آیا معبودی با الله جل جلاله است؟

فهرست کتاب

عیسی ÷ فرستادۀ خداوند أ

عیسی ÷ فرستادۀ خداوند أ

بعد از اینکه در مورد اسلام و حقیقت آن، و در مورد بعثت پیامبراکرم محمد ص و حقیقت قرآن کریم این معجزۀ بزرگی که خداوند أ آنرا به زمین فرود فرستاد، و در مورد اخلاق و شمایل آنحضرت ص با ذکر دلایل و براهینی آشکار، مروری کوتاه نمودیم ثابت شد که ایشان فرستادۀ خدا أ و خاتم انبیا‌اند، سپس عکس العمل علمای اسلام در مورد افترا و بهتان‌‌های خصمانه، و ابطال و رد دلایل آنها را با دلایل قاطع و برنده خدمت تان یادآور شدیم، و دیدیم که چگونه خداوند أ آنها را نگونسار و شرمسار برگرداند. به مسئلۀ خطرناک و بنیادی که میان ما و شما اهل کتاب وجود دارد، برمی گردیم. ما بر اساس این مسئله، سایر نقاط پیام خویشرا روی آن پایه گذاری نموده و به شما تقدیم نمودیم، این مسئلۀ مهم و بنیادی همانا ماهیت وحقیقت فرستادۀ خداوند أ عیسی پسر مریم ÷ است که شما در مورد وی مرتکب خطای بزرگ و ادعای بیجا و باطل و فاسد شده اید. شما بنده و فرستادۀ خداوند أ را یکبار خدا نامیدید! و بار دیگر وی را پسر خدا، و بلآخره او را جزوی از سه اصل سه گانه پنداشته گفتید که هر سه اصل، یک خدا را تشکیل می‌دهند! پاک و منزه است خداوند أ از آنچه با وی شریک گردانیده‌اید و از آنچه اوتعالی را به آن وصف نموده و بهتان عظیمی را بر اوتعالی بسته اید.

نخست این مسأله را از فرمودۀ خداوند أ آغاز می‌کنیم، بیایید باهم آیات ذیل را خوانده در معنا و مفهوم آن دقت وتفکر نماییم، باشد که خداوند أ شما را بسوی حق و هدایت رهنمون گرداند. خداوند أ می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا٤٧ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا٤٨[النساء: ۴۷-۴۸]. «ای اهل کتاب! به آنچه فرو فرستادیم و تصدیق کنندۀ همان چیزی است که با شماست، ایمان بیاورید، پیش از آن که چهره‌هایی را مسخ و محو کنیم، پس آنها را باز پس گردانیم، یا آنان را لعنت کنیم، چنانکه اصحاب سبت را لعنت کردیم، و امر الهی انجام پذیر است، مسلماً خداوند أ این را که به او شرک ورزیده شود، نمی‌بخشد، و غیر آن را بر هرکه بخواهد می‌آمرزد، و هرکس که به خدا شرک ورزد، در حقیقت گناه عظیمی را بر بافته است».

و فرموده خداوند أ : ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا١٧١[النساء: ۱۷۱]. «ای اهل کتاب! در دین تان غلو نکنید و بر الله جز حق را نگویید، جز این نیست که مسیح - عیسی بن مریم - پیامبر خداست و (مسیح) کلمۀ اوست که آن را به‌سوی مریم افگنده و روحی از جانب الله است، پس به خداوند و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید معبودان سه‌اند، باز ایستید از این (عقیده باطل) که به خیر شماست، جز این نیست که الله معبود یگانه است، پاک و منزه از آن است که برای او فرزندی باشد، آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آنِ اوست، و خداوند کارسازی را کافی است». همچنان فرمودۀ خداوند أ در این مورد: ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۚ قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔا إِنۡ أَرَادَ أَن يُهۡلِكَ ٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَأُمَّهُۥ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗاۗ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٧[المائدة: ۱۷]. «کسانی که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، مسلماً کافر شده‌اند، بگو: اگر خدا اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هرکه را که در زمین است، جملگی به هلاکت رساند، چه کسی در مقابل خدا اختیاری دارد؟ و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و آنچه ما بین آنهاست، از آن خداست، هر چه بخواهد، می‌آفریند و خدا أ بر هر چیز تواناست». سپس خداوند أ می‌فرماید: ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٧٣[المائدة: ۷۳]. «مسلماً کسانی که گفتند: الله سوم سه کس است، کافر شدند، و حال آن که خدایی جز خدای یکتا نیست، و اگر از آنچه می‌گویند - که سراسر کفر است - باز نایستند، به کافرانشان عذابی دردناک خواهد رسید».

طوریکه در آغاز این پیام، فرموده خداوند أ را بشما بیان نمودیم باز هم آنرا تکرار می‌نماییم که: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا[آل عمران: ۶۴]. «بگو ای پیامبر! (خطاب به یهود و نصارا) ای اهل کتاب! بیایید به‌سوی سخن که میان ما و شما برابر است که جز خداوند أ را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم».

برخی از شما میگوید: خداوند أ موجود قائم به نفسی می‌باشد که دارای سه اقنوم (اصل و شخصی) است پدر، پسر، و روح القدس. شکی نیست که نصارا در این پندار‌‌های‌شان در تجاوز و نادانی و باطل قرار دارند، زیرا آنها با خداوند واحد، شریکانی قرار داده‌اند و عقیده دارند که سه اقنوم باهم یکجا شده این همه کاینات بزرگ را آفریده و برآن مسلط‌اند. قرآن کریم این ادعای کفری و شرکی آنها را رد نموده چنین می‌فرماید: ﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١[المؤمنون: ۹۱]. «خدا هیچ فرزندی نگرفته است و همراه او هیچ معبود دیگری نیست زیرا اگر جز این بود قطعاً هر خدایی آنچه را که آفریده بود، با خود می‌برد و حتماً بعضی از آنان بر بعضی دیگر غالب می‌آمدند، منزه است خدا از آنچه وصف می‌کنند».

همچنان فرموده اوتعالی: ﴿قُل لَّوۡ كَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ كَمَا يَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِي ٱلۡعَرۡشِ سَبِيلٗا٤٢ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّٗا كَبِيرٗا٤٣[الإسراء: ۴۲-۴۳]. «بگو: اگر با او خدایانی دیگر بود چنان که- مشرکان – می‌گویند، در آن صورت حتماً در صدد جستن راهی به‌سوی خداوند صاحب عرش برمی آمدند، او پاک و منزه است و بسی والاتر است از آنچه می‌گویند».

حالا ما در آیات فوق دقت نموده و تفکیر می‌نماییم که از عصور گذشته تا امروز، آیا کسی را در جهان سراغ داریم که تا بحال ما را با قرآنی دیگر مخاطب قرار داده باشد و ادعا نماید که من شریک خداوندم؟ و در ملکوت آسمانی و زمین هم مانند اوتعالی تصرف دارم؟ طبعاً می‌گوییم: نه. زیرا چنین چیزی را تا بحال نه شنیده و نه دیده‌ایم، و اگر خدایان دیگر با خداوند أ شریک می‌بودند پس خاموش و دست بسته نه نشسته، بلکه در مقابل خداوند تعالی که دشمنان را به مقابله با قرآن فرا خواند، خاموشی اختیار نمی‌کردند و حتماً خدا بودن خود را با اظهار معجزات آشکار می‌ساختند، و حتماً کتابی نازل می‌کردند تا مردم آنرا تلاوت نمایند. و در صدد جستن راهی به‌سوی خداوند أ صاحب عرش بر می‌آمدند و حتماً بعضی از آنان بر بعضی دیگر غالب می‌آمدند طوریکه خداوند أ بما آگاهی داده است، و حتماً بر ضد یکدیگر اعلان جنگ نموده و حالتی رخ میداد، طوریکه در کتاب‌‌های قدیم یونانی پر از خرافات قصه‌‌های خیالی ذکر است، کشمکش خدایان بوقوع می‌پیوست و میان اراده‌‌های آنان تعارض پیدا میشد و به اجتماع ضدین می‌انجامید و میان دو اراده تضاد و تصادم پدید می‌آمد و سر انجام کار و بار جهان را مختل می‌کرد، زیرا – مثلاً – یکی از آنها می‌خواست که انسان بیافریند و دیگری نمی‌خواست، یکی میخواست باران ببارد و دیگری نمی‌خواست و همین طور تا به آخر.... اگر مراد هیچ یک از آنها برآورده نمیشد، این خود نشان می‌داد که هیچ یک از آنها خدای قادر و مقتدری نیستند. و اگر فقط مراد یکی از آنها بر آورده میشد، به این معنا می‌بود که یکی از آنها قادر است و دیگران بی‌قدرت، و آن یکی که بی‌قدرت بود، به همین علت خدا نبود زیرا خدایی که مقتدر نباشد و قدرت وی مطلق و بی‌نهایت نباشد، شایستۀ خدایی نیست. خداوند أ می‌فرماید: ﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ٢٢[الأنبياء: ۲۲]. «اگر در آن دو(زمین و آسمان) جز خدای یگانه، خدایان دیگر وجود میداشت، قطعاً زمین و آسمان هر دو تباه می‌شد، پس منزه است خداوند پروردگار عرش، از آنچه وصف می‌کنند».

اکنون که کاینات از نظم و نسق و قانون دقیقی بر خور دار است، می‌توان نتیجه گرفت که همه محصول امر و تقدیر و توانایی خدای واحدی است که هیچ معارض و شریکی ندارد، پس پاک و منزه است خداوندی که یکتا و مالک همه چیز است و معارض و منازعی در ملکوت وی وجود نداشته و اوتعالی آفریدگار قادر و تواناست. طوریکه قبلا متذکر شدیم، یکی از فرقه‌‌های نصارا معتقد برآنند که عیسی ÷ پسر خداست! که این اعتقاد نسبت به همه اعتقادات آنها خطرناکتر است، و اگر خدای ناخواسته ما این عقیدۀ باطل آنها را تأیید کنیم به این معناست که مسئلۀ الوهیت، مسئلۀ خانوادگی محض بوده و خدای پدر، بخاطریکه پسر داشته باشد باید همسری برای خود اختیار نماید! وهنگامیکه همسری برای خود برگزید باید با وی همبستر شود تا کودکی به دنیا آورد، طوریکه بشر و حیوانات بر آن سرشت شده‌اند! سپس همسرخدا هم باید مانند همجنسش خدا باشد، و در عین وقت امکان دارد پسر یا دختری هم بدنیا آورد، همچنان زن خدا، باید پدر، مادر، برادر، خواهر، و داماد داشته باشد، و در این کار مانعی وجود ندارد زیرا خودش فرزند دارد، و فرزند خدا لازم است ازدواج کند(مانعی وجود ندارد زیرا وی مانند پدر خود است)! و همسر وی نیز باید از جنس خود‌شان باشد، نه از بنی بشر، در غیر آن خون خداوندان با خون بنی بشر آمیخته خواهد شد و اینکار ناممکن است! و همسر پسر خدا شاید دختر عمویش باشد! روی همرفته طوریکه متذکر شدیم، مسألۀ الوهیت یک مسألۀ خانودگی خالص می‌شود. همچنان امکان دارد روزی پسر خدا علیه پدر قیام نموده و حکومت او را سرنگون نموده و خودش جانشین وی گردد، قسمیکه در اصطلاح امروزی آنرا انقلاب می‌نامند.

پس ای اهل کتاب! تا زمانیکه شما عیسی ÷ را که از جنس بشر است پسر خداوند أ می‌نامید، ادعای تان به این معناست که متباقی افراد خانوادۀ خداوندی همه باید از یک اشکال و اوصاف برخوردار باشند مانند ما بنی بشر! و این تصور باطل وغلط در حق خداوند قادر و توانا و یکتا و خالق آسمان‌ها و زمین، خدای یگانۀ بی‌نیاز که کسی را نزاده و زاده نشده و هیچ کسی همتای او نیست. جایز نیست، زیرا اوتعالی از همه اوصافی که شما به وی نسبت میدهید پاک و منزه است، چنانکه خود الله سبحان می‌فرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ[الشورى: ۱۱].

«چیزی مانند او نیست و اوست شنوای بینا». و در این فرمودۀ خداوند أ دقت نمایید: ﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِينَ وَبَنَٰتِۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ١٠٠ بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٠١[الأنعام: ۱۰۰-۱۰۱]. «و برای خدا شریکانی از جن قرار دادند، حال آنکه خداوند آنان را آفریده است، و برای او، پسران و دخترانی تراشیدند بدون علم، او پاک است و برتر است- و فراتر- از آنچه وصف می‌کنند، نو پدید آورندۀ آسمان‌ها و زمین است، چگونه برای او فرزندی باشد در صورتی که برای او همسری نبوده- زیرا- او همه چیز را آفریده است و او به هر چیز داناست». سپس در این فرموده خداوند تعالی دقت نمایید: ﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٧٥[المائدة: ۷۵]. «عیسی پسر مریم جز پیامبری که پیش از او نیز پیامبرانی گذشته‌اند نیست، و مادرش زنی صدیقه بود، هر دو غذا می‌خوردند، بنگر چگونه آیات خود را برای آنان روشن می‌سازیم، باز بنگر چگونه رویگردان می‌شوند- از شنیدن حق-».

هنگامیکه این آیات قرآن کریم را تلاوت می‌کنیم بدون توقف و دقت از آن گذشته و در مفهوم و معنای آن توجه نمی‌کنیم﴿كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَ«هر دو (مریم و عیسیب) غذا می‌خوردند» در حالیکه معنا و تفسیر آن در همه کتاب‌‌های تفسیر بطور واضح و آشکار بیان شده است، لیکن در اینجا می‌خواهیم در آنچه به موضوع بحث ما تعلق میگیرد روشنی بیندازیم تا بدانیم که چگونه خداوند قادر و توانا مثال‌‌های زنده و آشکار را، با اسلوب بلیغ و رسا که شایستۀ الوهیت وی است به ما بیان می‌دارد، و خدا را شکرگذاریم که خداوند تعالی ما بنی بشر را مخاطب قرار داده آداب و اخلاق قرآن را بما می‌آموزد. همچنان این مسأله را بما واضح ساخته و بر آن تأکید نموده است که عیسی ÷ و مادرش مریم ل بشر بودند. همچنان خداوند أ از لابلای آیات قرآنی و احادیث شریف نبوی به ما خبر داده است که اوتعالی فرشتگان را از نور، و جن را از زبانه آتش، و انسان را از گِل خشکیده سفال مانند آفرید. و هر گروه را با روش و رفتار و طبیعت همان چیزی که از آن آفریده شده ارتباط داده و آنها را از همان چیز دوباره زنده می‌گرداند، خداوند أ زندگی پدر بشریت، آدم ÷ و فرزندانش را تا روز قیامت در زمین قرار داده و در اصل، انسان را از خاک همین زمین آفرید. قسمیکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿مِنۡهَا خَلَقۡنَٰكُمۡ وَفِيهَا نُعِيدُكُمۡ وَمِنۡهَا نُخۡرِجُكُمۡ تَارَةً أُخۡرَىٰ٥٥[طه: ۵۵]. «از این زمین شما را آفریده‌ایم و در این (زمین) شما را باز می‌گردانیم، و از آن بار دیگر شما را بیرون می‌آوریم». یقینا در آفرینش انسان از خاک، حکمت‌های وجود دارد که خداوند أ خود بهتر می‌داند، و شاید هم یکی از حکمت‌ها این باشد که بنی آدم بیش از حد تکبر و بزرگ منشی و جبروت و طغیان نورزد، زیرا خداوند أ به انسان عقل و هوش داده و در رد و قبول صاحب اختیار آزاد است، خداوند به انسان اختیار داده تا راه خود را خود انتخاب کند. وی دو راه را در پیش دارد: راه شر و فساد، و راه خیر و صلاح، اگر راه شر و فساد را در پیش گیرد و تکبر و جبروت ورزد و احساس برتری و خودپسندی کند، لیکن به یاد آورد و یا کسی بوی تذکر دهد که به هر پیمانه خود را بلند بشماری و تکبر ورزی، بازهم نیاز به خوردن و نوشیدن داشته و ناچار به قضای حاجت می‌شوی، و طوریکه قبلاً یاد آور شدیم انسان از گل آفریده شده است و شما ای اهل کتاب! بدانید که ما و شما همه فرزندان آدم ÷ هستیم و آدم ÷ از خاک آفریده شده، پس چرا تکبر ورزیده و دیده و دانسته با حق مخالفت می‌ورزید و بر عقیدۀ باطل‌تان پافشاری دارید، در حالیکه خوب می‌دانید که مسیر و نهایت همه انسان‌ها در خاک است.

اما فرشتگان، خداوند أ در مورد آنها چنین می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِۤ يَسۡجُدُۤ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن دَآبَّةٖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ٤٩ يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ۩٥٠[النحل: ۴۹-۵۰]. «و آنچه در آسمان‌هاست- همگی- و آنچه در زمین است از جنبندگان، برای خدا سجده می‌کنند و فرشتگان نیز سجده می‌کنند و آنان سرکشی نمی‌کنند (از عبادت پروردگارشان) از پروردگارشان از فوق خویش می‌ترسند و آنچه که بدان مأمور می‌شوند انجام میدهند». فرشتگان طوری آفریده شده‌اند که هیچگاه نافرمانی خداوند أ را نکرده و هرآنچه که به آن مأمور شوند انجام می‌دهند، بنابراین از اوامر خداوند أ سرباز نزده و خداوند أ هم در آنان چیزی نیافریده که اگر روزی تکبر ورزند از شأن و شوکت‌شان بکاهد و آنان را مجبور به تواضع و شکسته نفسی گرداند، مانند بنی آدم که نیاز به غذا داشته و مجبور است فضلات آنرا از خود بیرون سازد و اینکار خود احساس برتری و تکبر و جبروت را در نفس وی شکستانده و به حقیقت خود پی می‌برد، در قصه ابراهیم ÷ حقیقت فرشتگان واضح می‌گردد هنگامیکه فرشتگان بصورت انسان نزد او آمدند و ابراهیم ÷ به خانواده دستور فرمود تا گوسالۀ را ذبح نموده و آماده سازند و آنرا به مهمانان تقدیم نماید، فرشتگان نیز ممانعت نکردند اما وقتیکه ابراهیم ÷ غذا را در بشقاب گذاشت تا بخورند، فرشتگان قادر به خوردن آن نشده و دستان‌شان به غذا نرسید، در این حالت ابراهیم ÷ در دل از آنان ترسید، سپس فرشتگان گفتند: نترس ما فرشتگان هستیم که از سوی خداوند أ بسوی تو فرستاده شده ایم. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ٢٤ إِذۡ دَخَلُواْ عَلَيۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ٢٥ فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِينٖ٢٦ فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَيۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡكُلُونَ٢٧ فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ٢٨[الذاريات: ۲۴-۲۸]. «آیا خبر مهمانان گرامی ابراهیم به تو رسیده است؟ چون بر او وارد شدند، گفتند: سلام، (ابراهیم) گفت: سلام برشما، و گفت: گروهی ناشناسید؟ سپس آهسته به‌سوی اهل خود رفت، آن گاه گوسالۀ فربه آورد، آن را به نزدیکشان برد، گفت: مگر نمی‌خورید؟ و در دلش از آنان ترسی یافت، گفتند: نترس و او را به پسری دانا بشارت دادند». بنابر این وقتیکه خداوند أ در وصف عیسی ÷ و مادرش مریم بما خبر داد، فرمود که(آندو غذا می‌خورند) یعنی اگر آندو خدا می‌بودند، قسمیکه شما اهل کتاب ادعا دارید، پس باید طعام نمی‌خوردند، چگونه خدا بودند در حالیکه به قضای حاجت نیاز داشته تا فضلات غذای را که خورده‌اند بیرون آورند، حال آنکه فرشتگان هم بندگان خدا هستند، لیکن طعام نمی‌خورند، پس خدایان باید به طریقه اولی دارای صفات بهتر و بالاتر از صفات فرشتگان داشته باشند، پس چرا از حق روی می‌گردانید؟!.

پس ای اهل کتاب! این چه سخنان زشت و پوسیده است که شما آنرا نشخوار می‌کنید؟ این چه خرافات و بیهوده گویی‌هاست که حتی عقل و مغز کودکان آنرا نمی‌پذیرد، چه رسد به عقل و هوش دانشمندان و حکما و هوشیاران و مفکرین گذشته و امروزی تان! چگونه این همه فرضیات و پندار‌‌های فاسد را که نه استناد به دلیل ظاهر دارد و نه هم برهان روشن، در سر‌های تان گذشتانده‌اید که حتی فهم و عقل حیوانات آنرا بدور می‌افگند چه رسد به عقل و فهم بشر؟

ای اهل کتاب! اگر استناد و دلیل شما در مورد خرافات و یاوه گویی‌‌های که در باره شخصیت عیسی ÷ دارید که گویا خدای پدر و خدای پسر و روح القدس و بلآخره همه یک خدا اند، انجیل و تورات تحریف شدۀ تان باشد، پس در مورد شواهدی که از انجیل‌ها برایتان پیشکش نمودیم بویژه انجیل برناپا که اکثر حقائق را بیان نموده و عقاید فاسد شما را به لرزه در آورده است، چه می‌گویید؟ اگر می‌گویید ما به انجیل برناپا اعتراف نداشته و آنرا به رسمیت نمی‌شناسیم، در پاسخ می‌گوییم: در این اواخر نسخۀ خطی انجیل برناپا در کنار ساحل بحر میت کشف گردیده و از جمله آثار قدیمی و باستانی بشمار می‌رود، وعلمای‌تان هریک دکتور راهب(چالز فرانسیس بوتو) و دکتور/ د. ف اولبرایت که یکی از پایه‌‌های علم آثار انجیل است، و همچنان راهب (ا. پاول دیفز) دبیرکل مرشدان کلیسا‌ها در واشنطن، از آن دیدن نموده و آنرا تأیید کردند، که این خود، حقیقت و صحت این انجیل را تقویت می‌بخشد، لیکن می‌خواهیم مثال‌ها و شواهدی از انجیل معتبر و معتمد و معروفی که شما به آن اعتراف دارید (یوحنا) بیاورم تا بطلان عقاید فاسد شما ثابت گردد، همچنان در این صدد نظریات و سخنان و اعترافات مستند دانشمندان نصارا را که در طول تاریخ بیان نموده‌اند وتاریخ آنرا ثبت نموده، برایتان پیشکش می‌کنیم. نخست اقوالی را که در انجیل یوحنا ذکر شده است برایتان ذکر می‌نماییم:

* ص ۱ /۵۱: از زبان عیسی بن مریم ÷ نقل می‌کند که: (همین الآن آسمان را باز دیده می‌توانید و فرشتگان آسمانی بر فرزند انسان(عیسی) بالا و پایین می‌شوند) این اعتراف از جانب خود عیسی ÷ است که وی فرزند انسان است، نه پسر خدا، و نه خود خدا، و نه جزوی از اجزای خدایان سه گانه.

* در صفحۀ ۴ / ۶ می‌گوید: (یسوع(عیسی) از سفر خسته شده است) آیا خدایی که با قدرت و توانایی خود آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان آندو قرار دارد استوار نگهداشته، خسته میشود؟!.

* در صفحۀ ۴ / ۳۴ آمده: (یسوع (عیسی) به آنان فرمود: طعام لذت بخش من آنست که به خواست و ارادۀ ذاتی که مرا فرستاده عمل نمایم و رسالت او را به اتمام رسانم) در اینجا هم عیسی ÷ گواهی میدهد اینکه وی فرستادۀ خداوند أ بوده و به مشیت و ارادۀ اوتعالی که وی را مکلف به رسانیدن پیام خود نموده، عمل می‌نماید.

* و در صفحۀ ۴/ ۴۴ این سخن وارد شده: (... زیرا یسوع(عیسی) خودش گواهی داده که وی پیامبری نیست که تنها به وطنش عزت و شرف بخشد) این سخن نیز به صراحت نبوت عیسی ÷ را ثبوت نموده و اینکه وی مانند سایر پیامبران در دعوت‌شان تنها بخاطر بلند بردن مقام و شرف وطن نمی‌رزمد.

* در صفحۀ ۴/ ۱۹ آمده که زنی به حضرت مسیح ÷ گفت: (ای سردار من! میدانم که تو پیامبرهستی- و اینراهم میدانم که پیامبری از فرزندان بنی آدم که وی را مسیح می‌نامند برانگیخته خواهد شد، پس چه وقتی می‌آید تا ما را از همه چیز آگاه سازد، یسوع(عیسی) ÷ فرمود: من همان شخصم که حالا همرایت صحبت می‌کند) این سخن ثابت می‌سازد که عیسی ÷ فرستادۀ خداوند أ است و او همان کسی است که در کتاب عهد قدیم (تورات) از آمدنش مژده داده شده بود.

* در صفحۀ ۵ / ۴۴ از زبان عیسی ÷ چنین وارد شده است: (چگونه ایمان خواهید آورد حال آنکه به بزرگی خداوند یکتا اعتراف نکرده اید!) در اینجا مسیح ÷ به صراحت بیان می‌کند که خداوند یکتا و بی‌همتا بوده نه پسر دارد و نه شریکی در ملک و پادشاهی، و نه جزو سوم خدایان سه گانه است.

* و در صفحۀ ۸/ ۲۶ فرمودۀ مسیح ÷ چنین آمده: (ذاتی که مرا فرستاده، حق است. و آنچه را من از او شنیده‌ام اینک به جهانیان خبر می‌دهم) در اینجا نیز عیسی ÷ تأکید می‌ورزد که وی پیامبر و فرستادۀ از جانب حق (الله أ ) بوده و تنها چیزی را به مردم ابلاغ می‌کند که بخاطر آن فرستاده شده است.

* و در صفحۀ ۱۳ /۱۶ چنین آمده: (هیچ برده بزرگتر و والاتر از سردارش نیست، و هیچ پیامبر بزرگتر و عالی مقام‌تر از فرستندۀ خود نیست) ما در این سخن روشن و آشکار وقفه و سخنی نداریم.

در این باره جرجس فتوحی لبنانی نیز اظهار نموده که گروه(شرینطوس وابیسون) هنگامی که نصرانیت را تدریس می‌کردند، تأکید می‌نمودند که مسیح ÷ نه خداست و نه پسر خدا، بلکه قبل از اینکه مادر پاکدامنش وی را بدنیا بیاورد، در عدم قرار داشت، بنابر این راهبان و بزرگان کلیسا‌‌های آسیا و غیره در سال ۹۶ میلادی نزد یوحنا گرد آمده از وی خواستند تا کتابی در مورد نفی و انکار خدا بودن مسیح ÷ بنویسد، یوحنا نیز پیشنهاد آنان را پذیرفت. علمای نصاری در تاریخ تألیف انجیل یوحنا اختلاف نظر دارند بعضی از آنها گفته‌اند در سال ۶۵ میلادی و برخی دیگر گفته که در سال ۹۶ میلادی و برخی هم گفته است یوحنا در سال ۹۸ میلادی آنرا تألیف نموده است.

بیشتر علمای نصارا انجیل یوحنا را که امروز در دسترس مردم قرار دارد انکار نموده و گفته‌اند امکان ندارد که آنرا یوحنا که از یاران عیسی ÷ بود نگاشته باشد، طوریکه کاتلک هیرالد به نقل از دوست خود، استادلن در صفحۀ (۲۰۵) جلد هفتم که در سال ۱۸۸۴ م بچاپ رسیده گفته است: (همه موضوعاتی که در کتاب یوحنا امروز وجود دارد، در واقع نوشتۀ یکی از طلبای مدرسۀ اسکندریه میباشد) دیگری بنام برچنایدر گفته است: (یقیناً انجیل یوحنا و سایر رساله‌‌های او، نوشتۀ دست یوحنا نبوده بلکه کدام شخص در آغاز قرن دوم میلادی آنرا نوشته و به یوحنا نسبت داده است تا مردم آنرا به رسمیت بشناسند) اما کروتیس می‌گوید: (انجیل یوحنا متشکل از بیست باب بوده سپس کلیسای آفاس بعد از مرگ یوحنا باب بیست ویکم را بر آن افزود، و هدف از این همه کوشش و تلاش‌‌های باطل و بی‌اساس این بود تا خدا بودن مسیح ÷ ثابت ساخته و اندیشۀ انسان بودن وی را از اذهان مردم بیرون آورند). پدیدۀ اختلاف در کتاب‌‌های انجیل امروزی بصورت آشکار محسوس است، در بعضی انجیل‌ها وقایع و حوادثی ذکر است که دیگری آنرا رد و نفی می‌کند و یا اینکه چیزهایی بر آن اضافه نموده و یا از آن می‌کاهد. چنانکه تناقض در همه انجیل‌ها واضح و آشکار بوده و مثال‌های بیشماری وجود دارد که در این جا گنجایش ذکر آن بطور مفصل نیست، لیکن کتاب‌هایی از نویسندگان معروف مسلمان و نصارا موجود است که در این باره به تفصیل صحبت نموده‌اند. برجسته‌ترین این دانشمندان، دانشمند و عالم مسلمان شیخ احمد دیدات است.

سازنده و مخترع همه خرافات و تحریفات و عقاید فاسدی که در انجیل‌‌های مختلف از شخصیت عیسی ÷ صحبت می‌نماید که گویا او خدا یا پسر خدا یا جزء تکمیل کنندۀ خدایان سه گانه بوده که سر انجام یک خدا را تشکیل می‌دهند، همۀ این اندیشه‌‌های باطل را انجمن‌ها و گردهم آیی‌‌های نیقیا که در سال ۳۲۵ میلادی دایر شده بود، اختراع نموده و به انجیل‌‌های مختلف اضافه نموده است. انجمن و گردهم آیی آنها عبارت از مجلس شورای بود که در آن بدون استناد به دلیل، امور حلال را حرام، و حرام را حلال می‌گردانیدند، و هر عضو این شورا هر چیزی را که در سر داشت به مجلس پشنهاد میکرد سپس به اتفاق همه تصویب میگردید. آیا میدانید نتیجۀ این مجالس مشورتی چه بود؟ در گردهم آیی اول که در شهر نیقیا در سال ۳۲۵ میلادی دایر شد، بعد از تصفیه و غربیل نمودن محتویات بیش از هفتاد انجیلی که همه در موضوعات باهم متفاوت، و در عین وقت همه منسوب به شاگردان و یا یاران عیسی ÷ بود، در چهار انجیل مختصر نموده و آنها را به چهار حواری معروف نسبت دادند که عبارت‌اند از: متا، مرقس، لوقا و یوحنا. با وجود سعی و تلاش بزرگ آنها، هنوز هم اختلاف و تفاوت در متن، موضوعات و مضامین این چهار انجیل بطور واضح بنظر میخورد که از یکسو انسان را مشکوک ساخته و از سوی دیگر خنده آور و مسخره آمیز است. همچنان در این انجمن سه مادۀ ذیل را به اتفاق هم تصویب نمودند:

۱- ما به خداوند یکتا(پدر) و قادر، که آسمان‌ها و زمین و هرآنچه را که بچشم می‌بینیم و یا نمی‌بینیم اداره میکند، ایمان داریم.

۲- سپس سخنان‌شان متناقض و درهم وبرهم شده گفتند: ما به خداوند یکتا، و یگانه فرزند همیشگی خداوند پدر، ایمان داریم. خداییکه از خدا بوجود آمده و نوری از نور اوست، خدای حقیقی که از خداوند حقیقی بوجود آمده. مولود است نه مخلوق، یک جان و یک وجود با خداست، و از خصوصیت وی اشیاء آفریده شد، و بخاطر رهایی ما بشر به قوت روح القدس از آسمان فرود آمده و مریم پاکدامن وی را ولادت نمود سپس جوان شده و مردی گردید، و بخاطر ما شکنجه شده و به دار آویخته شد و وفات یافت و دفن گردید، و سه روز پس از وفات، دوباره برخاست تا آنچه در کتاب مقدس وارد شده محقق گردد، سپس به آسمان بلند رفته و در کنار راست خداوند أ نشست، و بار دیگر برخواهد گشت تا میان مردگان و زندگان فیصله نماید، و مملکت وی مرز و نهایت نخواهد داشت!.

۳- سپس سخنان‌شان بیش از پیش برهم و درهم و متناقضتر شده و شیطان آنرا به ایشان زیبا جلوه داده وگفتند: ما به روح القدسی که خداست، و بخشندۀ حیات است و از پدرِ پسر ایجاد شده، ایمان داریم. وی مانند پدر و پسر مقدس بوده و پرستش میشود. (نمیدانیم این همه نظریات کفری و خرافاتی فاسد را از کجا آورده‌اند؟ و مرجع و مصدر اثبات آن چیست؟ بدون شک در همه کتاب‌‌های انجیل تحریف شدۀ مقدس‌شان یک دلیل و یا عبارت صریح وجود ندارد تا اعتقاد باطل آنها را تأیید کند). در انجمن قسطنطینیۀ اول که در سال(۳۸۱) میلادی دایر گردیده بود، قرار گذاشتند که روح القدس (جبرئیل ÷ ) نیز خدایی از خدایان سه گانه است. و در انجمنی که در سال(۴۳۱) میلادی برگزار شده بود، قرار گذاشتند که مسیح عیسی دارای دو طبیعت است، طبیعت الهی و طبیعت انسانی.

و در گردهم آیی خلقدوینا که در سال ۴۵۱ میلادی منعقد گردیده بود این قرار را گذاشتند که عیسی ÷ دارای دو طبیعت و دو اراده میباشد. به این ترتیب گردهم آیی و انجمن‌های آنها تا امروز دوام داشته که طی آن مفکوره‌ها و تصورات و اندیشه‌‌های عجیب و غریبی را تصویب نموده و امور حلال را حرام، و حرام را حلال قرار میدهند که اصلاً در کتاب‌‌های دو عهد شان، قدیم و جدید (تورات و انجیل) چیزی از آن ذکر نشده است، بلکه همه زادۀ افکار فاسد و نادرست خود آنهاست که شیطان آنرا در اذهان‌شان به تصویر کشیده است تا از راه خداوند أ گمراه شده و به اوتعالی شریک قرار دهند. اگر چنین نبود پس ما از آنها می‌پرسیم: شما این همه احکام و قوانین را از کجا آورده اید؟ بعد از دایر شدن انجمن‌ها و گردهم آیی‌‌های پیهم آنان، در نظریات و تصامیم‌شان اختلافات زیادی رخ داد و منجر به تقسیم کلیسا‌های آنها به دو جناح شرقی و غربی گردید، البته این پارچگی در صفوف آنها بعد از گردهم آیی سران کلیسا در قسطنطنیه که در سال ۸۶۹ میلادی برگزار گردید، رخ داد. کلیسا‌های شرقی یونانی به سر کرده گی اسقف بزرگ قسطنطنیه، وکلیسا‌‌های غربی لاتینی به ریاست پاپ روم که الان نیز این منصب بنام پاپ واتیکان مشهور است، از هم جدا گردیدند، سبب اختلاف آنها نیز مانند عقایدشان خنده آور و شگفت انگیز است، زیرا کلیسای شرقی به این رأی اسرار داشتند که روح القدس ناشی از خدای پدر است، اما کلیسای غربی اصرار می‌ورزیدند که روح القدس از خدای پدر و خدای پسر صادر شده است. برخی دیگر معتقد‌اند که وحدانیت، در خدایان سه‌گانه (تثلیث) است. و بعضی می‌گویند، خدایان سه‌گانه شامل در وحدانیت‌اند. همچو سخنان بی‌مفهوم و بی‌معنی و بی‌دلیل، آنها را سراسیمه ساخته و از راه بدورشان نموده است. ابلیس قسم خورده، توانست بوسیلۀ پخش عقاید فاسد وخرافی، آنها را از راه مستقیمی که خداوند أ بوسیله پیامبرانش مردم را رهنمایی کرده است گمراه سازد. طوریکه خداوند أ به آنها خبر داده می‌فرماید: ﴿أَمَّن يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَمَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٦٤[النمل: ۶۴]. «یا کیست که آفرینش را آغاز می‌کند و سپس آن را باز می‌آورد؟ و چه کسی به شما از آسمان و زمین روزی می‌دهد، آیا با خدا معبود دیگری است؟ بگو: اگر راست می‌گویید، برهانتان را بیاورید». سپس در سورۀ مریم می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗا٨٨ لَّقَدۡ جِئۡتُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِدّٗا٨٩ تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِنۡهُ وَتَنشَقُّ ٱلۡأَرۡضُ وَتَخِرُّ ٱلۡجِبَالُ هَدًّا٩٠ أَن دَعَوۡاْ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٗا٩١ وَمَا يَنۢبَغِي لِلرَّحۡمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا٩٢ إِن كُلُّ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِي ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣ لَّقَدۡ أَحۡصَىٰهُمۡ وَعَدَّهُمۡ عَدّٗا٩٤ وَكُلُّهُمۡ ءَاتِيهِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَرۡدًا٩٥[مريم: ۸۸-۹۵]. «و گفتند: خدای رحمان فرزند اختیار کرده است، واقعاً چیز زشتی را آوردید، چیزی نمانده است که آسمان‌ها از این سخن، بشکافند و زمین بشکافد و کوه‌ها بیفتند، از این که برای رحمان فرزندی قایل شدند و خدای رحمان را شایسته نیست که فرزندی اختیارکند، هرکه در آسمان‌ها و زمین است جز بنده وار پیش خدای رحمان نمی‌آید. و یقیناً آنها را به احصا آورده و شمار کرده است آنان راه شمار کردنی. و روز قیامت همۀ آنها تنها بسوی او خواهند آمد».

به این ترتیب خرافات و بیهوده گویی‌‌های علما و راهبان و بزرگان کلیسا‌های نصارا چه شرقی و چه غربی، تا امروز دوام دارد که عقل سلیم و منطق آنرا نمی‌پذیرد و بسبب آن اهل کتاب (نصارا) را تا امروز در گمراهی روشن قرار داده‌اند. بعد از اینکه اختلاف میان کلیسا‌‌های شرقی و غربی ایجاد گردید، چندین مذاهب و فرقه‌‌های دیگر رونما شد که امروز به پنج مذهب منقسم‌اند. این مذاهب از قرار ذیل‌اند:

۱- مذهب ارتودکس: این مذهب نمایندگی از کلیسا‌های شرقی می‌نماید و اعتقاد آنها در مورد عیسی ÷ اینست که وی دارای یک طبیعت و یک اراده بوده و پسرخدا می‌باشد که خداوند پدر، وی را بخاطر محو گناهان نصارا به زمین فرو فرستاد تا خود را فدای نصارا نموده، قتل و به دار آویخته شدن را در این راه متحمل گردد.

۲- مذهب پروتستانت: این مذهب از کلیسا‌های انجیلی نماینده گی نموده و کلیسا‌های غربی را مورد انتقاد قرار داده میگویند: آنها این حق را ندارند که به مردم سند‌های غفران یا کارت‌‌های دخول جنت بدهند.

۳- مذهب کاتولیک: این مذهب از کلیسا‌های روم و پاپ واتیکان نمایندگی می‌کند. پیروان آن معتقد‌اند که مسیح ÷ دارای دو طبیعت (الهی و انسانی) و دو اراده می‌باشد.

۴- مذهب مارونی: پیروان این مذهب خویش را به یوحنای مارون نسبت داده و معتقد‌اند که مسیح ÷ دارای دو طبیعت ویک اراده بوده و هردو طبیعت در یک اقنوم یا ذات قرار دارد.

۵- فرقۀ یعقوبیها(یعاقبه) این فرقه معتقد‌اند که در شخص مسیح ÷ الوهیت و انسانیت یکجا جمع شده است. با اینگونه نظریات و مفکوره‌‌های خنده آور مذاهب آنها برهم و درهم شده، هر مذهبی دیگری را تکفیر می‌نماید. و سرانجام چنین خرافات و بیهوده گویی‌ها و اباطیل دامنگیرشان شد که نه عقل سلیم و نه دل روشن و نه ضمیر زنده آن را می‌پذیرد. با آن هم در میان مذاهب نصارا فرقه‌‌های بروز کرده که مسألۀ قتل و به دار کشیده شدن را از عیسی ÷ نفی و رد می‌کنند، از جمله فرقۀ ساطرنیوسی و کارپوکراتی و مارکیونی و پارسکالیونی و پولیسین. این فرقه‌ها موضوع اعدام شدن عیسی ÷ را بصورت واضح و آشکار در کتاب‌‌های تاریخی، از جمله تاریخ (موسیهیم) نفی نموده‌اند وهنوز هم این کتاب در مدارس الهیات انجیلی مقرر بوده و تدریس می‌گردد، آنها معتقد‌اند و بر آن تأکید می‌ورزند شخصی به دار زده شده به صورت قطعی غیر عیسی مسیح ÷ است، و هرگز مردمان ظالم بر عیسی ÷ مسلط نشدند، بلکه به آسمان بلند برده شد. اما پیروان مذاهب دیگری که روایات باطل و بی‌اساس آنها در چهار انجیل ذکر شده و ما نیز قبلاً به آن اشاره نمودیم، می‌گویند: (بعد از اینکه عیسی ÷ دستگیر شد و حکم اعدام وی صادر گردید، پیش از تنفیذ اعدام، در حالیکه دست‌ها و پاهایش بسته بود بعضی از مردمانی که از مقابلش می‌گذشتند بر چهره‌اش آب دهانشان را پاشیده و باکف بر دو رویش می‌زدند؟؟؟ !) پس آیا انسان عاقل و هوشیار همچو خرافات زشت و قبیح را در حق پیامبری از پیامبران مخلص خداوند أ قبول می‌کند؟ فرضاً نظر به گفته خود‌شان که عیسی ÷ را پسر خدا می‌پندارید(والعیاذ بالله) آیا پدرِخدا یا خدای بزرگ اجازه میدهد پسرش در معرض چنین توهین قرار گیرد و بر چهرۀ پسرش لعاب دهن و کف نثار گردد و بدون هیچگونه عکس العمل نگاه کند؟! (آیاجای تعجب نیست؟). دیگری بنام پطرس قرماچ در کتاب خود بنام (مروج الاخبار فی تراجم الابرار) که در سال (۱۸۱۰ م) در بیروت بچاپ رسیده بود چنین می‌نگارد: مرقس مرد یهودی لاوی نژاد و شاگرد پطرس بود، وی انجیل خود را به فرمایش اهالی منطقه رومیه تألیف نمود، و خدا بودن عیسی ÷ را رد می‌کرد، وی در زندان اسکندریه در سال ۶۸ میلادی بقتل رسید. دیگری بنام (هرانست دی یونس) آلمانی در کتاب خود بنام (اسلام یعنی نصرانیت برحق و واقعی) در صفحۀ (۱۴۲) چنین می‌نگارد: (همه مسایل مربوط به دار آویخته شدن و فدا شدن عیسی ÷ از ابتکارات و اختراعات راهب بزرگ پاولز و امثال وی است که در عهد مسیح ÷ نه زیسته‌اند و نه او را بچشم دیده‌اند و در واقع نصرانی هم نبوده‌اند) همچنان در جز اول کتاب خود زیر عنوان (تاریخ دیانت نصرانی) می‌نویسد: (حکم اعدام در حق عیسی ÷ در وقت تاریکی هنگامیکه شب پرده‌‌های سیاه خود را بر همه جا می‌گسترانید، تنفیذ گردید، سپس به این نتیجه میرسیم که امکان دارد یکی از زندانیانی که حکم اعدام در مورد آنها نیز صادر شده بود و منتظر تنفیذ آن بودند در عوض عیسی ÷ به دار آویخته شده باشد، طوریکه برخی از گروه‌‌های نصارا به آن معتقداند و قرآن کریم نیز آنرا تصدیق می‌کند). در فصل اول انجیل برناپا چنین آمده: (خداوند أ جبرئیل÷ را بسوی مریم دوشیزه فرستاد، وقتیکه جبرئیل در اطاق وی داخل گردید مریم از وی ترسیده لیکن جبرئیل وی را اطمینان داده و ترس را از وی دور ساخته و بوی مژده داد که وی مادر پیامبری خواهد شد که خداوند أ او را بسوی بنی اسرائیل می‌فرستد. مریم گفت: چگونه فرزند بدنیا بیآورم در حالیکه مردی را نمی‌شناسم(با مردی ازدواج نکرده‌ام) جبرئیل ÷ فرمود: خداوندی که انسان را از غیر انسان آفرید(آدم را از گِل)، قادر است از تو انسانی را بدون انسان دیگر(همسر) بدنیا آورد). خواننده گرامی ببینید عین بیانی که در انجیل برناپا آمده، موافق با آیات قرآن کریم است خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا مَكَانٗا شَرۡقِيّٗا١٦ فَٱتَّخَذَتۡ مِن دُونِهِمۡ حِجَابٗا فَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرٗا سَوِيّٗا١٧ قَالَتۡ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيّٗا١٨ قَالَ إِنَّمَآ أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَٰمٗا زَكِيّٗا١٩ قَالَتۡ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَلَمۡ يَمۡسَسۡنِي بَشَرٞ وَلَمۡ أَكُ بَغِيّٗا٢٠ قَالَ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٞۖ وَلِنَجۡعَلَهُۥٓ ءَايَةٗ لِّلنَّاسِ وَرَحۡمَةٗ مِّنَّاۚ وَكَانَ أَمۡرٗا مَّقۡضِيّٗا٢١[مريم: ۱۶-۲۱]. «و یاد کن (ای محمدص) در کتاب، مریم را آنگاه که در مکانی شرقی کناره گرفت(درجهت شرق بیت المقدس) پس در برابر آنان(مردم) حجابی برخود گرفت، پس به‌سوی او روح خود (جبرائیل ÷ ) را فرستادیم، پس به صورت بشری درست اندام بر او نمایان شد،- مریم- گفت: من از تو به خدای رحمن پناه می‌برم، اگر پرهیزگارباشی- پس از خلوتگاه من بیرون شو- گفت: (جبرئیل) جزاین نیست که من فرستادۀ پروردگار تو ام، برای اینکه به تو پسری پاکیزه ببخشم، گفت: (مریم) چگونه برایم پسری باشد، با آن که هیچ بشری به من دست نرسانده است(بی شوهرم) و من هرگز زنا کار نبوده ام، گفت: (جبرئیل) فرمان حق چنین است، پروردگار تو فرموده که این بر من آسان است و تا او را برای مردم نشانۀ قرار دهیم و رحمتی از جانب خویش، و این کاری مقرر شده است».

اما قول لوقا در انجیلش چنین است: (جبرئیل به مریم گفت: فرزندت پسر خدا نام دارد) این سخن تنها در انجیل وی ذکر است، اما متا و یوحنا و مرقس آنرا ذکر نکرده‌اند. و همچنان اصحاب این چهار انجیل اسباب اختلاف‌شان در انجیل‌‌های‌شان را ذکر نکرده‌اند و در مورد روایات مربوط به حقیقت عیسی ÷ نیز اظهار نظر نکرده‌اند و دلیل ثابت هم یکی از آنها ندارند تا ادعا و گمان‌شان را تقویت بخشد، بویژه اختلافاتی که میان روایات چهار انجیل، و روایات عهد قدیم که قبلاً یهود آنرا تغیر داده وجود دارد. اختلافات و کشمکش‌ها میان یهود و نصارا در مورد تحریف‌ها و تغیراتی که در کتاب‌‌های‌شان پدید آمده تا حدی رسیده که حتی یکدیگر را به بی‌خردی متهم نموده و یکدیگر را تمسخر می‌کنند، قرآن کریم اختلافات آنها را چنین بیان نموده است: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ١١٣[البقرة: ۱۱۳]. «یهودیان گفتند که مسیحیان برحق نیستند و مسیحیان گفتند که یهودیان برحق نیستند، حال آنکه کتاب آسمانی را می‌خوانند، کسانی که هیچ چیز نمی‌دانند، سخن همانند سخن آنان گفتند پس خداوند أ روز رستاخیز در آنچه باهم اختلاف می‌کردند، میانشان داوری خواهد کرد». خداوند أ در جواب به پندار آنها که گفتند: چگونه از بنی انسان طفلی بدون پدر به دنیا می‌آید، مگر اینکه از نوع خدایان باشد، چنین پاسخ می‌فرماید: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٥٩[آل عمران: ۵۹]. «به راستی مثل(صورت آفرینش) عیسی در نزد خدا همچون مثل (شبیه) آدم است، او را از خاک آفرید، سپس به او گفت: موجود شو، پس بی‌درنگ موجود شد». یعنی همچنین است عیسی ÷ که خداوند أ به او گفت: بدون پدر موجود شو، و او موجود شد، لذا شما چگونه او را به خدایی می‌گیرید، در حالی که اقرار دارید به این که آدم ÷ بشریست مخلوق. پس عیسی ÷ نیز همچنین است. در این صدد دانشمندان بزرگ و علامه شیخ احمد دیدات می‌فرماید: (بعضی از شما (نصارا) می‌گویند که پیامبراسلام ما مسلمانان را به احترام انجیل امر فرموده، این درست است، لیکن کدام انجیل؟ انجیلی که ما را پیامبر بزرگوارص به احترام آن دستور فرموده‌اند، انجیل عیسی ÷ است، پس انجیل عیسی÷ کجاست؟ انجیل‌‌های امروزی که در دسترس تان قرار دارد یکی آن انجیل عیسی ÷ نیست. پیامبراکرم ص بما دستور داده‌اند آنچه که بر عیسی پسر مریم ÷ نازل شده احترام نماییم، نه اینکه به انجیل متا و انجیل مرقس و انجیل لوقا و انجیل یوحنا احترام بگذاریم. اگر شما عقیده دارید که عیسی ÷ خداست، پس یک عبارتی از انجیل‌‌های تحریف شدۀ تان را بما نشان دهید که وی گفته باشد من خدا هستم و مرا بپرستید؟!.

علامه احمد دیدات می‌افزاید: اندیشۀ تثلیث(خدایان سه گانه) میان نصارا موجب شده تا معتقد بر آن باشند که خداوند أ ، پدر، پسر و روح القدس است. و در عین وقت عقیده دارند که هر یکی از آنان به ذات خود خداست، با آن‌هم، سه خدا نیستند بلکه یک خدا اند! من از کسانی که زبان انگلیسی را میدانند می‌پرسم: آیا معقول است که بگوییم: این یک شخص است و این دومیست و این شخص سومی، و این اشخاص، سه اشخاص نیستند، بلکه یک شخص‌اند؟ آیا معقول است که به زبان انگلیسی بگوییم: (Three persons are one person).

(سه شخص یک شخص‌اند) طبعاً شما نصارا هر‌یک تان در ذهن خود تصوری از شخصیت‌‌های سه گانه دارید، از خدای پدر یک تصور دارید، و از خدای پسر تصور دیگر و از روح القدس تصور مخالف با آندو(mental concept) پس هنگامیکه در عید‌های میلاد می‌گویید: بنام خدای پدر، در ذهن‌تان تصور خاصی از خدای پدر ترسیم شده بلافاصله مرد ریش سفید بزرگسال در ذهن‌تان حاضر می‌گردد. و وقتیکه می‌گویید: بنام خدای پسر، در ذهن‌تان تصور خاصی از وی ظاهر می‌گردد طوریکه از وی در تخته‌‌های نقاشی، جوان خوش قیافۀ که دو چشم آبی و مو‌های طلایی دارد رسم می‌نمائید. پس چگونه سه اشخاصی که هر کدام آنها تصور خاصی در اذهان‌تان دارند، به یک شخص مبدل می‌گردند؟

ما نمیتوانیم مسألۀ خدایان سه گانه را که عیسی ÷ اصلاً نفرموده قبول نماییم، نه تنها ما، بلکه کسانی دیگر هم هستند که همچو خرافات را در اذهان‌شان جا داده نمیتوانند، حتی علمای نصارا خود‌شان هم شعار تثلیث یا اقانیم سه‌گانه را می‌خواهند از میان بردارند، از اینرو آنها اقدام به محو نمودن عبارت هفتم در اصحاح پنجم رسالۀ یوحنا نموده‌اند، این عبارت چنین بود: (کسانیکه در آسمان حضور دارند سه کس‌اند: پدر و کلمۀ خدا(عیسی ÷ ) و روح القدس. و هر سه آنها یک ذات‌اند) سپس علمای نصارا در این مورد گفتند: عبارت (پدر، و کلمۀ خدا و روح القدس و اینکه هر سه آنها یک ذات‌اند) در واقع جعل کاری است که در انجیل اضافه گردیده و در اصل انجیل‌‌های قدیمی وجود نداشته است، بناءً علمای نصارا قرار گذاشتند که این جملۀ ساختگی اضافه شده در انجیل را که می‌گوید: (پدر و کلمه و روح القدس یک‌اند) بردارند، لذا در چاپ‌‌های جدید اصلاح شدۀ انجیل عبارت هفتم فوق الذکر که حاوی چهار کلمه انگلیسی است: (سه ذات در آسمان و جود دارد).

)there are three witnesses(

(به این معنا که عبارت پدر و کلمه و روح القدس هر سه یک ذات‌اند).

از انجیل حذف گردیده زیرا جعلی و ساختگی محض بود (fabrication).

چرا این جمله را حذف نمودند؟ بخاطریکه بعضی از راهبان و علمای نصارا در قرن ششم میلادی ملاحظات‌شان را در حاشیه‌‌های انجیل می‌نوشتند و هنگامیکه انجیل را بچاپ رسانیدند، ملاحظات حاشیوی را نیز در متن آن داخل ساختند.

یقیناً عقیده تثلیث(خدایان سه گانه) و مساوی ساختن کسی با خداوند متعال، و پسر قرار دادن با اوتعالی کفر و بهتان بزرگی بر خداوند تعالی بشمار می‌رود، خداوند ذات غنی و بی‌نیاز بوده به فرزند ضرورت ندارد تا جانشین پادشاهی و تدبیر امور وی گردد، خداوند أ آفریدگار و یکتاست، و امکان ندارد کسی را خلق نماید تا در ملک و پادشاهی او شریک گردد، همچنان عیسی ÷ خودش در انجیل یوحنا(۵/۳۰) می‌گوید: (من نمی‌توانم چیزی را از جانب خودم انجام دهم). و شما نصارا ادعا دارید که عیسی ÷ پسر خداست، پس چگونه این تصور را در ذهن جا دهیم که عیسی ÷ با جسم و روح خود قبل از آفرینش مخلوقات چگونه با خداوند أ یکجا بود، سپس خداوند أ بوی دستور داده فرمود: ای پسر! در نخستین روز سال میلادی به زمین رفته و از رحم مریم دوشیزه بیرون آی!! آیا عیسی ÷ با روح و جسم خود با خداوند أ یکجا بود؟ و آیا مانند طفل شیرخواری با اوتعالی همراه بود؟ یا اینکه مانند کودکی بازی میکرد؟ و یا مانند جوان قوی، سرمست و ماجراجو و تابع عواطف خویش بود؟ آیا وقتیکه عیسی ÷ با خداوند أ یکجا بود همانند مردی پخته بود سپس بشکل کودک نوزاد سر از نو از رحم مریم بیرون آمد؟ آیا کسی قبول خواهد کرد طفلی بعد از ولادت که نه زور و نه قوتی دارد، خدا باشد؟ ما از شما می‌پرسیم چه کسی در رحم مریم قرار داشت؟ عیسای خدا؟ یا عیسای رسول؟!.

پاک و منزه است پروردگار جهانیان از آنچه وصف می‌کنند، فرضاً اگر عیسی پسر خدا می‌بود میتوانست وی را با اکرام و عزت به زمین بفرستد، طوریکه آدم ÷ را فرو فرستاد، و یا طوریکه جبرئیل ÷ را به زمین می‌فرستاد و یا هم مانند سایر فرشتگان وی را نیز می‌فرستاد.

نصارا هنوز هم معتقد‌اند که عیسی ÷ بخاطر آنها مرده! و باید می‌مرد! نه به شکل انسان، بلکه بصورت خدایی!! همچنان عقیده دارند که یک شخص میتواند مسؤلیت گناهان همه بشریت را بدوش خود کشد. من از نصارا می‌پرسم: آیا بر این عقیده هستید که خداوند أ می‌میرد؟ شما اعتراف می‌نمایید که خداوند أ زنده است و نمی‌میرد. سپس ادعا نموده می‌گویید خدا مرد و به دار آویخته شد. اگر بمیرد، پس چه حالتی برای مخلوقات زندۀ وی رخ خواهد داد؟ و اگر نظر به بهتان شما، خدا مرده و در یکی از قبرستانها به مدت سه شبانه روز مدفون بوده طوریکه اسناد و وثایق مقدس شما ادعا دارد، پس چه کسی در این سه شبانه روز اداره و پیشبرد امور عالم را بدست داشته؟ و چه کسی در این مدت برعالم مسلط بوده است؟(از سخنان احمد دیدات) قبل از اینکه پیام خویش را بشما اهل کتاب به پایان برسانم، دوست دارم قصۀ را بشما عرض نمایم که در نیمه دوم قرن ۱۹ میلادی در جراید و مجلات هند بچاپ رسیده بود، شهسوار این واقعه یکی از دعوتگران معروف هند شیخ فاضل رحمت الله/پسرخلیل الله هندی است. وی همزمان با حضور استعمار انگلیس در شبه قارۀ هند می‌زیست، طوریکه به همه معلوم است همواره نزدیکی و تعاون میان استعمار و تبشیر موجود بوده است. استعمار گران، مستشرقین و دعوتگران مسیحیت را کمک نموده و از آنها در عملی نمودن پلان‌‌های استعماری خود استفاده می‌نمایند. بنابر آن دعوتگران نصارا (تبشیر) با حضور استعمار انگلیس در هند به فعالیت‌های‌شان بشکل وسیع ادامه داده و هزاران شخص از ادیان و مذاهب مختلف از جمله مسلمانان را در دام خویش گرفتند و به نصرانیت داخل نمودند، دبیرکل هیئت تبشیر در هند، راهب بفندر صاحب کتاب (میزان حق) بود، وی سایر مردم بویژه مسلمانان را با حیله و نیرنگ از اسلام بیرون آورده و به نصرانیت داخل میساخت، مسلمانان سرزمین هند از جلوگیری آنها عاجز مانده و مأیوس گردیده بودند و نزدیک بود همه، اسلام را ترک نمایند، لیکن به فضل و مرحمت خداوند أ شیخ رحمت الله/خطر آنها را حس نموده و شروع به بحث و مطالعه در کتاب‌‌های نصارا نمود، تا اینکه بطور کامل در مورد افتراها و نکات ضعف و تحریفات و خرافات و کمی و اضافات تورات و انجیل، معلومات حاصل کرد سپس اعلان نمود که وی حاضر است با راهب بفندر به مناظره بنشیند، بفندر نیز موافقۀ خویش را اعلان نموده شرط گذاشت اینکه مناظره در سه جلسه تشکیل گردیده بزرگان و دانشمندان و سیاستمدران و خبرنگاران نیز حضور یافته شاهد حال باشند، شیخ رحمت الله نیز شروط را پذیرفت و از جانب خود شرطی دیگری را اضافه نمود و بفندر نیز با وی موافقه نمود، شیخ رحمت الله شرط گذاشت: هرگاه یکی از آندو جانب مقابل خود را از جواب دادن عاجز ساخت پس دین خود را ترک نموده به دین جانب مقابل(کامیاب) بگراید. متذکر باید شد که شیخ رحمت الله این شرط را گذاشت لیکن هرگز آماده نبود از دین اسلام مرتد گردیده و نصرانی شود، لیکن این شرط را بخاطر گذاشت که وی بر خود و بر دلایل در دست داشته خود که از نور درخشندۀ قرآن و سنت سرچشمه گرفته بود، اعتبار و یقین کامل داشت. برعکس دلایل و براهین بفندر همه فاسد تحریف شده و عاری از حقیقت بود که نه عقل سلیم و نه منطق آنرا می‌پذیرد. جلسۀ اول مناظره بتاریخ ۱۰ اپریل ۱۸۵۴ م در محلۀ اکبر آباد شهر آگرا منعقد گردید و در آن دکتور محمد وزیرخان شیخ رحمت الله را همرایی می‌کرد، و بفندر را، راهبی بنام فرنیشی همراهی مینمود، اما تعداد مشاهده کنندگان بسیار بود از جمله رئیس دادگاه، و مشاور نظارت امورمالی، و معاون والی شهر نبراس، و شیخ قمرالاسلام امام جمعۀ مسجد جامع آگرا، و خادم علی خان رئیس تحریر روزنامۀ مطلع الاخبار، و برخی از رؤسا وکارمندان و فرمانداران نظامی قشون انگلیس حضور داشتند، بعد از خاتمۀ جلسۀ اول مناظره، خادم علی خان در روزنامۀ مطلع الاخبار چنین نوشت: در جلسه مناظره اول راهب بفندر با تأکید اعتراف نمود که در هفت یا هشت موضع از انجیل، تحریف و تغیر وجود دارد. و راهب بفندر در مصاحبه با روزنامۀ مطلع الاخبار چنین اظهار داشت: آری! من به وجود تحریف در انجیل اعتراف دارم، لیکن این قدر تحریفی کم، به کتاب آسمانی زیانی نمی‌رساند.

شیخ رحمت الله/نیز رد بر گفتۀ وی در همان صفحۀ جریده چنین نگاشت: هرگاه تحریف یا تغیر در وثیقه‌ای، هر چند بی‌ارزش هم باشد ثابت گردد، پس آن وثیقۀ اعتبار خود را از دست داده و باطل شمرده می‌شود، پس چه رسد به کتاب آسمانی که از سوی خداوند أ فرود آمده باشد، و خود تان اقرار هم می‌کنید که در هفت یا هشت موضع آن تحریف و تغیر آورده‌اید ولی بازهم به آن ایمان آورده و مردم را بسوی آن دعوت می‌کنید؟!

سپس جلسۀ دوم مناظره بتاریخ (۱۱) اپریل ۱۸۵۴ دایر گردید و ضمن آن حضور بیشمار راهبان و علمای نصارا بنظر می‌خورد که راهب بفندر را همراهی می‌نمودند، زیرا خبر شکست بزرگترین راهب نصارا در هند و اعتراف وی بر وجود تحریف در انجیل در همه سرزمین هند منتشر گردیده بود، بناءً دانشمندان و علمای آنها بشمول ولیم کلین، و راهب هارفی و دیگران در این مناظره شرکت ورزیدند، بعدها واضح گردید که حضور راهبان بسیار در پهلوی بفندر بخاطر این بود تا با پیشکش نمودن دلایل و براهین بی‌اساس و غیر منطقی، اعتراف بفندر را محو و ناپدید ساخته و آبروی رفتگی‌شان را دوباره اعاده نمایند، لیکن این بارهم شکست خورده و نا امید برگشتند.

و وقتیکه میعاد جلسۀ سوم مناظره فرارسید، بفندر طی نامۀ از حضور خود در این جلسه معذرت خواست، اینکار دکتور محمد وزیرخان را واداشت تا نامۀ بوی بفرستند. وی در نامه چنین نوشت: حضور شما در این جلسه لازمی و حتمی بود تا بر سوالات شیخ رحمت الله پاسخ ارایه نمائید، سپس انجیل تحریف شدۀ تان را پشت سر افگنده و دعوت مردم هند را بسوی دین باطل تان هرچه زودتر توقف دهید. روزنامه‌ها و جراید هند اسباب مختلف عدم حضور بفندر را در مناظرۀ سوم بیان نموده چنین نگاشته بودند: بفندر بخاطری از حضور در این جلسه امتناع ورزید تا مبادا شیخ رحمت الله شرط خود را بروی لازم ساخته و در حالت شکست خوردنش باید دین خود را ترک کرده و به دین اسلام گردن نهد. شاید خداوند أ هدایت را بوی مقدر نکرده بود طوریکه می‌فرماید: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ[القصص: ۵۶].«در حقیقت تو هرکس را که دوست داری- از مردم- نمی‌توانی هدایت کنی، بلکه خداوند هرکس را که بخواهد هدایت می‌کند».

این بود قصۀ شیخ رحمت الله/در هند که بطلان افترا و بهتان نصارا بر خداوند أ را آشکار ساخته و مهر باطل را برآن نهاد، و پاک و منزه است خداوند أ از آنچه بوی شریک می‌آورند.

در سلسلۀ رسوا شدن علما و راهبان نصارا بیایید باهم به قصۀ گوش فرادهیم که مجله time امریکایی آنرا در شماره (۷) مارچ سال ۱۹۸۸ میلادی بچاپ رسانده بود. این شماره حکایت رسوا کنندۀ برخی از مشهورترین علما و راهبان و تبشیری‌‌های برجسته را برملا ساخت که آنها را از طریق استیشن‌‌های رادیویی و تلفزیونی و سایر وسایل خبر رسانی، ساعت‌ها برنامه‌‌های تبشیری و دعوتی خویش را به نشر رسانده و مردم را در سراسر امریکا به خود جلب می‌نمودند. این اشخاص بارز میلیون‌ها پیرو داشته که سخنان‌شان مورد تأیید آنها قرار گرفته و هرآنچه از انجیل را به آنها بازگو مینمودیند آنها تصدیق می‌کنند.

مجلۀ (Washington post time) اعمال شرم آور و ننگین برخی از بزرگان کلیساها را برملا و فاش ساخت، این افراد بر دل‌‌های میلیون‌ها شخص در امریکا مسلط بوده و از این راه ده‌ها میلیون دالر نقد را بنام همکاری و کمک به کلیسا و دعوت بسوی نصرانیت جمع‌آوری می‌نمودند. لیکن آنها این مبالغ را برای خود و خانواده‌ها و همسران‌شان به افتخار بمصرف رسانیده قصرها و طیاره‌‌های شخصی و موتر‌های طراز جدید را در اختیار خود داشتند، همچنان از این پول‌ها در راه اشباع غرایز جنسی(باهم جنس) و علاقات نا مشروع با زنان هرزه و فرومایه استفاده مینمودند.

خوانندۀ عزیز! ببینید، اگر مجله یا روزنامۀ در یکی از کشور‌های اسلامی همچو اعمال زشت و ننگین شخصیت‌‌های بزرگ دینی نصارا را که نمونه و آلگوی آنهاست، به چاپ برساند، با احتجاجات‌شان قیامت را بر پا می‌کنند طوریکه در سال ۲۰۰۱ م علیه یکی از روزنامه‌‌های مصری احتجاج نمودند، لیکن در امریکا و سایر کشور‌‌های نصرانی، روزنامه‌ها و جراید و نویسندگان خود‌شان اعمال شرم آور آنها را با دلایل آشکار و شواهد روشن و مستند و اعترافات خود بزرگان کلیساها از طریق تلفزیون‌ها فاش میسازند.

مجلۀ فوق با خط درشت در مورد دعوتگر نصرانی(جیمی بیکر) و همسرش (تای مای) چنین نوشت: (دنیای پر از فریب و حیله و دروغ و دزدی و اختلاس و منافقت، عالمی مملو از اعمال زشت جنسی و غضب و فرومایگی و هرزه‌گی. همچو اعمال ننگین را دعوتگران تبشیر که شهرت‌شان بیشتر از ستاره‌‌های سینمایی و ممثلان بوده و بر عقل و فکر هزاران هزار شخص، سیطره داشته سالانه کم از کم دو میلیارد دالر دارایی آنها را به یغما می‌برند).

جیمی بیکر و همسر وی قبل از اینکه در ردیف دعوتگران تبشیر قرار گیرند در کانال تلفزیونی (c .b . n) بمدت دوسال ایفای وظیفه می‌نمودند، (تای مای) همیش در کنار همسر خود، در پرده تلفزیون با لباس شناوری با بی‌حیایی ظاهر شده و شوهرش برای میلیون‌ها بیننده پند و اندرز تقدیم مینمود، (تای مای) پوشیدن لباس شناوری را در وقت وعظ و اندرز شوهر چنین توجیه می‌کرد: (بر ما لازم است جذاب باشیم، بناءً استعمال پودر‌های آرایش و پوشیدن لباس‌های چسپ مانند لباس شناوری در وقت وعظ و اندرز امری ناپسند و زشت نیست) سپس نوبت به راهب (جیمی سواگارت) می‌رسد، وی علیه بیکر و همسرش تبلیغات گستردۀ را براه انداخت تا اینکه هردو را مجبور به استعفا از ریاست مؤسسۀ تبشیری‌شان نمود، جیمی سواگارت قبلاً با جیمی بیکر و همسر وی در برنامه‌‌های تبشیری مشغول فعالیت بود لیکن بسبب اختلاف در تقسیم دست آورد‌‌های مالی که بنام دعوت تبشیر از هرسو بر آنها می‌ریخت، از هم جداشدند، بیکر وقت را غنیمت شمرد و سواگارت را از وظیفه‌اش برطرف نمود، زیرا وی میدانست که سواگارت با زبان رسا و چرب خود دل‌‌های میلیون‌ها شخص را بخود جلب نموده و شاید روزی گلیم را از زیر پای وی جمع نماید. لذا وی را از پخش نمودن برنامه‌‌های تلفزیونی منع نمود، سواگارت ناچار شد مخبر‌‌های سری را با دادن پول هنگفت، به دنبال بیکر و همسرش (تای مای) بیندازد تا اسرار و لغزش‌های آنها را کشف نمایند، سواگارت با بدست آوردن اسرار و لغزش‌های بیکر و همسرش، به افشا گری و بدنام ساختن آنها آغاز نمود، اینکار باعث شد تا(تای مای) در پرده‌‌های تلفزیون ظاهر گردیده و اعتراف نماید که وی در دام شیطان گیر افتاده و پیشه ور مواد مخدر شده است، و از سوی دیگر شیطان توانسته میان وی و شوهرش فاصله ایجاد نماید و آن هنگامیکه با دختری بنام (جیسکاهان) معرفی شد، جیسکاهان بحیث سکرتر کلیسا ایفای وظیفه می‌نمود، سواگارت دختر مذکور را تشویق نمود تا از بیکر به محکمه شکایت نماید. وی در دعوایش چنین ادعا نموده بود: من دختر دوشیزه بودم که مورد تجاوز جنسی بیکر قرار گرفتم، وی مرا در ابتدا به تدریج بخود نزدیک ساخته روزی شربت انگور را که با مواد مخدر آمیخته شده بود بمن نوشانید تا آنکه حواسم را از دست داده بیهوش شدم، سپس هنگامیکه بخود آمدم، دیدم وضع من بدتر از ساندویچ همبرگر گندیده‌ای است که هیچکس بسویش نگاه هم نمیکند، چه رسد به آنکه آنرا بخورد. بعد از این بدنامی شرم آور و ننگین بیکر و همسرش (تای مای) تا چند هفته در کنفرانس‌‌های مطبوعاتی و پرده‌‌های تلفزیونی ظاهر شده و اشک از چشمان هردو سرازیر می‌بود و بر املاک و دارایی که بالغ به میلیون‌ها دالر میگردید و بر مؤسسۀ تبشیری و شبکۀ تلفزیونی و زمین وسیعی که ملیونها دالر ارزش داشت، سوگواری می‌نمودند، روزنامه نگاران در گزارش‌های‌شان آندو را به اختلاس متهم نموده سراسر زندگی آنها را که مملو از تبهکاری و اسراف بود به مردم فاش نمودند، همچنان در مورد دارایی‌‌های پنهانی آنها آگاهی یافته و آنرا کشف نمودند که هردو در شهر‌های کلیفورنیا و فلوریدا قصر‌های مجللی دارند که سامان و وسایل آن با آب طلا پوشانده شده است. بیکر در اثنای اعترافات خود که از طریق تلفزیون پخش می‌شد چنین گفت: سواگارت با براه انداختن حملات تبلیغاتی گسترده‌اش علیه من، خواست مرا بدنام ساخته و بر(۱۲۹) میلیون دالر ضبط شده که درآمد سالانۀ مؤسسۀ تبشیری من بود دست یابد.

سواگارت به شدت بر ادعای بیکر پاسخ داده گفت: (حالا وقت آن فرا رسیده که خانه از درون باید پاک گردد!! اعمالی را بیکر و همسرش مرتکب شده‌اند داستان خنده دار و شرم‌آوری است که نباید در حق تبشیر و دعوتگران آن ادامه می‌داشت) سواگارت دوست قدیمی خود(بیکر) را تشبیه به سرطانی نمود که باید از جسد مسیح ریشه کن گردد. به این ترتیب سلسلۀ اعمال ننگ آور راهبان و علما و بزرگان کلیساها در امریکا پشت سرهم بوقوع پیوسته و چند روزی از داستان بیکر و همسرش نگذشته بود که پای خود راهب سواگارت در همان گودالی که برای بیکر و همسرش حفر نموده بود لغزید، سقوط وی در چاهی که خود کنده بود به تندی عجیب و غریبی صورت پذیرفت، و آن هنگامیکه وی ناگهانی در مقابل میلیون‌ها بینندگان تلفزیون (c .b .n) که بوسیله کیبل در سراسر امریکا پخش می‌گردد قرار گرفت، وی در حالی در پردۀ تلفزیون ظاهر گردید که در کلیسای خویش به گناهان خود اعتراف نموده و اشک از چشمانش سرازیر بود.

داستان رسوا شدن سواگارت همراه با فلم‌‌های مستندی از وی بود که او را در حالت اجرای عمل جنسی با(مومس) که نامش (دبرامیورفی) و از جمله زنان فاحشۀ حرفوی و معروف است فلمبرداری شده بود، این فلم طوری بود که (مومس) با بدن برهنه پیشروی سواگارت دراز کشیده و او پول هنگفت را در مقابل اجرا و نمایش حرکات فاحش و هرزه، بوی می‌پرداخت.

چنانکه سواگارت در پی اسرار و لغزش‌های جیمی بیکر و همسرش افتاده و افلام مستند آنها را بدست آورد تا بلاخره هردو را سرنگون ساخته و از دعوت تبشیر راند، چرخش روزگار بر خودش دگرگون شده راهبی تبشیری دیگر بنام (مارفین گورمان) که با وی در استیشن تلفزیونی ایفای وظیفه مینمود و به علت نامعلومی از وظیفه‌اش برکنار گردید، حالا به تعقیب و ترصد سواگارت افتاده و اسرار و لغزش‌هایش را با افلام مستند بوسیلۀ جاسوسی که به همین منظور گماشته بود بدست آورد، مارفین گورمان قبل از اینکه اسرار سواگارت را فاش نماید با چانه زنی خواست پول هنگفتی را در مقابل پنهان ساختن اسرار وی بدست آورد، لیکن سواگارت با وی موافقه ننمود، همان بود که مارفین به نشر و پخش افلام و تصاویر وی در روزنامه‌ها و کانال‌‌های تلفزیونی اقدام نمود و سواگارت ناگزیر شد تا به گناهان خود اعتراف نماید، وی در مقابل میلیون‌ها بیننده اظهار معذرت نموده و از خدا بخشش خواست، وی در پردۀ تلفزیون با لباس‌های پاره و کنده و چهرۀ پر از غم و اندوه و حالت آرام و خمیده نمایان شده و با آواز غم انگیز و دراماتیکی شروع به سخن گفتن نمود: (آنچه را مرتکب شده‌ام نمیتوان اشتباه و دروغ پنداشت، بلکه آنرا گناه می‌شمارم، من هیچ کسی جز خودم را ملامت نمیکنم) آوازش در هنگام صحبت کردن وخیم و لرزان بود، در حالیکه می‌گریست چنین گفت: (ای نجات دهنده ام، همانا مرتکب گناهانی بسیار در حق توشده ام، امیدوارم خون پاک و گرامی ات که هنگام بدار آویختنت بر زمین ریخته همه گناهانم را شسته و پاک نماید و آنرا به دریای بخشش و مغفرت مبدل سازد).

بعد از اینکه درامۀ دروغین سواگارت به پایان رسید، بر موتر با شکوه خویش سوار شده و به منزل مجلل و وسیعی که دارای (۱۴) مدخل، و مملو از نعمت‌ها و وسایل مرفه روز بود، وارد گردید. وی در اعتراف خود از ماهیت گناهان خود صحبت نکرد، بهر حال، همه عالم از روابط نا مشروع وی با زنان هرزه و بازاری که در هتل‌‌های ارزان و کم بها زیست داشتند باخبر شدند، در حالیکه چندی قبل، وی مردم را از رذالت و بد اخلاقی منع نموده میلیون‌ها شخص نصرانی را به اخلاق حمیده فرا می‌خواند، این بود حکایات شرمگین راهبان و بزرگان کلیسا‌های نصارا که همیشه مرتکب آن شده و میشوند، طوریکه در انجیلی که آنرا به گمان خود به عیسی ÷ منسوب نموده و مقدس میشمارند، گویا عیسی ÷ فرموده: (ای فرزندان اژدها! شما هم تظاهر به پاکی و پارسایی میکنید، لیکن در باطن پر از ریا و فسق هستید، چگونه از اعمال نیک صحبت می‌کنید در حالیکه خود تان فاجرید؟!).

سواگارت گریه کنان به گناه خود اعتراف می‌کند. از روزنامۀ time

سواگارت

همچنان از جمله اعمال ننگین راهبان و علمای نصارا، یکی هم گزارشی است که خبرنگار روزنامه (لاری پیبلیکا) بنام (مارکو پولینی) از واتیکان آماده نموده و بچاپ رسید، وی از زبان راهبۀ پزشک بنام (مورا اودو نوهی) نقل می‌کند که این راهبه گزارش تجاوزات جنسی کاهنان و تبشیری‌‌های واتیکان را به رئیس کشیش‌‌های واتیکان (کاردینال مارتنیز سومالو) در ماه فبرایر ۱۹۹۵ تقدیم نموده و طی آن به قضایا و وقایع گوناگون تجاوزات جنسی که بر زنان راهب در واتیکان صورت می‌گیرد اشاره نموده است، حتی یکی از کاهنان، زن راهبه را مجبور به سقط جنین نموده که در اثر آن وفات نمود و خود کاهن مراسم جنازۀ‌اش را بپایان رساند، همچنان کاهنان، زنان راهب در واتیکان روم (مرکز دینی نصارا) را مجبور به استعمال دوا‌های ضد حمل نموده‌اند، و در گزارش دیگر گفته شده که(۲۰) زن راهب در یک وقت در داخل سازمان دینی حمل گرفته‌اند. در مقابل دو قصه از ده‌ها قصه‌‌های اسلام آوردن دعوتگران تبشیری را خدمت تان تقدیم می‌کنیم، اول به قصۀ اسلام آوردن برادر ما عبدالله لورنس مروان توجه شما را معطوف می‌داریم که از زبان خودش در روزنامۀ مدینه منوره بچاپ رسیده بود. خدا کند پند و عبرتی برای ما گردد