آیا معبودی با الله جل جلاله است؟

فهرست کتاب

قرآن کریم معجزۀ بزرگ است

قرآن کریم معجزۀ بزرگ است

حالا سوالی خود را مطرح مینماید که چگونه انسانی با این وصف و با این قدر ناخوان بودن دفعتاً آمده و با چنین زبان عربی واضح و فصیح، و با کتابی آمده آنرا به مردم میخوانند؟ هنگامیکه قرآن را میخوانیم علوم و معارفی را در آن می‌یابیم که دانشمندان در حیرت افتیده‌اند، و از چنان بلاغت، وزن و قافیه و معانی برخوردار است که شعرا به آن تعجب نموده‌اند. از فصاحت عالی و ادب و نثر و لغتی برخوردار است که ادبا و مردمان فصیح را به شگفت در آورده است، و از قواعد سالمی برخوردار است که علمای ادب همان عصر تا امروز را متحیر ساخته است، قصه‌ها و وقایع گذشته را چنان ذکر می‌کند که مؤرخان را به حیرت آورده، و از وقایع آینده چنان صحبت نموده که کنجکاوان و دنبالگران وقایع را در عالم حیرت برده است، قانونگذاری است که مشهور‌ترین قانونگذاران عصور را عاجز ساخته است، این قرآن عظیم تنظیم کنندۀ کلیه شئون جامعه مترقی بوده مصالح افراد و جامعه را در همه ابعاد زندگی‌شان عادلانه مدنظر گرفته است که همه دانشمندان جامعه شناس را در حیرت آورده است، چنانکه قرآن کریم از نظام اقتصادی عادل و متکامل و سالمی بر خوردار است که علمای اقتصاد غرب و شرق جهان را به شگفت در آورده است. و بعد از اینکه همه متخصصان علوم مختلف، اعم از ادب، حکمت، زبان، هنر، و قانون در این مورد تحقیق و بررسی‌شان را بپایان رسانده و متیقن شدند، قرار گذاشتند که قرآن کریم نه شعر است و نه نثر، بلکه بالاتر از حدود فصاحت و بلاغت و شعر و ادب است. قسمیکه ولید بن مغیره عموی ابوجهل که از بزرگان و دانشمندان چیره دست قریش بود به آن اعتراف نمود. وی روزی قرآن کریم را از زبان پیامبر ص بطور محرمانه و پنهان شنیده نزد قوم خویش برگشت و گفت: «ای بنی مخزوم! به خداوند أ سوگند امروز از محمد ص سخنی شنیدم که نه سخن انسان است و نه از جن، به خدا سخنی او شیرینی و حلاوتی خاصی دارد! و همانا اصل آن مانند درخت خرمای خوش اندام است و شاخه‌‌های آن میوه‌‌های گوارا دارد و پایین آن خوشگوار است، بی‌تردید سر بلند و والامقام است که هیچ چیزی بر آن بلندی و برتری ندارد».

چنانکه خداوند أ در قرآن کریم فرموده است: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا٨٨[الإسراء: ۸۸]. «بگو: اگر انس و جن جمع شوند تا نظیر این قرآن را بیاورند، هرگز مانند آن را نخواهند آورد هرچند برخی از آنها پشتیبان برخی دیگر باشند». عرب‌ها هنگام نزول قرآن کریم علاقمند شعر و ادب و بلاغت و سخنرانی بودند، بنا بر آن هر ساله انجمن شعر و ادب را در بازار عکاظ برپا می‌نمودند و داوری مسابقات شعر سرایی و سخنوری را شعرا و ادبا و سخنرانان بزرگ در این انجمن به عهده می‌گرفتند و هر شاعری حایز مقام اول در قصیده و شعر سرایی می‌شد اثر ویرا با آب طلا نوشته و در پردۀ کعبۀ مشرفه آویزان می‌کردند که بنام معلقات هفتگانه شهرت یافته بود. از اینرو هنگامیکه قرآن عظیم را شنیدند سراسیمه شده عقل‌های‌شان متحیر گردید و همه مدهوش شده بودند که چگونه مردی که ناخوان بوده چنین سخن بلیغ بر زبانش جاری می‌گردد! بنابراین عاجز شده و قادر به تکذیب آن نشدند و اکثر‌شان ایمان آوردند. طوریکه خداوند أ به پیامبر ص فرمود: ﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨[العنكبوت: ۴۸]. «و نبودی که قبل از آن هیچ کتابی را بخوانی و نه آن را با دست خود می‌نوشتی، و گرنه باطل اندیشان قطعاً به شک می‌افتادند». یعنی ای محمد ص تو پیش از قرآن هیچ کتابی را نخواندی و بر نوشتن نیز توانا نبودی و اگر قادر بر خواندن و نوشتن می‌بودی باطل اندیشان حتماً آنرا قبول نمی‌کردند. قرآن کریم(۱۴۰۰) سال قبل بر پیامبر ص نازل گردید که نه تنها معجزه و دلیل بر صدق نبوت ایشان بود بلکه معجزۀ بزرگ در مضمون و معلومات و علوم مختلف که در آن گنجانیده شده است می‌باشد طوریکه خداوند أ فرمود: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ[الأنعام: ۳۸]. «در کتاب (قرآن) هیچ چیزی را فروگذار نکرده ایم». و هر‌کس قرآن را بخواند و در آن تد بر و تفکر و دقت نماید، چه مسلمان و چه کافر، پی خواهد برد و لسان حال وی خواهد گفت که: محال است که این کلام سخنی جن یا انس باشد بلکه کلام خداوند بزرگ و توانا است که نه باطل از پیش روی آن و نه از عقب آن، در آن راه می‌یابد، چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلذِّكۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ٤٢[فصلت: ۴۱-۴۲]. «بی گمان کسانی که به ذکر(قرآن) چون بر آنان نازل شد کافر شدند – در برابر کفر خویش مجازات می‌شوند – و به تحقیق که آن کتابی عزیز است، باطل از پیش روی آن و از پشت سر آن راه نمی‌یابد، فرو فرستاده‌ای از سوی الله با حکمت ستوده است».

بنابراین برادران و خواهران اهل کتاب،(یهود و نصارا) را دعوت می‌کنم تا یکبار قرآن کریم را بخوانند، مانند کسی بخوانند که جویای حقیقت است. نه با سینه پر از حقد و کینه، و با گذاشتن عینک‌‌های سیاه بر چشمان، و دل‌های که پرده بر روی آن گذاشته شده که حقیقت را درک نمی‌کند. بلکه با دقت در معانی آن باندیشید، سپس وجدان و ضمیر و شعور تان را داور قرار دهید، این سخنان را متوجه کسانی میسازم که خداوند أ آنها را قلب روشن و بصیرت داده و به حقیقت تن در میدهند و با دل و ذهن حاضر به آن گوش فرا می‌دهند. چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿فَذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٣٢[یونس: ۳۲]. «این است خدا، پروردگار حقیقی شما، و چیست بعد از حق جز گمراهی؟ پس چگونه باز گردانیده می‌شوید»؟.

متذکر میشویم که قرآن کریم با ترجمه و تفسیر آن در همه گوشه و کنار جهان با هر زبانی وجود دارد و اگر کسی قادر به دریافت قرآن ترجمه شده به زبان مورد ضرورت خویش نشد پس به آدرس‌های ذیل مراکز دعوت و ارشاد عربستان سعودی تماس بگیرند:

مکتب تعاونی دعوت و ارشاد ص – ب ۲۰۸۲۴ – ریاض: ۱۱۴۶۵ .

تلفون‌ها: ۴۰۳۰۲۵۱ – ۴۰۳۰۱۴۲ – فاکس: ۰۴۰۵۹۳۸۷

مرکز دعوت در جده / ص- ب: ۶۸۹۷ –جده: ۲۱۴۵۲ –

تلفون: ۶۸۲۹۸۹۸

شما میتوانید از طریق این آدرس‌ها و شمارۀ تلفون‌ها نسخۀ مورد نیازتان را خواسته و به زودترین فرصت آن را بدست آورید.

در این قسمت می‌خواهیم به برخی از معجزه‌‌های قرآنی که بشکل مستمر بوقوع می‌پیوندند خدمت تان به عرض برسانیم، این نمونه‌ها جزو بسیار کمی از جمله معجزه‌‌های است که قرآنکریم آنرا بیان داشته و ما با اختصار شدید آنرا خدمت تان پیشکش می‌کنیم، و اگر کسی بخواهد با تفصیل در مورد معجزات قرآنی بنویسد شاید ده‌ها جلدکتاب از آن پر خواهد شد.و اگر کسی علاقمند تحقیق در کتاب الله باشد و بخواهد در مورد معجزات آن معلومات حاصل نماید، میتواند به کتاب‌‌های تألیف شده در این مورد که دانشمندان چیره دست اسلام در گذشته و حاضر آنرا به قید تحریر درآورده‌اند مراجعه نماید، و این کتابها با زبان‌های مختلف ترجمه شده و در بسیاری کتابخانه‌ها موجود است.

ما برخی از معجزات قرآنی را بطور نمونه در اینجا یاد آور می‌شویم که از قرار ذیل‌اند:

۱- معجزات قرآنی متعلق به علوم کونی و خلقت کائنات.

۲- معجزات قرآنی متعلق به علم غیب و آنچه در آینده بوقوع خواهد پیوست.

۳- معجزات قرآنی مربوط به تاریخ و قصه‌‌های پیامبران.

۴- معجزات قرآنی متعلق به ترتیب و تنظیم جامعه و قوانین مربوط به امور جنایی و مدنی.

۵- معجزات قرآنی متعلق به نظام اقتصادی سالم.

اول: نمونۀ از معجزات قرآنی متعلق به علوم کونی: در این مورد می‌توانید به بخش – خداوند کیست – این کتاب مراجعه نمایید که ما راجع به زنبور عسل و خلقت انسان در رحم مادر و گذشتاندن مرحلۀ تاریکی‌‌های سه‌گانه و وظیفۀ هر جزء و عضو از اعضای جسم جنین و مقایسۀ آن با دستگاه‌‌های اختراع شدۀ جدید در این عصر، و به مقابله طلبیدن خداوند أ همه بشر را در آفرینش مگس، و در مورد حجم آسمان‌ها و زمین، و خلقت آن صحبت نمودیم. خداوند أ می‌فرماید: ﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٥٧[غافر: ۵۷].«قطعاً آفرینش آسمان‌ها و زمین از آفرینش مردم بزرگتر است ولی بیشتر مردم نمی‌دانند».

همچنان در مورد ذره و آنچه کوچکتر از آن است در بخش(خداوند کیست) بحث نمودیم و گفتیم که در داخل ذره، هستۀ وجود دارد که به مراتب از آن کوچکتر است و دانشمندان آلمان و امریکا آنرا فقط پنجاه سال قبل کشف نمودند، در حالیکه پیامبر بزرگ اسلام با وجودیکه ناخوان بودند (۱۴۰۰) سال قبل در مورد آن آگاهی داده‌اند که در آن عصر و زمان نه دانشمندان ذره و نه دستگاه‌‌های پیشرفتۀ اندازه‌گیری مقیاس ذره وجود داشت، خداوند أ در قرآن کریم آیاتی را نازل کرد تا ما را از ذره و آنچه کوچکتر از آن است، خبر دهد طوریکه می‌فرماید: ﴿وَمَا يَعۡزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَآ أَصۡغَرَ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرَ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٍ[یونس: ۶۱]. «و نمی‌باشی (ای پیامبر) در هیچ شغلی و نمی‌خوانی هیچ آیه‌ای از قرآن را که از سوی باری تعالی آمده، و شما (ای امت محمدص) هیچ عملی نمی‌کنید مگر اینکه ما بر شما گواهیم (می بینیم و می‌شنویم) آنگاه که بدان(به گفتار و کردار) مبادرت می‌ورزید و هم وزن ذره‌ای، نه در زمین و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نیست و نه کوچک‌تر از آن (کوچک‌تر از ذره) و نه بزرگتر- از آن- چیزی نیست، مگر این که در کتابی روشن (لوح محفوظ) نوشته شده است».

حقا پاک است خداوند بزرگ و توانا که از مثقال ذره و آنچه کوچکتر از آن است بما خبر داد و بعدا انسان آنرا در ذره و هسته‌‌های کوچکتر از آن که در داخلش در یک محور منظم و دقیق می‌چرخند، دریافت.

** در قرن گذشته یکی از کشتی‌‌های که در مجال تحقیقات علمی در بحرها مشغول کار و فعالیت بود، لولۀ جراحی که در آخر آن کپسول فلزی گنجانیده شده بود در اعماق بحر فرو فرستادند تا نمونۀ از آب اعماق بحر را بیرون آورده و در مورد نوعیت زنده جان‌های کوچکی که در آنجا وجود دارند و در میان امواج و جریان آب‌های تحتانی و عمیق بحر نشو و نمو می‌کنند، تحقیق و پژوهش نمایند. دانشمندانی که در متن کشتی قرار داشتند قبلاً میدانستند که در اعماق بحرها امواج آب با تندی در جریان است. مانند رودخانه‌‌های که در داخل تونلها با تندی در جریان است، آنها بوسیلۀ دستگاه تلسکوب راداری بنام (سونار) که با امواج حرارتی کار می‌کند توانستند متوصل به معلومات در این مورد شوند. لیکن خلاف توقع و انتظار آنها در این اواخر کشف نمودند که این امواج تند، همانا آب‌های شیرینیست که در میان آب‌های شور بحرها، راه خود را بسوی اعماق بحر با تندی باز نموده، هزاران میل را بدون اینکه با آب‌های شور یکجا و خلط شوند، طی میکنند.

این اکتشاف جدید را، دانشمندان گذشته نمی‌دانستند، لیکن پیامبر گرامی ما(۱۴۰۰)سال قبل از جانب پروردگار به ما آگاهی داده‌اند و در سه موضع قرآن کریم از آن یاد‌آوری شده است. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞ وَجَعَلَ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٗا وَحِجۡرٗا مَّحۡجُورٗا٥٣[الفرقان: ۵۳]. «و اوست ذاتی که دو دریا را امواج زنان به هم برآمیخت، این یکی شیرین خوشگوار و آن دیگر شور تلخ است، و میان آن دو، برزخ وحایلی استوار قرار داد».

و در آیۀ دیگر بطور واضح و آشکار و بدون ابهام در فهم و تفسیر آن می‌فرماید: ﴿مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ يَلۡتَقِيَانِ١٩ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٞ لَّا يَبۡغِيَانِ٢٠[الرحمن: ۱۹-۲۰]. «دو دریا را به گونۀ روان کرد که باهم برخورد کنند، میان آن دو، برزخی(حاجز وحجابی) است که به هم تجاوز نمی‌کنند».

در آیت دیگر در سورۀ النمل پروردگار توانا چنین می‌فرماید: ﴿أَمَّن جَعَلَ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنۡهَٰرٗا وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِيَ وَجَعَلَ بَيۡنَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ حَاجِزًاۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٦١[النمل: ۶۱]. «یا کیست که زمین را قرارگاه کرد و در میان آن جویبارها پدید آورد و برای آن کوه‌های استوار آفرید، و میان دو دریا برزخی قرار داد؟ آیا با خداوند معبودی دیگر است؟». آیا بعد از این همه بر ما لازم نیست که از خداوند أ حیا کنیم و در کتابی که از جانب پروردگار فرود آمده، تردید و شکی داشته باشیم؟! پاک است خداوند أ از آنچه افترا می‌کنند.

** پزشکان هزار سال قبل تا زمانی نزدیک که بیش از پنجاه سال هم نمی‌شود، نمیدانستند که جنین چگونه در رحم مادر بوجود آمده و سیر تکاملی خلقت خویش را می‌پیماید، و در این مورد از پندارهایی که در واقع در شناخت حقیقت هیچ سودی نمی‌رساند پیروی می‌کردند. تا آنکه دستگاه‌‌های پرتونگار و تلفزیونی را اختراع نمودند که مراحل تکامل جنین را از اولین مرحلۀ آن، که همانا راه یافتن حیوانات منوی در تخمدان، سپس چسپیدن آن با جدار رحم و بعد از آن تکوین غشای جفت جنین در اطراف آن، و منقسم شدن اعضای ذره بینی جسم در اطراف خویش را که بلاخره به هیکل استخوانی جنین مبدل گردیده وگوشت استخوانها را پوشانده و اعضای جسم جنین اعم از سر و دو دست و دو پا و بلاخره به شکل طفل متکامل الاعضا در آمده و نمو می‌کند، دریافتند. اما قرآن کریم این اکتشاف را که فقط پنجاه سال قبل بدست آورده‌اند، با تفصیل و با عبارات بلیغ و رسا، قبل از(۱۴۰۰) سال بما شرح نموده است. در فرمودۀ خداوند أ دقت نمایید: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ١٢ ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ فِي قَرَارٖ مَّكِينٖ١٣ ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَٰمٗا فَكَسَوۡنَا ٱلۡعِظَٰمَ لَحۡمٗا ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ١٤[المؤمنون: ۱۲-۱۴]. «به تحقیق انسان را از سلالۀ از گل آفریدیم، باز او را نطفۀ در قرارگاهی استوار قرار دادیم (رحم) آن‌گاه آن نطفه را به صورت علقه(نطفۀ سفید را به خون بستۀ سرخرنگ مستطیل شکل) در آوردیم، پس آن خون بسته را به صورت مضغه(پارۀ گوشت) گردانیدیم، پس آن گوشت پاره را استخوان‌های چند ساختیم، بعد آن استخوان‌ها را با گوشتی پوشانیدیم، آن گاه آفریدیم او را به آفرینشی دیگر، پس بزرگ خداوندی است که نیکوترین آفرینندگان است». همچنان خداوند در آیت دیگر بما بیان نموده که: ﴿خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجٖۚ يَخۡلُقُكُمۡ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ خَلۡقٗا مِّنۢ بَعۡدِ خَلۡقٖ فِي ظُلُمَٰتٖ ثَلَٰثٖ[الزمر: ۶]. «شما را در شکم‌های مادرانتان می‌آفریند، آفرینشی پس از آفرینشی دیگر در تاریکی‌‌های سه گانه».

به این ترتیب (۱۴۰۰) سال بعد از نزول قرآن کریم، دانستیم که تاریکی‌‌های سه گانه عبارتند از: تاریکی غشای جفت جنین، تاریکی جدار رحم، و تاریکی طبقۀ خارجی شکم مادر. به بخش«خداوند أ کیست» این کتاب مراجعه کنید

** علم فلک و فضا: بعد از انت‌‌های جنگ جهانی دوم در خلال پنجاه سال، بسبب اختراعات جدیدی که در مراکز علوم فلکی صورت گرفت، توانستند حرکت ستارگان را تعقیب و مراقبت کنند، همچنان انسان قادر به بلند رفتن به فضا گردیده و قمر‌های مصنوعی که در آن دور بین‌‌های ذره بین داری که بوسیلۀ امواج کهربایی و مقناطیسی موج‌‌های رادیویی کار می‌کند، گنجانیده و به فضا فرستادند. چنانکه بوسیلۀ آلات جدید مقیاس شناسی، مسافه میان کهکشان‌ها و ستارگان را تعین نمودند، همچنان به شناخت آغاز منظومه‌‌های شمسی که در آسمان بیکران خداوند أ در حرکت‌اند متوصل شدند، انسان دریافت که آغاز ساختار کونی که امروز آنرا می‌بینیم و عبارت از کهکشان‌ها و ستارگان‌اند، در ابتدا بشکل یک کتلۀ آتشین بودند که تاریخ آن به بلیونها سال برمی گردد، سپس در این کتله انفجاری رخ داد که آنرا به پارچه‌‌های کوچک و بخار‌‌های پراگنده در فضای کونی مبدل ساخت، که علمای فلک و جغرافیه این حادثه را (انفجار بزرگ) نامیدند، بعد از آن هر پارچه خود را از نقطه انفجار دور و توسعه بخشیده و بطور مجموعه‌یی در آمدند که امروز آنرا بوسیلۀ تلسکوب‌ها به شکل کهکشان و ستارگان و غبار و یا لکه‌هایی که در واقع نظام‌‌های شمسی‌اند، در فضا میتوان مشاهده کرد، و این سیر توسعه یی آنها از آغاز انفجار تا امروز و تا قیام رستاخیز بدون توقف استمرار خواهد داشت، سپس می‌بینیم که همه معلومات اکتشاف شده بوسیلۀ علمای جغرافیه و فلک‌شناسان که در این اواخر بدست آمده و قبلاً هم دانشمندان در مورد چگونگی و آغاز کون و انت‌های آن باهم می‌اندیشیدند و تعمق میکردند، اما پیامبر بزرگ اسلام ص در مورد آن(۱۴۰۰) سال قبل به مسلمانان آگاهی داده است چنانکه الله أ می‌فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَاۖ وَجَعَلۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ كُلَّ شَيۡءٍ حَيٍّۚ أَفَلَا يُؤۡمِنُونَ٣٠[الأنبیاء: ۳۰]. «آیا کافران ندیدند(نیندیشیده‌اند) که آسمان‌ها و زمین فروبسته بودند (متصل بودند) پس آن دو را از هم جدا کردیم و هر چیز زنده‌ای را از آب پدید آوردیم، آیا بازهم ایمان نمی‌آورند»؟.

کهکشان‌‌های آسمانی در فضا بطور همیشه در حرکت بوده، و وسعت یافتن آن ادامه خواهد داشت. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنَٰهَا بِأَيۡيْدٖ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ٤٧[الذاریات: ۴۷]. «و آسمان را توانمندانه(با قوت و قدرت) بر افراشتیم و بی‌گمان ما توسعه دهنده ایم(آنرا بیش از آن توسعه می‌دهیم و این توسعه دادن، پیوسته ادامه دارد)».

و اگر کسیکه علاقمند اطلاع بیشتر در این مسأله است به بخش(خداوند أ کیست) مراجعه نماید.

** بیشتر از صد سال می‌شود که انسان قادر به اختراع طیاره‌‌های شد که با ارتفاع بلند پرواز می‌نماید، از سوی دیگر به حقیقتی فزیکی مهم پی بردند که اگر انسان به هر پیمانه در هوا بلند برود نسبت آکسیجن و فشار هوا کاهش می‌یابد که در نتیجه انسان احساس سینه تنگی وخفقان می‌نماید، لیکن پیامبر بزرگ ما محمد ص که ناخوان بودند (۱۴۰۰) سال قبل در لابلای آیات قرآنی که از سوی پروردگار بزرگ بر ایشان نازل گردید به ما آگاهی دادند که خداوند أ هرکه را بخواهد هدایت، و هرکه را بخواهد گمراه میسازد و در این امر حکمتی است که خداوند توانا خودش در مورد بندگانش بهتر می‌داند، سپس خداوند بزرگ از وضعیت بد و ناگوار و دلتنگی گمراهان بما خبر داده می‌فرماید: ﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِ[الأنعام: ۱۲۵]. «پس هر که را که خداوند أ بخواهد هدایت کند، سینۀ وی را برای اسلام گشاده می‌کند، و هرکس را که - خداوند أ - بخواهد گمراه کند، سینه‌اش را تنگ می‌گرداند در نهایت تنگی، چنان که گویی به زحمت در آسمان بالا می‌رود».

** صدها سال قبل سوالاتی برای مردم خلق شدکه چرا خداوند أ خوردن حیوان مرده، و خون، و خوک را حرام قرار داده، و در چندین موضع از قرآن به پلیدی آن اشاره شده است، از جمله فرمودۀ خداوند أ : ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ يَطۡعَمُهُۥٓ إِلَّآ أَن يَكُونَ مَيۡتَةً أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا أَوۡ لَحۡمَ خِنزِيرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ أَوۡ فِسۡقًا أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٤٥[الأنعام: ۱۴۵]. «بگو(ای پیامبر) در آنچه به من وحی شده است هیچ چیز بر خورنده‌ای که آن را می‌خورد حرام نمی‌یابیم مگر آن که مردار باشد(حیوان ذبح ناشده) یا خون ریخته(خون روان) یا گوشت خوک، زیرا که این(خوک) پلید است، یا آنچه که از روی فسق به هنگام ذبح به نام غیرالله بر آن برده شده باشد(بنام بتان) پس کسی که بدون سرکشی و زیاده خواهی ناچار – این محرمات- گردد، قطعاً پروردگار تو – بر شخص ناچار – آمرزندۀ مهربان است».

در نتیجۀ تحقیقات و پژوهش دانشمندان و پزشکان غذا که در این اواخر کشف نموده‌اند، برخی از غذا‌های است که سبب بیماری‌‌های خطرناکی میشوند. این اکتشافات (۱۴) قرن بعد از فرود آمدن قرآن کریم صورت گرفته است که به بعضی از آن اشاره می‌نماییم:

۱- حیوان یا پرندۀ مردار یا خود مرده: مقصد از حیوان و پرنده مردار آنست که ذبح ناشده و خود بخود مرده باشد. به غیر از ماهی که به مجرد بیرون آوردنش از آب می‌میرد وحلال است. دانشمندان کشف نموده‌اند که اگر حیوان یا پرندۀ ذبح نشود و خونش جاری نگردد، جسد آن به انباری از میکروب‌‌های گوناگون مبدل می‌گردد، زیرا در داخل روده‌‌های حیوان میکروب‌های زیادی موجود می‌باشد، و به مجرد مردن حیوان و جاری نشدن خون از بدنش، و ماندن خون در رگ‌ها و شریان‌‌های حیوان، میکروبها با تندی نشا و نمو نموده و اضافه می‌گردد، زیرا به مجرد مردن حیوان نیروی جسمانی، و کرویات سفید خون حیوان از کار و عمل باز مانده و از مقاومت در مقابل میکروبها عاجز می‌شوند، بنابراین اگر انسان گوشت چنین حیوان مردار و خود مرده را بخورد بدون شک خویش را در معرض بیماری‌‌های خطرناک قرار میدهد. زیرا جسم حیوان خود مرده و مردار مملو از میکروب است.

۲- خون ریخته شده: دانشمدان کشف نموده‌اند که خون روان یا ریخته شده از جسم حیوان و پرنده، با تندی به محیط حاصل خیزی میکروب‌ها مبدل میگردد، چنانکه سازش افرازات گرده‌ها با میکروب‌‌های بدبو و متعفن خون، در مدت کوتاهی سبب زهراگین شدن خون روان حیوان می‌گردد.

۳- گوشت خوک: همچنان دانشمندان کشف نموده‌اند که خوک به سبب کثیف و نجس بودنش، غذای متعفن و گندیده را دوست می‌دارد بنابر آن جسم وی پناگاه و قرارگاه خوبی برای کرم‌‌های کدودانه است. از اینرو بیشتر کسانیکه مبتلا به کرم کدودانه هستند ساکنین کشور‌های اروپایی‌اند که آنها در پرورش این حیوان پلید و خوردن گوشت آن علاقمند میباشند، همچنان ثابت شده کسانیکه از گوشت خوک استفاده میکنند مبتلا به مرض(توپکینا) شده سبب دندان دردی شدید بریشان میشود. چنانکه چنین مردمان، مبتلا به مرض(تراچیتور) شده که اکثراً بیمار به حالت مرگ میرسد. حالا در ذهن سوال مهم خطور می‌کند که آیا این همه معلومات دقیقی که در قرآن کریم وارد شده، از فکر و نظریۀ ناخوانی که قبل از (۱۴۰۰) سال زندگی می‌کرده سرچشمه می‌گیرد؟!.

دوم: در این قسمت به برخی از معجزه‌‌های قرآن کریم که از امور غیبی بما خبر داده اشاره می‌نماییم.خداوند می‌فرماید: ﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ يَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ٥٣[فصلت: ۵۳]. «زود است که آیات خود را به آنان بنمایانیم، در آفاق(در پهنای آسمان‌ها) و در نفس‌‌های آنان تا برای‌شان روشن شود که او خود حق است، آیا کافی نیست که پروردگارت خود بر هر چیزی گواه است»؟.

** در نخستین روز‌‌های هجرت پیامبر ص به مدینه منوره، نصارای روم نسبت به بت پرستان فارس، به دل‌های مسلمانان نزدیک بودند، زیرا آنها اهل کتاب بودند و مسلمانان امید داشتند و تا هنوز هم امیدوار اسلام آوردن آنها‌اند، چنانکه در ابتدای دعوت بسیاری از آنان به اسلام مشرف گردیدند، خداوند أ در مورد آنها وصیت خیر نموده می‌فرماید: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّيسِينَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ٨٢ وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٨٣[المائدة: ۸۲-۸۳]. «مسلماً یهودیان و مشرکان را دشمن‌ترین مردم نسبت به مسلمانان می‌یابی. و قطعاً مهربان‌ترین مردم نسبت مؤمنان کسانی را می‌یابی که گفتند: ما نصاراییم، این بدان سبب است که از آنان کشیشان و راهبانی هستند، و نیز – دوستی و محبت نصارا با مؤمنان – به سبب آن است که آنان کبر نمی‌ورزند، و چون اینان آنچه را بر این پیامبر نازل شده است بشنوند، می‌بینی که چشمانشان از اشک لبریز می‌شود، به سبب آنچه از حق شناخته‌اند، می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم پس ما را در زمرۀ گواهان بنویس(ما را در شمار امت محمدص قرار ده)».

چند سال قبل از هجرت پیامبر اکرم ص به مدینه طیبه، در سال‌‌های (۶۱۱) و(۶۲۸) میلادی لشکر فارس بت پرست که معروف به امپراطوری ساسانی‌ها بود، بر لشکر روم پیروز گردید و مناطق تحت سیطرۀ آنها را در سال (۶۱۴) میلادی در تصرف خود درآورد از جمله شهر‌های انطاکیه و قدس، سپس در سال (۶۱۹) میلادی مصر را تصرف کردند و سر زمین مصر و دیگر مناطق همجوار آن از عهد اسکندر بزرگ به اینطرف در تصرف روم باقی ماند، و هنوز یکسال از هجرت پیامبر اکرم ص نگذشته بود که مسلمانان از پیروی فارس بت پرست بر روم نصارا غمگین شدند، لیکن خداوند أ بشارت برگشت پیروزی نصارای روم را به مسلمانان بوسیلۀ آیاتی از قرآن کریم خبر داد که در مدت کمتر از ده سال، روم بر فارس مجوسی غالب خواهد شد. طوریکه می‌فرماید: ﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِ[الروم: ۲-۵]. «الف، لآم، میم، رومیان شکست خوردند در نزدیک‌ترین سر زمین، ولی آنان بعد از شکست‌شان به زودی غالب خواهند شد، در عرض چند سال، فرجام کار در گذشته و آینده از آن خداست، و آن روز – که رومیان پیروز شوند – مؤمنان شاد می‌شوند از نصرت الهی».

این آیات بر پیامبر اکرم ص در سال اول هجرت نازل گردید که مطابق (۶۲۲) میلادی بود. در سال (۶۲۹) میلادی یعنی بعد از گذشت هفت سال، خداوند أ وعدۀ خود را تحقق بخشید و لشکر پادشاه روم بر لشکر امپراطوری ساسانی‌‌های فارس پیروز شد، فارس در این جنگ چنان به شکست مواجه شد که همه سرزمین‌های تحت تصرف خود را از دست داده و شکست خورده برگشتند و سرزمین قدس و مصر دوباره در تصرف رومی‌ها قرار گرفت، و مسلمانان از این نصرت الهی خرسند شدند.

** موقف دیگر: پیامبر اکرم ص در روز‌های اول دعوت‌شان تحت حراست برخی از یاران‌شان قرار داشتند تا حیات ایشان از غدر غداران مصون بماند تا اینکه آیت ذیل نازل گردید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ[المائدة: ۶۷]. «ای پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت به سویت نازل شده، ابلاغ کن، و اگر چنین نکنی، پیامش را نرسانده‌ای، و خدا ترا از گزند مردم (کفار) نگاه می‌دارد».

و از عایشه ل روایت شده است که فرمود: «رسول خدا ص از سوی اصحابشان مورد حراست قرار می‌گرفتند و چون آیۀ ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِنازل شد، سرخویش را از قبه بیرون آورده و خطاب به نگهبانان فرمودند: ای مردم! باز گردید زیرا خدای مرا در پناه نگهبانی خویش گرفت، و بعد از آن حراست آنحضرت ص از جانب یاران‌شان تا روز وفات‌شان توقف یافت، و ایشان با کمال اطمئنان در منزل‌شان زندگی به سر می‌بردند و به رغم کوشش‌های کفار و مشرکان بخاطر ترور آنحضرت ص همه کوشش‌ها به ناکامی انجامید، حتی قبل از نزول این آیت هم چندین بار مورد سوء قصد دشمنان اسلام قرار گرفتند ولی خداوند أ ایشان را در عصمت و پناه خود قرار داده بود. مثلاً هنگامیکه فیصلۀ ظالمانه در مورد کشتن پیامبرص صادر گردید جبرائیل ÷ از سوی پروردگار به ایشان وحی آورد و آنحضرتص را در جریان توطئۀ قریش قرار داد و اینکه خداوند أ به ایشان اجازه هجرت داده است و زمان هجرت را نیز تعین نموده فرمود: در این شب در همان بستری که می‌خوابیدی، مخواب. پارلمان مکه به اتفاق آراء به این نظریۀ ظالمانه موافقه نمودند که از هر قبیله یک جوان چست و چالاک را که در میان‌شان دارای شرف و نسب باشد، برگزینند و بدست هر کدام از آنان شمشیر بران بدهند و آنان، بر او همچون یک مرد یورش آورده و همچون یک مرد بر او ضربه زده او را بکشند و به این ترتیب از شر او آسوده می‌شوند، زیرا هرگاه آنان چنین کنند، خون او در تمام قبیله‌ها پراگنده میشود و فرزندان عبد مناف نمیتوانند با تمام اقوام بجنگند. رسول اکرم ص در شب هجرت به علی بن ابی طالب س فرمودند: «بر بسترم بخواب و با این چادر سبز من خود را بپوشان و در آن بخواب، زیرا آنان بتو زیانی رسانیده نمی‌توانند. پس از آن آنحضرت ص از خانه بیرون آمده و از میان صف‌‌های‌شان گذشته و مشت خاکی را برداشتند که بر سرشان می‌پاشیدند وخداوند أ نیز نور چشم‌‌های‌شان را گرفت و ایشان را ندیدند، و رسول اکرم ص در آن لحظات این آیت را تلاوت می‌نمودند: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ٩[یس: ۹]. «- و راه خیر را- از پیش و پس آنها سد کردیم و بر چشم و هوششان هم پرده افگندیم که هیچ نمی‌بینند». کسی از آنان باقی نماند مگر آنکه بر سرش از آن خاک نهاده شد، سپس به خانۀ ابوبکر صدیق س رفتند، آنحضرت همراه ابوبکر صدیق س شبانگاهان بیرون شدند تا اینکه در مسیر راه یمن خود را به غار ثور رسانیدند، محاصره کننده گان نیز در انتظار بودند و دقیقه شماری می‌کردند و پیش از آنکه آن لحظه فرا رسد، فضای ناکامی و شکست حکم فرما شد. زیرا مردی که همراه ایشان نبود و آنان را در جلو دروازۀ خانۀ آنحضرت ص مشاهده نمود، نزدشان رفته و به آنان گفت: نا امید شدید و زیانکار گشتید، بخدا که از کنار شما گذشته و بر سر‌های شما خاک پاشید و به جایی که میخواست رفت، گفتند: بخدا که او را ندیده‌ایم و برخاستند و خاک را از سرشان تکاندند. لیکن با آن هم از سوراخ دروازه نگریسته علی س را دیده و گفتند: بخدا این محمد است که خوابیده در حالیکه چادرش بر بالای اوست و همینگونه درنگ کردند تا اینکه صبح شد و علی س از خواب برخاست و آنان مضطرب گردیده و از او در مورد رسول الله ص پرسیدند و او گفت: من در مورد ایشان اطلاعی ندارم. و بلافاصله متأکد شدند که آنحضرت ص و ابوبکر صدیق س مکه را ترک کرده‌اند، از اینرو تمام راه‌‌های خروج مکه را از هر سو بسته و زیر نظارت شدید خویش قرار دادند. لیکن خداوند أ پیامبرش را عزت بخشید چه آنانی که ایشانرا تعقیب می‌کردند با اینکه در میان آنان و ایشان چند گامی بیشتر فاصله نبود، خوار و ذلیل بازگشتند، خداوند أ این جریان را در کتاب با عظمتش چنین بیان می‌کند: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٤٠[التوبة: ۴۰]. «اگر او را یاری ندهید، قطعاً خداوند أ او را نصرت داد، آن‌گاه که کافران او را بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود هنگامی که این دوکس در غار بودند، آن گاه که می‌گفت(پیامبر) به یار خود (ابوبکرصدیق) اندوهگین نباش که خدا با ماست، پس خداوند أ آرامش خود را بر او فرو فرستاد و کلمۀ کسانی را که کفر ورزیدند – فروتر ساخت، و کلمۀ خداست که برتر است و خداوند أ غالب و حکیم است». و هرکسی غار ثور را مشاهده کند- بنده نیز از کسانی‌ام که آنرا مشاهده و داخل آن شده ام- در خواهد یافت که عبارت از سنگ بزرگی است که در قلۀ کوه ثور قرار دارد، و کوه ثور در جنوب مکه و در مسیر راه یمن قرار دارد،. دهن غار در پایین سنگ قرار داشته و اگر کسی بخواهد داخل آنرا مشاهده کند لازم است خود را خم نماید، ارتفاع دهن غار ما بین شصت تا هفتاد سانتی تخمین شده که اگر کسی بخواهد داخل غار گردد باید روبه سینه یا بر تختۀ پشت افتاده داخل گردد، اما ارتفاع داخل غار از زمین آن تا سقفش تقریباً یک متر است و کسیکه در داخل آن باشد ایستاده شده نمی‌تواند و باید بنشیند، ثانیا این غار گنجایش بیشتر از سه نفر را ندارد، این بود صفات غاری که پیامبر اکرم ص با یارش ابوبکرصدیق س در آن پناه بردند تا از نظر تعقیب‌کنندگان کفار قریش پنهان شوند، ایشان با ابوبکرصدیق سه شبانه روز را گذشتاندند. طوریکه قبلاً یادآور شدیم، هنگامیکه کفار قریش کشف نمودند که آنحضرت و ابوبکر صدیق س از مکه بیرون رفتند، آثار قدم‌های آنها را تعقیب نموده که بلاخره به دهن غار انجامید لیکن ابوبکر آثار قدم‌های‌شان که در نزدیکی غار وجود داشت توسط شاخۀ درخت محو نموده بود. (در این مورد بعضی روایاتی ذکر شده که صحت و عدم آن ثابت نشده لیکن برخی از مورخان و مفسران آنرا مکرراً یاد آورشده‌اند) بعد از آنکه پیامبر ص و یارشان داخل غار گردیدند خداوند أ عنکبوتی را دستور داد تا دهن غار را با بافتن خانه خود ببندد، سپس کبوتری آمده و برای خود آشیانۀ در اولین قسمت دهانۀ غار آماده ساخته و تخم هم گذاشت و بر آن نشست و این حوادث به فرمان الهی در کمترین مدت صورت گرفت و هنگامیکه تعقیب کنندگان در قلۀ کوه ثور نزدیک غار رسیدند و در حالیکه آثار قدم‌های پیامبر ص و ابوبکرصدیق س ناپدید شده بود چهار اطراف را نگاه کردند. تا اگر به نتیجه‌ای برسند. لیکن نا امید شدند، و هنگامیکه طرف پایین نظر انداختند دیدند که دهن غار با رشته‌‌های عنکبوت بافته شده و کبوتری هم در آشیانۀ بر تخم‌‌های خویش نشسته است. با دیدن این حالت متیقن شدند که این آشیانه و جال عنکبوت از چند هفته قبل است و کار امروز و دیروز نیست، بنابر این وجود پیامبر ص و یارشان را بعید دانسته نا امید و ناکام برگشتند و ندانستند آنها کجا‌اند؟ اما اگر یکی از آنها با چشمش به داخل غار نظر می‌افگند، بدون تردید آنها را می‌دید.

این خود معجزه‌ای بود که خداوند أ بوسیلۀ آن پیامبرش ص را نجات داده عزت بخشید، چه آنانی که ایشانرا تعقیب می‌کردند با اینکه در میان آنان و ایشان چند گامی بیشتر فاصله نبود، خوار و ذلیل بازگشتند. و خداوند أ پیامبرش را از گزند آنها در امان نگهداشت، چنانکه آیات قران کریم بر این مسالۀ تأکید می‌نماید. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثۡبِتُوكَ أَوۡ يَقۡتُلُوكَ أَوۡ يُخۡرِجُوكَۚ وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ٣٠[الأنفال: ۳۰]. «و یاد کن هنگامی را که کافران در بارۀ تو نیرنگ می‌کردند تا ترا به بند کشند یا بکشند یا اخراج کنند و آنان مکر می‌کردند و خداوند أ هم مکر می‌کرد (نیرنگ‌‌های‌شان را بی‌اثر می‌کرد) و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است».

** حادثه دیگری قبل از نزول آیت عصمت واقع شد و به ناکامی پیوست. چون آتش جستجو از پیامبر ص و یارشان فرونشست و کار دسته‌‌های مراقبت و باز رسی متوقف شد، آنها بخاطر بچنگ آوردن پیامبراسلام جایزۀ پرقیمتی را تعیین نمودند که اگر هر کسی آندو را در راه‌‌های مکه و مدینه زنده و یا مرده به مکه بیاورد حایز این جایزه شمرده خواهد شد. در میان مردم کسانیکه تلاش داشتند تا جایزه را بدست آورند یکی هم سراقه بن مالک از بنی مدلج است که در اسپ سواری و تیراندازی نظیری نداشت. سراقه خودش چنین حکایت می‌کند: وقتیکه از جایزه بزرگ که کفار مکه آنرا تعین نموده بودند آگاه شدم در جستجوی پیامبر اسلام و صاحبشان افتادم، روزی بمن خبر رسید که سیاهی در کنارۀ بحر بنظر می‌خورد، من دانستم که ایشان همان کسانی‌اند که کفار در جستجوی شان‌اند پس با تندی بر اسپم سوار شده و به آنان نزدیک شدم و اسپم مرا بر زمین انداخت، باز بر اسپم سوار شدم و دوباره به آنها نزدیک شدم بگونۀ که قرائت رسول الله ص را می‌شنیدم، دیدم که پا‌های اسپم تا زانو به زمین فرو رفت و از آن افتادم و باز آنرا راندم و برخاست، در حالیکه به آسانی نمیتوانست دست‌‌های خود را بیرون کشد، پس از ایشان امان خواستم. آنان ایستادند و من بر اسپم سوار شدم تا به ایشان رسیدم و هنگامیکه این حوادث را مشاهده کردم، در دلم یقین نمودم که رسول الله ص در کارش چیره و پیروز می‌شود و به ایشان گفتم: قومت برای دستگیری تو جایزه مانده‌اند، و با ایشان در مورد قصدی که مردم نسبت به ایشان دارند صحبت کردم و ایشان فرمودند: «ما را از دیدن مردم پنهان دار» و از ایشان خواستم که برای من امان نامۀ نویسند و آنحضرت ص عامر بن فهیره را مامور نمودند و او بر پارۀ پوستی آنرا نوشت و پس از آن آنحضرت ص به راه خویش ادامه دادند، سراقه به مکه برگشت و مردم را دید که در جستجوی آنحضرت ص برآمده‌اند و به آنان گفت: من خبر راست را برای شما آورده‌ام در اینجا در عوض شما من تلاشم را در جستجو او به اندازۀ کافی بعمل آورده‌ام و به این ترتیب کسیکه در آغاز روز در تلاش دستگیری‌شان بود، در پایان روز به نگهبان‌شان مبدل گردید. در روایت دیگر آمده هنگامیکه پیامبر ص امان نامه را به سراقه دادند و سراقه دستش را پیش نمود تا نامه را بگیرد، آنحضرت ص بوی فرمودند: «چطور است اگر دستبندی کسرا (شاه فارس) را در مچ دستت ببندم؟» سپس بعد از گذشت روزها و سال‌ها که اسلام نیرومند شده و در هر گوشه و کنارجهان پخش گردید، و سراقه ایمان آورد و برآن ثابت قدم ماند، و آنحضرت ص نیز جهان را وداع گفته به رفیق اعلی پیوستند، ابوبکرصدیق س خلافت را بدست گرفت و عمر س را از قصه امان نامه و وعدۀ آنحضرت ص بوی آگاه ساخت، سپس هنگامیکه حضرت عمر فاروق س خلیفه مسلمانان تعین گردید و سر زمین‌‌های شام و عراق و فارس در تصرف لشکر مسلمانان قرار گرفت و مسلمانان با غنایم بی‌شماری به مدینه باز گشتند، در میان غنایم تاج و دستبند پادشاه ساسانی هم وجود داشت که از طلا و نگینه‌‌های گران ساخته شده بود، هنگامیکه عمر فاروق س آنرا مشاهده کرد چشمانش پر از اشک شده فرمود: سراقه کجاست؟ وی را نزدم بیاورید. وقتیکه سراقه حاضرشد، عمر س دستبند‌های کسرا را گرفته به او تسلیم نموده فرمود: اینچنین شنیده بودم که پیامبرخدا ص سراقه را قبل از هجرت بسوی مدینه مژده این دستبند‌ها را داده بودند: (چطور اگر دستبند کسرا را در مچ دستت ببندم)؟ به این ترتیب وعده آنحضرت ص به سراقه تحقق یافت. پیامبراکرم ص این وعده را به سراقه زمانی دادند که در ضعیف‌ترین مراحل دعوت قرار داشتند و سراقه هم از جمله کسانی بود که تصمیم قتل آنحضرت را داشت و کسی این را هم نمی‌دانست که آیا سراقه اسلام خواهد آورد یانه؟ در چنین وضعی آنحضرت ص به سراقه وعدۀ دستبند بزرگترین امپراطور دنیا را می‌دهند که سراقه در خیالش هم نمیگذشت که روزی دستبند امپراطوری را بدست خواهد کرد، و اگر از این وعده هر کسی از کفار مکه آگاه میشد حتماً میگفت این شخص دیوانۀ بیش نیست، چگونه شخصی که پارچه نان خشک هم ندارد تا شکم خویش را سیر کند همچو وعده بزرگ میدهد، نه خیر! ایشان فرستاده و تایید شده از جانب پروردگار عالم است خداوندی که هر چیز در تصرفش قرار دارد، و پادشاهی و دارایی را هم اوتعالی به کسرا بخشیده است. قسمیکه می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٦[آل عمران: ۲۶]. «بگو(ای محمد) بارخدایا، ای مالک ملک هر آن کس را که بخواهی، فرمانروایی می‌بخشی و از هرکه بخواهی فرمانروایی را می‌گیری، هرکه را بخواهی عزت می‌بخشی و هرکه را بخواهی خوار می‌گردانی، همۀ خیر به دست توست، و تو بر هر چیز توانایی».

پیامبر ص از احوال و اخبار آینده به امر و ارادۀ خداوند أ خبر می‌دهند طوریکه پیامبران پیشین به امر و ارادۀ خداوند أ احیانا از آینده خبر می‌دادند. در این زمینه خداوند در آیۀ ۲۶و۲۷ سورۀ جن چنین می‌فرماید: ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا٢٦ إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ يَسۡلُكُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا٢٧[الجن: ۲۶-۲۷]. «دانای غیب است پس هیچ کس- از خلقش - را بر علم غیبش آگاه نمی‌سازد».

** بعد از نزول آیت عصمت، تلاش‌های خصمانه پیهم بخاطر قتل آنحضرت ص صورت گرفت که همه به ناکامی مواجه شد، از جمله تلاش و سعی یهود خیبر در زهرآگین نمودن غذای آنحضرت ص که این دسیسه را جبرئیل امین به ایشان خبر داد تا از آن نخورند، همچنان روزی آنحضرت به تنه درختی تکیه نموده بودند و شمشیر‌شان بر شاخۀ درخت آویزان بود، ناگهان شخصی شمشیر ایشان را از غلافش کشیده و رو بطرف آنحضرت ص ایستاد وگفت: ای محمد! حالا چه کسی ترا از من نجات می‌دهد؟ فرمودند: خداوند مرا از شر تو نجات می‌دهد، و شمشیر از دست آن مرد افتید.

و از انس س روایت شده که زنی یهودی گوسفند زهراگین را نزد آنحضرت ص آورد و ایشان از آن خوردند، سپس زن را حضور آنحضرت ص آوردند و ایشان از وی پرسیدند: چرا اقدام به این کار کردی؟ گفت، می‌خواستم ترا بکشم. فرمودند: (خداوند أ ترا به این کار قادر نمی‌سازد) با وجود اینکه چند بار مورد حمله و هدف دشمن قرار گرفتند و خانه‌‌های ایشان از شاخه‌‌های درخت خرما ساخته شده بود که دشمن به آسانی میتوانست بالایشان داخل گردد مگر طبق وعدۀ خداوند أ بر حفظ و عصمت پیامبر، دشمن هرگز قادر به عملی نمودن سوء قصدها نشدند. این وعدۀ عصمت به دیگران داده نشده است، حتی برای سه خلیفۀ اسلام، عمر س ، عثمان س وعلی س که بطور ناگهانی به شهادت رسیده‌اند. و بر همین گونه هر پادشاه و در هر زمانی که بوده مورد سوء قصد قرار گرفته‌اند و به قتل رسیده‌اند و قلعه‌‌های مستحکم و نگهبانان مسلح جلو آنرا گرفته نتوانسته است.

** و از نشانه و معجزه‌‌های که قرآن کریم از حوادث آینده خبر و آگاهی میدهد و بمثابه مکاشفه و الهام خداوند أ برای پیامبران بویژه پیامبر آخر زمان محمد ص است، حفاظت قرآن کریم تا روز قیامت است طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ۹]. «بی‌تردید ما این قرآن را نازل کرده‌ایم و قطعاً ما خود نگهبان آنیم».

مراد از ذکر در آیت فوق قرآن کریم است که از هرگونه اشتباه و تحریف و افزودن و کاستن محفوظ است، آری! این ویژگی مهم قرآن کریم است که حق تعالی عهده دار حفظ و نگهداشت آن گردیده است، بر خلاف کتاب‌‌های پیشین که علما و روحانیون مأمور حفظ آنها بودند، ولی امانت را رعایت نکرده و آن کتابها را تبدیل و تحریف نمودند، بلکه حتی کار را بدآنجا رساندند که اصل آن کتابها نابود و ناپدید شد و امروز دیگر اثری از آنها برجا نمانده. هنگامیکه قرآن کریم بر پیامبر ما ص نازل گردید دانستند که یهود و نصارا در کتاب‌‌های‌شان تغیر و تحریف آورده‌اند همچنان وقتیکه علما و دانشمندان اهل کتاب به اسلام مشرف گردیدند این حقیقت را برملا نموده اظهار کردند که در انجیل و تورات بسیار تحریف و تغیر رخ داده طوریکه قرآن کریم هم بر این واقعیت تاکید نموده است. به این ترتیب دل پیامبر و یاران‌شان و همه مسلمانان آرام گرفت که قرآن کریم تا روز قیامت از هرگونه زیادت و نقصان و تحریف در امان است، زیرا خداوند أ برحفظ آن تعهد نموده است و حالا بعد از گذشت (۱۴۰۰) سال از وفات پیامبراکرم ص تا امروز، در هرگوشه و کنار جهان یک قرآن است بلکه تا روز رستاخیز می‌باشد، که هیچ تغیری در هیچ یک از مصاحف آن وجود ندارد و نخواهد داشت، زیادت و نقصان، تحریف و تبدیل در آن صورت گرفته نمیتواند، نه آیتی اضافه شده و نه هم کاسته شده و همۀ آن همان است که بر پیامبر خدا ص نازل گردیده بود، شما میتوانید از مسلمانی که در کوه‌های‌اندیز امریکای جنوبی زندگی می‌کند از طریق تلفونی با او در تماس شده و در مورد آیتی و یا شمارۀ آن وکلمات آن از وی بپرسید، عین آیت و عین شماره و عین کلمات را برایتان که شما بدست دارید می‌خواند که نه حرفی و نه کلمه‌ای و نه عبارتی از آن کم و یا زیاد نشده است. بعضی از دشمنان اسلام در طول تاریخ چند بار کوشیده‌اند تا در قرآن تحریف یا تغیری ایجاد کنند لیکن در آغاز کوشش‌‌های‌شان افشا شده و هزاران عالم و حافظ قرآن در برملا نمودن عداوت آنها با قرآن اقدام نموده‌اند و کوشش‌‌های آنها را ناکام ساخته‌اند، همچنان در این اواخر برخی دیگر از مردمان مجهول در شبکه‌‌های انترنت کوشیده‌اند تا در آیات قرآن تغیر و یا تحریف و یا کمی وزیادت وارد کنند ولی توسط مسلمانان بیدار توطئه و دسایس آنها در خود شبکه‌‌های انترنیتی فوراً افشاء می‌گردد، و به این ترتیب صدق فرمودۀ اوتعالی تحقق می‌یابد، طوریکه وعده فرموده است: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩[الحجر: ۹]. «بی‌تردید ما این قرآن را نازل کرده‌ایم و قطعاً ما خود نگهبان آنیم».

بنابراین قبل از اینکه قرآن کریم در کتاب‌ها و صحیفه‌ها محفوظ باشد، در سینه‌‌های مؤمنان محفوظ است زیرا خداوند أ حفظ آنرا برای مسلمانان آسان گردانیده است حتی کسانیکه به زبان عربی صحبت نمی‌کنند، قرآن را به آسانی حفظ می‌نمایند. به همین خاطر کودکانیکه سن‌شان کمتر از ده سال است قرآن کریم را بطور کامل حفظ نموده‌اند.

در مقابل، تورات و انجیل را ببینید که بعد از گذشت زمانی کم از وفات موسی ÷ و بلند رفتن عیسی ÷ نه تنها در آنها تغیر و تحریف رخ داد، بلکه نسخه‌‌های تقلبی متعدد آن رویکار شد که متن برخی، با دیگری هیچ سر نخورده، زیادت و کمی در آن بطور آشکار مشاهده میگردد. از اینرو ما از برادران اهل کتاب (نصارا) این سوال منطقی را می‌پرسیم و پاسخ عاقلانه و حکیمانه را از آنها خواستاریم: انجیلی که بر عیسی ÷ فرو فرستاده شده امروز کجاست؟ آیا انجیل متا است یا انجیل یوحنا؟ آیا انجیل مرقس است یا انجیل لوقا؟ یا اینکه انجیل برناپاست! که تلاش نمودید آنرا پنهان نمایید، لیکن خداوند قادر آنرا به عالم آشکار ساخت، با آنکه انجیل برناپا نیز از تحریف و تبدیل سالم بدر نرفته است. شما چهار انجیلی دارید که همۀ آن در میان شما روی دست‌ها قرار داشته و منتشر است، در حالیکه یکی با دیگرآن تفاوت زیاد داشته بلکه در بعضی موارد کمی و زیادت و بهم خوردگی‌ها و تضاد در افکار و نظریات آن بنظر می‌خورد!!.

ما از شما جواب منطقی و عاقلانه این سوال را می‌خواهیم. طوریکه میدانید زمانی تعداد انجیل‌ها به هفتاد می‌رسید، سپس به چهار انجیل کاهش یافت! پس انجیل صحیح و درست عیسی ÷ در میان انجیل‌‌های بهم خوردۀ شما حالا کجاست؟

آیا وجود این همه انجیل‌‌های متناقض و ناسازگار در متن و افکار، دلیل واضح و مؤکد بر این نیست که حتی یکی از این انجیل‌ها، انجیل اصلی و صحیحی که بر عیسی ÷ نازل گردیده بود، نیست؟ این همان انجیل‌‌های است که علما و دانشمندان تحریفگرتان با قلم‌های‌شان، موافق هوا و هوس و مصلحت خویش آنرا نگاشته‌اند. خداوند قادر و توانا که پروردگار و آفریدگار ما و شما است، در قرآن کریم شما را چنین مخاطب قرار میدهد: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ١٥ يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٦[المائدة: ۱۵-۱۶]. «ای اهل کتاب! پیامبر ما(حضرت محمدص) به‌سوی شما آمده است تا بسیاری از آنچه را از کتاب آسمانی(تورات و انجیل) پنهان داشته‌‌اید برشما روشن کند و از بسیاری- دیگر اموری که پنهان داشته اید- در می‌گذرد یقیناً از جانب الله نوری و کتاب روشنی برای شما آمده است که خداوند أ به سبب آن، کسانی را که از رضای او پیروی میکنند به‌سوی راه‌های سلامت رهنمون میگردند و آنان را به اراده- و توفیق - خویش از تاریکی‌ها(کفر و شرک و نفاق و فسق و فجور) به‌سوی نور(اسلام) بیرون می‌برد و به راهی راست هدایت‌شان میکند». همچنان فرمودۀ اوتعالی: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَلۡبِسُونَ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٧١[آل عمران: ۷۱]. «ای اهل کتاب! چرا حق را به باطل درمی‌آمیزید و – چرا – حقیقت را کتمان می‌کنید، با آن که خود می‌دانید- که رسول خداص برحق است-». همچنان خداوند أ در مورد شما می‌فرماید: ﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٥[البقرة: ۷۵]. «آیا طمع دارید(ای مومنان)! که یهودیان به شما ایمان بیاورند؟ با آن که گروهی از آنان کلام خدا(تورات) را می‌شنوند، پس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می‌کنند و خودشان هم می‌دانستند».

پس کجاست عقل‌‌های سلیم؟ وکجاست تمیز نمودن بین صحیح و غلط، و بین ممکن و ناممکن، و بین راست و دروغ، و بین حق و باطل؟ وکجاست هوشیاری و دانایی خرد مندان!.

** مسئله دیگری که در قرآن کریم ذکر شده و خداوند أ اصحاب پیامبر ص را از آن آگاه ساخت و با گذشت زمان به اثبات رسیده است اینست که پیامبری بعد از حضرت محمد ص نیست، قسمیکه خداوند أ فرموده است: ﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٤٠[الأحزاب: ۴۰]. «محمدص پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی فرستاده خدا وخاتم پیامبران است و خداوند أ به همه چیز داناست».

حالا میخواهیم در فرموده اوتعالی که پیامبراکرم ص خاتم پیامبران‌اند، وقفه نموده و در آن باندیشیم. چنانکه کتاب‌‌‌های آسمانی، تورات و انجیل هم به آن اشاره نموده‌اند اینکه پیامبران ÷ از ابراهیم ÷ آغاز تا عیسی بن مریم ÷ پی همدیگر فرستاده شده‌اند و فاصلۀ زمانی میان آنها کوتا میبود، وگاهی هم خداوند أ دو یا سه پیامبر را در یک وقت و زمان، برای یک امت فرستاده است طوریکه در سورۀ یاسین می‌فرماید: ﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلًا أَصۡحَٰبَ ٱلۡقَرۡيَةِ إِذۡ جَآءَهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ١٣ إِذۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱثۡنَيۡنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزۡنَا بِثَالِثٖ فَقَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَيۡكُم مُّرۡسَلُونَ١٤[یس: ۱۳-۱۴].

«و برایشان از اصحاب قریه مثلی بیان کن، آن گاه که فرستادگان به آن قریه آمدند، آنگاه که دوتن به سویشان فرستادیم، ولی آن دو را دروغگو شمردند، سپس آنان را با فرستاده سومین تایید کردیم پس رسولان گفتند: هرآینه ما بسوی شما به پیامبری فرستاده شده ایم».

و طوریکه لوط ÷ همزمان با ابراهیم ÷ فرستاده شد، اما پیامبراکرم ص تا حال که(۱۴۰۰) سال از وفات ایشان می‌گذرد لیکن پیامبری بعد از ایشان فرستاده نشد و نخواهد شد، مگر اینکه دروغگویان و دجلان ادعای نبوت کنند. چنانکه در زمان خود آنحضرت ص مدعیان نبوت ظهور کرده بودند.

** همچنان یکی از معجزه‌‌های قرآنی که خداوند أ از حوادث و وقایع آینده مردم را بوسیلۀ آن و با زبان پیامبراکرم ص آگاهی میدهد، قصۀ غرق شدن فرعون مصر و سالم ماندن جسد وی تا امروز است، تاکه علامۀ قدرت الهی و درس عبرت برای جهانیان گردد. هنگامیکه فرعون نزدیک غرق شدن شد و متیقن گردید که هلاک شدنی است و راه‌‌های نجات همه مسدود گردیده است اسلامش را اعلان نمود. لیکن چنین ایمان به صاحبش نفعی نمی‌رساند، طوریکه خداوند أ در مورد وی فرموده است: ﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتۡبَعَهُمۡ فِرۡعَوۡنُ وَجُنُودُهُۥ بَغۡيٗا وَعَدۡوًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدۡرَكَهُ ٱلۡغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٩٠ ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٩١ فَٱلۡيَوۡمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنۡ خَلۡفَكَ ءَايَةٗۚ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَايَٰتِنَا لَغَٰفِلُونَ٩٢[یونس: ۹۰-۹۲]. «و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم، پس فرعون و لشکریانش از راه ستم و تجاوز، آنان را دنبال کردند تا وقتی که – فرعون – در شرف غرق شدن قرار گرفت – و آب تا دهانش بلا آمد، - گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی بجز آن که بنی اسرائیل به او ایمان آورده‌اند، نیست و- گفت- من از مسلمانانم، اکنون؟ (آیا اکنون ایمان می‌آوری) در حالیکه پیش از این نافرمانی می‌کردی و از تبهکاران بودی؟ پس امروز ترا با جسدت می‌رهانیم(ترا با جسد بی‌روحت از دریا بیرون می‌آوریم) تا برای کسانیکه از پی تو می‌آیند، آیتی باشی(نشانۀ قدرت ما باشی) بی‌گمان بسیاری از مردم از آیات ما غافلند».

آرا و نظریات تاریخ نویسان در مورد شخصیت فرعون مصر که غرق شد، متفاوت است، برخی از آنان گفته‌اند که نام وی(رمسیس دوم) است و برخی دیگر گفتند که نام وی (منبتاح) بود، بهرحال چه نام وی رمسیس باشد یا منبتاح، در زمان نزول این آیت بر پیامبراکرم ص قبل از(۱۴۰۰) سال هیچکسی در جهان نمیدانست که جسد فرعون غرق شده در کجاست؟ و آیا جسد وی سالم مانده بدون اینکه به خاک مبدل گردیده باشد؟ تا صدق فرموده خداوند أ که فرمود: (پس امروز ترا با جسدت می‌رهانیم تا برای کسانیکه از پی تو می‌آیند، آیتی باشی) محقق گردد. جسد‌‌های حاکمان فراعنه که همزمان با بیرون شدن بنی اسرائیل با موسی ÷ از مصر، زندگی داشتند، مومیایی شده در قبرستان وادی ملوک در(طیبه) در کنار رود نیل مدفون بودند که امروز در مقابل شهر اقصر قرار دارد. سپس بخاطر اینکه فرمودۀ خداوند قادر و توانا محقق گردد(تا برای کسانیکه از پی تو می‌آیند، آیتی باشی) جسد‌‌های آنها در اواخر قرن نزدهم مومیایی شده کشف گردید و هیچ آسیبی در این مدت به آنها نرسیده است. حالا اگر فرعون غرق شده رمسیس باشد یا منبتاح، در هر دو صورت فعلاً جسد وی در تابوتی که در موزیم شاهی مصر، داخل صالون آثار مومیایی شده واقع در میدان آزادی قاهره موجود است و روزانه هزاران شخص جسد وی را سالم و بدون هیچ تغیری مشاهده می‌کنند و به این ترتیب صدق خبری که قرآن کریم (۱۴۰۰) سال قبل آنرا به آگاهی رسانده بود محقق گردیده . چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿فَٱلۡيَوۡمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنۡ خَلۡفَكَ ءَايَةٗۚ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ عَنۡ ءَايَٰتِنَا لَغَٰفِلُونَ٩٢[يونس: ۹۲] ﮊ «پس امروز ترا با جسدت می‌رهانیم(ترا با جسد بی‌روحت از دریا بیرون می‌آوریم) تا برای کسانیکه از پی تو می‌آیند، آیتی باشی(نشانۀ قدرت ما باشی)».

سوم: از جمله معجزه‌‌های قرآنی یکی هم حکایات انبیای پیشین است که از ابتدای خلقت زمین و فرود آمدن آدم وحوا به زمین، و برانگیخته شدن پیامبران از نوح تا موسی و سلیمان و داود و عیسی ابن مریم، و آنچه را یهود و نصارا بعد از آنها مرتکب شده‌اند می‌باشد، و همه حکایات و قصه‌ها و وقایع تاریخی گذشته را پیامبر بزرگ اسلام که ناخوان بودند ذکر نموده‌اند که با بسیاری روایات تورات و انجیل و تاریخ یهود موافقت دارد هرچند برخی از اختلافات ناچیزی وجود دارد. که آن هم به سبب تحریفات و تغیراتی که در آنها وارد گردیده است و تنها قرآن کریم مرجع موثق و با اعتمادی است که حتی برای یهود و نصارا حوادث و وقایع تاریخی آنها را با ذکر گوشه‌‌های از تاریخ محو شدۀ‌شان بیان می‌دارد.

چهارم: و از معجزات قرآن کریم در تنظیم جامعه و ادارۀ آن، وگذاشتن اصول و قوانین جنایی و مدنی اینست که کلیه احکام آن عادلانه بوده و سازگار و مناسب با همه احوال و اوضاع اجتماعی، و امور جنایی و مدنی است، احکام و قوانین شریعت اسلامی موافق هر زمان و مکان بوده مصالح همه را تا روز رستاخیز مراعات میکند، آیا این قانون از جانب پروردگار جهانیان فرود نیامده؟ پروردگاریکه همه بشریت را آفریده و اوتعالی می‌داند که چه چیزی به انسان سودمند است و چه چیزی زیانمند، طوریکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ رَبَّكَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِۚ هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ[النجم: ۳۲]. «بی گمان پروردگارت نسبت به آنها گسترده آمرزش است، و او به احوال شما داناتر است از آن دم که شما را از زمین پدید آورد و آن گاه که شما جنین‌هایی در شکم‌های مادرانتان بودید». در مورد عدل و انصاف اصول و قوانینی که قرآن کریم آنرا بخاطر تنظیم و اداره جامعه وضع نموده بسیاری از دانشمندان و قانونگذاران نصارا گواهی داده‌اند. ولی گواهی خداوند أ کفایت می‌کند، و در این قسمت به برخی از اقوال و اعترافات بعضی از آنها اشاره می‌کنیم از جمله:

۱- قانونگذار غربی بنام (سانتلا) در کتاب خود که آنرا در باره قوانین آسمانی و قوانین وضعی نگاشته چنین می‌گوید: (بی‌تردید اصول و قوانین مدنی را که فقه اسلامی مقرر نموده عادل‌ترین قوانینیست که همه بشریت را در هر زمانی کفایت می‌کند).

۲- قانون دان(سلیم الباز)که نصرانی مذهب و لبنانی نژاد است می‌گوید: (من اعتقاد قوی و جازم دارم که اگر ما در مورد حل معضله‌ها و نیازمندی‌‌های بشر اعم از امور فقهی بغرنج و پیچیده، و معاملات و قرار دادها وقضایای مختلف اضطراری جستجو و بازرسی نماییم حتماً جواب همه را در فقه اسلامی درخواهیم یافت).

۳- همچنان (هوکتنج) استاد قانون بین المللی دانشگاه هارفارد ضمن کتاب خود بنام (روح سیاست بین المللی) که در سال ۱۹۳۲ میلادی به چاپ رسید می‌نگارد: من احساس آرامش می‌کنم از اینکه من بر حقم البته بعد از تحقیقات و پژوهش عمیقی که در شریعت اسلامی نمودم و اعتراف دارم که شریعت اسلامی حاوی همه مبادی ضروری و لازمی، بخاطر برپا نمودن و ایجاد نهضت مدنی عادلانه در عالم است.

۴- و در کنفرانس حقوق دانان که در سال ۱۹۲۷ میلادی در ویانا برگزار شده بود، استاد (شیرا) رئیس دانشکدۀ حقوق دانشگاه اطریش اعلان نمود که: یقیناً جوامع انسانی جهان افتخار می‌کنند که شخصیتی چون محمد ص به آنها منسوب است. زیرا وی با وجود ناخوان بودنش قبل از سیزده قرن توانست قوانین و ضوابط فقهی را بیاورد که اگر ما اروپایی‌ها بعد از دوهزار سال به مقام والای آن برسیم سعادتمند خواهیم بود. «ما عبارت وی را در مقاله‌اش درست نموده می‌گوییم: شریعت و قوانین و مسایل فقهی را پیامبر ص از خود نیاورده، بلکه خداوند أ در قرآن کریم برایشان نازل کرده که شما تا روز قیامت هم به مقام آن رسیده نمی‌توانید».

۵- همچنان قانون دان معروف آلمانی بنام (کهلر) می‌گوید: ما دانشمندان قانون در آلمان خویش را اولین وضع کنندگان مادۀ قوانین مدنی می‌شماریدیم که در سال ۱۷۸۷ در مورد تطبیق نظریه حد گذاشتن به ظلم و بی‌دادگری و استبداد را تصویب نمودیم، تا اینکه حدیث شریف از پیامبر اسلام را خواندیم که (۱۳) قرن پیش مبدا (لاضرر و لاضرار) یعنی(نه بخود ضرر برسان و نه به دیگران) را وضع نموده بودند. گفتم: بهتر این است که ما آلمانی‌ها افتخار به اینکه ما وضع کنندگان نظریه(حد گذاشتن به ظلم و بی‌دادگری) هستیم را باید کنار بگذاریم، و بزرگی و بزرگواری را به کسی بگذاریم که وی اولین قانون گذار این مبدا بوده و آنرا ۲۰ قرن پیش از آلمانی‌ها در جامعه تطبیق نموده است.

۶- و در کنفرانس بین المللی که بخاطر مقایسه میان قوانین در لا‌های در سال ۱۹۳۲ منعقد گردیده بود، (لامپیر) استاد علم قوانین بین المللی احترام وتقدیر خود را از احکام فقهی که در شریعت اسلامی وجود دارد اظهار نمود.

۷- از جمله تصامیم کنفرانس بین المللی قانون گذاران که در سال ۱۹۳۲ در لا‌های برگزار شد یکی آن بود که: (شریعت اسلامی یکی از مصادر مهم و معتبر و معتمد قوانین عام می‌باشد). این است قرآن پاک و دستور ما که از جانب پروردگار بزرگ و حکیم نازل گردیده و برای همیشه چنان که آنحضرت ص فرموده‌اند: «کتابیست که عجائب آن به پایان نمی‌رسد و علما از آن سیر نمیگردند» سنن ترمذی و هر چند روز و سال بر آن بگذرد به همان اندازه اسرار مختلف و جدید آن با معجزه‌‌های گوناگونش ظاهر می‌گردد. بویژه در این عصر که بشر در علوم ساینس و تکنالوجی و فلک و جیولوجی و جغرافیه و ذره و الکترون زیست دارند که بیشتر از(۱۴۰۰) سال از نزول آن میگذرد، ولی بازهم انواع و اقسام معجزه‌ها ظاهر و آشکار میگردد تا به همه واضح گردد که خداوند بزرگ و توانا حق است طوریکه فرموده است: ﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ[فصلت: ۵۳]. «زود است که آیات خود را به آنان، در آفاق و در نفس‌‌های آنان نشان بدهیم تا برایشان روشن شود که او حق است».

پنجم: معجزات قرآن کریم در بخش اقتصاد: هنگامیکه آیات قرآن کریم را می‌خوانیم گویی از دست ما گرفته و ما را و به ما این احساس را میدهد که قرآن و شریعت اسلام تن‌ها سخن و شعار نیست، تنها شعائری مربوط به عبادات نیست، بلکه در پهلوی آن همه، و قبل از هر چیزی نظامی است که باید تطبیق گردد، راه و روشی است که باید حاکم و فرمانروا و حکم باشد، قائد و رهبری است که باید از وی اطاعت شود، وبلآخره متناسب با هر زمان و مکان است. در همچو نظام معجزه‌ها نهفته است و فرستاده نشده مگر اینکه با گروه‌‌های انسانی و درچار چوب‌‌های مختلفی با آنها سروکار و تعامل داشته باشد. این همان روش و منهجی است که نخستین گروه مسلمان صدر اسلام را از دامان جاهلیت، به فراز حیات انسانی متوازن و عادل منتقل ساخت. خداوند أ در کتاب با عظمتش به ما دستور میدهد تا تعامل با سود را کنار گذاشته به او تعالی توبه نماییم و آنچه از آن باقی مانده را نیز ترک نماییم چنانکه می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٣٠[آل عمران: ۱۳۰].«ای مومنان! ربا(سود) را چندین برابر نخورید و از خدا بترسید باشد که رستگار شوید».

و فرموده خداوند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٧٨ فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَكُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِكُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩ وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠[البقرة: ۲۷۸-۲۸۰]. «ای مومنان! از خدا بترسید و باز مانده ربا(سود) را رها کنید اگر واقعاً مؤمنید، و اگر چنین نکردید پس با خبر باشید به جنگی از جانب خدا و رسولش، واگر توبه کردید – از سود – پس اصل مالهایتان از آن شماست، نه شما ستم می‌کنید و نه برشما ستم می‌شود، و اگر وام دار تنگدست بود، پس لازم است مهلت دهید تا– هنگام – گشایش. و اگر بدانید، بخشیدن آن برایتان بهتر است، و از روزی بترسید که در آن به‌سوی خداوند أ باز گردانده می‌شوید».

و فرموده اوتعالی: ﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥[البقرة: ۲۷۵].«کسانی که ربا(سود) می‌خورند، برنمیخیزند(در قیامت) مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفته سرش کرده است، این حال بد سود خوران – بدان سبب است که آنان گفتند: داد و ستد مانند رباست، و حال آن که خداوند أ داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است، پس هرکس اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید، و از سودخوری باز ایستاد، آنچه گذشته، از آن اوست، و کارش به خدا واگذار می‌شود، و هرکه به سود خوری بازگشت، آنان اهل آتشند و جاودانه در آنند».

خداوند قادر با بیان نمودن مسئله سود، ما را متوجه امری خطرناک و بزرگتر دیگر می‌سازد که بنام‌‌های شبه تجارتی جامعه را بسوی فساد می‌کشاند، در حالیکه اسلام و قوانین آن علیه همچو اعمال مبارزه نموده مردم را از چنگال روشهایی مانند سوسیالیزم و کمونیزم و نظام سرمایه داری ظالم و احتکار، با قوت ایمان به خداوند أ آزاد ساخته است. مسلمان در شریعت اسلامی به رشد و نمو دادن سرمایه خود ترغیب شده لیکن مشروط بر اینکه در رشد و نموی سرمایه خود، پابند به استفاده از وسایلی باشد که بوسیلۀ آن ضرری به دیگران عاید نگردد و جریان کار وعمل و راه‌‌های کسب روزی مردم را معطل نساخته و مانع چرخش مال و سرمایه بدون حد و مرزی در میان مردم نگردد. چنانکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡ[الحشر: ۷]. «تا در میان توانگران(ثروتمندان) شما دستگردان نباشد».

پس سود، اموال را به یک تعدادی خاص بر اساس این مبدا غلط و فاسد، محدود و محصور میسازد، گویی که هدف از وجود انسان در زمین تنها بدست آوردن مال و ثروت و عیش و عشرت کردن بآن بطور دلخواه وی بوده و اگر بخاطر بدست آوردن مال و متاع، مصالح و ارزش‌‌های دیگران پایمال هم شود باکی نیست. هرگاه با چنین طرز فکر، نظام‌‌های اقتصادی بوجود آید تا مصالح سود خواران تامین گردد بدون تردید به نسل بشر ضربۀ کوبنده وارد شده، زندگی افراد و جامعه به بدبختی‌‌های گوناگون سوق داده خواهد شد. و از نتایج ناگوار سود، نشر فساد اخلاقی میان افراد جامعه، فرو ریختن معنا و مفهوم تکافل اجتماعی و همکاری و تراحم و زندگی شرافتمندانه از دل‌‌های مردم، فروپاشیدن رشته‌‌های خانوادگی، و نابودی روابط افراد جامعه می‌باشد. بدون شک نظام‌‌های اقتصادی که بر سود استوار است از دیدگاه اقتصاد اسلامی مملو از عیوب است. چنانکه برخی از استادان علم اقتصاد غربی خود‌شان هم متوجه عیوب آن شده و به آن اعتراف نموده‌اند که از پیشتازان آنها داکتر(شاخت) آلمانی است. وی در پست مدیریت بانک رایخ آلمانی ایفای وظیفه می‌نمود. وی در یکی از سخنرانی‌هایش که در دمشق در سال ۱۹۵۳ ایراد نموده بود چنین گفت: با اجرا نمودن فارمول ریاضی(غیرمتناهی) واضح می‌گردد که همه اموال و دارایی روی زمین در جیب عدد محدودی از سود خواران می‌افتد، زیرا قرض دهندۀ سود خوار همیشه و در هر معامله برنده است، در حالیکه قرضدار در معرض فایده و یا خساره قرار دارد. حالا که این طرز فکر راه تکاملی خود را می‌پیماید، بیشترین حصۀ سرمایۀ جهان در حقیقت بدست چند هزار نفر قرار دارد، زمیندار و صاحبان کارخانه‌ها که همیشه از بانک‌ها قرضه می‌گیرند، وکارگران و غیره، همه در حقیقت مانند اجیرکارانی در نزد ثروتمندان، و به نفع آنان کار می‌کنند. و ثمره وحاصل کار و زحمت‌شان را همان چند هزار نفر محدود می‌چیند. اما شریعت اسلامی ضامن حرمت مال، خون و همه ارزش‌های افراد جامعه بشری بوده نیاز گروه حاجتمند را به زکات تامین نموده است، که این خود بهترین راه فراهم نمودن تأمینات اجتماعی و ضامن حریت، کرامت، و انسانیت همه افراد بشر چه مسلمان و چه غیر مسلمان در امور اقتصادی می‌باشد. زکاتی که اسلام آنرا بر ثروتمندان فرض گردانیده، عدالت در توزیع، و تکامل اجتماعی در جامعه را محقق ساخته و بدیلی خوبی برای گذاشتن ضریبه و مالیات میباشد.... زکات بعد از گذشت یک سال بر مردمان ثروتمند و قادر واجب می‌گردد و مقدار آن (۵.۲%) بوده، ثروتمند آنرا از مال اضافی که بعد از تأمین نیازمندی‌‌های ضروری خود، مانند مصارف خانه، فرزندان، پدر و مادر، همسر و غیره کسانیکه سر پرستی آنان را بدوش دارد، باقی ماندۀ آنرا بیرون آورده به مستحقان توزیع می‌نماید، از جمله آیاتی که زکات را بر مردم فرض گردانیده فرمودۀ خداوند أ در سورۀ بقره است: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ١١٠[البقرة: ۱۱۰]. «و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هرگونه خیری که پیشاپیش- برای آخرت- بفرستید، آنرا نزد خداوند أ خواهید یافت، خداوند أ به آنچه می‌کنید، بیناست». همچنان شریعت اسلامی بدست آوردن مال را از راه قمار، احتکار، غصب و دزدی را حرام گردانیده است، همچنین حصول مال را از راه فریب، دروغ نیز حرام قرار داده و شروطی را بخاطر منع فریب و دروغ وحیله گری‌ها و بی‌انصافی در معاملات وضع نموده است، از جمله آیاتی که کسب مال از راه قمار را حرام نموده آیت ذیل است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١[المائدة: ۹۰-۹۱]. «ای مومنان! یقینا خمر و میسر(شراب و قمار) و انصاب(بتان) و تیر‌های قرعه، پلید است و از عمل شیطان است، پس از آن پرهیز کنید، باشد که رستگار شوید. همانا شیطان می‌خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه بیندازد و شما را از یاد الله و از نماز باز دارد، پس آیا شما دست برمی دارید»؟.

و از جمله آیاتی که بدست آوردن مال و دارایی را از راه احتکار، غصب، فریب وحیله‌گیری حرام قرار داده است این فرموده خداوند أ می‌باشد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنكُمۡۚ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا٢٩[النساء: ۲۹]. «ای مؤمنان! اموال خود را در میان خود به ناحق نخورید مگر آن که تجارتی به رضایت خود تان باشد، و خود را نکشید، بی‌گمان خداوند أ نسبت به شما مهربان است».

همچنان قرآن کریم مردم را به رعایت نمودن عدالت و انصاف در معاملات تجارتی تشویق نموده و از حیله‌گیری میان فروشنده و خریدار برحذر نموده است. خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِيزَانَ٧ أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِي ٱلۡمِيزَانِ٨ وَأَقِيمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِيزَانَ٩[الرحمن: ۷-۹]. «و آسمان را برافراشت، و میزان را گذاشت از بهر آنکه در میزان از حد تجاوز نکنید، و وزن را به انصاف برپا دارید و در ترازو کمی و کاستی نیاورید»

همچنان می‌فرماید: ﴿فَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ[الأعراف: ۸۵]. «پس پیمانه و ترازو را تمام نهید (ازحق کسی کم نکنید) و به مردم اشیای آنان را ناقص ندهید ودر زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید این برایتان بهتر است اگر باور دارید- سخنم را-». همچنان قرآن کریم ما را از بخل ورزیدن در نفقه و مصرف، بر خود و عیال برحذر نموده و در عین وقت از اسراف و افراط در مصرف، و از کشتن اولاد از ترس فقر و تنگدستی شدیداً منع نموده است، زیرا روزی دهندۀ همه خداوند قادر و رازق است. طوریکه می‌فرماید: ﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا٢٦ إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِۖ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ كَفُورٗا٢٧ وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّكَ تَرۡجُوهَا فَقُل لَّهُمۡ قَوۡلٗا مَّيۡسُورٗا٢٨ وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا٢٩ إِنَّ رَبَّكَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ كَانَ بِعِبَادِهِۦ خَبِيرَۢا بَصِيرٗا٣٠ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِيَّاكُمۡۚ إِنَّ قَتۡلَهُمۡ كَانَ خِطۡ‍ٔٗا كَبِيرٗا٣١[الإسراء: ۲۶-۳۱]. «و به صاحب قرابت (نزدیکان نسبی) حق او را بده و نیز به مسکین و ابن سبیل(در راه سفر وامانده) و اسراف نکن، همانا اسراف کاران برادران شیاطین‌اند، و شیطان نسبت به پروردگارش ناسپاس است. و اگر از آنان به انتظار رحمتی از پروردگار خود که به آن امید واری، روی می‌گردانی، پس با آنان سخنی ملایم بگو، و دست خود را بر گردنت مبند و بسیارهم گشاده دستی نکن (نه بخیل و نه اسراف گر) که آن گاه ملامت شده و حسرت زده برجای بنیشنی، بی‌گمان پروردگار تو بر هر که بخواهد، روزی را گشاده و تنگ می‌گرداند، در حقیقت اوتعالی به بندگان خود دانا و بیناست».

همچنان خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦۖ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ[الأنعام: ۱۴۱]. «و حق آن را در روز بهره‌برداری از آن بدهید ولی اسراف نکنید که او اسراف کاران را دوست ندارد». این آیت فرضیت ادای زکات کشت و میوه است. اسلام نظام اقتصادی عادل، متکامل و سالمی را به جهان تقدیم نموده است، اما نظام‌‌های اقتصادی ناقص و فاسد ساخت بشر، با عالم انسانی در کشمکش بوده حتی اختراع کننده گان آن نظام هم، به فاسد بودن آن اعتراف دارند. نظام کمونیستی را ببینید که افراد جامعه را بندۀ آلات و اسباب ساخته پولی را بدست نمی‌آورند که مسکن و مواد خوراکه و لباس و سایر نیازمندی‌‌های خانواده را کفایت کند، اما سردمداران این مفکورۀ ناپاک و اعضای احزاب کمونیستی در ناز و نعمت و ثروت بلاحساب خرامیده و خوش گذرانی می‌کنند، در حالیکه تعداد آنها بسیار کم است، همچو بی‌عدالتی‌ها و فساد اجتماعی و بی‌دادگری‌ها بود که حکومت‌‌های پیرو مکتب کمونیزم حتی خود اتحاد شوروی سابق از هم پاشیده و سرنگون شدند. از سوی دیگر مکتب سوسیالیزم کلیه افراد را بخاطر تامین عناصر تولیداتی آماده نموده و در قانون گذاری و برنامه‌ریزی مصارف، توجه‌شان را مبذول نموده‌اند. در جانب دیگر مکتب سرمایه داری خواهان آزادی بلا قید و شرط در بدست آوردن مال بوده، باکی نیست که مال و ثروت را چه از راه حلال و چه از راه حرام، و چه مشروع ویا غیر مشروع باشد بدست آورد. چنین نظام‌‌های اقتصادی فاسد در جهان رویکار شده که در نتیجه سود خواری، وضع ضریبه، مالیات، احتکار و مقررکردن تامینات مختلف، مردم را در تنگناه اقتصادی قرار داده است. چنانکه قبلاً متذکر شدیم اسلام بشریت را از ظلم و بی‌عدالتی مکتب‌‌های کمونیزم، سوسیالیزم، سرمایه داری ظالم، نجات داده فرد مسلمان را طوری تربیت می‌دهد که وی بعد از سعی و تلاش در آماده نمودن رزق و روزی که خداوند أ بوی عطا نموده، قانع و راضی بوده و با دل مملو از ایمان، به تقدیرات الهی تن در داده و بداند که عمر انسان و روزی وی بدست الله أ قرار دارد،پس هیچگاه از فقر وتنگدستی و مرگ نمی‌هراسد زیرا وی متیقن است که بهشت، خانه و زندگی حقیقی وی است که برای همیشه در آن زندگی خواهد کرد.

قبلاً در مورد شخصیت والای پیامبر ص و قرآن کریم و معجزات آن صحبت کردیم، با وجود دلایل آشکاری که از اسلام عزیز و عظمت و بزرگی پیامبراسلام به همه جهانیان ثابت گردیده است، ولی باز هم دشمنان اسلام با دل‌های پر از کینه و عداوت آرام ننشسته و به تبلیغات زهراگین‌شان علیه اسلام و شخصیت والای آنحضرت ص ادامه می‌دهند، از جمله مستشرقان حاقد که همیشه عجولانه تلاش ورزیده‌اند تا به برخی از دساتیر قرآنکریم انگشت انتقاد بگذارند. طوریکه خداوند أ در مورد آنها فرموده است: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا كِتَٰبٖ مُّنِيرٖ٨ ثَانِيَ عِطۡفِهِۦ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۖ لَهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞۖ وَنُذِيقُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ٩[الحج: ۸-۹]. «و از مردمان کسی هست که در باره الله مجادله می‌کنند، بدون هیچ دانش وبی هیچ هدایتی، و بی‌کتاب منیری، صفحۀ گردن خود را پیچیده(از سر تکبر) تا مردم را از راه خدا گمراه کند، در دنیا برای او رسوایی و- ذلتی- است، و در روز قیامت به او عذاب سوزان می‌چشانیم». بارزترین نقاطی که مورد حملات خصمانه و بی‌اساسی از جانب آنها قرار گرفته است، مسالۀ ازدواج آنحضرت ص با نُه تن از زن‌ها در یک زمان است. لیکن خداوند أ آنان را در کمال اندوه و حسرت، وخشم و غضب و رسوایی قرار داده است. دشمنان اسلام در این مسئله پا از حد بیرون گذاشته‌اند، در حالیکه آنحضرت ص نه زن را بعد از وفات اولین همسرشان خدیجه ل ، به نکاح خویش درآوردند، ایشان در سن جوانی با خدیجه ل ازدواج نمودند، و بعد از وفات خدیجهل با زنان دیگر ازدواج نمودند. البته هنگامیکه ایشان با مشکلات وسختی‌‌های دعوت وجهاد پنجه نرم می‌کردند، و سن‌شان هم از پنجاه بالا رفته بود، ما بمنظور رد و دفع افتراءات و انتقادات دشمنان اسلام، اسباب و علت این ازدواج‌ها را از لابلای سخنان نویسنده‌ها و تاریخ دانان ذکر می‌کنیم تا شخصیت والای آنحضرت ص را منصفانه و عادلانه، طوریکه شایستۀ شأن آنحضرت ص است، به جهان معرفی نموده خطا و اشتباهات دیگران را در مورد شخصیت رسولی آشکار سازیم که خداوند أ ایشان را چنین مخاطب قرار داده می‌فرماید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤[القلم: ۴]. «بی گمان تو از خلقی عظیمی برخوردار هستی». آنحضرت ص بعد از وفات خدیجه لبا این زنان،(مادران مؤمنان) که اسامی و شهرت مختصر شانرا ذیلا بیان می‌داریم، ازدواج نموده‌اند:

۱- سوده بنت زمعه ل: آنحضرت ص در سال دهم بعثت، چند روز بعد از وفات خدیجه ل با او ازدواج نمودند، سوده ل زنی سال خوردۀ بود که نه زیبا بود و نه مالدار و نه صاحب جاه و جلال، وی همراه با همسر خود، سکران بن عمروالعامری با اولین گروه مسلمانان به حبشه هجرت نمود و هنگامیکه از اسلام آوردن عمر بن الخطاب س و غیره مردمان بزرگ و نیرومند مکه اطلاع یافتند، در مورد دینشان مطمئن شده دوباره برگشتند، سکران چند روز بعد از رسیدن به مکه وفات یافت و همسر خود را بال شکسته و تنها گذاشت، سوده نیز از پدر مشرک خود در هراس بود که مبادا وی را مجبور به ترک دین اسلام کند، و در آن وقت پیامبراکرم ص بعد از وفات خدیجه مجرد بودند، ایشان ملاحظه نمودند که بهترین کار نیکی که باید انجام دهند، نجات دادن دین و حیات بیوه زن مسکین و بیچاره را که کفارمکه تهدید می‌نمود، است. زیرا سوده در خانه پدر مشرک زندگی می‌کرد. پس بهتر آنست که با وی ازدواج نمایند، ورنه در معرض خطر کفر و شرک‌اش و شکنجۀ مشرکان قرار خواهد گرفت و مجبور به ترک دینش خواهد شد، از سوی دیگر کسی حاضر نبود با وی ازدواج کند زیرا وی زن سالخوردۀ بود که نه زیبایی داشت و نه مال و نه مقام و منزلتی.

۲- همسر دوم آنحضرت ص عایشه بنت ابی بکر صدیق ب است. قسمیکه همه مقام و منزلت ابوبکرصدیق س را در نزد آنحضرت ص می‌دانند، او اولین کسی بود که آنحضرت ص را تأییدکرده و نصرت بخشید و سخنان‌شان را تصدیق نمود و با خداوند أ عهد و پیمان بست که در همه احوال، در سختی و آسایش و هنگام خطر، در پهلوی پیامبر ص قرار خواهد داشت. عایشه ل از زمان کودکی، قبل از اینکه ابوبکر صدیق و خانواده‌اش به اسلام مشرف شوند، نامزاد جبیر بن مطعم بن عدی که از جملۀ مشرکان است بود، و این وضع ابوبکر صدیق س را دلتنگ و ناراحت ساخته و در تنگناه قرار داده بود. چون وی دوست صمیمی پیامبر اکرم ص ، و یار و یاور نزدیک ایشان است، پس چگونه دخترش نامزد مردی مشرک باشد؟ طوریکه قبلاً متذکر شدیم آنحضرت ص بعد از وفات خدیجه ل با زن سالخوردۀ ازدواج نمودند تا وی را اکرام نموده باشند، لیکن آنحضرت ص همچنان میخواستند همسر شوهر ناکرده‌ای داشته باشند تا زندگی پر از محبت و مهربانی و مونسی در پهلوی‌شان داشته باشند. آنحضرت ص از یکسو رغبت ازدواج با عایشه ل را داشتند و از سوی دیگر می‌خواستند دوست و رفیق صمیمی خود را اکرام نموده از رنج و غمی که وی را پیچیده بود، که چگونه دخترش نامزد مشرکی است، برهاند و خلاصی بخشد، بنابر این آنحضرت ص خواستگار عایشه ل شدند و ابوبکر صدیق س از این اقدام بزرگ آنحضرت ص بسیار خرسند شد. طبری در تاریخ خود می‌نگارد: «هنگامیکه ابوبکر صدیق س از خواستگاری آنحضرت ص از عایشه ل آگاهی یافت، خواست خویش را از وعدۀ که با مطعم بن عدی در مورد ازدواج عایشه با پسرش جبیر نموده بود خلاص نماید، وی به خانۀ مطعم رفت لیکن کسی دیگر جز همسر مطعم (مادر جبیر) را در خانه نیافت و از او پرسید: آیا مطعم تا هنوز بر وعدۀ که قرار گذاشته بودیم باقی است؟ مادر جبیر گفت: دختر تان پسر ما را نیز از دین آبایی‌اش بیرون خواهد آورد، بدین ترتیب نامزدی عایشه ل با جبیر لغو و باطل گردید، سپس آنحضرتص عایشه ل را دو سال بعد از هجرت به خانه خویش بردند.

اما اینکه می‌گویند پیامبر ص عایشه ل را در سن خوردی که هنوز ده ساله نبود به نکاح خویش درآوردند، مسئله ایست که به همه آشکار بوده و می‌دانیم که دختران ما نسبت به پسران زودتر به سن بلوغ می‌رسند و اجسام آنها نسبت به پسران زود نشأ و نما نموده آثار جوانی آنها نیز زودتر ظاهر می‌گردد، به خصوص در مناطق گرم،‌ ام‌المومنین عایشه ل هم از چنین دخترانی بود. همچنان چند سال قبل مطلع شدیم که روز نامه‌‌های مالیزیا تصویر دختر مالیزی را با طفلی شیرخوارش به چاپ رسانید. در حالیکه دختر ۹ سال داشت. چنانکه روز نامه‌‌های امریکای لاتین تصویر مادر بزرگی را که بیست سال داشت، به چاپ رسانیده بودند که در پهلوی وی دختر و نواسۀ او نیز قرار داشتند.

۳- ام المومنین حفصه بنت عمر بن الخطاب ب است. آنحضرت ص وی را بخاطر جمال و زیبایی به همسری نگرفتند و نه آنچنان زیبایی داشت، بلکه هنگامیکه شوهرش خنیس بن حذافه در جنگ بدر شهید شد، حفصه ب بیوه شد، پدرش عمر فاروق س وی را به ابوبکر صدیق عرضه نمود تا با وی ازدواج نماید، لیکن ابوبکر صدیق س معذرت خواست، سپس به عثمان بن عفان س پیشنهاد نمود، لیکن موافقۀ او را نیز بدست نیاورد، در نتیجه عمر فاروق س احساس خواری نموده و اینکار را بی‌کرامتی بخود تلقی کرد که چگونه دختر خویش را به دو صحابی بزرگ عرضه کرد ولی جواب مثبت دریافت ننمود، سپس نزد پیامبراکرم ص رفته حزن خویش را به ایشان بازگو نمود. ایشان غم و اندوه عمر س را درک نمودند که چگونه دو مرد بزرگ صحابه چنین جوابی بوی داده‌اند؟ حالا چگونه به کسانیکه مقامشان پایین‌تر از آندوست دختر خویش را عرضه نماید؟! آنحضرت ص خویش را در مقابل موقف مهم و مسولیتی عظیم دیدند، دردی را از بزرگ مرد تاریخ احساس کردند که باید معالجه گردد، و شکوه را شنیدند که باید با وی همدردی صورت گیرد، شکوه و نالش مردیکه خداوند أ اسلام را در نخستین و آخرین روزگارش بوسیلۀ وی عزت و نیرو بخشید، خوشبختانه کاری صورت گرفت که چشمان عمر فاروق س و دخترش حفصه ل روشن گردید، امروز کسی وی را به همسری برگزید که بهتر از ابوبکر س و عثمان س هست، آنحضرت ص حفصه را برای خویش خواستگاری نموده و در زمرۀ امهات المؤمنینی شامل ساختند که خداوند أ آنها را اکرام نموده و همسران پاک پیامبر ص گردانیده و از آنها در قرآن کریم یاد‌آوری نموده است، و از سوی دیگر، دختر عمر بن الخطاب س دومین خلفای راشیدین است.

۴- چهارم‌ ام‌المؤمنین زینب بنت جحش ب: این همان همسر پیامبراکرم ص است که دشمنان کینه‌توز اسلام تلاش ورزیدند تا بتوانند از لابلای قصۀ ازدواج وی با پیامبر ص شخصیت ایشان را مورد سوال قرار بدهند لیکن همه کوشش و تلاش‌‌های‌شان به ناکامی انجامید. آنها کوشیدند تا پیامبراکرم ص را مرد شهوترانی معرفی نمایند که غرایز جنسی بر وی حاکم بوده حتی اگر در این راه مبادی و اساسات دینیی که بسوی آن دعوت می‌نمودند، برایشان باکی ندارد. دشمنان اسلام در این کوشش‌شان به برخی از روایات غلط و راویانی که سخنان و روایاتشان در نزد علما مدار اعتبار نیست استناد نموده‌اند که همۀ این روایات با شخصیت والای آنحضرت ص در تضاد بوده و هیچگونه مطابقتی ندارد، پیامبری که خداوند أ از بالای هفت آسمان ایشان را تزکیه و توصیف نموده در وصف ایشان چنین فرموده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤[القلم: ۴]. کوشش می‌کنم حقیقت ازدواج آنحضرت ص را با‌ ام‌المؤمنین زینب بنت جحش ب به اختصار خدمت‌تان تقدیم نمایم: زینب بنت جحش ب دختر عمۀ پیامبر گرامی ما ص (امیمه بنت عبدالمطلب) است که از هنگام کودکی که بر سینه خود را می‌کشانید، در مقابل پیامبر اکرم ص بزرگ و جوان شد، ایشان از حسن و جمال زینب قبل از آنکه وی را برای پسر خواندۀ خویش، زید بن حارثه خواستگار شوند آگاهی داشتند. و اگر آنحضرت ص تصمیم ازدواج با دختر عمۀ خویش را میداشتند، مانعی در میان نبود، و طبعا خانوادۀ وی از این پیوند با پیامبر ص چقدر خرسند می‌شدند، لیکن باید بدانیم هر امری را که خداوند أ در قرآن کریمش فرموده و بر پیامبر بزرگش وحی نموده، در آن حکمتهایی نهفته است. زمانیکه حادثۀ ازدواج پیامبر اکرم ص با زینب صورت می‌گرفت، در میان اشراف عرب بویژه قریشی‌ها چنین معمول بود که باید تفاوت و فروق طبقاتی جداً مراعات شود، به این معنا که مردمان طبقۀ بالا و نجیب، با طبقات برده گان و خادمان دوستی نمی‌کردند. حتی اگر آزاد و ثروتمند هم میشدند، لیکن هنگامیکه نور اسلام در جهان درخشید، تفاوت و تبعیض نژادی و طبقاتی را از میان برداشت و مساوات واقعی میان فرزندان آدم ÷ را بر قرار نمود، صرف اینکه در تقوا و پرهیزگاری بر یکدیگر برتریت داشته باشند. طوریکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ[الحجرات: ۱۳]. «در حقیقت ارجمند‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگار‌ترین شماست». و اراده خداوند أ چنین بود که عادات و رسم و رواج زمان جاهلیت را از بین برده و تفاوت و تفاخر نژادی را که در اسلام هیچگونه اعتباری ندارد از میان برداشته و اولین تجربه را بر زینب بنت جحش قریشی ب ، دختر عمۀ رسول اکرم ص که از بلند‌ترین و نجیب‌ترین خانواده‌‌های قریش بود، عملی نماید. زید بن حارثه س بردۀ آزاد شدۀ پیامبر ص بود که پیامبر گرامی در کودکی وی را آزاد ساخته و در نزد خویش مانند یکی از فرزندانشان‌تربیت نموده بودند، خداوند أ نقش بارز و اساسی را در خاتمه دادن به این رسم و رواج جاهلیت بر رسول اکرم ص گذاشت، اوتعالی به ایشان وحی کرد تا زینب را به عقد نکاح بردۀ آزاد شدۀ‌شان زید س در آورند، وقتیکه پیامبر اکرم ص برای خواستگاری به خانۀ پسر عمۀ‌شان، عبدالله بن جحش رفتند و قضیه را مطرح نمودند، در نفس عبدالله و خواهرش جرقۀ چون جرقۀ برق شورید و از مسئلۀ که پیامبراکرم ص به آنها پیشنهاد کرده‌اند شدیداً احساس کمی و اهانت نمودند که چگونه دختری از خانوادۀ نجیب، با بردۀ‌ای ازدواج نماید، در حالیکه زینب و برادرش انتظار خواستگاری کسی از بزرگان قریش و اصحاب کرام را داشتند، لیکن با خواستگاری که از جانب رسول الله ص صورت گرفته خویش را در موقف ناگوار دیدند، پس چگونه می‌توانند خواستگاری رسول اکرم ص را رد نمایند؟! و اگر پیشنهاد آنحضرت ص را رد نمایند ایشان نا راحت خواهند شد، برادر و خواهر تلاش بخرچ دادند تا با کمال حیا وادب، و با تقدیم نمودن عذر‌های گوناگون، که گویا این پیوند متناسب و باهم برابر نیست، به آنحضرتص برسانند تا از تصمیم‌شان برگردند، لیکن خداوند أ بر آنحضرتص این آیات را نازل نموده فرمود: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا٣٦[الأحزاب: ۳۶]. «و هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنه‌ای را نرسد که چون خدا و رسولش به کاری فرمان دهند، برای آنان درکارشان اختیاری باشد، و هرکسی الله و رسول او را نافرمانی کند، قطعاً در گمراهی آشکاری افتاده است». آری! خداوند أ می‌خواست با این پیوند، بنیاد تعصب جاهلی و امتیاز طبقاتی و نژادی را ریشه کن نموده و اساس برتری را بر بنیاد اسلام و تقوا قرار دهد. آنگاه زینب ل به رسول خدا ص گفت: اینک شما را اطاعت می‌کنم، و هر آنچه می‌خواهید بکنید، زینب ل با بدن خویش به امر خدا و رسولش تن داد، لکن قلبا وی از زندگی با زید خوش نبود و حاضر نبود سفر زندگی را منحیث همسر با زید س پیش ببرد. این وضع باعث شد تا روابط میان دوهمسر تلخ و تیره شده ناسازگاری‌هایی روی دهد. زید س همیشه از روش همسر خود به رسول اکرم ص شکایت می‌کرد و این ناسازگاری میان آندو سبب شد تا خداوند أ حکم دیگری را نازل کند که این بار خود پیامبر اکرمص گرفتار این امتحان شدند. این بار نیز پیامبر اکرم ص باید نقش بارز را در این امتحان خداوندی عملی نمایند. بعد از آنکه عقد ازدواج میان زید س و زینبل صورت گرفت، جبرئیل ÷ با وحی از جانب خداوندأ آمده فرمود: ای پیامبر! زینب همسر شما خواهد شد، تا رسم پسرخواندگی و آثار آن از بین رفته و این رواج عهد جاهلیت که گویا زن پسرخوانده بر پدرخوانده حرام است، کاملاً باطل گردد.

حالا پیامبراکرم ص از شدت حیایی که داشتند خویش را در تنگناهی می‌دیدند که چگونه پسرخواندۀ محبوب خویش را از امر خداوند أ آگاه ساخته بگویند: همسر تو عنقریب همسر من خواهد شد. و هرگاهی زید س از زینب ل به آنحضرت شکایت می‌کرد و مقدمات طلاق را فراهم می‌کرد، ایشان می‌فرمودند: از خدا بترس و در طلاق دادنش عجله نکن، سپس خداوند أ آیات ذیل را نازل کرد تا نکوهشی به پیامبر ص باشد و از سوی دیگر مردم از امر باخبر شوند، و در عین وقت پیامبراکرم ص را از این وضعیت بحرانی راحت بخشد. خداوند أ چنین فرمودند: ﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِ أَمۡسِكۡ عَلَيۡكَ زَوۡجَكَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰكَهَا لِكَيۡ لَا يَكُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ حَرَجٞ فِيٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِيَآئِهِمۡ إِذَا قَضَوۡاْ مِنۡهُنَّ وَطَرٗاۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا٣٧ مَّا كَانَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ مِنۡ حَرَجٖ فِيمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥۖ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨ ٱلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا٣٩[الأحزاب: ۳۷-۳۹]. «و یادکن(ای پیامبرص) چون به کسی که الله بروی نعمت ارزانی داشته(زید بن حارثه س) و تو نیز بروی انعام کرده‌ای او را آزاد کرده و به پسر خواندگی خواندی) و می‌گفتی: نگاه دار بر خود همسرت را (زینبب را) و از خدا بترس(در کار طلاق وی) و آنچه را که خداوند أ پدیدار کنندۀ آن است، در ضمیر خویش نهان می‌کردی و از مردم می‌ترسیدی(حیا می‌کردی) و خداوند أ سزاوارتر است به این که از او بترسی، پس چون زید حاجت خویش را از او برآورد، او را به ازدواج تو در آوردیم تا بر مؤمنان هیچ حرجی(تنگی) در مورد همسران پسر خواندگان‌شان نباشد، آن گاه که- پسر خواندگان - حاجت خویش را از آنان بر آورده باشند و امر الله انجام یافتنی است بر پیامبرص در آنچه خدا برای او فرض گردانیده، هیچ حرجی نیست، این سنت الهی است که در میان پیشینیان نیز معمول بوده است و فرمان الله همواره به اندازه مقدر است. همان کسانی که پیام‌‌های خدا را ابلاغ می‌کنند و از او می‌ترسند و جز خدا از هیچ کسی بیم ندارند، و خداوند أ حسابرسی را بس است».

به این ترتیب هنگامیکه آیات فوق بر صحابۀ کرام تلاوت شد و از موضوع آگاهی یافتند، برای زید س اجازۀ طلاق زینب ل داده شد. بعد از آنکه خداوند توانا زینبل را به همسری پیامبر خدا ص اکرام نمود، بر دیگر همسران رسول خدا ص فخر می‌ورزید و می‌گفت: «شما را خانواده‌هایتان به نکاح پیامبر ص درآورده‌اند، در حالی که مرا خداوند أ از فراز هفت آسمان به نکاح پیامبر خویش در آورد». در روایت دیگر از محمد پسر عبدالله پسر جحش س روایت است که می‌گفت: «زینب ب و عایشه ل بر یک دیگر فخر فروشی کردند، زینب ل گفت: من کسی هستم که حکم ازدواجم با پیامبر ص از آسمان نازل شد. عایشه ل گفت: من کسی هستم که برائتم از آسمان نازل شد. پس زینب ل به برتری عایشه ل اعتراف کرد».

۵- ام المومنین(ام حبیبه) ل که نامش (رمله بنت سفیان) است، قصۀ ازدواج‌ ام‌حبیبه ب با رسول اکرم ص نمونۀ دیگری از جوانمردی و بزرگواری و همدردی آنحضرت ص با چنین زنی مظلوم است. وی دختر ابوسفیان است که از بزرگان و رهبران لشکر کفر که علیه پیامبر ص و دعوتشان مبارزه نموده بود،‌ ام‌حبیبه ل با وجود آن، اسلام خویش را صراحاً اعلان نمود و آمادۀ مبارزه علیه پدر شد، همسر وی، عبیدالله بن جحش بود که همراه او به حبشه هجرت گزید، ولی شوهرش در آنجا مرتد شده مسیحیت را پذیرفت و در همانجا درگذشت، و‌ ام‌حبیبه ل همچنان بر دین و هجرتش پایداری ورزید. شوهر وی یگانه کسی بود که در سر زمین دور از وطن کافر شد و همسر خویش را تنها گذاشت که سبب خوشی کافران اهل مکه هم شد،‌ ام‌حبیبه ل نمی‌توانست به مکه باز گردد زیرا میدانست که پدر مشرکش ویرا شکنجه و تعذیب خواهد کرد، هنگامیکه پیامبراکرم ص از حالت وی در حبشه آگاه شدند بر زخم‌‌های وی مرهم گذاشتند، غم و اندوه ویرا به خوشی، و خواری و ذلتش را به فخر و سربلندی مبدل نمودند، زیرا همچو زنی که متحمل همه مشکلات و مصایب در راه دین گردیده مستحق توقیر و احترام است، آنحضرت ص نامۀ خویش را به‌سوی نجاشی پادشاه حبشه فرستاده و‌ ام‌حبیبه ل را از او خواستگاری کردند و نجاشی وی را به عقد‌شان در بدل ۴۰۰ دینار درآورده ویرا بسیار اکرام و عزت نموده و با شرحبیل بن حسنه س فرستاد.

حالا که از حقیقت این ازدواج آگاه شدیم، پس آیا این پیوند بر اساس شهوترانی و میل شدید ایشان به زنها بوده است؟! یا اینکه پیامبراکرم با جوانمردی و بزرگواری و اخلاق عالی که داشتند این پیوند را وسیلۀ الفت و محبت و سبب گرایش پدر مشرکش به اسلام گردانیدند که چنین کاری هم رخ داد .

۶- ام المومنین‌ ام‌سلمه ل که نامش هند بنت زاد الرکب أبوامیه عبدالله المخزومی است. وی اولین زنی است که به حبشه هجرت نمود و پسرش سلمه را در آنجا بدنیا آورد، همچنان وی اولین زنی است که به مدینۀ منوره هجرت نموده است، همسرش عبدالله بن عبدالاسد بن المغیره پسر عمه رسول اکرم ص و برادر رضاعی ایشان است و از نخستین مسلمانان و از نخستین مهاجرین به حبشه، و اولین کسی است که قبل از هجرت پیامبر ص به مدینه هجرت نموده است.‌ ام‌سلمه ل بخاطر اسلام و پایداری بر آن، متحمل مشکلات و مصایبی زیادی شد که قصۀ ویرا طوریکه در سیرت ابن هشام ذکر شده خدمت تان عرض میداریم.‌ ام‌سلمه ل همراه همسر و پسرش تصمیم به هجرت از مکه گرفت، هنگامیکه می‌خواستند از مکه بیرون شوند خویشاوندانش به او گفتند: اکنون که در مورد خویش بر ما غلبه نمودی لیکن سرنوشت دختر ما چه میشود؟ چرا بگذاریم که او را به شهرها ببری!! از اینرو همسرش(ام‌سلمه) را از او گرفتند، خانوادۀ ابوسلمه در مورد فرزند خویش خشمگین شده و گفتند: اکنون که شما همسر فرزند ما را از او گرفته اید، برای چه پسر خود را نزد او بگذاریم؟ و به این ترتیب فرزند کوچکش را از او گرفتند و ابوسلمه تن‌‌های تنها به جانب مدینه روانه شد،‌ ام‌سلمه ل پس از رفتن شوهرش ناراحت شده هر روز در صحرا رفته همواره گریه مینمود و می‌گفت: مردم میان من و فرزند و شوهرم جدایی آوردند. و تقریباً یکسال پیوسته این کار را نمود، بلاخره دل یکی از نزدیکانش بر او سوخت و گفت: چرا این بیچاره را از اینجا بیرون نمی‌برید؟ او را از شوهر و فرزندش جدا کردید!! از این رو به او گفتند: اگر بخواهی می‌توانی به شوهرت بپیوندی، همان بود که پسرش را از خانواده شوهرش گرفت و به تنهایی روانۀ مدینه گردید، سفری که به ۵۰۰ کیلو متر میرسید و هیچکس از خلق خدا با او نبود، تا آنکه به مدینه رسید، و به شوهر خود یکجا شد.‌ ام‌سلمه ل می‌گوید: قسم به خدا هیچ خانوادۀ در اسلام، مانند خانوادۀ ابوسلمه رنج نکشیده است.

بعد از مدتی شوهرش وفات نمود، وی در حالی وفات نمود که سرش در آغوش پیامبراکرم ص قرار داشت تا آنکه روح از جانش بیرون رفت. مرگ وی پیامبراکرم ص را بسیار غمگین نمود، به این ترتیب ابوسلمه س از جهان رفت و همسر رنجدیدۀ سالخوردۀ خود را تنها گذاشت، و کسی دیگری وجود نداشت تا از حزن و اندوه وی بکاهد، وی روزگاران سخت را هنگام هجرت به حبشه و فراق میان فرزند و شوهر و بلاخره وفات همسر به سرگذشتاند، این حالت، پیامبراکرم ص و یاران نزدیکشان را سخت رنجانیده و احساس پاک و شهامت و مردانگی آنان در مورد چنین زن بیکس و مظلوم و صالحه ظاهر گردید، پس ابوبکر صدیق س و عمرفاروق س بخاطر ازدواج با وی پیشی گرفتند هر چند که زنی سالخورده بود، لیکن وی معذرت خواست، سپس آنحضرت ص نزدش رفتند تا او را تسلی دهند، فرمودند: (از خداوند بخواه که ترا در مقابل مصیبتت پاداش دهد و جانشین بهتر بتو عطا فرماید،‌ ام‌سلمه ل گفت: ای رسول خدا آیا کسی بهتر از ابوسلمه پیدا می‌شود)؟ سپس پیامبراکرم ص از او خواستگاری کردند، و نظر به گفتۀ وی هیچ کسی بهتر از ابوسلمه پیدا نمی‌شود مگر پیامبراکرم ص

آیا هنوز هم شایعه سازان می‌گویند ازدواج پیامبراکرم باین زن رنجدیده و مظلوم و سالخورده، بر اساس شهوترانی و اشباع غرایز جنسی و زیبایی وی بود؟ پاک و منزه هستی ای رسول الله، ای حبیب خدا و ای صاحب خلق عظیم از آنچه افتراگران و شایعه سازان دروغگو بشما نسبت میدهند.

۷- ام المومنین میمونه بنت الحارث ب: قصۀ ازدواج وی با رسول اکرم ص قصۀ عجیبی است، هنگامیکه صلح حدیبیه میان پیامبراکرم ص و مشرکین مکه صورت گرفت یکی از بند‌‌های صلح این بود که سال آینده می‌توانند عمره نمایند، آنحضرت ص بعد از گذشت یک سال اصحاب کرام را با خود گرفته و برای اولین بار بعد از هجرت، بخاطر عمره وارد مکه شدند، همچنان اتفاق میان پیامبراکرم ص و مشرکین مکه این بود که مردان آنها تا سه روز باید مکه را ترک کنند، پیامبراکرم از این فرصت استفاده نموده مسلمانان را منظم وصف بسته نمودند تا مشرکان را بفهمانند که مسلمانان از نیرو و قوت عالی برخوردار‌اند، (طوریکه امروز نمایش‌ها و رسم گذشت‌‌های عسکری آماده می‌شود) در حالیکه مشرکان بر کو‌های اطراف مکه بالا رفته بودند تا مسلمانان را ببینند، پیامبراکرم اصحاب کرام را صف بسته نمودند و پیوسته تکبیر و تلبیه می‌گفتند، که با صدای‌شان کوه‌‌های مکه را به لرزه آورده بودند، به این سبب زنان مکه بر بام‌ها و بالکون‌‌های‌شان بیرون آمدند تا منظر عجیب و پر هیجان مسلمانان را مشاهده کنند، در جملۀ این زنان‌ ام‌المومنین میمونه ل خواهر زن عموی پیامبر ص عباس س وجود داشت که از دیدن رسول اکرمص بر سر شتر و در میان نگهبانان و از درخشیدن نور چهرۀ‌شان در تعجب افتیده بود، در حالیکه سن آنحضرت ص به شصت سالگی رسیده بود، وی با کلماتی که دوستی و محبت او را به خدا و رسولش ثابت می‌کرد و بدون هیچ هراسی از قبیلۀ قریش گفت: (این شتر و آنچه بر سر آن است به خدا و رسولش هدیه است) و محرمانه به شوهر خواهر خود، عباس بن عبدالمطلب س گفت که وی نفس خود را به پیامبر هدیه کرده است. حالا پیامبراکرم ص این هدیه را می‌پذیرد یا نه؟ لیکن پیامبراکرم با اخلاق عالی که داشتند چنین زنی را که خود را به خدا و رسولش هدیه کرده و میخواهد همسر ایشان باشد رد نکردند و وی را به همسری خویش قبول نمودند.

۸- ام المومنین صفیه بنت حیی بن اخطب ب است. پدر او حُیی بن اخطب رئیس قبیلۀ بنی نضیر یهود مدینه بود، همسر او کنانه بن ربیع سر دستۀ قلعۀ بزرگ یهود در خیبر بنام قموص بود، پدر و همسر صفیه ب منحیث پادشاهی از پادشاهان بنی اسرا ئیل شمرده می‌شدند زیرا نسب وی به هارون ÷ برادر موسی ÷ می‌رسید. قصۀ ازدواج او با رسول اکرم ص از این قرار است: هنگامیکه جنگ احزاب درگرفت و کفار مکه و سایر قبایل عرب مدینه را در محاصرۀ خود قرار دادند، یهود بنی قریظه با مشرکین مکه پیمان سری بسته بودند تا مسلمانان را از دو جانب مورد حمله قرار دهند، یهود از داخل مدینه و کفار و هم پیمانان‌شان از بیرون آن، اما وقتیکه خداوند أ قوات احزاب را بوسیلۀ باد‌های تند، و لشکری که بچشم دیده نمی‌شوند، شکست داد، وحی از جانب خداوند بر پیامبر ص نازل شد تا یهود بنی قریظه را، بخاطر خیانت‌شان با مسلمین، سرکوب و نابود کنند، بنابر امر خداوند أ مسلمانان، یهود بنی قریظه را در محاصرۀ خویش در آوردند و محاصره تا وقتی ادامه داشت که نزدیک بود از گرسنگی هلاک شوند، بالآخره حاضر شدند سعد بن معاذ س در مورد‌شان هر چه حکم کند آنها می‌پذیرند. سعد بن معاذ س نیز در مورد آنها حکمی را صادر کرد که خداوند أ از آن خشنود گردید، سعد س فرمود: مردان آنها باید کشته شوند و زنان و فرزندان‌شان در اسارت مسلمانان قرار گرفته و مال و دارایی آنها بر لشکر مسلمانان تقسیم گردد، حکم سعد نافذ گردید و از جملۀ کشته شدگان پدر صفیه ب، حیی بن اخطب پیشوای بن نضیر نیز بود، سپس صفیه ب در جملۀ اسیران خیبر در اسارت لشکر مسلمانان قرار گرفت، پیامبر ص در آن زمان که نزدیک به شصت سالگی رسیده بودند به ایشان خبر داده شد که صفیه دختر رئیس قبیلۀ بنی نضیر است و پیشنهاد شد تا آنحضرت ص وی را برای خویش انتخاب کنند، آنحضرت ص دیدند چنین دختری که در قصر‌های پادشاهی با عزت و کرامت زندگی نموده و امروز بعد از مرگ پدر و اعضای خانواده به ذلت و خواری در اسارت مسلمانان قرار گرفته و تلخی‌‌های گوناگون زندگی را می‌چشد، باید اکرام شود. ایشان وی را آزاد ساخته و سپس با وی ازدواج نمودند، اما سایر همسران پیامبراکرم ص بسوی صفیه از زاویه تفاخر و مباهات به عربی بودن‌شان در مقایسه با یهود بودن او می‌دیدند، و اضافه بر آنکه اول وی در اسارت مسلمانان افتیده بود، و هنگامیکه پیامبراکرم ص از چنین وضع و سخنان آگاه شدند، خواستند همسران عربی خویش را که دختران اصحابشان بودند درسی بدهند تا بدانندکه کسی در اسلام با اصل و نسبش بر دیگری فضیلت و برتری ندارد و مسلمانان برادر و خواهر یکدیگرند، و هنگامیکه صفیه ل از عیبگویی و کنایه‌گویی عایشه ل و حفصه ل در مورد اینکه وی یهودی است و آنها دختران عرب‌اند، به آنحضرت ص شکایت نمود. ایشان می‌فرمودند: «چرا به عایشه و حفصه نگفتی، چگونه مرا توهین می‌کنید در حالیکه همسرم محمد ص و پدرم هارون ÷ و عمویم موسی ÷ است؟!».

۹- ام المؤمنین جویریه بنت الحارث سردار بنی مصطلق است، قصۀ ازدواج وی با رسول اکرم ص چنین است: در سال پنجم هجرت به پیامبر ص خبر رسید که رئیس قبیلۀ بنی مصطلق، حارث بن أبی ضرار همراه قومش و تعداد بیشماری از عربها که به او پیوسته‌اند، برای جنگ با رسول الله ص آماده شده‌اند، همان بود که پیامبراکرم صحابه را به سرعت فرا خوانده و با شتاب از مدینه بسوی مناطق بنی مصطلق خارج شدند و در منطقۀ مریسیع رسیدند و در آنجا آمادۀ نبرد شدند و اصحاب کرام صف‌‌های‌شان را بستند، سپس رسول الله ص دستور دادند که همچون یک تن، یکباره بر آنان یورش برند و همان بود که مسلمانان به پیروزی دست یافته و مشرکین با شکست رو برو شدند و عده‌ای از آنان بقتل رسیدند. آنحضرت ص زنان و فرزندان و گوسفندان و دام‌های آنها را به غنیمت گرفتند. در جملۀ غنایم و اسیران، جویره بنت الحارث که پدرش سردار قوم خویش بود، سهم ثابت بن قیس س شد و او با جویریه مکاتبه نمود تا در مقابل مبلغی آزادش کند. لیکن جویریه مبلغ را نتوانست آماده سازد و چارۀ نیافت جز اینکه نزد رسول الله ص برود، وی پشت دروازۀ خانۀ عایشه ل آمده گفت: ای رسول الله! من دختر سردار قوم بنی مصطلق هستم، و مرا مصیبت و مشکلات پیچیده و نمی‌توانم ب‌های کتابتم را بپردازم و نزد شما آمده‌ام تا با من همکاری نمایید، وقتیکه پیامبر مهربان و دلسوز، آواز لرزان زن بیچاره و درمانده را شنیدند، در حالیکه چندی قبل از زندگانی مرفه و پر آسایش بر خوردار بود، لیکن حالا دستش به مردم دراز است، خواستند هم ب‌های کتابت وی را بپردازد و هم با وی ازدواج نمایند تا اینکار سبب ایجاد الفت و محبت میان مسلمانان و قبیلۀ بنی مصطلق گردد و قلب آنها را با این پیوند بدست آورده و مشرف به اسلام گردند، رسول اکرم ص ب‌های کتابت وی را پرداخته و با وی ازدواج نمودند و مسلمانان نیز به سبب این ازدواج، صد خانواده از بنی مصطلق را که مسلمان شده بودند آزاد نمودند، وگفتند: اینان خویشاوندان رسول الله ص اند. این اقدام نیک باعث ایجاد الفت و محبت میان قوم جویریه ل و مسلمانان گردید و همان بود که بنی مصطلق بعد از آنکه از سرسخت‌ترین دشمنان اسلام بودند لیکن به فضل این پیوند نیک به مدافعین وفادار اسلام مبدل شدند. این بود قصۀ ازدواج پیامبراکرم ص با همسران پاک‌شان که یکی از آنانرا هم بخاطر شهوت و یا بخاطر حسن و جمال به نکاح خویش درنیاورده‌اند، طوریکه افتراکنندگان ادعاء دارند، بلکه همه آنان را بر خلاف ادعا‌‌های دشمنان اسلام به همسری‌شان گرفتند، ایشان با بعضی از آنها بخاطر ترحم و دلسوزی به حالشان که بعد از وفات شوهر‌‌های‌شان به وضع ناگوار دچار شده بودند ازدواج نمودند، و بعضی دیگر‌شان را بخاطر همدردی و اکرام و عزت نمودن آنها به همسری خویش گرفتند، و همچنان بعضی از این پیوند‌ها بمنظور ایجاد الفت و محبت میان قبایل آنها و مسلمانان که خواهی نخواهی تأثیر بزرگی در چنین پیوند‌ها وجود داشته و پایه‌‌های دعوت اسلامی را هرچه بیشتر تقویت می‌بخشد، صورت گرفته است، چنانکه برخی از این پیوند‌ها بخاطر حکمت‌‌های که خداوند أ خودش بهتر میداند و بمنظور وضع قوانینی شرعی از جانب الله تبارک و تعالی صورت گرفته است طوریکه با‌ ام‌المؤمنین زینب بنت جحش ل صورت گرفت.

همسران پیامبراکرم ص ، مادران مؤمنان، زندگی فقیرانۀ داشته و احیانا از شدت تنگدستی و ناداری، و قلت خوراک به رسول الله ص یادآور می‌شدند و اینرا هم میدانستند که آنها همسران کسی‌اند که فرستاده خداوند أ است و از جاه و جلال، عزت و منزلت بزرگی برخوردار‌اند، اگر آنحضرت ص از خداوند أ میخواستند تا به همسران‌شان زندگی مرفه را مهیا سازد، خداوند أ خواهششان را حتماً می‌پذیرفت و اگر ایشان میخواستند تا کوه‌های تهامه و دشت‌های مکه را خداوند قادر و توانا به طلا و نقره مبدل گرداند حتماً اینکار میشد، لیکن آنحضرت ص دوست داشتند تا بنده و فرستاده خداوند أ باشند، زندگی بی‌آلایشی را به خود و همسران‌شان برگزیدند و تا دم وفات، خانواده آنحضرت ص از بسیاری نعمت‌ها محروم بودند، با وجود همه مشکلات و سختی‌‌های زندگی، همسران ایشان با قناعت تام زندگی را به سر رسانیدند، آنها از دنیا چنان دل بریده و زاهد شده بودند که همه دنیا در نظر‌شان به اندازۀ بال مگسی اهمیت نداشت، به این ترتیب زندگی را با آنحضرت ص صبورانه و به امید سرای آخرت و بهشت برین به سرگذشتاندند، زمانیکه مجاهدان و سربازان دلیر اسلام سر زمین‌‌های وسیعی را فتح نموده و با مال وغنایم بی‌شمار به مدینه برگشتند آنحضرت ص غنایم را بر مجاهدان و مستمندان مدینه توزیع نمودند و برای خانوادۀ خویش چیزی نگذاشتند، خواهش بعضی از همسران ایشان این بود که اگر به آنها هم مانند سایر مردم قسمتی از این غنایم تخصیص داده شود بهتر خواهد شد، همان بود که خداوند أ آیات ذیل را در مورد آنها بر آنحضرت ص فرو فرستاد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا٢٨ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا٢٩[الأحزاب: ۲۸-۲۹]. «ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگانی دنیا و زینت آنید، بیایید تا شما را متعه دهم(متعۀ طلاق که عبارت از لباس، یا هدیه یا مال است که در وقت طلاق به زن پرداخته میشود) و - پس از آن - به رها کردنی نیک رهایتان کنم، و اگر خواستار خدا و رسول وی و سرای آخرت هستید(بهشت و نعمت‌‌های آنرا می‌خواهید) پس بی‌گمان خداوند برای نیکوکاران شما پاداش بزرگی را آماده کرده است».

ولی همسران آنحضرت ص همه، ماندن در زندگی پیامبر ص را با همه سختی و تنگدستی و فقر، بر طلاق و خرمی دنیا و رفاهیت آن ترجیح دادند، حالا ما از منافقان و مردمان مغرض و کسانیکه علیه اسلام و مسلمانان در کمین نشسته‌اند می‌پرسیم، کجاست شهوترانی و خوش گزرانی آنحضرت ص با زنان، طوریکه شما افتراء میکنید؟ در کجایی از حیاتشان دیدید که شهوت و عشق بازی در سلوک و اخلاق‌شان حاکم و مسلط باشد، قسمیکه شما دروغگویان و تهمت گران آنرا مدعی هستید؟ آیا حیا نمی‌کنید از این سخنان واهی و بی‌اساس تان در مورد بهترین فرزندان آدم ÷؟ در مورد کسیکه خداوند أ ایشان را مخاطب قرار داده فرمود که تو صاحب اخلاق بزرگی هستی، آنحضرت ص می‌توانستند مانند پادشاهان زندگی مرفه و پر از ناز و نعمت را برای خویش فراهم سازند، لیکن زندگی فقیرانه و شکم گرسنه را بر همه نعمت‌‌های دنیا ترجیح دادند و شبها را گرسنه می‌گذشتاندند و پارچۀ از نان خشک را در خانه نداشتند تا گرسنگی خویش را فرونشانند، ایشان همواره این دعا را می‌خواندند: «خدایا! زندگی واقعی جز زندگی آخرت نیست» سپس این افتراگران می‌گویند گویا برایشان شهوت جنسی و زن دوستی غالب بود! زیرا ایشان فرموده‌اند: «زن و عطر برایم خوش آیند بوده و روشنی چشمانم در نماز گذاشته شده است» آری! همسران‌شان را دوست داشتند و میان‌شان عدالت را بر قرار می‌نمودند، نه اینکه یار و یا معشوقۀ را از راه نا مشروع اختیار نموده باشند. روایت است که سلیمان ÷ هفتصد زن آزاده و سیصد کنیز داشت و داود ÷ نود ونه زن داشت. قابل یاد‌آوریست، ملوک و پادشاهان یهود و نصارا در عهد پیامبراکرم ص هر کدام قصر خویش را چون لانۀ زنبور با زن‌های گوناگون زیبا و قشنگ پر نموده بودند، آنها و وزرای‌شان شب‌ها را با یار و معشوقه‌‌های رنگارنگ، و در میان جام‌‌های شراب، با بدن‌‌های برهنه و در یک محفل همه با هم، بدون شرم و حیا، انواع فواحش را به اجرا درمی آوردند. لیکن یکفردی از دشمنان اسلام را ندیدیم که چنین اعمال رذیلانه آنها را به بدی یاد کند و یا بر آن انتقادکنند، پس خداوند أ پاک و منزه است از تهمت دروغگویان و دروغبافان و افترای افترا کنندگان، آیا به غیر از رسول کریم که اخلاق‌شان نمونۀ بزرگ و عالی برای جهانیان است کسی دیگری را نیافتند تا بر وی چنین تهمت‌‌های باطل را ببندند؟ پیامبری که همه گفتار و کردار‌شان بر مردم شاهد است و همه اقوام و قبایل عرب و عجم گواه آنند که ایشان نه آرزوی مال را داشتند و نه پادشاهی و نه ریاست، ایشان خوش نداشتند تا از میان اصحاب‌شان تفاوت و امتیازی داشته باشند. هنگامیکه در مجلس وارد میشدند در جایی می‌نشستند که آخرین شخص نشسته و هیچگاهی در صدر مجلس نمی‌نشستند، همچنان ایشان خوش نداشتند تا در وقت وارد شدن بر نشستگان، مردم به مقابل‌شان ایستاده شوند، و هنگامیکه بعضی از اصحاب کرام خواستند ایشان را مدح و ستایش کنند فرمودند: «مرا بیش از حدم مدح و تمجید نکنید طوریکه نصارا مسیح پسر مریم را بیش از حد وی توصیف و تمجید نمودند» صحیح بخاری. و هنگامیکه پسر‌شان ابراهیم وفات یافت تقدیری آفتاب گرفته شد و بعضی مردم گفتند: این آفتاب گرفتگی بسبب وفات ابراهیم صورت گرفت، وقتیکه ایشان این سخن را شنیدند فرمودند: «همانا آفتاب و مهتاب دو نشانه بزرگی از نشانه‌‌های قدرت الله تبارک بوده، نه بخاطر مرگ کسی و نه بخاطر حیات کسی، گرفته نمیشوند» صحیح بخاری آنحضرت ص برای ادای نماز تهجد شبانه برمی خیستند و روز هم روزه میگرفتند، ایشان تا بدانجا نماز می‌خواندند که پاهایشان از بسیار ایستادن ورم می‌کرد، ایشان هر آنچه در خانه می‌داشتند صدقه می‌نمودند، و وقتیکه وفات نمودند سپر‌شان نزد یهودی در بدل قوت خانوادۀ‌شان گرو مانده بود، روزی عمر فاروقس ایشان را دیدند که بر سر بوریای کهنه خوابیده و اثر آن بر جسم آنحضرت ص ظاهر است، در این هنگام عمر فاروق س به گریه شد، آنحضرت ص فرمودند: چه چیزی ترا به گریه آورد؟ عمرفاروق س فرمود: چطور پادشاه فارس و روم بر ابریشم می‌خوابند و شما رسول خدا بر بوریا می‌خوابید که اثر آن در پهلوی تان آشکار شده؟ فرمودند: «ای عمر! آیا نمی‌خواهی که دنیا بر آنان باشد و برای ما آخرت(بهشت)؟» متفق علیه. عایشه ل می‌فرماید: آنحضرت ص کفش خود را پینه می‌زدند و جامۀ‌شان را میدوختند و همانگونه که یکی از شما در خانه‌اش کار می‌کند با دست خویش کار می‌نمودند. ایشان بشری همچون افراد دیگر بشر بودند که جامۀ‌شان را دوخته، گوسفند‌شان را دوشیده و به خویشتن خدمت می‌کردند. و در یکی از سفر‌های‌شان امر فرمودند که گوسفندی ذبح و پخته شود. همان بود که مردی به کشتن و ذبح آن برخاست و دیگری به پختن آن، و آنحضرت ص فرمودند: من هم هیزم جمع می‌کنم، اصحاب فرمودند: یا رسول الله! ما عوض شما کار می‌کنیم. فرمودند: می‌دانم که شما به جای من اینکار را می‌کنید ولی من زشت می‌دانم که خود را از شما امتیاز دهم. زیرا خداوند أ این عمل بنده‌اش را زشت می‌دارد که او را در میان یارانش دارای امتیاز مشاهده کند، و پس از آن برخاسته و هیزم را فراهم آوردند.

آیا هنوز هم در مورد پیامبر بزرگ ما ص گمان غلط و سوء دارند، پیامبری که امروز بیشتر از ملیارد شخص پیرو‌شان هستند؟ آیا ایشان فارغ بودند که غرایز شهوانی خویش را اشباع نمایند؟ آنحضرت ص در حیاتشان لحظۀ را بنام فراغت یا بیکاری نشناخته‌اند تا در مورد غرایز جنسی باندیشند، زیرا ایشان همه زندگی را از روزیکه به نشر رسالت و دعوت آغاز نمودند تا اینکه وفات یافتند، در جهاد و محاربه و مبارزه علیه کفر و بت پرستی، امر به معروف و منع از منکر، و تلاش در راه وحدت و همبستگی مسلمانان، و تعلیم قرآن و امور دین سپری نمودند، علاوه بر آن شب‌ها و روز‌ها را در عبادت پروردگار گذشتانده، رنج و مشقت مسؤلیت بزرگ نبوت را متحمل می‌شدند که کوه‌‌های بزرگ هم از برداشت آن عاجز می‌آمدند. این بود محمد ص رسول و فرستادۀ خدا و این بود گذری بر زندگی و اخلاق عالی ایشان، و اگر کسی می‌خواهد در این مورد بیشتر معلومات حاصل نماید پس به بخش زهد این کتاب مراجعه نماید. حقیر و ذلیل باد باطل‌اندیشان.

قبل از اینکه معرفی شخصیت، زندگانی و رسالت همیشگی پیامبر گرامی ما را که از جانب خداوند أ آورده‌اند به پایان برسانیم بهتر می‌بینیم گوشۀ مختصری از اقوال و اعترافات علمای نصارا را که در مورد شخصیت پیامبراکرام ص و دین مبین اسلام اظهار نموده‌اند خدمت خوانندگان عزیز تقدیم نماییم:

* فیلسوف انگلیسی «توماس کاریل» در کتاب خویش بنام (راد مردان) می‌نویسد: (محمد ص مرد شهوت پرست نبود و از روی ظلم و بی‌انصافی به آن متهم شده، اگر ما چنین گمانی را در مورد وی داشته باشیم که گویا وی مرد شهوانی بوده و هیچ اندیشۀ جز اشباع غرایز جنسی نداشته است پس ما بسیار به اشتباه رفته و در حق وی جفا نموده ایم. هرگز نه! میان وی و شهوت فاصله‌‌های بسیار وجود داشت، وی مرد زاهد بود که سراسر زندگی‌اش چه در لباس، مسکن، خورد و نوش و در سایر احوال زندگی، پارسا و تارک دنیا بود، بیشتر غذای وی نان و آب بود و شاید چند ماه سپری میشد لیکن در خانۀ وی آتش افروخته نمیشد). در جای دیگری از کتابش می‌نگارد: (جای بسیار عیب و ننگ است که انسان مترقی نسل امروزی، به خیال ما و اوهام کسانی گوش فرا دهند که گفته‌اند اسلام دین دروغ و بی‌اساس بوده و محمد ص بر حق نبوده‌اند، حالا زمانی آن فرا رسیده که علیه همچو ادعا‌‌های باطل وبی اساس و خجالت آور مبارزه کرد، باید بدانیم پیامی را که این پیامبر بزرگ آورده و از چهارده قرن به این طرف مانند چراغی پرنور برای ملیونها شخص می‌درخشد، آیا معقول است که بگوییم این پیام و رسالتی که ملیون‌ها شخص پیرو آن بوده‌اند و هستند، دروغی بود که محو و نابود گردید! مرد دروغگو هرگز نمی‌تواند خانۀ از خشت بسازد، پس چگونه شخصی که خانۀ را بنا نهاد که ستون‌‌های آن چندین قرن، و این تمدن بزرگ و گرامی، و این همه میلیون‌ها پیرو است؟! در موردش چه می‌گویید)؟

* دانشمند انگلیسی(بوسورچ سمیس) مؤلف کتاب (محمد و محمدیت) در این اثر خود چنین می‌نگارد: (معجزه همیشگی که محمد ص مدعی آنست قرآن می‌باشد، و حقیقت امر هم چنین است، و هرگاه احوال و اوضاع عصری را که وی می‌زیست در نظر گرفته و احترام پیروان وی را به او بنگریم به راستی احترامیست که حد و اندازه ندارد، و اگر این احترام را با پاپ‌‌های کلیسا‌ها و مرشدان قرون وسطی مقایسه کنیم، برای ما معجزۀ بزرگتری در محمد(رسول الله) آشکار می‌گردد و آن اینکه وی هیچگاه ادعا نکرده که او خود قادر به آوردن معجزات است، و هر چیزی را که به پیروان خویش میگفت خودش آنرا عملی کرده و پیروان هم آنرا مشاهده میکردند، یاران وی هیچگاه معجزه را که از وی صادر نشده است بوی منسوب نکرده‌اند و هم روزی یکی از آنها منکر معجزۀ از معجزات وی نشده‌اند، پس آیا دلیل و برهان قاطعی دیگری بر صدق و اخلاص وی درخواهیم یافت؟ محمد ص از نخستین روز عودت تا آخرین روز حیاتش می‌گفت که وی فرستادۀ بر حق خداوند أ است، و من معتقد هستم که روزی فلسفۀ ارجمند، و نصرانیت صادق، به برحق بودن وی اعتراف خواهند نمود).

* دانشمند آلمانی(اوجست کونت) که از جمله خورده گیران و هجوم کننده گان بر آنحضرت ص بود، روزی بوی گفته شد: چگونه در مورد اسلام صحبت می‌کنی در حالیکه از آن چیزی نمیدانی؟ وی گفت: من خود تلاش می‌کنم تا در مورد اسلام آشنایی حاصل کنم، سپس به جستجو و کاویدن کتاب‌‌های مستشرقین آلمانی آغاز نمود، چندی بعد برگشته و گفت: گمان نکنم غیر از اسلام دینی را دریابیم که اهلیت تعامل با انسان را در چنین اوضاع کنونی، داشته باشد، زیرا آئین اسلام با عقل مخالفت نورزیده بلکه علم، دانش، ابتکار، حرفه و معرفت را تشویق میکند.

* نویسندۀ فرانسوی (موریس بوکای) در کتاب خود بنام (قرآن و تورات و انجیل) می‌نویسد: (ادعا نامه غلطی که از سوی غرب علیه اسلام صادر میگردد گاهی از جهل، و گاهی هم از تغافل سر چشمه میگیرد، لیکن چیزی که حواس ما را پریشان نموده و گیچ می‌سازد، تألیفات پر از دروغ آشکار و افترا‌‌های است که در غرب توسط نویسندگانی که در واقع نویسندگان معروف و با کفایت‌اند به نشر میرسد، حاصل و ثمره این چنین دروغبافی‌ها و افتراها در بد نام ساختن و پیشکش نمودن تصورات جعلی از اسلام و قرآن سهم فعال و نقش مهم دارد. وی همچنان می‌افزاید: در سال(۱۹۷۰) وثیقه نامۀ از سکرتریت واتیکان صادر شد که طی آن ارشادات و راهنمایی‌‌های بخاطر نشست و گفتگو میان نصارا و مسلمانان نگاشته شده بود. در این وثیقه آمده است:

۱- در مواقف نصارا که علیه اسلام اتخاذ شده تجدید نظر صورت گیرد و ادعا نامه‌‌های صادر شده نیز باید نقد شود.

۲- قبل از هر چیز بر ما لازم است که به تدریج در افکار برادران نصرانی خویش تغیر بیاوریم.

۳- تصورات بی‌ارزش و بی‌اساس میراثی که مملو از بهتان و افتراها و ادعاهاست باید کنار گذاشته شود.

۴- نصرانی‌‌های غرب باید به ظلم و جوریکه در حق مسلمانان روا داشته‌اند اعتراف نمایند. بنابراین وثیقه نامۀ واتیکان که حاوی (۱۵۰) صفحه است قرار گذاشته شد، تا نظریات کلاسیکی نصارا در مقابل اسلام را تصفیه و رد نموده و نمای واقعی اسلام را منصفانه به جهان تقدیم کند.

بوکای سخن خود را در مورد وثیقه نامۀ واتیکان چنین به پایان می‌رساند: (من متیقنم که دفاع واتیکان از اسلام، بسیاری از مردمان این عصر چه مسلمان و چه یهود و چه نصارا را در حیرت و اندیشه فرو خواهد برد، زیرا این اعلامیه نظر به مواقف گذشته، با داشتن روح اخلاص و صدق و فراخی سینه، امتیازی بی‌مانندی دارد. لیکن حقیقت امر اینست که تعدادی کم غربی‌ها از این مواقف جدیدی که زمامداران کلیسای کاتولیک اتخاذ نموده‌اند، آگاهی دارند).

* روجی جارودی مفکر و فیلسوف فرانسوی سابق، روزی بر کرسی قیادت فلسفۀ کونی چهار زانو زده بود و دفعتاً کشف نمود که وی هیچ چیزی فکری و فلسفی ارزشمندی ندارد لیکن هنگامیکه در مورد اسلام مطالعه کرد و قرآن را خواند در خود شجاعت ادبی را دریافت، اعتراف نمود که وی در ورطه گاه فکری قرار داشت و همان بود که به اسلام مشرف گردید و نام خویش را به (رجا) یعنی امید، تبدیل نمود، زیرا وی از سرسخت‌ترین مدافعان مکتب مارکسیستی و سوسیالیستی بود، لیکن هنگامیکه حقیقت را دریافت و پی برد که به راستی وی در پرتگاه فکری قرار داشته و راهی را در پیش گرفته که آخر آن مسدود است، با شجاعت اعلان نمود که امیدی در هیچ مکتب فکریی جز اسلام وجود ندارد، به همین منظور نام خویش را از روجی جارودی به رجا جارودی تبدیل نمود.

* محمد اسد روزنامه نگاری اطریشی که مشرف به اسلام شده و بر آن پایدار باقی ماند، وی بهترین روز‌های زندگی خویش را با بادیه نشینان جزیرۀ عرب سپری نمود و با آنها از یکجا به جای دیگر میکوچید. محمد اسد در کتاب خود بنام (راه بسوی اسلام) که به زبان‌‌های مختلف چون عربی، انگلیسی، فرانسوی، هالندی، سویدنی، آلمانی، و اردو بر گردانده شده و به چاپ رسیده است می‌گوید: دین اسلام برکار و فعالیت‌‌های فرهنگی که بارز‌ترین و روشنترین صفحات زندگی بشریت را تشکیل میدهد، تشویق می‌نماید، زبان حال این تشویق گر چنین می‌گوید: به امر عاقلانه(آری) می‌گوییم و به رکود و کسالت(نه) می‌گوییم، به زندگی(آری) می‌گوییم، و به هلاک نمودن نفس و اجبار آن به مرگ(نه) می‌گوییم، پس جای شگفت نیست هنگامیکه اسلام در خارج از جزیرۀ عرب پا نهاد و پیروان جدید به خود کسب کرد تا جایی که مردم دسته دسته در آن داخل شوند. ساکنان سوریه و شمال افریقا و اسپانیه بعد از گذشت زمان کوتاهی خویش را با مبدأ (گناه و اشتباه بزرگ که از اصول دین نصرانیت است) دفعتاً بیگانه دیدند، زیرا این عقیده کرامت فطری بشر و زندگانی دنیوی آنها را زیر فشار قرار میداد، لذا مردم با شتاب به دین جدید رو آوردند، دینی که به آنها آموخت که انسان خلیفۀ خدا در زمین است، نه افسانۀ ساخت و بافت شده که گفته‌اند: اسلام با زور شمشیرها بر مردم مسلط گشت، زیرا انتشار برق آسا و شگفت آور اسلام در نخستین روز‌‌های تاریخش آنها را به چنین تفسیری از اسلام وا داشته است. باید دانست که مسلمانان اسلام را عظمت نبخشیده‌اند، بلکه اسلام است که آنها را عزت و عظمت بخشیده و از آنان رادمردان و بزرگواران تاریخ ساخت.

* در یک مصاحبۀ که روزنامه نگار جریدۀ شرق الاوسط در شهر پیرن سویس که با داکتر یورج ستوسی لوتنبرگ رئیس کتابخانه وآرشیف عسکری و استاد دانشکدۀ حربی کشور سویس به تاریخ ۲ /۴ / ۲۰۰۱ میلادی انجام داده بود، خبرنگار مذکور در ضمن سوال‌های خود از داکتر لوتنبرگ این سوال را مطرح نمود: شما از خلال تحقیقات و برسی‌‌های تان، گمان دارید که روزی اسلام خطر و تهدیدی برای غرب باشد؟ داکتر لوتنبرگ در پاسخ گفت: (دین اسلام همواره بسوی صلح و آرامش و همزیستی مسالمت آمیز دعوت نموده و به ادیان دیگر احترام داشته و آنها را به رسمیت می‌شناسد، و مسیح ÷ و مریم پاکدامن در قرآن کریم از مقام و منزلت ویژه یی برخوردار‌اند، چنانکه یهودیت و موسی ÷ جایگاه ارجمندی در قرآن دارند. دین اسلام با سرعت زیاد و بزودی انتشار یافت که سر زمین‌‌های مابین چین و حدود اوروپا را در مدت زمان بسیار کوتاه - تقریباً در خلال صد سال- در تصرف خود درآورد، ولی انتشار آن از راه ویرانی و کشتار و دهشت نبوده و صفحات تاریخ اسلامی جنگ‌‌های خانمانسوز و کشتارگاه‌ها را در برابر مردمان مغلوب، ثبت نکرده است، طوریکه هندو‌های سرخ پوست در امریکا مرتکب آن شدند، لشکر اسلام با مردمان مغلوب با مهربانی و ملایمت رفتار نموده و مبلغ ناچیزی را بعنوان جزیه بر آنان فرض گردانید، نه چنانکه اروپایی‌ها با هنود سرخ پوست در امریکا تعامل نمودند، فاتحین و کشورگشایان اسلام، دین را با جبر و زور بر مردم نمی‌قبولاندند، بلکه با نرمی و گذشت، قدوۀ حسنه، تفاهم، استدلال و پیوند خویشاوندی با آنان اسلام را در میان توده‌‌های مردم پخش ساختند. اسلام تمدن بزرگی را در اندلس(اسپانیۀ امروزی) برپا نمود که از یکسو تأثیر بسزای در بیداری جنبشها داشت، و از سوی دیگر تمدن اروپا را زیر تأثیر خویش قرار داد. همچنان دنیای غرب از بسیاری علوم و معارف اسلامی مانند فلسفه، طب، کیمیا، ریاضیات، بویژه علوم آزمایشی استفادۀ شایانی نمودند، آری! مسلمانان، نصارا و یهود تحت حکم و فرمان اسلام در اندلس می‌زیستند، پس بنابر این اسلام هیچگاه خطر و تهدی برای غرب نبوده، بلکه با ارزش‌های والا، و تمدن بزرگش، ثروت و سرمایۀ بی‌پایانی برای غرب است). قضیۀ دیگری که دشمنان اسلام روی آن بحث وگفتگو و بر آن ترکیز می‌نمایند، در حالیکه سخنان و خورده گیری‌‌های آنان از روی نادانی و جهل و ندانستن حکمت الهی در مشروع شدن آن است، قضیۀ مباح بودن چهار زن برای مرد مسلمان می‌باشد، آنان در مورد این مسأله قبل از چندین قرن تا امروز بدون علم و بصیرت جر وبحث نموده و انگشت انتقاد را بسوی اسلام دراز نموده‌اند، اما وقتیکه روزگار تغیر جهت داد و جنگ جهانی خانمانسوز به وقوع پیوست، تنها در آلمان و اطریش ده میلیون زن بدون شوهر باقی ماندند، و هنگامیکه در این مورد احصایه‌گیری نمودند به این نتیجه رسیدند که در مقابل هر مرد، از این دو دولت، ده زن قرار می‌گیرد. با آنکه بعدها ثابت شد که احصایه‌گیری و نفوس شماری آنها درست و دقیق نبوده اعترافات علما و دانشمندان آنها را تاریخ ثبت نموده است، همچنان تاریخ نتایج ویرانی و انحطاط و انحرافات اخلاقی جوامع آنها را نیز ثبت نموده که تا حال با آن دست وگریبان‌اند، و با وجود این همه، بازهم بصورت مستمر نقدها و سخن‌‌های نیش دار، و انگشت انتقاد را بسوی اسلام و مسلمانان دراز نموده ادعا دارند که دین آنها، زن را توهین نموده و مانند کنیز از وی استفاده می‌نماید، و هر‌یک مرد چهار زن را در تصرف خود قرار میدهد. در حالیکه مبدأ خود آنها زن را توهین کرده و او را به مرحلۀ پستی و حقارت رسانده که سرانجام در غیاب شوهر معشوقۀ مرد بیگانه شده یا با بی‌عفتی و هرزگی در خیابان‌ها جسد برهنۀ خود را در معرض فروش قرار می‌دهد.

مسألۀ مباح بودن چهار زن برای یک مرد در اسلام، ابعاد و حکمت‌‌های دارد که آنرا ذیلاً بیان می‌کنیم:

اول: قبل از بعثت پیامبراکرم ص و نزول قرآن کریم زن در دورۀ جاهلیت چیزی بی‌ارزش و بی‌قدر بود، زن در میراث حق نداشت، مردان از ترس فقر و ننگ و عار، دختران را زنده بگور می‌کردند. طوریکه قرآن کریم حکایت می‌کند: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٞ٥٨ يَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَيُمۡسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ يَدُسُّهُۥ فِي ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٥٩[النحل: ۵۸-۵۹]. «و چون یکی از آنان به تولد دختر بشارت داده شود چهره‌اش سیاه می‌گردد در حالی که او پر از اندوه است، از قوم خود پنهان می‌شود از ناخوشی- و عار و ننگ- آنچه به او بشارت داده شده، آیا او را با خواری نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند- با زنده به گور کردن - وای، چه بد داوری می‌کنند» تا آنکه نور اسلام درخشید و مقام زن را بلند برد ولی به یک شرط که مردان بر زنان حاکم‌اند، بخاطر اینکه خداوند أ مردان را به اوصافی در عقل و جسمشان بر زنان برتری بخشیده است، در مقابل زن مخلوق ضعیفی است که بدون وجود شوهر حتی از کمترین حقوق خویش دفاع کرده نمی‌تواند. لیکن خداوند أ به مردان دستور میدهد که حاکمیت‌شان بر زن بر عدل و انصاف و ترحم و مهربانی و احترام استوار باشد و در راه حفاظت و مصونیت جان و مال و ارزش و شخصیت آنها دریغ نورزند. از اینرو آیین اسلام زنده بگور کردن زن، ونکاح متعه(نکاح صیغۀ مؤقت که در آن هیچ نوع حقوقی برای زن در نظر گرفته نشده مانند نفقه و میراث و غیره....) و زنا با زن را حرام قرار داده و چند زنی را برای مرد بشرط عدل و انصاف میان آنان اجازه داده است. قسمیکه خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً[النساء: ۳]. «و اگر می‌ترسیدید که به عدالت رفتار نکنید(میان همسران تان در نوبت هم خوابی، نفقه، معاشرت، و مانند آنها) پس به یک زن اکتفا کنید». اسلام در واقع دینی است که در همه احکام و دساتیرش رحمت، شفقت و انسانیت از جانب پروردگار عالم گذاشته شده و مسألۀ چند زنی یا تعدد همسران امر واجبی یا مندوب نبوده بلکه در حقیقت مسألۀ مباحی است که نظر به خواست و ضرورت مرد که شاید روزی به آن مواجه شود، مباح قرار داده شده است، حتی در مسألۀ طلاق، اسلام برای مرد آنرا مباح ساخته و در عین وقت زن را اکرام و عزت نموده طلاق را دو بار قرار داده یا اینکه شوهر او را به نیکی نگاه دارد، و یا به نیکی رها کند.

دوم: دین اسلام چند زنی را جواز داده طوریکه فرموده اوتعالی است: ﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ[النساء: ۳]. «از زنانی که می‌پسندید به نکاح خود در آورید، دو زن، یا سه زن یا چهار زن» البته نظر به ضروریات شخصی یا اجتماعی متعلق به زن و مرد است که خداوند تعالی آنرا بهتر می‌داند و در این مورد به تفصیل صحبت خواهیم کرد، بدون شک چند زنی به مراتب بهتر از زنای پنهانی بوده و از افزایش زن‌های بی‌شوهر در جامعه می‌کاهد، طوریکه امروز در امریکا و اروپا تعداد زیادی از زنها مجبور به فساد و انحرافات اخلاقی شده و فحشا را پیشه خویش قرار داده، جامعه و اخلاق خویش را برباد نموده‌اند، و تعداد کمی از آنها ناچارشده متباقی عمر خویش را در محروم بودن از شوهر و خانواده سپری می‌کنند، و بلاخره به امراض روانی و پریشانی مختلفی دیگر مبتلا شده بار دوش جامعه می‌گردند، چنانکه برخی از آنها در نهایت امر، از زندگی بی‌شوهری و تنهایی خسته شده دست به انتحار می‌زنند. همچنان در جوامع غربی عدد کودکانی که از راه نا مشروع بدنیا می‌آیند از(۲۰%) تا (۴۰%) بالغ گردیده که یک کشور تا دیگری فرق دارند. در حالیکه وجود چنین اطفال در کشور‌‌های اسلامی که چند زنی را برای مردان مباح قرار داده‌اند به چشم نمی‌خورد، رنج آورتر از همه، چیزیکه امروز در برخی از کشور‌‌های غربی پدید آمده، محو شدن اصل و نسب صحیح و ثابت است. احیاناً پدر اطفالی را که همسرش بدنیا آورده و تربیت آنها را بدوش دارد با قاطعیت گفته نمی‌تواند که آنها واقعاً از کمر خودش‌اند یا از مردی دیگر!!.

اما اسباب و فوایدی که در چند زنی وجود داشته و انتقاد گران تا حال به آن پی نبرده‌اند، به طور مختصر ذیلاً یاد آور می‌شویم.

أ- از بین رفتن مردان بسیار در جنگ‌ها سبب می‌شود زن‌‌های بی‌شوهر افزایش یابد. طوریکه قبلاً متذکر شدیم که در نتیجه جنگ دوم جهانی نسبت زن در آلمان در مقایسه با مرد، هر ده زن برای یک مرد می‌رسید، و چنانکه همه خوب میدانیم که مصیر این تعداد زن‌‌های بی‌شوهر به کجا می‌آنجامد؟! همچنان هرگاه تعداد مردان کشوری به سبب جنگ یا دیگر اسباب احتمالی کاهش یابد، در نتیجه نیروی کار و تولیدات نیز کم می‌گردد. پس چند زنی در چنین احوال، بهترین حل برای افزایش تعداد کودکان که مردان آیندۀ کشور‌اند، می‌باشد، در این مورد یکی از دانشمندان انگلیسی بنام (هیر برت سپنسر) در کتاب خویش «اصول علم اجتماعی» چنین می‌نگارد: (هرگاه جنگ در یکی از کشورها، مردان بسیار را نابود سازد و مردان متباقی جز یک زن، همسری دیگری نداشته باشند، در نتیجه زنان بی‌شوهر بسیار باقی خواهد ماند، و بدون شک تعداد ولادت هم به شدت کاهش یافته و عدد کودکان نوزاد نیز برابر با وفات کنندگان نمی‌شود. فرضاً دو ملتی که از نگاه همه وسایل زندگی و ترقی باهم برابر‌اند و روزی در جنگ باهم روبرو شدند، ولی یکی از این دو ملت از زنان در زائیدن کودکان استفاده نکرده، پس توان مقابله با دشمنی که همه زنان‌شان کودک به دنیا می‌آورند را ندارد، و در نتیجه، امتیکه مردان‌شان یک زن دارند، در برابر امتی که مردان‌شان چند زن دارند از پا درخواهد افتاد) ما بر گفته این دانشمند چنین اضافه می‌کنیم: وجود زنان بی‌شوهر در جامعه، موجب انتشار فسق و فجور و فقر و بروز امراض خطرناک، مانند ایدز نیز میگردد.

ب- اگر زن به مرضی دراز مدتی مبتلا گردد، آیا مرد تا آخر عمر با وی زندگی را ادامه دهد و یا اینکه وی را طلاق داده همسری دیگری برای خود انتخاب کند؟ طوریکه امروز در امریکا و اروپا چنین قانون تطبیق می‌گردد. در پاسخ این سوال باید گفت، یکی از امتیازات بزرگی که خالق پروردگار آنرا در مباح ساختن چند زنی قرار داده است، در مثال ذیل آشکار می‌گردد. زنی سالیان دراز را با شوهر در فضای مهر و محبت گذشتانده و روزی به بیماری دراز مدتی مبتلا شد طوریکه دیگر شوهر نمیتواند از وی لذت جنسی ببرد، حالا در چنین حالت که این زن بیچاره قرار دارد، اگر مرد وی را بخاطر بیماریش طلاق دهد، پس ترحم و انسانیت درکجاست؟ وکجاست ضمیر و وجدانی که سال‌های دراز را در آغوش پر از مهر و محبت وی گذشتانده ولی امروز وی را ترک نموده و با همسر جدید عیش و عشرت می‌نماید؟ چرا که زن مسکین در چنین وضعیتی، نه توان کار را دارد و نه بخاطر معالجۀ خویش ثروتی دارد. و دیگر مردی هم حاضر نیست وی را در چنین وضع فلاکت بار به همسری خود بپذیرد. حالا اگر مرد این زن مسکین را در چنین وضع طلاق نماید تا با زنی دیگر ازدواج کند، بدون شک این کار از انسانیت و مروت بسیار بدور خواهد بود. طوریکه امروز در کشور‌‌های غربی چنین نظامی حاکم است. همچنان منع نمودن مرد از ازدواج با زن دیگر، بعد از اینکه زن اولی وی مبتلا به بیماری دراز مدت شده، دور از حکمت است. زیرا اینکار از یکسو نسل وی را متوقف می‌سازد و از سوی دیگر، شهوت مرد را بسوی زنا می‌کشاند، طوریکه امروز در جوامع امریکا و اروپا و غیره کشور‌هایی که شریعت اسلامی را تنفیذ نمی‌کنند چنین وضع جریان دارد.

ج– هرگاه مرد دانست که همسر وی عقیم بوده و طفل بدنیا نمی‌آورد و یا به بیماریی مبتلا گردیده که سبب عقیم شدن وی قبل از طفل آوردن شده، در چنین احوال نیز حکمت مباح شدن چند زنی برای مرد مسلمان ثابت و آشکار می‌گردد، بارها چنین واقع شده است که زن و مرد با هم ازدواج نموده و دوستی و محبت و الفت و تفاهم میان‌شان برقرار گردیده طوریکه یکی از آندو نمی‌تواند همسفر زندگی خویش را ترک کند و یا از وی مستغنی گردد، سپس ظاهر گردیده که زن عقیم است، و مرد با وجود همه دوستی و محبت و الفتی که نسبت به همسر خود دارد، می‌خواهد پسر یا دختری از نسل خویش را مشاهده کند، در چنین حالت، در جوامع غربی هر دو بر طلاق اتفاق می‌نمایند، مرد رفته و همسری بخود انتخاب می‌کند، اما آیندۀ زن طلاق شدۀ مسکین، مجهول بوده و در دام مردمان شهوت پرست افتیده و تنها از جسد وی با زنا و فواحش لذت می‌برند. اما در آیین اسلام اگر چنین حالتی رخ دهد، مرد زن عقیم خویش را با کرامت و عزت در منزل خود نگهداشته بعد از اخذ موافقت و رضایت وی با زنی دیگر ازدواج می‌کند، سپس اطفالی که از زن دومی بدنیا می‌آید فضای خانه را مملو از مهر و محبت و الفت ساخته و هر دو زن باهم زندگی را به پیش می‌برند. پس ای خردمندان! کدام یک بهتر است؟ قانون غربی یا قوانینی که خداوند أ برای بندگان خود وضع نموده است؟

د- اکثراً چنین هم می‌باشد که برخی مردان دارای نیرو و توان صحی و جسدی میباشند که در آنها رغبت و شهوت جنسی بیش از حد لازم را ایجاد می‌کند، در چنین حالت یک زن به تنهایی نمیتواند رغبت جنسی همچو مردان را سیر و اشباع نماید، چنانکه یک زن قادر به فرونشاندن شورش درونی و شهوت سرکش مرد نشده و حق مشروع وی را چنان که لازم است ادا کرده نمیتواند، و اگر زن بخواهد حق شوهر را در فرونشاندن غریزۀ جنسی ادا نماید، شاید دچار زحمت و اذیت بزرگی گردد، پس در چنین حالت مرد چه کاری بکند؟ آیا با زنی دیگر نکاح شرعی نماید؟ و یا اینکه معشوقۀ برای خود برگزیند و با وی زنا کند؟ جواب بدهید ای کسانیکه در حق اسلام جفا کرده و با نهایت گستاخی و بی‌شرمی انگشت انتقاد را بسوی اسلام عزیز دراز می‌کنید!.

فیلسوف آلمانی بنام (شوپنهور) می‌گوید: (اگر در اصل اشیا و حقیقت آن مراجعه نموده و دقت نماییم سببی را در نمی‌یابیم که مرد را از ازدواج با زن دومی منع نماید خصوصاً وقتیکه همسر وی به بیماری دراز مدت، و یا عقیم بودن مبتلا باشد و یا هم بزرگسال و فرتوت شده باشد) در جای دیگر می‌گوید: (ما کجا و کسیکه واقعاً به یک زن اکتفا می‌کند، و نباید منکر آن شویم که همۀ ما، یا اکثر ما، در بعضی روز‌ها یا بیشتر روزها، زن‌های بسیاری می‌گیریم)؟ همچنان میگوید: (آیا وقت آن فرا نرسیده که بعد از این، چند زنی را مزیت خوب و حقیقی برای همه زنان جهان بشماریم؟ تنها در شهر لندن هشتاد هزار دختری که شرف و آبروی‌شان پایمال گردیده و قربانی مبدای اکتفا به یک زن نمودن شده‌اند. این همه مصایب، نتیجۀ خیره سری و زور گویی زن اروپایی، و ادعا‌‌های باطل و بی‌اساسی و بی‌ارزش که در سر می‌پرورانند می‌باشد).

هـ- طبیعت و سرشت مرد طوری است که توان و نیروی جنسی وی نسبت به زن قوی بوده و تا دیر زمانی مستمر باقی می‌ماند، برعکس، رغبت‌‌های جنسی زن در سن کم، از سن چهل تا پنجاه سالگی کاهش می‌یابد، پس بر مرد مسلمان لازم و ضروریست زن اولی را که سالیان متمادی با وی یکجا زندگی نموده با خود نگهداشته و زن دومی را نکاح نماید. نه اینکه رفته با معشوقه‌ای خوش گذرانی کرده و یا رو به فاحشه خانه‌ها بیاورد، و یا وی را نظر به قانون غربی فاسد، طلاق نموده حیات او را به زندگی فلاکت بار و مملو از پریشانی و تنگدستی مبدل سازد، و بلاخره سبب پخش فساد در جامعه و شیوع امراض خطرناک مانند (ایدز) گردد که امروز علاج شفا بخشی برای آن درنیافته‌اند.

و – مرد نظر به کیفیت کار و شغلش ناچار به سفر میشود، زن هم نظر به اوضاع زندگی خاص خود، و وجود اطفال در منزل، و سر پرستی خانه، نمیتواند با شوهر خود در سفرهایش سهیم گردد، پس در چنین حالتی که مرد دور از زن و خانواده زندگی بسر می‌برد، آیا دست به فحشا و رذالت زده با زنان هرزه ارتباط بر قرار نماید و در نتیجه خود و همسر را در معرض امراض خطرناک قرار دهد؟ یا اینکه در سر زمین دور از وطن و خانواده، با زنی دیگر ازدواج شرعی نموده خود را از لغزیدن به ورطه گاه فواحش مصون گرداند؟

این بود اشارۀ کوتاهی در مورد فواید و اسباب چند زنی که اسلام آنرا برای پیروان خود مباح گردانیده، علاوه بر این، اسباب و فواید زیادی دیگر هم وجود دارد که خداوند أ آنرا وضع نموده و در اینجا گنجایش تفصیل آن نیست. روی همرفته هرگاه مرد عدالت را در میان همسران خود مراعات نماید در اینصورت فضیلت چند زنی که شریعت اسلامی آنرا روا نموده ثابت می‌گردد. یادآور باید شد اینکه مسألۀ چند زنی در کتب سماوی دو عهد قدیم و جدید با وجود وقوع تحریف و تغیر در آنها، مشروعیت داشته و دلیلی بر تحریم این مسألۀ وجود ندارد، چند زنی در قرون وسطی در کشور‌‌های غربی معمول بود و امروز هم چند زنی منحصر بر مسلمانان نبوده، بلکه در بیشتر کشورها و ملت‌های جهان فعلاً مروج است مانند بعضی از کشور‌‌های افریقایی، هند، چین، جاپان، چنانکه چند زنی نزد نصارا در نخستین روزگارش، بعد از بلند رفتن عیسی ÷ مشروع بود. در پایان این بخش گواهی یکی از دانشمندان غرب بنام(جوستاف لوپون) استاد علوم اجتماعی را خدمت تان عرض میداریم وی چنین می‌گوید: (نظام چند زنی که اسلام آنرا وضع نموده، بهترین و مترقی‌ترین روش تربیتی امت اسلام است که باید به آن چنگ زد، زیرا پیوند و همبستگی خانواده را تحکیم بخشیده و بنیاد آنرا استوار نگه میدارد، از اینرو زن مسلمان نسبت به خواهر غربی خود، خوشبخت‌تر بوده از شأن و شوکت والایی در نزد شوهر خویش بر خوردار می‌باشد) همچنان می‌افزاید: (نمی‌دانم غربی‌ها به کدام اساس نظام چند زنی را عقب مانده و منحط شماریده‌اند و نظام یک زنی ناقص خود را که بر دروغ و منافقت استوار است ترجیح می‌دهند؟ در حالیکه اسباب زیادی وجود دارد که مرا وادار میسازد تا نظام چند زنی را بر غیر آن مقدم بشمارم، بناءً جای شگفت نیست هنگامیکه مردمان شرق در سر زمین ما زندگی نموده و یا میان شهر‌های ما انتقال می‌نمایند از جفا و سنگدلی ما در مقابل نظام چند زنی‌شان در حیرت بیفتند).