به فراموشي سپردن زكات
خمس باعث شده تا به زكات اهمیتی داده نشود، بنابراین آن گونه كه خمس ذكر میشود از زكات یادی نمیشود، و برای ادای زكات تلاش نمىگردد، و در همه جاههایی كه مردم معتقد به وجوب خمس هستند، مردم احساس نمیكنند كه زكات از واجبات است، و عموم مردم حتی احكام ساده زكات را نمىدانند، با اینكه خداوند كتاب خویش را آكنده از ذكر زكات نموده است، بر عكس خمس كه در قرآن از آن ذكری به میان نیامده است!! شاید علت این است كه مقدار زكات در مقابل خمس بسیار اندک و ناچیز است، و وقتی از صاحب مال، خمس خواسته شود چگونه مىتوان همزامان از او خواست كه زكات مالش را بپردازد؟!.
بنابراین مطالبه خمس و زكات بر دهنده و گیرنده سخت میآید. و مجتهد باید از این دو یكی را انتخاب كند، اگر یكی را بخواهد باید دیگری را فراموش كند، و تردیدی نیست كه مجتهد خمس را انتخاب میكند، و زكات را به فراموشی میسپارد، و یا اصلاً از آن یادی نمىكند، اگر كسی خودش زكات بدهد چه بهتر وگرنه خمس كافی است، و از زكات هم بیشتر است!.
بنابراین مشاهده میكنیم كه گاهی مجتهد به صراحت و با اطمینان خاطر میگوید كه او مختار است كه از خمس و زكات یكی را انتخاب كند، و كسی نیست كه از او بپرسد آیا او حق دارد كه واجبات شرعی را معاف كند، با اینكه خداوند آن را فرض گردانده است؟! و آیا وقتی خداوند حكمی و دستوری بدهد، حكم خداوندی نیاز دارد كه كسی به آن اضافه كند، و توضیح به آن بیافزاید با اینكه خدا در كتابش میگوید: ﴿وَٱللَّهُ يَحۡكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكۡمِهِۦ﴾[الرعد: ۴۱]. «و خداوند حكومت مىكند; و هیچ كس را یاراى جلوگیرى یا رد احكام او نیست».
و آیا فقیه در مقابل دیگر منابع شرعی یک منبع میباشد؟!.
و اینگونه زكات فراموش شده و عموم مردم آن را نمىدانند و آن را نمیپردازند، بلكه اصلاً احساس نمیكنند كه زكات واجب است، با اینكه خمس را می پردازند، در حالی كه فكر میكنند كار خوبی انجام میدهند!!.