ماليات خمس:
دكتر موسی موسوی میگوید: تفسیر غنیمت به درآمدها و سودها چیزی است كه جز پیش فقهای شیعه در جایی دیگر دیده نمیشود. آیه به صراحت میگوید كه خمس در مورد غنائم جنگی است، نه در سود درآمدها. روشنترین دلیل برای اینكه دادن خمس درآمدها واجب نیست، سیره پیامبر صو سیره خلفای بعد از اوست كه علی نیز از خلفای او بوده است، و حتی سیره ائمه شیعه دلیل روشنی است بر اینكه خمس گرفتن از درآمدها مشروعیت ندارد. زیرا سیرهنگاران سیره پیامبر را نوشتهاند، و همه كارهای كوچک و بزرگ او، و اوامر و نواهی او را نگاشتهاند، چنین چیزی بیان نكردهاند كه پیامبر در دوران حیات خویش كسی را به بازار مدینه میفرستاد، تا یک پنجم سودهای اموال مردم را بگیرد، با اینكه سیرهنگاران حتی اسامی كسانی را كه پیامبر آنان را برای جمع آوری زكات اموال مسلمین میفرستاد، نوشته و ثبت كردهاند. و همچنین كسانی كه تاریخ خلفا و امام علی را نوشتهاند در هیچ جایی نگفتهاند كه یكی از آنها از مردم خمس مىگرفت، یا آنها عاملان خود را برای جمع آوری خمس می فرستادهاند.
و زندگی امام علی در كوفه معروف و مشخص است، و هیچگاه اتفاق نیافتاده كه امام كسانی را به بازار كوفه بفرستد تا از مردم خمس بگیرند، و یا هیچگاه چنین نبوده كه از فرمانداران خود در گوشه و كنار سرزمینهای اسلامی تحت فرمانش بخواهد كه از مردم خمس بگیرند، و به بیت المال در كوفه واریز كنند، و همچنین سیرهنگاران ائمه هرگز ذكر نكردهاند كه ائمه از مردم خمس مىگرفتند و یا كسی مالی به نام خمس به آنها داده است) [۴۲].
جنگ ابوبكر صدیق با آنان كه از دادن زكات اباء ورزیدند، ابوبكر صدیق سبا مرتدین و منكران زكات به یک صورت جنگید، كتابهای فقه و سیره و تاریخ نوشتهاند كه اینها از دادن زكات امتناع ورزیدند، و نگفتهاند كه آنها از دادن چیزی به نام خمس سرباز زدند، با اینكه اگر خمس مشروعیت میداشت و از واجبات میبود همانند زكات از دادن آن اباء میورزیدند، و قطعاً كتابهای تاریخ و فقه و سیره مینوشتند كه آنها از دادن خمس سرباز زدهاند، و گفته میشد جنگ با آنان كه از دادن خمس سرباز زدند، چون خمس بیشتر از زكات است، و یا اینكه چنین گفته میشد كه جنگ با كسانی كه از دادن خمس و زكات امتناع كردند. آیا معقول است كه بگوییم آنها از دادن زكات سرباز زدند، اما خمس را میدادند؟ یا اینكه خمس را هم ندادند؟ ولی مؤرخین و كتابهای سیرت و فقهاء همه با هم توافق كردند كه از خمس یادی نكنند، و آن را به حساب نیاورند؟!.
یا اینكه معقول این است كه بگوییم چنین چیزی اصلاً وجود نداشت تا آنها از دادن آن امتناع ورزند، یا از كسی چنین چیزی خواسته شود.
[۴۲] الشیعة و التصحیح.