پیدایش و پرورش یوسف اسلام
شیخ یوسف اسلام در ادامۀ سخنان خود میگوید: من در حالی نشأ و نما نمودم که خود را در میان زندگانی مرفه عصر جدید دریافتم، در جامعۀ ما هنرمندان موسیقی انظار مردم را بخود جلب نموده بودند، گرچه من در خانواده نصرانی بزرگ شدم و چنانکه همه میدانیم هر طفلی بر فطرت پا بدنیا میگذارد، سپس از دیانت پدر و مادر متأثر شده آنرا کسب میکند، بدین ترتیب بر دین آباییام پرورش یافتم، و از لابلای عقاید دینی، بوجود خداوند أ باور داشتم، لیکن نمیدانستم چگونه با خداوند أ رابطه داشته باشم؟ راهی نبود جز اینکه از طریق عیسی ÷ بخدا متوسل شوم و چنانکه میگفتند مسیح ÷ مانند دریست که ترا به خداوند أ میرساند، اینگونه اعتقادات با انواع و اشکال مختلفش در میان ما رایج بود، با وجود اینکه به همچو عقاید باور نداشته و قانع نبودم ولی ناگزیر آنرا میپذیرفتم، هنگامیکه بسوی مجسمههای سنگی میدیدم که مسیح ÷ را ترسیم نموده و در اذهان ما به تصویر میکشد، میدانستم آنها سنگی بیش نیستند، و هنگامی بما گفته میشد که خداوند متشکل از سه جز بوده و در یک ذات باهم یکجااند، در حیرت افتیده و آنرا نمیفهمیدم، لیکن بما اجازۀ پرسش یا بحث و مناقشه در این باب نبوده، به این ترتیب ناچار همچو عقاید را پذیرفته و در ظاهر تصدیق مینمودیم زیرا باید عقاید پدر و مادر را احترام میکردیم.