتن آن به عنوان امانت و نگهداری آن تا وقتی كه مهدی ظهور كند با تقسیم و توزیع آن فرق بزرگی دارد.
اما اگر صاحب مال تقسیم را خوب بلد نباشد واجب است كه خمس را به فقیه بدهد كه تقسیم كردن را خوب بلد است و در ضرب و تقسیم بیشتر وارد است.این یک و نیم گام به جلو است.
۴- بعد در قرن هفتم محقق حلی آمد و گام مهمی برداشت او گفت كه واجب است كه سهمیه امام (یعنی نصف خمس) به نایب امام داده شود تا او سهمیه امام را به مستحقان بدهد.
۵- و شهید اول در قرن هشتم میگوید اگر مكلف خواست خودش سهمیه امام را به مستحقان توزیع كند لازم است كه از نایب عادل كه دارای صلاحیت فتوا دادن است اجازه بگیرد.
۶- و محقق كركی در قرن دهم میگوید سهمیه امام باید به حاكم شرعی یعنی فقیه داده شود.
۷- و محمد باقر سبزواری در قرن یازدهم میگوید احتیاط در آن است كه كار صرف خمس در جاهایی كه باید مصرف شود به فقیه عادل سپرده شود، و او از نیابت فقیه از امام مهدی سخن گفته است.
۸- در قرن سیزدهم شیخ محمدحسن نجفی با تمام قدرت فتوا داد كه واجب است كه فقیه عادل متولّی خرج كردن سهمیه امام باشد.
۹- و در قرن چهاردهم هجری سید كاظم یزدی گفت لازم است كه در عصر غیبت سهمیه امام به نایب او داده شود و نایب او مجتهدی است كه همه شرایط را دارا است و یا اینكه باید با اجازه او به مستحقین داده شود.
عجیب اینجا ست كه او در سایر ابواب فقه به ولایت فقیه معتقد نیست اما فقط در مسئله خمس او ولایت فقیه را میپذیرد!!
۱۰- و در اواخر قرن چهاردهم هجری سید محسن حكیم میگوید اگر صاحب مال بر این باور بود كه میتواند رضایت امام غایب را جلب كند در خرج كردن سهمیه امام از خمس نیازی به اجازه گرفتن از فقیه نیست.
۱۱- و در آغاز این قرن (پانزدهم هجری) شیخ حسن فرید نظر جدیدی ارائه داد و در مورد خمس انقلابی به پا كرد و او حق خمس را از امام مهدی به علت غیبت و انجام ندادن مسئولیتهای امامت، گرفت و گفت باید یک نفر از مردم كار تحویل گرفتن خمس و توزیع آن را انجام دهد و این فرد مستقل است و نایب امام نیست [۲۹].
میبینید كه این فتواها و اقوال فقهی متضاد و مضطرب میباشند و گاهی كاملاً متحول میشوند، و مهمتر از همه اینكه برای وارد كردن فقیه در موضوع خمس هیچ دلیلی شرعی از كتاب یا سنت یا اقوال ائمه وجود ندارد!.
و دلیل متضاد بودن و مختلف بودن این فتواها این است كه همه محصول آرا و افكار انسانها هستند كه طبق نیاز خود آن را ارائه میدادهاند بنابراین همراه طبق شرایط موجود متحول میشدهاند.
گاهی واجب میكردند و گاهی مىگفتند مستحب است و گاهی جایز و گاهی احتیاط بر آن است و...!.
این اختلاف صادقترین مصداق گفته الهی است كه میفرماید: ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾[النساء: ۸۲]. «آیا درباره قرآن نمىاندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىیافتند».
و اگر از سوی غیر خدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا مىكردند.
پنهان كردن روایاتی كه میگوید خمس واجب نیست از طرفی فقها همه روایاتی را كه میگویند دادن خمس واجب نیست پنهان كردند و یا آن را تحریف كرده و قیچی كردند و اضافه بر این با سوء استفاده از جهالت مردم و اعتمادشان بر فقها روایات جدیدی اختراع كردند كه در منابع گذشته وجودی نداشتهاند.
به عنوان مثال در رساله معروف (الخمس بين السائل والـمجيب) آمده است: خمس یكی از مهمترین واجبات شرعی است كه در مورد آن خیلی تاكید شده است... امام ÷میگوید: (سختترین مسئله در روز قیامت این است كه صاحب خمس بلند میشود و میگوید پروردگارا خمس من كجاست) [۳۰].
اما این روایت دنبالهای دارد كه میگوید: (ولی ما شیعیان خود را از خمس معاف كردهایم تا پاک به دنیا بیایند و فرزندانشان پاكیزه شوند) [۳۱].
اما فقیه فقط قسمت اول روایت را ذكر كرده است چون روایت اگر كامل ذكر شود طبق آن شیعیان از دادن خمس معاف میباشند و فقیه نمیخواهد كه چنین باشد! سپس صاحب كتاب این روایت را ذكر كرده: ابوعبدالله ÷گفت: (آیا میدانی از كجا زنا به مردم راه پیدا كرد؟ گفتم: نمیدانم گفت: به سبب آن كه مردم خمس كه متعلق به ما اهل بیت است را نمیپردازند) [۳۲]نویسنده این روایت را هم مانند روایت قبلی قیچی كرده و قسمت دوّم آن را كه شیعیان را از دادن خمس معاف میگرداند ذكر نكرده است، در دنباله این روایت آمده است: (به جز شیعیان پاک ما كه من با معاف كردن آنها از دادن خمس تولد آنان را پاک میگردانم) [۳۳].
این خطرناکترین نوع تحریف است زیرا كاملاً بر عكس آنچه مورد نظر است را میگوید و این نشانگر نداشتن امانت داری علمی و عدم احساس مسئولیت دینی است، مسئولیتی كه خداوند میفرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَتُبَيِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ وَلَا تَكۡتُمُونَهُۥ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ وَٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَبِئۡسَ مَا يَشۡتَرُونَ ١٨٧﴾[آلعمران: ۱۸۷]. «(وبه خاطر بیاورید) هنگامى را كه خدا، از كسانى كه كتاب (آسمانى) به آنها داده شده، پیمان گرفت كه حتما آن را براى مردم آشكار سازید و كتمان نكنید! ولى آنها، آن را پشت سر افكندند; و به بهاى كمى فروختند; و چه بد متاعى مىخرند».
سپس نویسنده دو روایت دروغین كه خودش آنها را اختراع كرده است بیان میدارد، دلیل اینكه میگویم این دو روایت را خودش اختراع كرده این است كه من مصادر و مراجع چهارگانه گذشته را بررسی نمودم اما این روایتها در آن مرجع ذكر نشده بودند، روایتهای اختراعی اینها هستند: امام زمان (عج) میگوید: (هر كس از ما چیزی را بخورد در حقیقت آتش جهنم را میخورد و به زودی وارد جهنم سوزان خواهد شد).
و امام (عج) میگوید: (لعنت خدا و ملائكه و همه مردم بر كسی باد كه از مال ما یک درهم را به ناحق بخورد) [۳۴].
نویسنده این دو روایت را ذكر كرده بدون آن كه منبع آنها را بگوید! كتاب الكافی كلینی تنها مرجعی است كه در دورانی تألیف شده كه در آن زمان مهـدی از طریق جانشینان خود با مردم تماس مىگرفته است، دورانی كه دوران (غیبت صغری) نامیده میشود، اگر مهدی چنین سخنی را گفته است باید در كتاب الكافی ذكر میشد، اگر مرجعی دیگر آن را نقل كرده از خودش در آورده است!.
و اینگونه روشن شد كه فقهاء بر اساس گفتهها و فتواهای بیدلیل از مردم خمس میگیرند، فتواهایی كه خداوند برای آن دلیلی نازل نكرده است!.
[۲۹] تطور الفكر السیاسی الشیعی ص ۲۵۶- ۲۵۸ احمد الكاتب. [۳۰] الخمس بین السائل وا لمجیب سید محمد محمد صادق صدر ص ۳. [۳۱] اصول الكافي: ۱/۵۴۷ و فقیه من لا یحضره الفقیه ۲/۲۲ والاستبصار طوسی: ۲/۵۷. [۳۲] الخمس بین السائل والمجیب ص ۳. [۳۳] اصول الكافي ۱/۵۴۶. [۳۴] الخمس بین السائل والمجیب ص ۳.