ولادت پیامبر بزرگ اسلامص
چند ماه بعد از حادثۀ فیل، پیامبر ص در مکۀ مکرمه بدنیا آمدند، آنحضرت ص در رحم مادرشان بودند یا بعد از تولد، پدر خود را از دست دادند، سپس مادرشان آمنه دختر وهب نیز در سن شش سالگی ایشان وفات یافت و ایشان تا هشت سالگی تحت سر پرستی پدر کلانشان عبدالمطلب قرار داشتند و بعد از آنکه او هم چشم از جهان بست، ابوطالب کاکایشان سر پرستی ایشان را بر عهده گرفت و تا مبعوث شدنشان با ابوطالب بودند تا اینکه بعد از گذشت چند سال از بعثت ایشان ابوطالب نیز وفات یافت. آنحضرت ص در طفلی گوسفند چراندند، و در سن بیست و پنج سالگی با خدیجه ل ازدواج کردند و در سن چهل سالگی به پیامبری معبوث گردیدند.
آنحضرت ص خوانده و نوشته نمیتوانستند، و با سخنوران و شاعران عصرشان نشست و برخاست نداشتند. و ثابت هم نشده که ایشان شعر تقلبی هم گفته باشند، لیکن با وجود ناخواندن، از بهترین فصاحت و بلاغت کلامی برخوردار بودند و در اخلاق و ادب و حیا نظیری نداشتند، ایشان در میان مردم به صداقت و راستی و امانتکاری و راستگویی معروف بودند و هیچگاهی کسی از ایشان دروغی را نشنیده است. ایشان تا جایی امانتکار بودند که مردم قبل از سفر، مال و متاع گران قیمتشان را نزد آنحضرت ص میگذاشتند و بعد از برگشت آنچه که در نزدشان امانت گذاشته بودند بدون کمی و کاستی دوباره میگرفتند، بدون اینکه سند یا شاهدی در میان باشد. آنحضرت ص در ایام جوانی با بیخردان رابطه نداشتند و در راهها نمینشستند. این بود سیرت و اخلاق عالی آنحضرت ص قبل از نبوت. پس بعد از آن چگونه خواهد بود؟ آنحضرت ص در سن چهل سالگی به پیامبری مبعوث گردیدند. هنگامیکه ماه رمضان سال سوم عزلتشان در غار حرا واقع در مکه فرا رسید، خداوند أ خواست که جهانیان را از رحمت خویش برخوردار گرداند. همان بود که ایشان را به رسالت برگزیده و جبرئیل ÷ آیاتی از قرآن کریم را بر ایشان فرود آورد و برایشان خواند و اولین آیاتی که بر ایشان نازل گردید سورۀ (اقرا باسم ربک الذی خلق- خلق الانسان من علق) است سپس در قدم اول مأمور به دعوت مردم بسوی خداوند ویکتا پرستی و تصحیح نمودن عقاید و مفاهیم نا درستی که در میان اقوام مکه وجود داشت گردیدند و در قدم دوم منحیث دعوتگر مخلص، مژده دهنده و هدایت گری بسوی جن و انسان فرستاده شدند تا آنها را بسوی خداوند أ دعوت کنند، ایشان در راه دعوت ثابت قدم و استوار بوده و در این راه همه مشکلات، اذیت و آزار مردم را متحمل گردیدند.کسانیکه ایشان را آزار و اذیت مینمودند و سد راه دعوت ایشان میشدند گمان میبردند که آنحضرت ص طمع ریاست یا امارت و یا مال را دارند، بدین منظور یکی از بزرگان مشرکین بنام ابو ولید عتبه بن ربیعه داوطلبانه حاضر شد تا با آنجضرت ص به گفتگو بنشیند، وی نزد آنحضرت ص آمده گفت: ای برادر زاده ام! اگر در بدل آنچه که آوردهای امید مال و ثروت داری، برایت مال جمعآوری نموده ترا ثروتمندترین شخص مکه میسازیم، و اگر در مقابل آن آرزوی بزرگی و ریاست را داری، ترا رئیس و سردار خود تعین میکنیم و هیچ مسالۀ را بدون مشورت خودت اجراء نخواهیم کرد، و اگر پادشاهی میخواهی ترا پادشاه میگردانیم. پیامبر بزرگ ص در جواب، چند آیت را برایش تلاوت نمودند و ابو ولید شرمسار بسوی قوم خود برگشت، سپس چندین تن از بزرگان قریش نزد ابوطالب رفته وگفتند: «ای ابوطالب! برادرزاده ات خدایان ما را دشنام داده، بر دین ما خرده گرفته، هوشیاران ما را بیخرد شمرده و پدران ما را گمراه دانسته است. باید او را از ما باز داری یا آنکه ما را اجازه دهی تا با او تصفیۀ حساب کنیم، زیرا تو خود نیز بر آیین مایی و تا ترا نیز از شر او رهایی بخشیم!!». ابوطالب هنگامیکه سخنان آنها را به پیامبر ص بازگو نمود آنحضرت ص فرمودند: «ای عمو! به خدا سوگند ولوکه آفتاب را در دست راست و مهتاب را در دست چپم بگذارند تا این کار را فرو گذارم، آن را رها نخواهم کرد تا آنکه خداوند أ آن را حاکم سازد یا اینکه در این راه نابود شوم» ایشان با اینگونه مواقف دلیرانه که همه تاریخ نویسان در مورد آن صحبت نمودهاند، صدق رسالت و نبوت خویش را که از جانب پروردگار عالم فرستاده شده به اثبات رسانیدند، حتی جیرئیل ÷ از جانب پروردگار نزد آنحضرت ص حضور یافته فرمود که خداوند أ به تو عرض میکند که اگر میخواهی همزمان پادشاه و پیامبر باشی(مانند داود و سلیمان ÷ ) آنحضرت ص قبول نکرده فرمودند: «من دوست دارم تا بنده و فرستادۀ الله بزرگ باشم» چنانکه از جانب پروردگار به ایشان عرض شد که اگر بخواهی بیابان وسیع مکه را برایت به طلا مبدل سازم، لیکن آنحضرت ص فرمودند: (نه ای پروردگارم! میخواهم یک روز گرسنه باشم و یکروز سیر، اما روزیکه گرسنه باشم به تو ناله و زاری و دعا میکنیم، و روزیکه سیر باشیم ترا حمد و ثنا گویم) به قسمت زهد این کتاب مراجعه کنید.