کلید حدیث شناسی

فهرست کتاب

فصل پنجم: حدیث مردود

فصل پنجم: حدیث مردود

حدیث مردود حدیثی است که در یکی از جهات ذیل ضعف و عیب و نقص متوجه آن گردد:

الف: از جهت مسند و سلسله که فاقد نظم و اتصال باشد.

ب: از حیث احوال تک تک راویان که واجد شرایط روایت حدیث نباشند.

ج: از حیث متن که مخالف واقعیات و مسلّمات باشد و قابل تأویل و توجیه هم نباشد و اینک توضیح یکایک آنها.

الف: حدیث مردود بعلت فقدان نظم و اتصال سند و سلسله چهار قسم است:

۱- مُرْسَل: حدیثی است که سقوط راوی در بین تابعی و پیامبر جصورت گیرد. مثلاً عبدالله بن دینار تابعی بگوید: «قال النبي كذا» [۱٩۴].

۲- مُعَلَّق: حدیثی است که سقوط راوی از این سر سلسله واقع شود. مثلاً ابن ماجه از شیخ خویش نقل نکند بلکه از شیخ شیخش نقل کند که او را هم ندید است [۱٩۵].

۳- مُعْضَل: حدیثی است که سقوط راوی در وسط سلسله دو نفر یا بیشتر و بطور متوالی تحقق یافته است [۱٩۶].

۴- مُنْقَطِع: حدیثی است که سقوط راوی دو یا بیشتر اما غیر متوالی باشد و در دو موضع از سلسله صورت گیرد [۱٩٧].

توجه: سقوط راوی که موجب پیدایش این چهار قسم و عدم اتصال سلسله می‌گردد دو نوع است:

۱- سقوط واضح: که با توجه به زندگینامۀ راویان و تاریخ تولد و وفات آنها معلوم می‌شود که این دو راوی امکان ندارد یکدیگر را ملاقات کرده باشند پس در بین آنها یک راوی دیگر وجود داشته که در این سلسله سقوط کرده است.

۲- سقوط خفی: علایم سقوط راوی آنقدر مخفی باشد که تنها اشخاص ژرف‌بین و دقیق آن‌هم با تلاش و تعمق زیاد بتوانند بفهمند که یک راوی در این سلسله سقوط کرده است و در این صورت چنین اسقاطی را «مُدَلَّس» می‌نامند زیرا راوی سرپوشی بر روی این سقوط گذاشته است و وانمود کرده که او را ملاقات کرده است و راوی دیگر سقوط نکرده است و مُدَلَّس معمولاً با عباراتی ادا می‌گردد که احتمال می‌دهد او را ملاقات کرده باشد مانند: «عن فلان یا قال فلان»و اگر عبارتی بگوید که در ملاقات کردن صریح باشد مُدَلَّس بحساب نمی‌آید بلکه کذب و دروغ محض است [۱٩۸].

ب: حدیث مردود به این دلیل که ضعف و نقص متوجه یکی از راویان باشد، دارای هشت قسم است:

اول- حدیث موضوع: حدیثی است که ثابت شده باشد راوی آن، بطور عمد در روایت حدیث دروغگو است.

انگیزه حدیث‌سازی و جعل احادیث‌ گاهی دشمنی با دین اسلام [۱٩٩]و گاهی به گمان خدمت به اسلام و به مسلمین [۲۰۰]و گاهی برای پیشرفت مذهبی از مذاهب و نشان دادن عظمت شخصیت‌های اسلامی [۲۰۱]و گاهی به منظور تقرب به صاحبان زر و زور و سیرکردن شکم‌ها و پرکردن جیب‌ها و اهداف نفس‌پرستی و هواپروری بوده است [۲۰۲]و بیشترین تلاش و کوشش و تحقیقات محدثین در طول تاریخ متوجه تشخیص احادیث جعلی و نشان دادن احادیث صحیح پیامبر جبوده است و کتاب‌های مشروح و مفصلی را در زمینۀ احادیث موضوعه تألیف کرده‌اند که از جمله: موضوعات ابن الجوزی (م ـ ۵٩٧) موضوعات سیوطی (م ـ ٩۱۱ هجری) موضوعات قتنی (م ـ ٩۸۶) الموضوعات الکبیر ملاعلی و غیره می‌باشند. و همچنانکه علما و محققین بوسیلۀ قلم و از راه تألیفات مشروح بشدت از حدیث‌سازی جلوگیری می‌کردند، سلاطین اسلام نیز بوسیلۀ شمشیر و از راه اعدام و بدار آویختن حدیث‌سازان حرفه‌ای از جعل احادیث بشدت پیش‌گیری می‌کردند [۲۰۳].

دوم حدیث متروک: حدیثی است که راوی آن به دروغگویی در حدیث متهم باشد یا آن حدیث فقط از طریق او روایت شده باشد و مخالف قواعد معلومه هم باشد یا راوی آن در مسائل دیگر دروغگو باشد [۲۰۴].

سوم منکر: حدیثی است که راوی آن خیلی بی‌محافظه و زیاد اهل اشتباه یا اهل فسق باشد [۲۰۵].

چهار مُعَطَّلْ: حدیثی است که راوی آن از لحاظ رفع و وقف و اتصال و انقطاع و داخل کردن حدیثی در حدیث دیگر دچار اشتباه شده باشد و ظاهراً حدیث او از همۀ عیوب سالم باشد. اما محدثین باریک بین و اهل تخصص در علم الحدیث بتوانند عیب‌های این حدیث را ظاهر نموده و آن را انتقاد کنند (مُعَلّل) و این قسمت از پیچیده‌ترین و مشکلترین قسمت‌های علم الحدیث درایتی است [۲۰۶].

پنجم مُخاَلفَةُ الراوی: حدیثی است که راوی آن در موارد مشروحه ذیل با اشخاص مورد وثوق مخالف باشد:

۱- مُدْرَجُ الاسْناد: حدیثی است که راوی آن با اشخاص مورد وثوق در این جهت مخالف باشد که آنها این حدیث را با سندهای گوناگون روایت کرده باشند و او این حدیث را با سندی روایت کند که ترکیبی از سندهای آنان باشد [۲۰٧].

۲- مدرج المتن: حدیثی است که راوی جهت توضیح و بیان، جمله‌ای را از کلام خود به اول حدیث یا وسط حدیث یا آخر حدیث اضافه نماید [۲۰۸].

۳- مقلوب: حدیثی است که راوی آن در کلمات متن حدیث یا در کلمات اسم راویان تقدیم و تأخیری بعمل آورده و از این رو با اشخاص مورد وثوق مخالف باشد [۲۰٩].

۴- المَزیدُ فی مُتَّصِل الاسناد: حدیثی است که راوی آن برخلاف اشخاص مورد وثوق در سلسله راویان، یکنفر اضافی را ذکر کند و در محل ذکر راوی زاید نیز تصریح شود که از او شنیده‌اند [۲۱۰].

۵- مُضْطَرِب: حدیثی است که راوی آن در اصل متن یا در سلسلۀ راویان با اشخاص مورد وثوق مخالف باشد [۲۱۱].

۶- مُصَحَّفْ: حدیثی است که برخی از کلمات آن از حیث حرف و نقطه (نه از حیث شکل) مخالف حدیثی است که اشخاص مورد وثوق روایت کرده‌اند [۲۱۲].

٧- محرف: حدیثی است که در روایت یکی از راویان برخلاف روایت اشخاص مورد وثوق یکی از کلمات آن در شکل (نه در حرف و نقطه) تحریف شده باشد [۲۱۳].

ششم: حدیثی است که راوی آن به یکی از صورت‌های ذیل مجهول باشد:

۱- راوی یک حدیث دارای نام‌ها و القاب و نشانه‌های متعددی است که به یکی از آنها معروف گشته است ولی در سلسله، او را با آن نام و نشان معروف ذکر نکرده‌اند و مردم تصور می‌کنند که شخص دیگری است و محدثین برای مشخص کردن این نوع راوی‌ها کتاب‌هایی تحت عنوان (موضح) تألیف کرده‌اند [۲۱۴].

۲- راوی حدیثی دارای نام و نشان مشخصی است اما در سلسله بدون نام و نشان از او یاد کرده‌اند. مثلاً بعنوان فلان یا مردی یا شخصی یا کسیکه مورد وثوق است او را ذکر کرده‌اند و محدثین برای معین کردن آنها کتاب‌هایی تحت عنوان (مُبْهَمات) تالیف کرده‌اند [۲۱۵].

۳- راوی حدیثی نام و نشان مشخصی دارد و به آن نام و نشان هم ذکر شده است اما از کسانی است که به ندرت حدیثی را روایت کرده است و فقط یکنفر حدیثی را از او روایت نموده است و محدثین برای معرفی کردن آنها کتاب‌هایی تحت عنوان (وحدان) تألیف کرده‌اند و این اشخاص را (مجهول العین) می‌نامند و اگر دو نفر یا بیشتر از آنها روایت کنند اما در مورد موثوق بودن آنها سکوت کرده باشند آنها را (مجهول الحال یا مستور) می‌نامند [۲۱۶].

هفتم: حدیثی است که راوی آن در موردی از سنت ثابت رسول الله جتجاوز کرده و اهل بدعت شمرده شود.

بدعت دو نوع است: یکی موجب کفر و بی‌ایمانی است مانند اینکه کسی مسائل بدیهی دین اسلام را (مانند نماز، روزه، حج و همچنین اخلاق و قوانین و حقوق بدیهی اسلامی را) باطل و غیر لازم بداند، روایت اینگونه اشخاص بعلت کفر و نداشتن اسلام کلاً مردود است [۲۱٧]... نوع دیگر موجب کفر و بی‌‌ایمانی نیست بلکه سبب فسق و خروج او از عدالت است در اینصورت اگر برای مذهب و گروه خاصی تبلیغات کند و احتمال داشته باشد که برای پیشرفت یک مذهب احادیث را جعل یا آنها را تصحیف و تحریف کند باز روایت او مردود است، مگر در مواردی که روایت او ربطی به تضعیف و تقویت مذهب مخصوصی نداشته باشد و اگر اساساً برای هیچ مذهب و گروهی تبلیغات نمی‌کرد و نسبت به تقویت و تضعیف مذاهب حالت بیطرفی داشت روایت او قابل قبول است [۲۱۸].

هشتم: راوی حدیثی که از هوش و حافظه، کم بهره باشد و حدیثی را که راوی بی‌محافظه روایت می‌کند دو قسم است:

۱- شاذّ: در صورتی که کم هوشی و بی‌محافظه‌بودن او دائمی و همیشگی بوده و عارضی نباشد [۲۱٩].

۴- مُخْتَلِطْ: در صورتیکه بی‌محافظه بودن و کم‌هوشی او عارض باشد و بعلت پیری و نابینایی یا حریق و سوختن کتاب‌هایش باشد [۲۲۰].

روایت شاذ و مختلط مانند روایت مستور، مرسل، مدلس اگر روایت معتبر دیگر آنها را تأیید کرد از قسم (حسن لغیره) بشمار می‌آیند و مقبول هستند والا مردود می‌باشند.

ج- حدیث مردود: نه باعتبار سند و سلسله و نه باعتبار احوال راویان، بلکه باعتبار متن آن در مقدمۀ این رساله توضیح داده‌ایم که موضوع علم الحدیث درایتی «راوی» و «مروی» است و برای یافتن احادیث صحیح همچنانکه سلسلۀ راویان و یکایک آنها مورد بررسی قرار می‌گیرد، خصوصیات «مروی» یعنی متن حدیث نیز در صحنۀ تحقیق و بازرسی واقع می‌گردد، و در شرایطی که متن روایتی با میزان سنجش خبرهای صحیح درست در نیاید این روایت مردود اعلان می‌گردد و معمولاً سند این نوع روایت‌ها نقص و عیب پوشیده‌ای هم دارد [۲۲۱].

میزان سنجش متن روایت‌ها بطوریکه شیخ سیوطی (م ـ ٩۱۱) در تدریب الراوی (ص: ۱۰۰) از ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی (م ـ ۵٩٧) نقل کرده این است: «اذا رایت الحدیث یباین المعقول، او یخالف المنقول او یناقض الأصول فاعلم انّه موضوع»(علوم الحدیث صبحی صالح ص: ۲٩۴) یعنی: هر حدیثی را دیدی که با عقل و مشاهده در تضاد است یا مخالف واقعیات تاریخی است و یا نظم و مقررات و قوانین دینی را بهم می‌زند، پس یقین داشته باشید که این روایت (که نام حدیث بر آن است) موضوع و ساخته شده است.

مثال قسم اول: عبدالرحمن بن زید (تابع تابعی)، از پدرش از رسول اللهجشنیده است که کشتی نوح به دور کعبه طواف کرد و در مقام ابراهیم دو رکعت نماز خواند [۲۲۲]، این حدیث را عبدالرحمن بن یزید بن اسلم ساخته سات که بدروغگویی شهرت داشته است و در این زمینه در کتاب تهذیب از امام شافعیسنقل شده است که مردی نزد مالک بن انس (امام مالک) از حدیث منقطعی بحث می‌کرد، مالک به او گفت: برو نزد عبدالرحمن بن زید تا حدیث را از پدرش از نوح! روایت کند [۲۲۳].

مثال قسم دوم: سهمی با یک زنجیرۀ منظم از عبدالله بن عمر روایت کرده است: «هنگامیکه ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ١نازل گردید پیامبرجبه معاذ فرمود: ای معاذ بنویس، معاذ لوح و قلم و دوات را گرفت و نوشت تا به این آیه رسید: ﴿كَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩ ١٩که لوح سجده برد و سپس قلم و بعد دوات سجده بردند، معاذ می‌گوید شنیدم که لوح و قلم و دوات می‌گویند: «اللّهم ارفع به ذكرا، اللّهمّ احطط به وزرا اللّهمّ اغفربه»معاذ می‌گوید من سجده بردم و به پیامبر جخبر دادم او هم سجده برد».

شیخ سیوطی در آللألی المصنوعه و نیز ابن الجوزی در موضوعات می‌گویند این حدیث موضوع است چون اسماعیل در سلسله روایت آن دیده می‌شود [۲۲۴].

مثال قسم سوم: همان روایت‌هایی که بنام احادیث روایت شده‌اند و یکنوع بی‌نظمی را در مقررات و قوانین ثابت دین اسلام نشان می‌دهند مانند: تهدیدات رعب‌آور و هول‌انگیز در مقابل جرمی خیلی کوچک (ترک سنتی و یا انجام دادن خلاف الأؤلی) و برعکس وعده‌های پر و پا قرص و بسیار عظیم در مقابل کار خیلی کوچک و حتی گفتن یک کلمه و عبارت مانند روایت‌های ذیل:

۱- کسی که گلی را بو کند و درود بر من نفرستد اکیداً بر من ستم و ظلم را روا داشته است [۲۲۵]که معلوم است ستم بر پیامبر جچقدر رعب‌آور و هول‌انگیز است و کسیکه ستم بر پیامبر جروا بدارد راه بهشت را ندارد و باید به جهنم برود و همچنین روایت‌هایی مبنی بر اینکه کسیکه جواب اذان را نگوید یا دیر به مسجد بیاید یا سنتی از سنت‌های نماز و روزه را ترک کند، در برابر قهر و غضب خدا قرار می‌گیرد و از بهشت محروم می‌شود. مانند این روایت از ابن عباس: «اهل نماز و روزه اگر برای جماعت حاضر نشد بعد از مرگ به جهنم می‌رود [۲۲۶]».

۲- کسی که بگوید «لا ‌اله الا ‌الله»دیگر هر گناه و عصیانی بکند به او ضرر نمی‌رسد [۲۲٧]و کسیکه بدین اسلام درآمد دیگر گناه و عصیان زیانی به او نمی‌رساند [۲۲۸]. هرگاه معلم به بچه گفت بگو «بسم‌ الله الرحمن الرحیم» و او گفت فوراً خدا این بچه و پدر و مادر و معلمش را از آتش دوزخ ایمن می‌کند [۲۲٩]و همچنین مانند این روایت: «لقمة في بطن جائع افضل من بناء الف جامع»یعنی: لقمه‌ای در شکم گرسنه ثوابش از ساختن هزار مسجد ببیشتر است.

در طی قرون و اعصار قصه‌گوها برای سیر‌کردن شکم‌ها و پرکردن جیب‌های خویش و جلب توجه مردم ناآگاه و دلجویی از سرمایه‌داران تباه‌کار و سیه‌روز هر اندازه توانسته‌اند این قبیل روایت‌ها را ساخته‌اند و قصه‌گوهای نسل‌های بعدی در جهت سودجویی [۲۳۰]خویش از این روایت‌ها استفاده کرده‌اند، عیب این روایت‌های اغراق‌آمیز و دور از حقیقت این است که اولاً.

مردم را از تلاش وکوشش و تحمل مشقت و رنج در انجام دادن وظائف سنگین اسلامی باز می‌دارند و امیدهای کاذب و توقع‌های بیمورد جای مجاهده و مبارزه و اعمال سنگین دینی را می‌گیرد.

ثانیاً: این رویت‌ها اسلام را آشفته و قوانین و مقررات آن را غیرثابت و نامنظم نشان می‌دهند. زیرا در دین اسلام برای بهشتی بودن و جهنمی بودن یکنفر اعتقادات و اعمال و اخلاقی اعلان شده است که در آیه‌های قرآن و احادیث صحیح پیامبر جبه همۀ آنها و دخالت کلی و جزئی آنها تصریح گردیده است و اینکه ترک نماز جماعت یک مرتبه کسی را به قعر جهنم پرتاب کند حتی اگر از تمام جهات دیگر مرد متّقی و مؤمن و پرهیزگاری هم باشد و اینکه فقط دادن یک لقمه یا گفتن یک بسم‌الله و یا لا اله الا الله کسی را روانۀ بهشت کند و او را فقط باین کار جزئی همنشین هزاران حورالعین نماید و در ردیف مجاهدین اسلام قرار دهد، جز نشان دادن بی‌نظمی در مقررات و قوانین اسلام چه معنی دیگری دارد [۲۳۱]؟ بدون تردید چنین روایت‌هایی قطعاً مردود هستند.

[۱٩۴] شرح نخبه عسقلانی ص: ۶۱، ۶۲، ۲۴ و ۲۵ و الباعث الحثیث شرح اختصار علوم الحدیث – ابن اثیر ص ۴٧، ۵۰ و ۵۱. [۱٩۵] شرح نخبه عسقلانی ص: ۶۱، ۶۲، ۲۴ و ۲۵ و الباعث الحثیث شرح اختصار علوم الحدیث – ابن اثیر ص ۴٧، ۵۰ و ۵۱. [۱٩۶] شرح نخبه عسقلانی ص: ۶۱، ۶۲، ۲۴ و ۲۵ و الباعث الحثیث شرح اختصار علوم الحدیث – ابن اثیر ص ۴٧، ۵۰ و ۵۱. [۱٩٧] شرح نخبه عسقلانی ص: ۶۱، ۶۲، ۲۴ و ۲۵ و الباعث الحثیث شرح اختصار علوم الحدیث – ابن اثیر ص ۴٧، ۵۰ و ۵۱. [۱٩۸] شرح نخبه عسقلانی ص: ۲۶. [۱٩٩] دشمنان اسلام پس از آنکه نتوانستند از راه زور اسلام را شکست دهند تلاش کردند از راه تزویر و هم‌رنگی با مسلمانان یکرشته مطالب خرافی و نامعقول را بشکل احادیث در میان جوامع اسلامی پخش کنند تا مدارک اسلامی را متضاد و مضطرب نشان دهند و در نتیجه دین اسلام را در نظر اندیشمندان کم اطلاع بی‌اعتبار جلوه دهند. مهدی عباسی می‌گوید: (یکی از دشمنان اسلام پیش من اعتراف کرد که بتنهایی یکصد حدیث را جعل کرده و در دسترس مردم قرار داده است) و حماد بن زید می‌گوید: «دشمنان اسلام چهارده هزار حدیث را جعل کرده‌اند.» (شرح نخبه عسقلانی ص: ۲۶). [۲۰۰] کسانی با محاسن سفید و سیمای زاهدانه برای تشویق مردم به عبادات و سرگرمی آنها به اوراد و اذکار مخصوص وترساندن آنها از عواقب گناهان کبیره و صغیره عمداً احادیثی را جعل کرده‌اند، و نیز برای نشان دادن عظمت پیامبر جو وسعت اطلاعات اسلامی اخبار کتب عهد عتیق (تورات و انجیل) و کلمات حکما و اطباء و دانشمندان ملل مختلف را بعنوان احادیث پیامبر جروایت کرده‌اند (در این زمینه به اللالی مصنوعه در احادیث موضوعه شیخ سیوطی مراجعه شود) و به عنوان مثال ابوعصمت نوح بن ابی مریم اعتراف کرد که به تعداد سوره‌های قرآن از قول ابن عباس در ثواب تلاوت یکایک سوره‌های قرآن حدیث جعل کرده است و انگیزه حدیث‌سازی خود را این طور بیان کرده است که وقتی مشاهده کردم مردم اوقات خود را در فقه ابوحنیفه و بحثهای تاریخی ابن اسحاق مصروف می‌دارند در راه خدا! این احادیث را جعل کردم تا مردم اوقات خود را به تلاوت سوره‌های قرآن مصروف نمایند. این ابوعصمت را (جامع) لقب داده‌اند زیرا در نزد ابوحنیفه و ابن ابی لیلی علم فقه را فراگرفته و تفسیر را از کلبی و تواریخ را از ابی ‌اسحاق آموخته است و ابوحاتم درباره او گفته است: «همه فضایل در او جمع شده است جز صداقت و راستیم این ابوعصمت در زمان منصور عباسی قاضی مرو بوده است. (تدریب ص: ۱۰۲، علم الحدیث صبحی صالح ص: ۲۸۳ و مصطلح الحدیث ص: ۲٩۱). [۲۰۱] مامون بن احمد هروی حدیثی را جعل کرد: «یکون في امّتي رجل یقال له محمد بن ادریس یکون اضرّ على امّتي من ابلیس»! و «أبو حنیفة سراج أمّتي»(شرح نخبه عسقلانی ص: ٧۲۰) میسره بن عبدر به الفارسی اعتراف نمود که هفتاد حدیث را در فضیلت علی مرتضی جعل نموده است. (تدریب ص: ۱۰۲) ذیل علوم الحدیث صبحی صالح ص: ۲۸۳. [۲۰۲] ابن جوزی نقل کرده است: احمد بن حنبل و یحیی ابن معین در مسجد رصافه نماز خواندند. سپس دیدند که قصه‌گویی از جای خویش بلند شد و با نقل این حدیث قصه را شروع کرد که: «احمد بن حنبل و یحیی بن معین گفته‌اند از عبدالرزاق از معمر از قتاده از انس روایت شده است که پیامبر جفرموده است هر کس بگوید لا اله الا الله خدا در مقابل هر کلمه‌ای پرنده‌ای برای وی می‌آفریند که منقارش از طلا و بالهایش از مرجان!» و به همین شکل قصه را در حدود بیست صفحه ادامه داد. احمد بن حنبل و یحیی بن معین نگاه‌های تعجب‌آمیزی با یکدیگر تبادل می‌کردند و هریک به دیگری می‌گفت راستی شما این حدیث را شنیده‌ای؟ و هریک در جواب دیگری می‌گفت نه بخدا این حدیث را نشنیده‌ام و قصه‌گو پس از پایان قصه و گرفتن بخشش‌های مردم به انتظار بقیه بخشش‌ها نشسته بود که در این هنگام یحیی بن معین با اشاره دست او را نزد خود خواند. قصه‌گو خیال می‌کرد که برای دادن بخشش او را دعوت کرده است ولی یحیی به او گفت چه کسی این حدیث را بشما گفته است قصه‌گو گفت احمد بن حنبل و یحیی بن معین. یحیی گفت من یحیی بن معین و این احمد بن حنبل است که هیچکدام از ما این مطلب را بعنوان حدیث نشنیده‌ایم. قصه‌گو بدون اینکه به روی خود بیاورد گفت مدتی بود شنیده بودم که یحیی بن معین احمق است تا این لحظه یقین پیدا نکرده بودم سبحان‌الله! تو خیال می‌کنی که یحیی بن معین و احمد بن حنبل فقط شما هستید من از هفده احمد بن حنبل و یحیی بن معین حدیث روایت کرده‌ام. احمد بن حنبل آستینش را بر روی خود کشید و گفت بگذار برود قصه‌گو برخاست و در حالیکه آنها را بباد استهزاء گرفته بود بیرون رفت. (شرح نخبه عسقلانی ص: ٧۲، علوم الحدیث صبحی صالح ص: ۲۸۸.) [۲۰۳] در زمان مهدی عباسی محمد ابن سلیمان فرماندار مکه عبدالکریم بن ابی العوجاء را که خال معن بن زائده بود بجرم حدیث‌سازی محکوم باعدام کرد و وقتی تصمیم گرفتند گردن عبدالکریم را بزنند فریاد برآورد که من چهار هزار حدیث را در مورد حلال و حرام مسلمانان جعل کرده‌ام و هم چنین محمد بن سعید بن حسان اسدی شامی را بجرم جعل چهار هزار حدیث بدار آویختند (علوم الحدیث است که در مدت شانزده سال گردش علمی و سرزدن به همه حوزه‌های علمی جهان اسلام و دیدن یکهزار و هشتاد محدث از ششصد هزار حدیث فقط چهار هزار حدیث صحیح را ثبت و ضبط نموده است. [۲۰۴] شرح نخبه عسقلانی ص: ٧۳، ٧۵. [۲۰۵] شرح نخبه عسقلانی ص: ٧۳، ٧۵. [۲۰۶] شرح نخبه عسقلانی ص: ۶۵، ٧۵. [۲۰٧] توضیح اسناد گوناگون: ۱) مثال سند اول: از سفیان، از منصور و اعمش، از ابی‌وائل، از عمر بن شرحبیل، از عبدالله قلت یا رسول الله ايّ الذّنب اعظم؟ مثال ـ سند دوم: از سفیان، از واصل از ابی‌وائل از عبدالله قلت یا رسول‌الله الخ، حال ترمذی آمده همین حدیث را با سندی روایت کرده است که ترکیبی است از دو سند فوق و هیچکدام از آنها نیست. توجه فرمائید! سند مدرج ترمذی: از واصل و منصور و اعمش، از ابی واثل از عمر بن شرحبیل از عبدالله قلت یا رسول الله ايّ الذّنب اعظم؟ که این سند مدرج ترمذی با داشتن (عمر بن شرحبیل) با سند دوم مخالف و با داشتن (واصل) با سند اول مخالف است. (چون این مطلب در کتابها تا حدی بغرنج است نیاز به دقت زیاد دارد). [۲۰۸] نشخیص اضافی بودن این جمله گاهی از راه تتبع در روایت‌های دیگری است مثلاً ابوهریره روایت کرده است: «اسبغوالوضوء ویل للاعقاب من النّار»که جمله اول از ابوهریره و حدیث نیست زیرا ابوهریره در روایت دیگری گفته است: «اسبغواالوضوء فانّ اباالقاسم جقال: ویل للاعقاب من النّار»و گاهی با دلایل عقلی اضافی بودن این جمله ظاهر می‌گردد. مثلاً ابوهریره روایت کرده است پیامبر ج فرموده: «للعبد المملوك اجران والّذي نفسي بیده لولا الجهاد والحجّ وبرّامّي لاحببت ان اموت وانا مملوك»که تنها (للعبد المملوك اجران)حدیث است و بقیه مدرج است زیرا امکان ندارد پیامبر جدر هیچ شرایطی بردگی را آرزو کند بعلاوه مادرش در قید حیات نبوده است (نخبه و الباعث الحثیث س: ٧۴). [۲۰٩] مثال تقدیم و تاخیر در کلمات متن: مسلم محدث در یک طریقه از ابوهریره حدیث معروف «سبعة یظلّهم الله في ظل عرشه... ورجل تصدّق بصدقَة اخفاها حتّی لا تعلم یمینه ما تنفق شماله»را روایت کرده است و معلوم است که این عبارت اخیر وارونه روایت شده است و در اصل چنین بوده است: «حتّی لا تعلم شماله ماتنفق یمینه»الباعث الحثیث شرح علوم الحدیث ـ ابن اثیر ـ ص: ۸۸. مثال تقدیم و تاخیر در نام راویان: در سلسله روایتی اشخاص مورد وثوق در یک محل (کعب بن مره) را ذکر کرده‌اند. راوی دیگری در عین این محل مره بن کعب را ذکر کرده است الباعث الحثیث ص: ۸۸. [۲۱۰] توضیح: در یک سند متصل پنج نفری که به تأیید اشخاص مورد وثوق عموماً خبری را از یکدیگر شنیده‌اند، اضافه کردن یک یا دو نفر به این سلسله که واسطه شنیدن و استماع ابن خبر باشند در حقیقت تکذیب سلسله اشخاص مورد وثوق می‌باشد. مثلاً این مبارک، از سفیان، از عبدالرحمن از بسر، از ابا ادریس، از واثله از ابا مرشد غنوی از رسول‌الله: «لا تجلسوا علی القبور ولا تصلّوا الیها»حال از مقایسه این سلسله با دو سلسله دیگر اول از ابن مبارک، از عبدالرحمن از بسر که واسطه در بین ابن مبارک و عبدالرحمن نیست و دوم از عبدالرحمن از بسر از واثله که واسطه‌ای در بین بسر و واثله نیست معلوم می‌شود که سلسله هفت نفری اول دو نفر اضافه دارد (سفیان، اباادریس) و این اشتباه نسبت به (سفیان) از شخص پائین‌تر از ابن مبارک و نسبت به (ابا ادریس) از ابن مبارک بوده است. (شرح نخبه عسقلانی ص: ۸۰). [۲۱۱] مثال اضطراب در سند: حدیث ابوبکرس«قال یا رسول الله، اراك شبت، قال: شیّبتني هود واخواتها»که دارقطنی گفته است این حدیث از حیث سند مضطرب است زیرا این حدیث جز از طریق ابن اسحاق روایت نشده است و برخی آن را مرسل و برخی موصول و برخی آن را از مسند ابوبکر و بعضی از مسند سعد و برخی از مسند عایشهل شمرده‌اند و چون عموماً مورد وثوق می‌باشند ترجیح یکی بر دیگری هم امکان ندارد. (شرح نخبه ص: ۸۱) و الباعث الحثیث شرح علوم الحدیث ـ ابن کثیر ص: ٧۲. مثال اضطراب در متن حدیث: ترمذی از شریک، از ابی‌حمزه، از شعبی، از فاطمه دختر قیس روایت کرده است: «انّ في المال لحقّا سوی الزّكاة»ابن ماجه با همین وجه و سند از فاطمه دختر قیس روایت کرده است (لیس في المال حقّ سوی الزّكاة)و این اضطرابی است که قابل تأویل نمی‌باشد. (شرح نخبه ص: ۸۱). [۲۱۲] مثال تصحیف: اشخاص مورد وثوق روایت کرده‌اند: «من صام رمضان واتبعه ستا من شوّال»که ابوبکر صولی با تصحیف آن را روایت کرده و گفته است: «شیئاً من شوّال»و همچنین برخی حدیث «زرنی غبّاً تزدد حبّا»را با تصحیف روایت کرده و گفته است: «زرعنا تزداد حناء»و قصه‌ای هم برایش تراشیده‌اند که گویا قومی از دادن زکات امتناع کردند و مزروعات آنها به حناء مبدل گردید. (صبحی صالح ص ۲٧۶) و از تصحیف‌های عبرت‌انگیز این بود که محمد بن المثنی العنزی در رابطه با افتخارات قومی و قبیله‌ای به این حدیث استدلال کرد: «انّ النّبيّ صلّی الی عنزة»که گویا پیامبرجتوجه مخصوصی به قوم عنزی داشته است در صورتیکه آن عنزه اسلحه‌ای بود که پیامبر جهنگامی آن را در وقت نماز در جلو خویش نصب نمود و مقصود این بود که اهل جهاد هنگام نماز و در صحنه کارزار باید همیشه اسلحه خود را در جلو چشم خویش داشته باشند و حتی در حالت نماز هم نباید اسلحه از دید آنها دور شود. (علوم الحدیث صبحی صالح ص: ۲۸۰). [۲۱۳] مثال مُحَرّف: جابر یکی از اصحاب روایت کرده است: «رمی ابیّ یوم الأحزاب علی اكحله فكواه رسول الله ج»و غَنْدَر یکی از راویان این مطلب را با تحریف نقل کرده و گفته است» رَمی آبی یوم الاحزاب...» و معلوم است که پدر جابر قبلاً در غزوه احد بدرجه شهادت رسیده است (شرح نخبه عسقلانی ص: ۸۲). [۲۱۴] مثال قسم اول: (محمد بن سائب بن بشر کلبی) برخی او را به جدش نسبت داده‌اند (محمد بن بشر) و بعضی او را (حماد بن سائب) و برخی او را با کنیه (ابونضر) و بعضی (ابوسعید) و (ابوهشام) نام برده‌اند و اشخاص بی‌اطلاع خیال می‌کنند این‌ها جمعی هستند در صورتیکه عموماً یک نفر می‌باشند. (شرح نخبه ص: ۸۵). [۲۱۵] ابوالقاسم بن بشکوال کتاب مفصلی را در این زمینه تالیف کرده است و با دلایل و مدارک روشن نموده است که راویانی که نام آنها برده نشده مرد بودند یا زن و دارای چه خصوصیاتی بوده‌اند. [۲۱۶] ابوحنیفه روایت مستور العداله را قبول کرده است و جمهور آن را رد نموده‌اند و تحقیق محققین این است که بایستی در حال او تحقیق کرد سپس مسئله رد و یا قبول پیش می‌آید. (نخبه ص: ۸٧). [۲۱٧] شرح نخبه عسقلانی ص: ۸٧ حقیقت این است که تمام بدعت‌هایی که موجب کفر و بی‌ایمانی بشمار آمده‌اند همه آنها موجب کفر و بی‌ایمانی نیستند بلکه مقیاس مسائل بدیهی و ضروری دین اسلام است زیرا هر گروهی دیگری را اهل بدعت می‌شمارد و گاهی اغراق کرده او را کافر هم بحساب می‌آورد (شرح نخبه ص: ۸۸) و الباعث الحثیث شرح علوم الحدیث ـ ابن کثیر ـ ص: ۱۰۰. [۲۱۸] شرح نخبه ابن حجر عسقلانی ص: ٩۰ توجه فرمائید که در مصطلحات حدیث شاذ گاهی مقابل مختلط است که تعریف آن را در فوق ملاحظه می‌فرمائید و گاهی مقابل محفوظ است که می‌توانید تعریف آنها را در اواخر فصل چهارم رساله حاضر ملاحظه فرمائید. [۲۱٩] شرح نخبه ابن حجر عسقلانی ص: ٩۰ توجه فرمائید که در مصطلحات حدیث شاذ گاهی مقابل مختلط است که تعریف آن را در فوق ملاحظه می‌فرمائید و گاهی مقابل محفوظ است که می‌توانید تعریف آنها را در اواخر فصل چهارم رساله حاضر ملاحظه فرمائید. [۲۲۰] ابن الملقن راوی باهوش و با حافظه‌ای بود که بر اثر احتراق کتاب‌هایش، بی‌محافظه گردید و همچنین ابن لهیعه و مسعودی بر اثر سانحه‌های زیادی مانند فوت پسرش و سرقت اموالش حواسش بکلّی مختل شد و حافظه‌اش را از دست داد شرح نخبه عسقلانی ص: ٩۰ و ۸٩. [۲۲۱] زیرا هیچ‌کس در این امر هیچ تردیدی ندارد که پیامبر جچیزی خلاف عقل و مشاهده و واقعیات تاریخی و چیزی در بی‌نظمی مقررات دین اسلام نفرموده است. بنابراین در کار راویان حدیث حتماً عیب و نقص پیدا شده است مانند اشتباه، فراموشکاری و غیره و اهل تحقیق این عیب‌ها را ظاهر می‌سازند و دلیل اینکه چرا با عیب راوی (نه عیب متن) حدیثی را نقل کرده‌اند که عرف و عادت زمان، دایره امکان را آنقدر وسیع گرفته که محدثین کمتر توانسته‌اند از راه مخالفت با عقل و نقل متن حدیثی را نقد علمی نمایند فی المثل به آنها گفته‌اند مگر محال عقلی است و مگر امکان ندارد کشتی نوح کعبه را طواف کند و در مقام ابراهیم نماز بخواند و مگر امکان ندارد لوح و قلم و دوات دعاهایی را بخوانند به همین جهت محدثین با تلاش و تحقیقات خویش ثابت کرده‌اند که در سلسله راویان این خبر دروغگویی وجود دارد. (به الباعث الحثیث شرح علوم الحدیث ـ ابن اثیر ـ ص: ۸۳ مراجعه شود). [۲۲۲] متن این خبر هم مخالف عقل و هم مخالف واقعیات تاریخی است زیرا قرنها بعد از طوفان نوح ابراهیم و مقام ابراهیم ایجاد شده‌اند. [۲۲۳] علوم الحدیث دکتر صبحی صالح ص: ۲۱۵ الحثیث ص: ۸۳. [۲۲۴] آللالی المصنوعه ج ۱ ص: ۲۳۶ متن این روایت با عقل و واقعیات تاریخی درست در نمی‌آید زیرا اول و آخر این سوره در یک زمان نازل نشده‌اند و معاذ مدت‌های مدیدی بعد از نزول این سوره مسلمان شد و نیز امکان ندارد معاذ خبر ذکر و سجده قلم و دوات و لوح را به پیامبر جبدهد و پیامبر بی‌خبر باشد. [۲۲۵] شرح نخبه ابن حجر عسقلانی ص: ۱۸. [۲۲۶] زواجر شیخ ابن حجر هیتمی ج ۱ ص: ۱۱٧. [۲۲٧] آللالی المصنوعه سیوطی ج ۱ ص: ۴۴. [۲۲۸] آللالی المصنوعه سیوطی ج ۱ ص: ۴۴. [۲۲٩] آللالی المصنوعه ج ۱ ص: ۱٩۸. [۲۳۰] مصطلح الحدیث ذیل ص: ۲۸ و الباعث الحثیث شرح علوم الحدیث ابن کثیر ـ ص: ۸۶. [۲۳۱] علوم الحدیث دکتر صبحی صالح ص: ۲۸۵ و الباعث الحثیث ص: ۸۶.